جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

درآمدی بر اگزیستانسیالیسم ایرانی


درآمدی بر اگزیستانسیالیسم ایرانی

در این مقاله از مولفه های اگزیستانسیالیسم غربی و نیز اگزیستانسیالیسم ایرانی سخن به میان می آید

اگزیستانسیالیسم را باید یکی از مهمترین مکاتب فکری قرن نوزدهم و بیستم قلمداد کرد ، از لحاظ لغوی این واژه ریشه در لفظ Existence دارد که مشتق از Existee لاتینی است ، این لفظ مرکب از دو جزء: ex (از بیرون) و sistee (قیام ایستادن)‌ و معنای آن در لاتین ظهور و بروز و در این فلسفه‌ها تجلی است در فارسی آن را به "قیام ظهوری" یا" برآیش " ترجمه کرده اند و این مکتب فکری را با تعابیری مثل " مکتب وجودی" یا "برایش اندیشی" یاد می کنند . البته باید توجه داشت که این مکتب با مکتب اصالت وجودی که در فلسفه اسلامی مطرح است ، تفاوت اساسی دارد زیرا وجود در فلسفه اسلامی واقعیت خارجی است که شامل همه چیز و از جمله انسان می شود. در اصالت وجود اسلامی، اشیاء در ذات جدا از هم نیستند بلکه همه به درجاتی بهره‌مند از وجودند و پرتوی از وجود مطلق را دارا می باشند. در این تفکر مقصود از انسان حیات ابدی و وصال به مراتب بالاتر اعلای هستی است. در حالی که وجود در نظر سارتر و امثال او، وجودی است که پایانش عدم است. البته این بدان معنا نیست که از نگاه اگزیستانسیالیست ها، دیگر وجودات از هر واقعیتی بی نصیب اند، بلکه تأکید و توجه به این واقعیت است که باشنده بشری در مقام تنها باشنده ای که به روی آنچه هست، باز و مسئول است، «وجود» دارد.

این مکتب فکری، نوعی رد مطلق گرایی فکری و تفکر کلی راجع به تمام امور عالم و آدم است و بر لحظه زندگی و زیستن تاکید می‌کند. محور فلسفیدن در این مکتب ، وجود انسان است. فیلسوفان اگزیستانس به شدت مخالف نظام‌سازی بوده‌اند و نباید از آنها انتظار داشت که مثل ارسطو، افلاطون و هگل و... دست به نظام سازی زده باشند. ایشان فلاسفه آشفته‌ای هستند، هرچند به همه مظاهر غرب پرداخته‌اند ولی به صورت آشفته گیسو و تا حدودی هم شتابزده. اما در عین حال یک رشته است که همه این مباحث آشفته گیسو را به هم پیوند می‌دهد و آن انسان است. مکتب اگزیستانسیالیسم به شدت از عقل گرایی محض گریزان است و بر این نکته تاکید می‌کند که انسان علاوه بر اینکه عقل دارد اراده، غضب، شهوت، احساس و ... نیز دارد، لذا اندیشیدن انسان نه از عقل که از تمام وجودش سرچشمه می‌گیرد. در فلسفه‌های اگزیستانس، وجود داشتن به معنای تعالی دائمی یعنی گذر از وضع موجود می‌باشد؛ از این رو وجود داشتن مستلزم صیرورت می‌باشد؛ چون گفتیم که معنای لغوی آن ظاهر شدن و برآمدن است؛ پس اگزیستانس موجودی است که هر لحظه نو می‌شود و به صورت دیگری ظاهر می‌گردد؛ به همین خاطر اگزیستانسیالیست‌ها مخصوصاً سارتر می‌گوید وجود انسان بر ماهیتش مقدم است؛ زیرا بین وجود داشتن و انتخاب کردن برای انسان فرقی نیست؛ یعنی وجودش وجود انتخابگر است، Existance یعنی نحوه خاص وجودی انسان که یک موجود آزاد گزینش‌گر و آگاه است. اگزیستانسیالیست ها ادعا می کنند که می خواهند به مشکلات ملموس و روزمره زندگی انسانها پاسخی کاربردی و رهگشا بدهند. اگر چنین مدعایی درست باشد، سابقه این نگرش در تفکر قدیم غرب به «سقراط» می رسد. اما از آنجا که محتویات این مکتب را «کی یرکگارد» صریحاً تبیین نموده ، او را بنیانگذار این مکتب می نامند.

