پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بازسازی سیاست خارجی مبتنی بر اخلاق


بازسازی سیاست خارجی مبتنی بر اخلاق

آمریکا از گذشته های دور, در جست وجوی این بود که خود را از سیستم اداری و بیهودگی های نظام سلطنتی رایج در اروپا رها کند

آمریکا از گذشته‌های دور، در جست‌وجوی این بود که خود را از سیستم اداری و بیهودگی‌های نظام سلطنتی رایج در اروپا رها کند. سلسله مراتبی که بسیار فاسد بودند و هیچ کارکرد خاصی نیز نداشتند. در آن زمان دولت آمریکا به سفرای خود دستور می‌داد که از پوشیدن لباس‌های رسمی سفرا در دربار پادشاهان اجتناب کنند. دولتمردان آمریکایی اعتقاد داشتند چنان رسوم مهمل و بی‌فایده‌ای به کار مردان جدی و با اراده نمی‌آید. به همین خاطر در بسیاری از مهمانی‌ها، سفیر آمریکا را با خدمتکاران دربار اشتباه می‌گرفتند.

مدت‌ها پیش از آنکه کسی اسم «سیاست خارجی مبتنی بر اخلاق» را شنیده باشد، آمریکا خود را همچون کشوری مقدس می‌دانست که قرار است نوید بخش دنیایی بهتر برای همگان باشد. در طول دو سده گذشته، رژیم‌های سلطنتی و دیکتاتوری در اروپا از بین رفته‌اند. بخش مهمی از تاثیر آمریکا بر دیگر کشورها به خاطر مقبولیت سیستم آن نزد مردمان جهان است و نه سلطه تکنولوژیک و فنی آمریکا بر سایر کشورها؟ قدرت نرم و نه قدرت سخت.

هالیوود و ناسا دو نماد قدرت نرم آمریکا هستند. شعار آمریکا در طول سده‌های گذشته همواره این بوده است: تبدیل جهان به جایی بهتر برای زیستن همگان. اما گویی امروزه، آمریکایی‌ها در رساندن این شعار به گوش جهانیان دچار مشکل هستند.

بعد از حملات ویرانگر ۱۱ سپتامبر، سیاست خارجی آمریکا قطب نمای خود را از دست داد. درست است که آمریکا کوشید که با حمله به القاعده از آزادی و امنیت دفاع کند و جلوی گسترش سلاح‌های کشتار جمعی را بگیرد، اما این سیاست خارجی، باعث شد این تصویر از آمریکا در اذهان مردم جایگیر شود که این کشور تنها درصدد اعمال تغییرات مورد نظر خود بر سایر کشورها با استفاده از خشونت و قدرت است. آمریکا هنوز به خاطر مسلط شدن این تصویر، هزینه می‌دهد.

انتقادات زیادی به آمریکا به عنوان قدرتمندترین کشور دنیا وارد شده است. باراک اوباما در مجمع عمومی سازمان ملل درباره سیاست‌هایش در خاورمیانه گفت که آمریکا از دو سو مورد انتقاد قرار گرفته است. هم به خاطر دخالتش در منطقه وهم به خاطر عدم موفقیتش در حل مشکلات خاور میانه.

به نحو مشابهی آمریکا توسط روسیه و دیگر کشورها به خاطر نقش‌اش در بحران لیبی مورد انتقاد قرار گرفته است. این کشورها اعتقاد دارند که خشونت و هرج ومرج بی حدوحصر در لیبی نشان دهنده این است که تصمیم به برکناری معمر قذافی از قدرت تصمیم اشتباهی بوده است. از سوی دیگر عده‌ای معتقدند اگر آمریکا در قضیه لیبی جدی‌تر بود، می‌توانست جلوی کشت و کشتار قذافی را بگیرد.

اسناد منتشر شده توسط ادوارد اسنودن، نشان می‌دهد که جاسوسی‌های سیا، بسیار فراتر از چیزی بوده است که تاکنون تصور می‌شد. این اتفاق باعث شده است که همگان قدرت حیرت‌انگیز سیا در دولت آمریکا را زیر سوال ببرند. افشاگری‌های اسنودن، روابط آمریکا با کشورهایی همچون آلمان، فرانسه، برزیل و مکزیک را تیره و تار کرده است. رسوایی‌های اخیر بار دیگر این پرسش را فرا روی همگان قرار داده است که آیا به دست آوردن چنین اطلاعاتی (برای مثال اطلاعات به دست آمده از تلفن همراه آنگلا مرکل صدراعظم آلمان) آن قدر ارزشمند هستند که آمریکا مجبور باشد برای رسیدن به آنها، چنین هزینه‌های سنگینی بدهد؟

در جریان اشغال عراق توسط ارتش آمریکا در سال ۲۰۰۳، قرار بر این بود که سلاح‌های کشتار جمعی که توسط صدام حسین ایجاد شده بود، نابود شود و مدل جدیدی از دموکراسی در منطقه خلق شود. مدلی که الگویی برای دموکراسی در سایر کشورهای خاورمیانه شود. اما این تجربه بزرگ ژئوپلیتیک شکست سختی خورد.

