یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
جای تئاتر در حرفه بازیگری ام خالی بود
اگر ایده به من بدهند، میتوانم داستانی بر اساس آن بنویسم. فکر میکنم هر کسی که مینویسد، تقریبا میتواند این کار را بکند، منتها آنچه از زیر دست نویسنده بیرون میآید، تعیین میکند در چه سطحی است. خیلی دوست داشتم نویسندهیی بودم که هر روز راس یک ساعت میرفتم پشت میزم و هفت، هشت ساعت کار میکردم
«مرجان شیرمحمدی» از آن دست بازیگرانی است که سر پرشوری دارد و با وجود فهرست کوتاه کارنامه هنریاش، بسیار پیگیر رشتههای مورد علاقهاش بهخصوص بازیگری است. بازی در تئاتر، آخرین تجربهیی است که او مثل خیلی از بازیگران این روزهای سینما، به سراغش آمده، گرچه وقتی پای حرفهای او نشستیم، پی بردیم شیرمحمدی سالهاست تماشاگر و علاقهمند حرفه تئاتر است و اصلا کارش را با آموزش نزد بزرگترین استاد این عرصه، زندهیاد حمید سمندریان شروع کرده. بنابراین به سختی میتوان بر بازی او خرده گرفت. با اینحال، نمایش «نام همه مصلوبان عیسی است» به نویسندگی و کارگردانی «ایوب آقاخانی»، گرچه دروازه ورود او به دنیای تئاتر شد تا به یکی از قدیمیترین آرزوهایش برسد اما بازی او را در معرض نقد و تحسین بسیاری از هنرمندان، منتقدان و علاقهمندان این عرصه قرار داده. شیرمحمدی در تمام پاسخهایش ضمن اینکه با عشق و احترام از همسرش، بهروز افخمی یاد میکرد، تاکید داشت که به او وابسته نیست و در عرصههای هنری، فعالیت مستقل خود را دارد. با اینهمه در نخستین حضور تئاتریاش، او از سر تصادف با این کارگردان نامدار و گزیدهکار سینما، همکار شده؛ یکی در مقام بازیگر و دیگری بهعنوان مشاور کارگردان. به همین بهانه با او به گفت و نشستیم.
وقتی از «مرجان شیرمحمدی» نام برده میشود، اغلب علاقهمندان به هنرهای تصویری، شما را به عنوان بازیگر سینما میشناسند. در حالیکه تجربههای سینماییتان خیلی اندک و با فاصلههای طولانی است یا مثلا شما بهطور جدی، کار داستاننویسی هم کردهاید.
اینکه من را بیشتر به عنوان بازیگر بشناسند تا نویسنده، چیز عجیبی نیست. ما در روسیه زندگی نمیکنیم که مردم ادبیات را بیشتر از سینما دنبال میکنند.
فیلم «مرسدس»، نخستین گام جدی و حرفهیی شما در بازیگری بود. بازیگرانی که در سینما کارشان را با «مسعود کیمیایی» آغاز میکنند، معمولا ادامه راه برایشان هموار و سادهتر میشود یا با پیشنهادها و تجربههای بیشتری مواجه میشوند. شما چرا پس از «مرسدس» تا این حد کمکار شدید؟
من چند ماه بعد از پایان فیلمبرداری مرسدس، مادر شدم و تا سه سال کار نکردم.
برای بازی در نمایش «نام همه مصلوبان عیسی است»، چگونه از طرف ایوب آقاخانی دعوت شدید؟
ایشان به من تلفن کرد و گفت نمایشنامهیی دارد که میخواهد برای من بفرستد. نمایشنامه را خواندم و پسندیدم.