آنها برای آزادی انسان نیز ارجی بی مانند قایلند و معتقدند ماهیت انسان در اثر انتخاب آزاد و آگاه خود او تحقق می‌یابد،‌ اما موجودات دیگر از حیوانات، نباتات و جمادات ماهیتشان بر وجودشان مقدم است. از این رو قابل پیش‌بینی هستند، قبل از موجود شدنشان می‌دانیم که ماهیتشان چیست قبل از اینکه مثلاً بره ای یا جوجه ای یا بزغاله ای به دنیا بیاید می‌دانیم که موجودی که قرار است پا به عرصه بگذارد چه ماهیتی است. در حالیکه این پیش بینی و پیش گویی در مورد انسان راست نمی آید و ما نمی دانیم که این کودک هنگامی که بزرگ شود صالح می شود یا طالح ، عالم می شود یا عامی و آدمکش می شود یا آدم ساز و...

شناخت فیلسوفان اگزیستانسیالیست از انسان، شناخت انضمامی است نه انتزاعی به عبارت دیگر آنها می‌خواهند انسان را در متن زندگی و در کنار تمام روابطش بشناسند نه بریده از جهان خارج. بنابراین در مکتب اگزیستانسیالیزم وجود به معنای وسیع خود مورد توجه نیست بلکه آنچه مورد مطالعه قرار گرفته اگزیستانس انسان است. اگزیستانس به معنی زندگی فرد و حداکثر وجود اوست ولی نه وجودی که گسترده باشد و شامل همه موجودات شود. حتی اگزیستانسیالیستهای مذهبی نیز که به وجود خداوند معتقد هستند به نوعی شکاف بین وجود انسان و وجود خداوند قائل هستند.

به هر تقدیر ، این مکتب پس از جنگ جهانی دوم، در میان انسان‌هایی که با وجود شعار آزادی، در یافته بودند هیچ کنترلی بر زندگی خود ندارند و دچار یاس گشته بودند، نضج گرفت. این فلسفه کوشید تا توجیهی مناسب با آن اوضاع ارائه دهد و راهی برای خروج یا کنار آمدن با این احساس پوچی ارائه دهد.

به عقیده اینان، انسان‌هایی که غرق در زندگی روزمره خود شده‌اند، موجوداتی بی‌شخصیت هستند که اصلاً درکی از هستی ندارند. اگر همین انسان در درون خود ترسی را احساس کند که ناشی از پوچی و مرگ و غیره باشد، متوجه ادراک هستی می‌شود. به همین خاطر ترس و دلهره، پایه آزادی می‌شود.

آنان می‌گویند هیچ ارزش و وظیفه‌ای که به انسان جهت دهد ، وجود ندارد و انسان خود باید دست به خلق ارزش و معنا بزند و هر کاری که در ذهن خود ارزش می‌داند به عنوان وظیفه برگزیند و به انجام آن دست زند. سارتر می گوید :.اگر یک کودک ناقص الخلقه از مادر متولد می‌شودو قهرمان دو و می‌دانی نشود تنها مقصر خود اوست.

مکتب اگزیستانسیالیسم دارای گرایش های مختلف و متعددی می باشد ولیکن همه این گرایش های متعدد و مختلف دارای وجوه مشترک و همسانی نیز می باشند که عبارتند از :

- اول: تقدم وجود بر ماهیت: در این مکتب وجود اصالت داشته و وجود بر ماهیت تقدم دارد. در شرح تقدم وجود، «سارتر» چنین می گوید :". بشر از ابتدا موجود ساخته و پرداخته ای نیست؛ بلکه با برگزیدن اخلاق خود، خویشتن را می سازد ". از این منظر انسان مصنوع دست خود است اگرچه می خواهد از این مسئولیت بگریز و باز به قول سارتر : هریک از ما مسوول شکل گیری آن کسی هستیم که شده‌ایم.

