دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

عقل اول در اندیشة ابن عربی


عقل اول در اندیشة ابن عربی

واسطة فیض و امدادهای الهی در جهان

در روایات دینی عقل جایگاه ویژه ای دارد و در احادیث پیامبر و برخی از معصومین به آن اشاره شده است در برخی از احادیث راجع به "عقل" تصریح شده است که حق به عقل خطاب نمود: "بک أبدأ و بک أعید" و نیز به عقل فرمود: ما خلقت خلقا أعظم منک.‏‎ ‎و نیز درکلام معصومین‎ ‎‏(ع) از عقل به "أوّل خلق من الرّوحانیین" تعبیر شده است. البته پر واضح است که منظور از عقل در این مبحث، عقل جزئی نیست. ‏

‏ محی الدین ابن عربی به عنوان واضع عرفان نظری اسلامی بارها از واژة عقل و عقل اول در آثار خود استفاده کرده و در خصوص صادر اول بودن یا نبودن آن نظرات متفاوتی داده است. به عنوان مثال وی در بحث اولین مخلوق ابداعی به عقل اول اشاره کرده است و عقل نخستین را ملک نورانی یا کروبی و اولین مفعول ابداعی دانسته که خداوند با اسم بدیع آن را در نفس رحمانی و عماء ظاهر ساخته است. وی در معرفی عقل اول به عنوان صادر اول ابایی نداشته بنابراین او نیز با استفاده از روایتی که عقل را اولین مخلوق می داند، می گوید:‏

فهو‎ ‎‏(انسان زمینی) نظیر العقل الأول و به ارتبط لأن الوجود دائرة فکان ابتداء الدائرة وجود العقل الأول الذی ورد فی الخبر أنه أول ما خلق الله العقل فهو أول الأجناس و انتهی الخلق إلی الجنس الإنسانی فکملت الدائرة و اتصل الإنسان بالعقل کما یتصل آخر الدائرة بأولها فکانت دائرة و ما بین طرفی الدائرة جمیع ما خلق الله من أجناس العالم بین العقل الأول الذی هو القلم با این نگاه عقل اول واسطة فیض و سببی برای امدادهای دیگر الهی در جهان است. وی در تعریف عقل‌ آن را جوهری بسیط معرفی

می نماید و می افزاید: ‏

عقل جوهر بسیطی است که نه ماده است و نه در ماده، عالم به ذات خود است به علمی که عین ذات اوست، مقام آن فقرو ذلت و احتیاج به موجدش است. دارای نسب و اضافات وجهات فراوانی است که البته به واسطة آنها تکثیر نمی شود. رقائق عقل که به نفس سپس به هباء آنگاه به جسم و به افلاک ثابته، پس از آن به مرکز وارکان عالم و بعد به حرکات ومولدات و بالاخره به انسان می رسد، از هزاران رقیقه تشکیل شده است.‏

‏ ابن عربی،‌ به اولین صادر بودن عقل اول از نگاه فلاسفه اشاره می کند و در عین حال آن را در بینش عرفانی خود معادل حقیقت محمدیه می داند: ‏

فلم یکن أقرب إلیه (تعالی) قبولا،فی ذلک الهباء، إلاحقیقه محمد(ص) المسماة بالعقل.فکان‎ ‎سید العالم بأسره، و أول ظاهر فی الوجود. فکان وجوده من ذلک النور الإلهی، و من الهباء، و من الحقیقة الکلیة. وفی الهباء وجد عینه،وعین العالم من تجلیه، وأقرب الناس إلیه علی بن أبیطالب، و أسرار الأنبیاء

‏ نکته ای که در آثار ابن عربی بسیار به چشم می خورد مطابقتی است که وی بین عقل اول و قلم اعلی قائل است به گونه ای که ضمن اشاره به "مُبدِع اول" بودن عقل اول آن را قلم اعلی معرفی می کند. قلم نیز در ترمینولوژی ابن عربی همواره در کنار "لوح" می آید و رابطة آنها به نوعی رابطة بین فاعل و قابل تفسیر می شود. ابن عربی در این خصوص می گوید: ‏