در اولین برخوردتان با این پیشنهاد، چه نکته ویژهیی باعث شد برای پذیرش این نقش ترغیب شوید؟ نمایشنامه یا ایوب آقاخانی بهعنوان کارگردان کار؟
متن گرم و گیرایی داشت. نقش خودم را هم دوست داشتم. خوشحالم که این کار را قبول کردم. این کار باعث شد با آدمهای نازنینی آشنا شوم. لحظات خوبی در کنار این بچهها داشتهام و چیزهای زیادی از آنها یاد گرفتم.
در عالم سینما و تئاتر، با زوجهای هنری زیادی مواجهیم که با هم تجربههای مشترک زیاد داشتهاند، مثل بهرام بیضایی و مژده شمسایی، آیدا کیخایی و محمد یعقوبی، امیر جعفری و ریما رامینفر و از این قبیل اما در مورد شما و آقای افخمی تا امروز چنین اتفاقی نیفتاده. چرا تاکنون تجربه بازی در آثار آقای افخمی را نداشتهاید؟
دوست ندارم چون همسر بهروز افخمی هستم، در هر فیلمی که او میسازد، حتما بازی کنم، این وضعیت را نمیپسندم. میخواهم استقلال خودم را داشته باشم. البته که دوست دارم در فیلم بهروز افخمی بازی کنم و میدانم خیلی اتفاق دوستداشتنی و خوبی است، ولی نه به هر قیمت و هر شکل. مثلا در سنپطرزبورگ، آقای اعتباریان یا خود بهروز افخمی گفتند در یکی از نقشها بازی کن. پیمان قاسمخانی هم گفت، ولی هیچکدام از نقشهای موجود به من نمیخورد. پس چه کاری است که بیایم این نقش را بازی کنم؟ بنابراین ترجیح دادم طراح صحنه و لباس باشم، آن هم بیشتر به این دلیل که در کنار بهروز افخمی باشم تا از او یاد بگیرم.
این به آن معنا نیست که فیلم یا فیلمنامههای آقای افخمی را دوست ندارید یا آنها را کارهای محکمی نمیدانید؟
فیلمنامه «سنپطرزبورگ» که نوشته پیمان قاسمخانی بود. فیلمنامه بهروز افخمی نیست و اتفاقا فیلمنامه خیلی خوبی هم بود. آقای قاسمخانی فیلمنامه را آورد به منزل ما تحویل داد و بهروز فیلمنامه را داد من بخوانم. میخواست نظرم را بداند. خواندم و خیلی هم خندیدم. خیلی فیلمنامه بانمک و خندهداری بود. نقشهای خانمها هم نقشهای بدی نبود اما به من نمیخورد. اتفاقا بهروز افخمی ظرف دو سال گذشته دو فیلمنامه نوشته که خیلی هم خوبند و حتما هم اگر در فیلمهایی که میسازد، نقش خوبی برای من داشته باشد، مطمئن باشید با دل و جان قبول میکنم. دلیل همکارینکردن با افخمی اصلا این نیست. اگر شما میخواهید از آب گلآلود ماهی بگیرید، آن بحث دیگری است (میخندد). اتفاقا خیلی دوست دارم در فیلمی از بهروز افخمی بازی کنم، ولی در جای خودش، یعنی یک جای درست و به موقع که حضور من معنی داشته باشد. نه هر کجا و در هر نقش، فقط به خاطر اینکه همسر ایشان هستم!
جالب است که اولین تجربه تئاتری شما، در کنار بهروز افخمی است. حضور ایشان چقدر در بازی شما موثر بود؟ چطور بهعنوان مشاور کارگردان به این نمایش اضافه شدند؟
یک هفته از تمرینهای ما میگذشت که آقای آقاخانی پیشنهاد کرد که آیا امکان دارد بهروز افخمی بیاید سر تمرینها و برای چند جلسه حضور داشته باشد؟ چون ایوب آقاخانی بازی هم میکرد و نگران بازی خودش بود. بیشتر به خاطر بازی خودش میگفت، چون باقی بازیگران را کنترل میکرد. حتی حین بازی خودش هم دیگران را کنترل میکرد. پیغام ایوب آقاخانی را منتقل کردم و آقای افخمی قبول کرد و سه، چهار جلسه سر تمرینها حضور داشت. قطعا نقش و تاثیر خودش را داشته.