- دوم: درونگرایی: بشر نه فقط آن مفهومی است که خود در ذهن دارد، بلکه همان است که از خود می خواهد ،آن است که پس از ظهور در عالم،از خویش بروز می دهد.از این روست که اگزیستانسیالیستها منتقد تفکر «برونگرایانه» (روش عینی) بوده و معتقدند با این روش از واقعیت متعالی دور می مانیم. به قول سارتر : «بشر، پیش از هر چیزی «طرحی» است که در درون‌گرایی خود می‌زید.»

- سوم: اصل آزادی در انتخاب : از مباحث مهم فلسفی و کلامی اصل آزادی و اختیار آدمیان است. شاید هیچ مکتبی به اندازه اگزیستانسیالیسم بر روی آزادی و انتخاب آدمی، تکیه و تأکید نداشته است. این متفکران معتقدند که همه چیز را می توان انتخاب کرد، مگر انتخاب نکردن را. حتی انتخاب نکردن نیز خود، نوعی انتخاب کردن است.آنها معتقدند حتی اگر اسلحه هم روی سر کسی بگذاریم تا کاری انجام دهد باز او میان دو گزینه آزاد است که انتخاب کند یکی : مردن و دیگری : انجام آن کار

- چهارم: اوضاع و احوال خطیر: اگزیستانسیالیستها معتقدند که در زندگی یکنواخت، انسانها خود را نمی شناسند و نیز خود را نمی نمایانند ؛ از این رو باید یک واقعه خطیر رخ دهد تا انسان خود را بشناسد و بنماید. آنها پنج چیز را به عنوان اوضاع و احوال خطیر معرفی می کنند : حالت نزدیکی به مرگ ، حالت گناه ، حالت ناامیدی از دیگران ، و حالت دست یافتن به اوج قدرت و ثروت و شهرت و کلا حالت رسیدن به اوج موفقیت دنیوی و ظاهری از نگاه دیگران و حالت پنجم ، حالت عشق و دلشدگی . در این پنج حالت خطیر است که انسانها گوهر راستین خود را می شناسند و نیز به دیگران می نمایانند .

- پنجم: دلهره : اگزیستانسیالیست ها با صراحت اعلام می کنند که بشر یعنی دلهره و این پدیده دائمی است. از این رو که انتخاب من، فی نفسه امری است دائمی. دلهره، عبارت از فقدان هرگونه توجیه و در عین حال وجود احساس مسئولیت در برابر همگان می باشد . در دلشوره موقعیت خاص و معینی نیست که منکشف می شود، بلکه کل موقعیت انسان به منزله موجودی افکنده شده در جهانی که در آنجاست و باید باشد منکشف می شود. دلشوره، حالت اصلی شمرده می شود و حقارت انسان را بر او معلوم می کند.

حالیا که با وجوه مشترک گرایش های مختلف اگزیستانسیالیسم آشنا شدیم جا دارد که گرایش های این مکتب را نیز بشناسیم ؛ که مهم ترین آنها عبارتند از :

- اگزیستانسیالیسم دینی: که مبتنی بر اعتقاد به وجود خداست. نمایندگان این مکتب کی یر کگور، مارتین بوبر و پال تیلیش وکارل یاسپرس وگابریل مارسل می‌باشد.

- اگزیستانسیالیسم الحادی: گروهی که تمام اندیشه خود را بر نفی خدا استوار نموده اند. نمایده این مکتب سارتر است . وی می گوید : «این چه خدایی است که در موقع نیاز آدمی، یا سکوت می‌کند و یا تشریف ندارد.»

- اگزیستانسیالیسم غیر دینی: سعی می‌کند عالم و هستی را بدون اعتبار دین و بدون تایید یا تکذیب وجود خدا توجیه کند. نماینده این مکتب هایدگر می‌باشد. فیلسوفان اگزیستانسیالیست در پاره‌ای از مسائل مشترکند ولی در تعداد آنها اختلاف است.