اکنون عراق عرصه آشوب‌ها و خشونت‌های بی پایان شده است و توان نظامی و وجهه سیاسی آمریکا به شدت ضربه دیده است. پدنیس رایس از موسسه واشنگتن برای تحقیقات خاور نزدیک در این باره می‌گوید: آمریکا بین ارزش‌ها و منافع خود، دست به انتخاب اشتباهی زده است. اطرافیان جورج بوش استدلال می‌کردند که آمریکا به عنوان ابرقدرت در جهان تک قطبی، قادر است ارزش‌های خود را به دیگر کشورها تحمیل کند و این امر لزوما به منافع ملی آمریکا کمک می‌کند. اما در عمل، استفاده از خشونت به بی‌ثباتی منجر ‌شد و این امر به شدت به منافع ملی آمریکا در منطقه و جهان لطمه زد.

اشتباه دیگر آمریکا این اعتقاد بود که هدف وسیله را توجیه می‌کند. جورج بوش تصور می‌کرد برای رسیدن به عدالت چاره‌ای جز تحریم، شکنجه و زندانی کردن وجود ندارد. اینها اموری اجتناب ناپذیر برای رسیدن به هدف هستند. زندانیان گوانتانامو تا مدت‌های مدیدی بدون هیچ‌گونه محاکمه‌ای در زندان بودند. جورج بوش تصور می‌کرد که در مسیر درستی گام برمی‌دارد.

اشتباه سوم آمریکا، تبدیل مبارزه با القاعده به حرکتی جهانی برای مبارزه با تروریسم بود. امری که باعث شده است آمریکا هزینه‌های زیادی برای قانع کردن کشورهای درگیر بپردازد.

اشتباه اصلی بوش این بود که نتوانست مفهوم جهان تک قطبی را به درستی دریابد. بعد از حملات ۱۱ سپتامبر دیک چنی-مشاور بوش- تصور می‌کرد که آمریکا باید از تمام قدرت خویش برای حفظ موقعیتش در جهان استفاده کند. چنی بر این اعتقاد بود که اگر آمریکا در شرایط فعلی با قدرت عمل وارد نشود، در آینده تروریست‌ها و کشورهایی مانند چین، موقعیت یگانه آمریکا در نظام فعلی جهان را به مخاطره می‌اندازند.

در زمان حمله به افغانستان بسیاری از کشورهای جهان پشت آمریکا ایستادند. مشکل اما از جایی آغاز شد که جورج‌بوش تصمیم گرفت به جای دفاع از خود، به دیگر کشورها حمله کند. امری که امنیت جهانی را به خطر انداخت. آمریکا هشدار ژنرال دوگل را فراموش کرده بود: کشورهایی قدرتمند، پس از مدتی، همگی دچار این اشتباه می‌شوند که زور همه مشکلات را حل خواهد کرد.

باراک اوباما وارث این تصویر بود. او تلاش بسیاری کرد تا ارتباط آمریکا با سایر کشورهای جهان را از نو ترمیم کند. اوباما تلاش کرد آنها را قانع کند که هدف اصلی آمریکا کمک به جهان است و نه تهدید جهان. اوباما در سخنرانی‌اش در مجمع عمومی سازمان ملل گفت که ایده‌هایی مانند دموکراسی، حقوق بشر و بازار آزاد را نمی‌توان از طریق خشونت و زور به دیگر کشورها تحمیل کرد.

حال آمریکا تصمیم گرفته است که کارهای خود را از طریق همکاری‌های بین‌المللی و گفت‌وگو‌های منطقه‌ای به پیش ببرد. ممکن است این امر، آرزویی به نظر برسد که تحققش چندان عملی نیست. کافی است به اختلاف نظر جدی چین و روسیه با آمریکا بر سر ماندن یا رفتن بشار اسد در سوریه نگاهی بیفکنیم. اما می‌توان گفت که به صورت کلی همکاری‌های بین‌المللی آمریکا، گسترده تر شده است. برای مثال، پیشنهاد چین به آمریکا برای گفت‌وگو در باب بی ثباتی‌های دوره‌ای در پاکستان در سال ۲۰۱۲. یا مذاکره با دانمارک و نروژ بر سر تنظیم رژیم حقوقی بهره‌برداری از قطب شمال. در یمن، سومالی، اوگاندا و مالی، آمریکا تصمیم گرفته است به جای استفاده از زور و قوای نظامی، به نیروهای سازمان ملل فرصت عمل بدهد. اینها همه نشانه‌های آن است که تصویر مسلط قبلی از آمریکا، کم کم دارد جای خود را به تصویری تازه‌تر می‌دهد.

تصمیم آمریکا برای آینده چه خواهد بود؟ جان پودستدا، معاون بیل کلینتون در این باره می‌گوید: در جهان کنونی، آمریکا چاره‌ای جز این ندارد که اعمال قدرت را به صورت جدی محدود کند و راه‌های دیگری را بگشاید. اندیشه‌ای که افرادی مانند روزولت در سر داشتند.

مترجم : مژگان جعفری