یعنی یک هفته بدون آقای افخمی تمرین کردید و بعد... ؟
نه، حتی بیشتر ۱۵ تا ۲۰ روز بعد از شروع تمرینها بود که بهروز آمد و کار را دید.
زمانی که آقای افخمی سر تمرینها آمدند، بهعنوان مشاور کارگردان حضور داشتند و برای هدایت بازی ایوب آقاخانی بود یا روی سایر بازیها و بهخصوص بازی شما هم نظارت داشتند؟
نه، خود افخمی هم گفته که حضور و نظراتش بیشتر بهعنوان تماشاگر بود. در کل پیشنهادهایی به ایوب آقاخانی داد که البته چندان در جریان آنها نیستم، برای اینکه طی یکی، دو جلسه خصوصی با هم صحبت کردند. واقعا نمیدانم چه پیشنهادهایی داده، ولی خودش گفت در قالب یک تماشاگر نظراتم را گفتم.
با توجه به تجربه ایوب آقاخانی در تئاتر، نظر شما در مورد کارگردانی او چیست؟ اصلا چقدر او را میشناختید و چه ذهنیتی راجع به ایشان داشتید؟ کارهایشان را دیده بودید؟
اولینبار قبل از اینکه با ایوب آقاخانی آشنا شوم، با صدای او آشنا شدم. شبها موقع رانندگی معمولا رادیو گوش میکنم. آقای آقاخانی برنامهیی به نام «دیالوگ» دارد که بعضی شبها در حال رانندگی گوش میکردم. با ایوب آقاخانی اینطور آشنا شدم. بعد هم نمایشی دیدم به نام «نویسنده مرده است» که بازی میکرد و یک نمایش هم بهعنوان کارگردان از او دیدم. وقتی به من پیشنهاد بازی در این تئاتر را داد، دیگر ایوب آقاخانی را تا حدودی میشناختم...
به واسطه آن چیزهایی که دیده بودید...
بله، کارکردن با ایوب آقاخانی برایم دوستداشتنی بود. گروه بسیار خوبی را دور خود جمع کرده. با بازیگران قدیمی و حرفهیی تئاتر آشنا شدم که در کنار آنها بودن، خیلی دلچسب بود. مثل خانم ناهید مسلمی، بهرام ابراهیمی و حبیب دهقاننسب. در کل آشناشدن با فضای تئاتر اتفاق خوبی بود. همیشه فکر میکردم یک جای خالی در حرفه بازیگری من مانده و آن هم تئاتر است. باید این را بالاخره یک روزی تجربه کنم. با بازیگران خیلی خوبی آشنا شدم که خیلی باعلاقه و بااستعدادند. خیلی تلاش میکنند، با آنکه تئاتر اینقدر فقیر است. روزهای زیادی میآیند سر تمرین و یکی، دو ماه هم اجرا میکنند. در حالیکه دستمزدهایشان در مقابل دستمزدهای سینما قابلمقایسه نیست. حتی خندهدار است، ولی در حالیکه توش و توان و بضاعتشان بسیار بالاست، دستمزدها در تئاتر خیلی پایین است. علاقه و احترامی که برای کارشان قائلند، با بعضی از بازیگران سینمایی قابل مقایسه نیست. همه اینها احترام من را برانگیخت. شیفته این دوستان شدم و خوشحالم که با آنها آشنا شدم.