- اگزیستانسیالیسم ایرانی : این شاخه از اگزیستانسیالیسم در ایران و میان متفکران ایرانی رواج دارد بزرگترین سخنگوی این نوع گرایش دکتر علی شریعتی ، متفکر بزرگ مسلمان و تئوریسن و معلم انقلاب ۱۹۷۹ ایران است . وی با تلفیق اگزیستانسیالیسم فرانسوی سارتری با عرفان اسلامی و نیز تفکرات شیعی و البته اندیشه های آیین مهر ( جالب توجه است که بدانیم در آیین مهر همانند اگزیستانسیالیسم زندگی روزانه انسان فارغ از هرگونه تفکر انتزاعی اهمیت فراوان دارد در آیین مهر تاکید زیادی بر فضیلتمندانه و جوانمردانه زیستن وجود دارد که ورزش های زورخانه ای امروز که یادگار آیین مهر است به خوبی آن را نشان می دهد ) توانست پایه گذار مکتب اگزیستانسیالیسم ایرانی باشد . عرفان اسلامی این ویژگی بارز را دارد که برخلاف فلسفه اسلامی که آغاز بحث خود را از وجود بما هو وجود قرار می دهد ، آغاز تفکر خود را ، از انسان و مساله خودشناسی آغاز می کند و متکای این نحو از آغاز را هم معمولا به حدیث نبوی معروف "من عرف نفسه فقد عرف ربه" بر می گرداند و همانطور که می دانیم خودشناسی و نه انسان شناسی فلسفی یا تجربی، از مشترکات فیلسوفان اگزیستانس است. اگر چه آن انسانی که مقصود عرفان اسلامی است با آن انسانی که منظور اگزیستانسیالیستهاست تفاوت دارد ولی هم این که هر دوی آنها انسان را نقطه عزیمت خود می دانند نقطه اشتراک بسیار مهمی است .

به هر تقدیر دکتر شریعتی اندیشه های مهری و عرفان اسلامی را با اگزیستانسیالیست فرانسوی و نیز با اندیشه انتظار امام موعود در مذهب تشیع درآمیخت و گرایش جدیدی در اگزیستانسیالیست ایجاد کرد که ما آن را اگزیستانسیالیست ایرانی می نامیم .مقاله انتظار مذهب اعتراض ، اوج اندیشه اگزیستانسیالیست ایرانی را نمودار می سازد ؛ اگزیستانسیالیسم ایرانی هشت پایه و ویژگی اصلی دارد :

الف) انتظار : انتظار برای رسیدن به آنچه در همه ابعاد مطلوب است و از آن مطلوب تر نتوان تصور کرد. انتظار برای رسیدن به زندگی مطلوب و مهر گون که زندگی از آن گرمتر چیزی نباشد.

ب) اعتراض : اعتراض به هر چه هست ، به هر عنوانی که هست و در هر جا که هست . ( دکتر شریعتی نفس انتظار کشیدن را برابر با اعتراض به وضع موجود می داند ، این وضع موجود هر چقدر هم مطلوب باشد تا زمانیکه موعود ظهور نکرده مطلوب نیست و نباید مطلوب تلقی شود بلکه باید بدان اعتراض کرد و اعتراض کرد و به جلو رفت زیرا اگر اعتراض نکنی جلو نمی روی و سقوط می کنی و نابود می گردی )

ج) انتخاب : انتخاب زیرا انسان باید راههای رسیدن به مطلوب را خود آزادانه برگزیند و برای نیل به آن بکوشد زیرا چیزی از آسمان نخواهد آمد و هر اتفاقی که قرار است بیفتد در زمین خواهد افتاد . شریعتی بر پایه آیه "ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم " معتقد است که تنها کسی که می تواند برای انسان کاری انجام دهد خود اوست و نه هیچ کس دیگر و نه حتی خدا . و انسان برای اینکه برای خود کاری کند باید انتخاب کند و برای انتخاب کردن باید آزاد باشد . هم از درون و هم از برون هم از نفس اماره درون و هم از طاغوت مستبد برون.