إن العقل الأول الذی هو أول مبدع خلق و هو القلم الأعلی و لم یکن ثم محدث سواه و کان مؤثرا فیه بما أحدث الله فیه من انبعاث اللوح المحفوظ عنه کانبعاث حواء من آدم فی عالم الأجرام لیکون ذلک اللوح موضعا و محلا لما یکتب فیه هذا القلم الأعلی الإلهی و تخطیط الحروف الموضوعة للدلالة علی ما جعلها الحق تعالی أدلة علیه فکان اللوح المحفوظ أول موجود انبعاثی و قد ورد فی الشرع أن أول ما خلق الله القلم ثم خلق اللوح و قال للقلم اکتب قال القلم و ما أکتب قال الله له اکتب و أنا أملی علیک فخط القلم فی اللوح ما یملی علیه الحق و هو علمه فی خلقه الذی یخلق إلی یوم القیامة ‏ ابن عربی در جای دیگر نیز به همین نکته اشاره کرده است و در عین حال عقل را اولین موجود در عالم تدوین و تسطیر معرفی کرده است: ‏

فلما شاء الحق أن یخلق عالم التدوین و التسطیر، عیّن واحدا من هؤلاء الملائکة الکرّوبیین. و هو أوّل ملک ظهر من ملائکة ذلک النور سماه العقل و القلم و تجلی له فی مجلی التعلیم الوهبی بما یریده إیجاده من خلقه لا إلی غایة و حدّ . فقبل‎ ‎‏(العقل) بذاته علم ما یکون، و ما للحق من الأسماء الإلهیة الطالبة صدور هذا العالم الخلقی. فاشتق من هذا العقل موجودا آخر، سماه "اللوح". و أمر القلم أن یتدلی إلیه و یودع فیه جمیع ما یکون إلی یوم القیامة،لا غیر.و جعل‎ ‎‏(الحق) لهذا القلم ثلاث مائة و ستین سنّا فی قلمیته أی من کونه قلما. (و جعل الحق لهذا القلم) من کونه عقلا ثلاث مائة و ستین تجلیا أو رقیقة، کل سنّ أو رقیقة تغترف من ثلاث مائة وستین صنفا من العلوم الإجمالیة فیفصّلهاالقلم فی اللوح.فهذاحصر ما فی العالم من العلوم إلی یوم القیامة.‏

‏ در جای دیگر نیز، به استناد روایات دینی، به این نکته که نام دیگر عقل اول، قلم اعلی است و لوح محفوظ از آن پدید آمده است اشاره کرده است. او اصطلاح لوح محفوظ را تعبیری دینی از اصطلاح فلسفی نفس (و گاهی روح ) دانسته به علاوه در تعبیری دیگر، عقل اول را نخستین مَلَک نورانی یا کرّوبی (در برابر ملائک عنصری) می نامد که حامل همة علوم است.

نکته مهم دیگر در مورد عقل، علم اوست به خداوند و ماسوی الله. عقل از نگاه ابن عربی هم به خود علم دارد و هم به خداوند و هم به جهان چرا که واجد همة علوم و حقایقی است که با سمت قلم اعلی بر لوح محفوظ نگاشته است. همچنان که هم ذاتاً محتاج به موجد خویش است و هم واسطة فیض به دیگر مظاهر. بدین سان هم وجهی به سوی خالق خود دارد تا از او بهره گیرد و هم واسطة امداد الهی است به دیگران. وی در فتوحات ضمن اشاره به این نکته که عقل اول حامل جمیع معلومات است می گوید:‏

اعلم أیدک الله أن جمیع المعلومات علوها و سفلها حاملها العقل الذی یأخذ عن الله تعالی بغیر واسطة فلم یخف عنه شی‏ء من علم الکون الأعلی و الأسفل و من وهبه وجوده تکون معرفة النفس الأشیاءومن تجلیه إلیها و نوره و فیضه الأقدس فالعقل مستفید من الحق تعالی مفید للنفس و النفس مستفیده من العقل و عنها یکون الفعل و هذا سار فی جمیع ما تعلق به علم العقل بالأشیاء التی هی دونه‎.‎‏