احترام و شیفتگی شما نسبت به فضا و بچههای تئاتر، حسن اخلاق حرفهیی و دیدگاهتان از فضای کارهای هنری را میرساند اما در مواجهه با سختی کار تئاتر و دستمزد اندکی که قرار بود دریافت کنید، این موضوع شما را در اولین تجربهتان دلزده یا از تئاتر دور نمیکرد؟
نه، دلیل نمیشود. خب من کتاب هم مینویسم، ولی پولی که آدم از نوشتن کتاب در این سرزمین درمیآورد، مگر چقدر است؟
بله، ولی در حوزه کتاب نمیتوان خیلی روی ارتزاق از این راه حساب کرد. داستاننویسی بیشتر یک کار فردی و دلی است.
تئاتر هم برای من یک کار دلی است. میدانم هستند کسانی که از این کار ارتزاق میکنند و چه حیف و صدافسوس شغلی نیست که بتوانند صددرصد به آن تکیه کنند، یا فکر کنند امنیت شغلی در این حرفه هست و با خیال راحت کارشان را بکنند. کاش اینطور میبود. کاش بازیگرانی که سالهاست در این حرفه کار میکنند، الان در عرصهیی بودند که از لحاظ اقتصادی غنی بود و میتوانست آنها را اغنا کند، ولی متاسفانه اینجور نیست. با این همه بازیگران تئاتر همچنان شور و صبر و احترام به کارشان را از دست ندادهاند. این چیز کمی نیست.
برویم سراغ نقشی که بازی میکنید. در اولین مواجهه با متن «نام همه مصلوبان عیسی است» و ورودتان به گروه نمایش و تمرینها، تعریف و تحلیل شما از شخصیت «مریم مجد» چه بود؟چطور نقش را پیدا کردید؟ با توجه به وجه نویسندهبودنتان، شاید ارتباط شما با متن و بار ادبی و نمایشی آن سادهتر بود و توانستهاید به تحلیل درستی از این شخصیت برسید.
به تعبیری میگویند این نقش همان «مریم مجدلیه» در داستان عیسی است، سرچشمه این شخصیت در نمایشنامه ایوب آقاخانی از همانجاست. همانطور که ناصری از همانجاست و «یحیا پژوهنده» و «انوشا»، ولی در واقع مریم مجد، زنی است که در دهه ۱۳۲۰ تهران زندگی میکند. زن بدنامی است در محله که درگیر یک عشق معصومانه میشود و به خاطر آن حاضر است هر کاری بکند. در عین حال نگران گذشتهاش هم است و نمیداند با این گذشته چه کند. نقشی بود که خیلی دوست داشتم. باید از خودم خیلی دور و به این نقش نزدیک میشدم. حضور در این نقش از اتفاقهای خوبی بود که امسال برایم افتاد.
به نظرم جنس بازیتان گرچه نمایش را از کیفیت و ریتم و جذابیتش نمیانداخت یا لطمه به آن نمیزد اما هنوز تئاتری نیست. هنوز درگیر جادوی صحنه نشدهاید. بهخصوص در بیان این موضوع خیلی حس میشود. شاید بخشی از آن برمیگردد به سابقه کار در سینما که بازیگران مجبور نیستند زیاد به صدای خود فشار بیاورند و مشکل با صدابرداری حل میشود. اینجا در مورد صدا و بیان، تمرین ویژه یا انتقادی از طرف آقای آقاخانی، که صدای دلپذیری دارند و صدا در تئاتر را میشناسند، نداشتید؟
در مورد نوع بازی با شما موافق نیستم، ولی در مورد صدا حق با شماست. من صدایی با حجم و برد بالا نداشتم. این هم از چیزهایی بود که در تمرینهای تئاتر فهمیدم. صدای من برای صحنه، احتیاج به تمرین دارد که البته در همین کار کلی دارم تمرین میکنم. در واقع صدایم برای تئاتر تربیت نشده بود. این اشکال در مورد صدای من هست، ولی حالا که متوجهاش شدهام، در کلاسهای آقای میکاییل شهرستانی ثبتنام کردهام و الان شاگرد ایشان هستم. دارم روی بیانم کار میکنم.