د) ایمان : شریعتی مومنی پر شور است و ایمان را لازمه هر حرکت اصلاحی می داند و گرنه شرق نیز دچار تاریکی و اشتباه غرب می شود او جمله فرانس فانون را بارها تکرار می کند که: " ما نمی خواهیم از آفریقا و آسیا اروپای جدیدی بسازیم تجربه آمریکا برای ما بس است" اما نباید پنداشت ایمان مورد نظر شریعتی هم سنخ ایمان کورکورانه خشکه مقدسان و متحجران است بلکه ایمان مورد نظر او هم سنخ ایمان ابراهیم است که در ضمن اوج ایمان ، با خدا جدل می کند و حتی به او اعتراض می کند.

اما با اینحال او مومن است و ایمان را در کنار علم دو بالی برای اوج گرفتن تمدن جدیدی بشری می داند . او ایمان را گمشده انسان مدرن می داند و از این لحاظ اگزیستانسیالیست ایرانی به تفکرات اگزیستانسیالیست دینی و کیرکگارد نزدیک می سازد با این تفاوت که ایمان مورد نظر کیرکگارد متاثر از تفکرات مسیحی تنها تسلیم محض است ولی ایمان مورد نظر شریعتی متاثر از قرآن در ضمن تسلیم اعتراض هم هست و این از تناقضات عجیب و در عین حال زیبای اگزیستانسیالیست ایرانی است ( در قرآن ابراهیم ضمن اینکه مومن است ولی از خدا می خواهد تا چگونگی زنده کردن مردگان را به او نشان دهد تا قلبش مطمئن شود آیه ۲۶۰ بقره ، یا هنگامی که فرشتگان عذاب قوم لوط را می بیند درباره قوم لوط با خدا مجادله می کند آیه ۷۴ هود، ایمان و اعتراض و جدال از تناقضات زیبای شخصیت ابراهیم می باشد ).

ه) اضطراب : اضطراب از دست دادن و به دست آوردن که اضطراب در ذات هر اعتراض و انتظاری نهفته است و مهمتر از این دو بی تردید در ذات هر انتخابی اضطرابی قرار دارد . البته چون این اضطراب با ایمان به غیب همراه است و باید میان آن با دلشوره که اگزیستانسیالیستهای معمولا ملحد بدان معتقدند فرق دارد ؛ البته تفاوت دیگری که میان اضطراب در اگزیستانسیالیسم ایرانی با دلشوره در اگزیستانسیالیسم غربی وجود دارد ، این است که دلشوره ظاهراً هیچ متعلق خاصی ندارد، ولی اضطراب دارد و ( آن متعلق ترس از انجام ندادن مسئولیت انسانی خویش است ) و در دلشوره موقعیت خاص و معینی نیست که منکشف می شود، بلکه کل موقعیت انسان به منزله موجودی افکنده شده در جهانی که در آنجاست و باید باشد منکشف می شود. دلشوره، حالت اصلی شمرده می شود و تناهی ریشه موجود (انسان) را بر او معلوم می کند. در حالیکه در اگزیستانسیالیسم ایرانی انسان به هیچ وجه موجودی افکنده و یله در هستی نیست بلکه موجودی هدفمند و رسالتمند است که بار سنگین مسئولیتی عظیم را به دوش می کشد و راز تمام اضطرابهایش هم در ترس از ناتوانی در انجام این رسالت و مسئولیت نهفته است.

و) درد و رنج : دیگر ویژگی اگزیستانسیالیسم ایرانی درد کشیدن و رنج بردن است . این ویژگی که در عرفان اسلامی نیز سابقه دارد ، نفس رنج کشیدن و درد داشتن را فضیلت و نشانه بزرگی روح می داند و معتقد است همه انسانها دردمندند ولی برخی از آنها ازموهبت این درد بیشتر برخوردارند. انسان در این منظر هرچه دردمند تر باشد انسان تر است.

ز) زندگی فضیلتمندانه : آخرین ویژگی اگزیستانسیالیسم ایرانی توجه به زندگی فضیلتمندانه است در این منظر ، همه انسانها به دنبال فضیلتمندانه زیستن هستند هر چند تعریف آنها از فضیلت متفاوت باشد. و بهترین معیار برای تشخیص عمل فضیلتمند از غیر آن این است که انسان خود را به عنوان ناظر بی طرف قرار دهد و سپس آن عمل را با عمل متناقض و یا عمل متضاد آن بسنجد و ببیند آیا آن عمل در آن شرایط فضیلتمندانه تراست یا عمل متضاد و یا متناقض آن . بر اساس این اندیشه نفس فضیلتمندانه زیستن مطلوب است خواه خدایی باشد یا نباشد ، این ویژگی برگرفته از اندیشه های آیین مهر است .

ح) تلاش تشخص : تلاش برای تشخص داشتن و یا به عبارتی دیگر " میل به داشتن ارتباط معطوف به تشخص " یکی دیگر از ویژگی های اگزیستانسیالیست ایرانی است . در واقع از این منظر انسان موجودی است که در کلاف درهم پیچیده و درهم تنیده ارتباطات معنا می یابد و خود را پیدا می کند اما در عین حال در این روابط سردرگم و پیچیده انسان تمام تلاش خود را می کند که تشخص و خودیت خود را پیدا کند و آن را بیش از پیش افزون کند ؛ در واقع انسان می کوشد روابط بیشتر و گسترده تر از موضع متشخص تری با دیگران برقرار کند کل کوشش انسان در زندگی چیزی جز تلاش برای داشتن روابط بیشتر و موثرتر از موضع متشخص تر و هویتمندانه تر نمی باشد . بزرگترین رنج انسان این است که خودش نباشد زیرا اگر فردی خودش نباشد مانند این است که اصلا نباشد . در واقع از این منظر تشخص نداشتن در حکم حیات نداشتن است ؛ البته این تنها شامل فرد نمی شود بلکه یک ملت و جامعه هم برای اینکه حیات داشته باشد و وجود داشته باشد باید تشخص داشته باشد یعنی باید به نحو خاص خودش بوجودید و اگر به این نحو نوجودید و یا نحوه وجودیت خود را از دست بدهد دیگر در حکم مرده است . هر چند از نظر فنی و علمی پیشرفته باشد ؛ مثل ملت ژاپن که دیگر نحوه وجودیت خود را از دست داده و ژاپن حقیقی دیگر مرده است و آنچه اکنون هست غرب است که از پوست ژاپن مرده ، سربرآورده است .

و) طغیان و توبه : در اگزیستانسیالیسم ایرانی مطرح است که اساس زندگی بشر و آنچه موجب پویندگی و بالندگی آن می شود دو چیز است : طغیان و توبه . انسان اگر طغیان نکند ، انسان نیست فرشته است و اگر توبه نکند انسان نیست ، شیطان است . طغیان بی توبه شیطان صفتی و ستیهندگی و آتشی خاموش ناشدنی است که معنا را و اخلاق را و وجدان و شرافت را از زندگی آدمی می برد و می رباید و توبه بی طغیان حالت رخوت است و رکود و سکون و خماری و خواری . البته تاریخ جهان نیز از این منظر همین گونه است و غرب امروز مظهر طغیان بشر است که بشر را پیش آورده است اما وقت آن رسیده که بشر توبه کند و به معنا باز گردد.

به هر تقدیر ما در این مقاله تنها قصد معرفی اجمالی مکتب اگریستانسیالیست و یکی از گرایش های آن یعنی اگزیستانسیالیست ایرانی ، که پایه گزار آن ، معلم انقلاب دکتر علی شریعتی بوده است ، را داشتیم و کوشیدیم چندان مطالب را به اطناب برگزار نکنیم امیدواریم که به شرط توفیق در آینده ای نه چندان دور بتوانیم بحثی دراز دامن و مفید راجع به اگزیستانسیالیست ایرانی انجام دهیم .

رضا مهریزی

کارشناس ارشد ایرانشناسی