وی همچنین بر این نکته تأکید می کند که عقل اول به صفت حیات، و نفس کلّی به صفت علم در خدا منسوب است. جایگاه عقل اول تا بدانجا رفیع است که ابن عربی می گوید:" العقول عاجزة عن إدراک العقل الأول و خالقه‏." البته ابن عربی از بعد معرفتی برای عقل محدودیتهایی نیز قائل است از جمله اینکه از نگاه وی عقل بر "عالم مهیمین" هیچ سلطان و برتری ندارد بنابراین در ادامه مطلب فوق می افزاید:‏

و اعلم أن العالم المهیم لا یستفید من العقل الأول شیئا و لیس له علی المهیمین سلطان بل هم و إیاه فی مرتبةواحدة کالأفراد منا الخارجین عن حکم القطب و إن کان القطب واحدا من الأفراد لکن خصص العقل بالإفادة کما خصص القطب من بین الأفراد بالتولیة.‏

‏ ابن عربی همچنین ضمن صنف بندی ملائکه، سر سلسلة صنف دوم را قلم اعلی یا همان عقل اول می داند و در ادامه می گوید: ‏

‏....العقل الأول سلطان عالم التدوین والتسطیر و کان وجود هم مع العالم المهیم غیر أنه حجبهم الله عن هذا التجلی الذی هیم أصحابهم لما أراد الله أن یهبه هذا الصنف المسخر من رتبة الإمامة فی العالم و له ولایة تخصه و تخص ملائکة التسخیر. ‏

‏ با توجه به نگاهی که ابن عربی به عقل اول دارد از یک طرف، و نگاه وحدت وجودی او به هستی که در جای جای آثار وی موج می زند از طرف دیگر، این سئوال مطرح می شود که ابن عربی چگونه عقل اول را به عنوان صادر اول معرفی می کند در حالی که لازمة چنین نگاهی لحاظ سلسله مراتب وجودی و به بیان دیگر نگاه کثرت انگارانه به هستی است. به بیان بهتر می توان سئوال را اینگونه مطرح نمود که: آیا مطابق مبانی ابن عربی بحث از صادر اول و دوم و... صحیح است؟ اگر آری، پس وحدت وجود که یکی از مهمترین مبانی فکری نظام ابن عربی است چگونه با بحث صادر اول قابل جمع است؟

‏ قبل از پاسخ به سئوال فوق باید این نکته را یاد آور شویم که از بارزترین امور در پیوند با متون علمی قدیم، دشواری دست یافتن به قرائت صحیح و مورد نظر نگارنده در آنهاست. این مشکلی است که آثار ابن عربی نیز از آن مستثنی نیستند. شاید یکی از دلایل این امرکثرت آثاری باشد که از وی به جای مانده است در حالی که وی فرصت تدوین مطالب خود را به صورت واضح و مشخص نداشته است. به گفتة یکی از محققین:

از آن جا که درازنویسی خالی از مشکلات نیست، گاه در نوشته‏های شیخ أکبر (قده) مطالب غثّ و سمین در کنار هم می‏آید. ‏

‏ این مسئله، تحقیق در آثار ابن عربی و رسیدن به یک تبیین واحد در موضوعات مختلف از نگاه وی را مشکل می سازد. بنابراین برای مشخص شدن نظرات وی در موضوعات مختلف باید به مبانی فکری وی یعنی همان مبانی عرفان نظری توجه نمود و بر آن اساس نتیجه گیری نمود. با توجه به نکتة فوق

می پردازیم به پاسخ سئوال مذکور. ‏

‏ پاسخ به سئوال فوق مرتبط است با بحث وحدت و کثرت. در نگاه ابن عربی در دار وجود کثرت محقق است اما به نحو تشکیک در مظاهر نه مراتب. با این نگاه دیگر ما با سلسله مراتب هستی مواجه نیستیم بلکه تمام هستی یک وجود است که در مظاهر مختلف نمود پیدا کرده است.

به بیان دیگر افرادی به دنبال اولین مخلوق و صادر اول هستند که کثرت را امری حقیقی و واقعی بدانند در حالیکه عارفِ معتقد به وحدت وجود،‌ کثرات را تنها نمادها و مظاهر حق می داند. با این نگاه نه تنها صحبت از صادر اول و دوم بی معنا است بلکه به طور کلی بحث صدور نیز توجیهی ندارد. اما باید دانست که عرفا با توجه به حالات عرفانی که داشته اند هستی را شهود می کرده اند. بنابراین گاهی در حالت "محو" به سر می بردند و با توجه به غلبة وحدت بر آنها خدا را در همة جهان شهود می کردند و کثرات را هیچ می انگاشتند، اما در حالت "صحو" کثرات را مشاهده

می کردند. بنابراین با توجه به حالات عرفا هستی شناسی و جهانشناسی آنها نیز متفاوت بوده است و شاید به همین دلیل نیز در بحث صدور و صادر اول گاه عقل اول را به عنوان اولین مخلوق معرفی می کردند و گاه وجود منبسط و همینطور دیگر مصادیقی که برای صادر اول ذکر کرده اند.‏

‏ علاوه بر موارد ذکر شده می توان به روایات دینی مختلف که در خصوص صادر اول و اولین مخلوق ذکر شده است اشاره نمود. براین اساس عرفای مسلمان سعی می کردند شهودات خود را با اینگونه احادیث مطابقت دهند و در نتیجة تنوعی که در آموزه های دینی در مورد نامگذاری صادر اول وجود دارد عرفا نیز اسامی مختلفی برای صادر اول ارائه کرده اند. ‏

‏ با توجه به آنچه ذکر شد تا حدودی به رمز تنوع در نامگذاری صادر اول از سوی ابن عربی و دیگر عرفا پی بردیم. ملاصدرا نیز با وجود اینکه در آثار خود گاه عقل را صادر اول دانسته و گاه وجود منبسط را اما در مباحث علت و معلول اسفار بین این دو قول جمع کرده و با تفاوت قائل شدن بین صدور نخستین و صادر نخستین می گوید:‏

و قول الحکماء إن أول الصوادر هو العقل الأول بناء علی أن الواحد لا یصدر عنه إلا الواحد کلام جملی بالقیاس إلی الموجودات المتعینة المتباینة المتخالفة الآثار فالأولیة هاهنا بالقیاس إلی سائر الصوادر المتباینة الذوات و الوجودات و إلا فعند تحلیل الذهن العقل الأول إلی وجود مطلق و ماهیة خاصة و نقص و إمکان حکمنا بأن أول ماینشأهوالوجودالمطلق المنبسط ویلزمه بحسب کل مرتبة ماهیة خاصةو تنزل خاص یلحقه إمکان خاص.‏

‏ در همین خصوص سید جلال آشتیانی با اشاره به دیدگاه ملاصدرا در خصوص صادر اول می گوید:‏

صدر الحکماء بعد از بیان اصول و قواعدمسلمه، و نیز بیان این حقیقت که صادر اول عقل است‎ ‎‏(موافقا لما ورد فی الأحادیث الإمامیة و غیر هم من أنّ الله عزّ و جلّ خلق العقل و هو أوّل خلق من الرّوحانیّین عن یمین العرش) و اینکه اعتقاد به صادر اول بودن عقل منافات ندارد با آن چه که گفتیم أوّل ما ینشأ من الحق هو الوجود المطلق الذی لیس عمومه و شموله علی سبیل الکلیة و الاشتراک، بلکه سریان و ظهور این فیض مطلق سریان و ظهور مجهول الکنه و الحقیقة است، که لا یعرفه إلا المنسلخین عن هیاکل البشریة، آنگاه بین قول کسانی که عقل اول را نخستین جلوه حق دانسته‏اند، و آنهایی که فیض ساری و وجود منبسط را صادر اول می‏دانند،جمع کرده است . شاید حق با او باشد چه آن که ماهیت در عقل اول امری عقلی است، زیرا عقل اول بسیط است، غایة البساطة.‏‎ ‎و عقل اول هر چند نسبت به علت خود مرکب و وحدت آن عددی است، نسبت به موجوداتی که فیض وجود از این هیکل توحید به ما سوی می‏رسد وحدت آن اطلاقی است."‏‎

محمد کریمی حسین آبادی

کارشناس ارشد عرفان اسلامی