از شب آغاز نمایش تا امروز توانستهاید به لحاظ بیان تغییری در صدایتان ایجاد کنید؟
به هر حال هر اجرا، خودش تمرین است. شما بیایید یک شب دیگر کار ما را ببینید. ضمن اینکه آقای آقاخانی از روز اول به من میگفت صدای تو پایین است و باید ردیف آخر هم صدایت را بشنود. من تمرین کردهام و دارم سعیام را میکنم.
در تمرینهایی که با آقای آقاخانی داشتید، هیچوقت پیش آمد ایشان پیشنهادی بدهند یا میزانسنی تعیین کنند که دوست نداشته باشید یا برعکس، شما پیشنهادی داشته باشید و او نپذیرد؟
نه، فکر میکنم وقتی میپذیرم در کاری باشم، در واقع قبول کردهام آن کارگردان من را هدایت کند، یعنی من را در تصویر و تصوری که از نقش دارد ببیند. حرفهایش را میشنیدم و سعی کردم پیشنهادهایش را تا آنجا که از عهدهام برمیآمد، انجام بدهم.
نظرتان در مورد ورود بازیگران سینما به حوزه تئاتر چیست؟فکر میکنید این اتفاق که در چند سال اخیر خیلی باب شده، بیشتر به کدامیک از دو مدیوم سینما و تئاتر لطمه میزند یا کمک میکند؟
نه، به نظرم اتفاق خوبی است. چه اشکالی دارد؟من نمایشی دیدم به نام «شام با دوستان» که نیکی کریمی بازی میکرد. خب اگر حضور نیکی کریمی به عنوان ستاره سینما باعث بشود هر شب سالن پر باشد چه اشکالی دارد؟ اینطوری وضع تئاتر هم از نظر اقتصادی بهتر میشود.
نه، از این منظر و با این دیدگاه هیچ اشکالی ندارد اما میخواهیم بدانیم تکلیف تئاتر به معنای حرفهیی و تخصصی آن چه میشود؟تکلیف کیفیت نمایشی که با حضور بازیگر بیتجربه سینما در عرصه تئاتر دچار مساله و معضل میشود، چه خواهد بود؟
من اینطور فکر نمیکنم. یک بازیگر سینما وقتی وارد عرصه تئاتر میشود، در واقع وجه اقتصادی خودش را وارد کار میکند که این به خودی خود خوب است. اگر آن بازیگر بتواند در تئاتر دوام و بقا داشته باشد که چه بهتر. اگر نداشته باشد یکی، دو کار میکند و برمیگردد به سینما. این جریان که ستارههای سینما در تئاتر حضور داشته باشند، بد نیست. کما اینکه در سالهای گذشته خیلی از تئاتریها وارد سینما شدهاند و این هم هیچ بد نیست. خوب است.
اتفاقا نکته ظریف ماجرا آن است که در ورود بازیگران سینما به تئاتر، اهالی تئاتر چندان از این واقعه استقبال نکرده و آن را پس زدند اما حالت عکس، یعنی حضور بازیگران تئاتر در سینما همیشه با استقبال مواجه شده و تئاتر، بازیگران خیلی خوبی به سینما صادر کرده.
سعدی میگوید: «بر و بحر فراخ و آدمی بسیار». کسی جای کسی را تنگ نکرده. هر کس میتواند جای خود را به دست بیاورد؛اگر متعلق به آن کار باشد و توان آن کار را داشته باشد. من آمدم تئاتر را تجربه کردم و خیلی خوشحالم. اگر تئاتر هم من را دوست داشته باشد و بخواهد، من در تئاتر میمانم. اگر هم تئاتر از من خوشش نیاید، نیامده دیگر، ولی من بالاخره تجربه خودم را کردهام و این اتفاق بدی نیست.
فکر میکنید از این به بعد شما را بیشتر روی صحنه میبینیم؟
بستگی به شانس من دارد که چقدر متن خوب پیشنهاد شود. اگر متنی پیشنهاد شود که دوستش داشته باشم و نقشی در آن باشد که به من بخورد یا دوست داشته باشم با آن سر و کله بزنم، چرا که نه؟!
میدانید که بخش مهمی از تئاتر را «ادبیات نمایشی» تشکیل میدهد. با توجه به وجه اشتراک ادبیات و ادبیات نمایشی، هرگز نمایشنامهنویسی را تجربه نکردهاید؟
آن سالها که شاگرد استاد سمندریان بودم، نمایشنامههای کوتاه در حد یک ربع تا بیست دقیقه مینوشتم و با همکلاسیهایم، همانهایی که امروز بعضیهاشان بازیگران حرفهیی تئاتر شدهاند، اجرا میکردیم. در این حد بود اما اینکه نمایشنامهنویس حرفهیی بشوم، نه، ترجیح میدهم فقط داستان بنویسم.
وقتی میخواهید داستان بنویسید، سوژهها را چطور انتخاب میکنید؟ منتظر میمانید تا یک موضوع به دغدغه ذهنیتان تبدیل شود یا اینکه اگر ناگهان یک ایده هم به شما بدهند، میتوانید به داستان تبدیلش کنید؟
نه، اگر ایده به من بدهند، میتوانم داستانی بر اساس آن بنویسم. فکر میکنم هر کسی که مینویسد، تقریبا میتواند این کار را بکند، منتها آنچه از زیر دست نویسنده بیرون میآید، تعیین میکند در چه سطحی است. خیلی دوست داشتم نویسندهیی بودم که هر روز راس یک ساعت میرفتم پشت میزم و هفت، هشت ساعت کار میکردم. خب به دلیل شرایط زندگی و اینکه مادر دو بچه هستم و کارهای دیگری که دارم، نمیتوانم این کار را بکنم، ولی وقتی سراغ داستانی میروم و مینویسم، دیگر فقط مینشینم و مینویسم، یعنی روزهای بسیاری پشت میزم نشستهام و دارم مینویسم و هیچ کار دیگری نمیکنم.
بعد از داستان کوتاه «بابای نورا»، که فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا» بر اساس آن ساخته شد، اقتباس سینمایی دیگری از داستانهای شما صورت نگرفت؟
پیشنهادهایی داشتم اما قبول نکردم، ولی الان رمان اخیرم که دو ماه است به بازار آمده بهنام «آذرشهدخت، پرویز و دیگران»، توسط بهروز افخمی به فیلمنامه تبدیل شده و قرار است ساخته بشود.
خودتان ترجیح میدهید کدام داستانتان را روی پرده سینما ببینید؟
در مجموعهداستان دوم من، داستان «یک جای امن» را دوست دارم به فیلم تبدیل شود و همینطور رمان «این یک فصل دیگر است».
معمولا از کدام نویسندهها داستان میخوانید؟ نویسنده محبوبتان کیست؟
نویسنده محبوب ایرانی من، «جعفر مدرسصادقی» است. از خارجیها هم خیلیها را دوست دارم. مثل بولگاکف، چخوف، مارک تواین، فاکنر، همینگوی، شرلی جکسون، ریموند کارور و ...
غیر از بازیگری و نویسندگی، دستی در هنرهای دیگر هم دارید؟
بله، سالهاست نقاشی میکنم. از ۱۲ سالگی شروع کردم و شاگرد «آیدین آغداشلو» بودم. تا ۲۰ سالگی زیر نظر ایشان دورههای مختلف نقاشی را گذراندم. یک دوره هم تدریس میکردم. تذهیب هم کار کردهام. استادم مجید فداییان بود.
در کار نقاشیتان هم مثل رشتههای هنری دیگر، فعال و پیگیر هستید؟
نقاشی میکنم، ولی نه به صورت حرفهیی.
احمدرضا حجارزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست