جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

شاعرِ شاعران و شاهدانِ سرِ بازار


شاعرِ شاعران و شاهدانِ سرِ بازار

نظری به حال مالارمه در وضع کنونی ترجمه شعر به فارسی

این ویژگی‌ها را که برشمردیم برای شعر مالارمه و اصلا شعر مالارمه‌یی، اگر بگذاریم کنار سیاق رایج بعضی مترجمان وطنی برای انتخاب شعر و شاعر، خودبه‌خود دست‌مان می‌آید که چرا بازار تولید ادبی ایران به سیطره غولی چون مالارمه، شاعر شاعران هرگز درنیامده و هرگز هم در نخواهد آمد، حال آنکه نسخه‌های رنگ‌وارنگی از «شعر»های شاعر کودکان، شل سیلوراستاین، این سال‌ها پیشخوان کتابفروشی‌های شهر را فتح کرده و شاهد بازاری شده عرف کار، اینجا، این‌جوری است: شاعری به‌ناگاه توسط مترجمی کشف و توسط بنگاه نشر-و- تبلیغ توامان پخش می‌شود و راسته کتابفروشان و صفحات ادبی نشریات متبوع پر می‌شود از مسوداتی که نام شعر ترجمه دارند

آشنایی ما با شاعری غیر، شاعر غربی، چگونه بوده است عموما؟ به‌واسطه ترجمه و از طریق مترجمان. نوع دیگری از آشنایی هم البته در کار بوده: یک نفر نامی می‌شنیده و بجا و بی‌جا، تکرارش می‌کرده و حرف‌های دهان‌پرکن به اونسبت می‌داده. کم‌کم آن نام از این دهان به دهان دیگران تسری می‌یافته و یکباره، می‌دیدی غولی ساخته شده بی‌شاخ ‌و دم، که همه نخوانده و ندیده و نشناخته حلواحلویش می‌کنند. آشنایی ما با استفان مالارمه بی‌شباهت به این ماجرا نبوده. علت اصلی‌اش هم تلقی ویژه اوست از شعر، شعر ناب، و به طریق اولی از زبان شاعرانه، که شعر را ترجمه‌ناپذیر می‌کرده. خلاصه خواست مالارمه از شعر این بود: متنی خودارجاع. این هم - خلاف آنکه بعضی پیش خود خیال کرده‌اند، به‌خصوص «هفتادی‌ها» - نه به معنای ارجاع شعر به شخص شاعر (مضحک است جدا!) که به معنای خم شدن زبان بر خود زبان بوده و تا حد امکان، کاستن از ارجاعات بیرونی متن. در همچو شعری کلمات، بیش از آنکه بار معنایی معمول خود را همراه داشته باشند، در اثر روابطی که درون متن با دیگر واژه‌ها و ترکیب‌ها برقرار می‌کنند ،معنا می‌سازند. سمبل یا همان نماد مدنظر

سمبولیست‌ها -مالارمه از اعاظم‌شان بود - هم این‌طور ساخته می‌شده، و باز، نه چنان که بعضی پیش خود خیال کرده‌اند این‌طور که- نمی‌دانم، مثلا - پرنده نماد پرواز است و قفس نماد اسارت و از این قسم پرت‌گویی‌ها.

به شاعران نوسرای این دهه‌های ادبیات ایران که نگاه کنیم، به نظر، آنی که بیش از همه از انگاره «شعر ناب» و اصلا تمامی آن میراث فرانسوی سمبولیست‌ها تاثیر پذیرفته یدالله رویایی است. طرفه آنکه اثرپذیری او خود به اثرگذاری‌اش بر شعر فارسی منجر شده و نیز، به تولید بعضی از درخشان‌ترین شعرهای پیراسته و موجز و معمارانه در کلام. گیرم ما در دورانی، اواخر دهه پنجاه، جریانی هم داشته باشیم تحت عنوان شعر ناب شاعرانی هم ؛ که آثاری تولید و عرضه کردند یا نکردند.

اما، اگر آنچه را مالارمه از شعر ناب در نظر داشت در نظر بیاوریم، که غایتش نوعی خودبسندگی زبانی است، آن‌وقت مالارمه‌یی‌ترین شاعر ایران همان جناب رویایی است.

این ویژگی‌ها را که، مجمل، برشمردیم برای شعر مالارمه و اصلا شعر مالارمه‌یی، اگر بگذاریم کنار سیاق رایج بعضی مترجمان وطنی برای انتخاب شعر و شاعر، خودبه‌خود دست‌مان می‌آید که چرا بازار تولید ادبی ایران به سیطره غولی چون مالارمه، شاعر شاعران، هرگز درنیامده و هرگز هم در نخواهد آمد، حال آنکه نسخه‌های رنگ‌وارنگی از «شعر»های شاعر کودکان، شل سیلوراستاین، این سال‌ها پیشخوان کتاب‌فروشی‌های شهر را فتح کرده و شاهد بازاری شده. عرف کار، اینجا، این‌جوری است: شاعری به‌ناگاه توسط مترجمی کشف و توسط بنگاه نشر-و- تبلیغ توامان پخش می‌شود و راسته کتابفروشان و صفحات ادبی نشریات متبوع پر می‌شود از مسوداتی که نام شعر ترجمه دارند. مضحک‌تر: نام «شعر جهان» دارند! بعد، این بلوای همه‌گیر به مترجمان جوان‌تر، که خود امکان جریان‌سازی و کشف چهره هنوز ندارند، سرایت می‌کند. کافی است همان ترجمه‌های ترگل ‌ورگل پیش‌گفته از همان شاعر کودکان پیش‌گفته را به یاد بیاورید که، شوربختانه، در دهه‌یی که گذشت، به دستورالعمل نگارش شعر عده‌یی از نوقلمان هم تبدیل شد.

این هم نکته‌یی است که قرین به جریان اصلی تبدیل شدن دلنوشته‌ها و آه‌و‌ناله‌های بی‌مقداری که این سال‌ها شعر نامیده شدند - و، توگویی، کسی نبود بپرسد چی‌شان به شعر رفته - درست همین «شعر جهان» بوده: هرکس که تازه تاتی‌تاتی‌کنان به زبانی دیگر سخن گفتن و ترجمیدن آغاز کرده، می‌خواهد شعری شیک و مجلسی و ویترین‌پسند بیابد و به دقیقه‌یی ترجمه‌اش کند و به چاپ بزند. دست کم

این است که بگذاردش در شبکه‌های مجازی اجتماعی و توجهی کسب کند. شگفتا که راه درست به‌عکس است.

زمانی بود که شاملو و الهی و همین رویایی - که شاعر بودند - دست به ترجمه شعر می‌بردند و، از این طریق، اصلا می‌کوشیدند تلقی ویژه خود را از شعر مدرن تبیین کنند و زبان مناسب خود را برای نوشتن شعر مدرن به فارسی بیازمایند. حالا را باید دید!

خلاصه، وضع آن شاعرانی که اقبال یا ادبار ترجمه به فارسی شدن داشته‌اند،‌این است تا اندازه‌یی که گفتیم: عده‌یی از شاعران بزرگ و کوچک جهان را، بگی‌نگی، می‌شناسیم، بدون اینکه متنی انتقادی درباره اکثرشان در دسترس داشته باشیم. به همین دلیل، معلوم نیست آن تصوری که مخاطب ایرانی، به یاری ناشر و مترجم، از ایشان پیدا کرده چقدرش مطابق واقع است و چقدرش جعلی. کج‌فهمی بیداد می‌کند. اما در این اوضاعی که کوشیدم شمه‌یی از آن را وصف کنم، کتاب زیبایی‌شناسی نفی در آثار مالارمه، تالیف دکتر مرتضی بابک‌معین، حکم یکی از همان متون انتقادی غایب را دارد که الحمدلله حاضر شده و مصداق این گفته است که «آب دریا را اگر نتوان کشید...»

قبل اینکه به بحث از آن بپردازم، اضافه کنم که پیش‌تر مقدمه ارزشمند ژان پل سارتر بر اشعار مالارمه دو بار به فارسی ترجمه شده. یک بارش را فرامرز سلیمانی و زهره خالقی در «کلک» نشر دادند و بار دیگرش را مراد فرهادپور در کتاب شاعران. آنجا به‌ضمیمه، ترجمه‌یی از دو شعر مالارمه هم یکی‌اش شعر معروف «گور آلن پو، » آمده بود. از اینکه بگذریم، تالیف آقای بابک‌معین را فضایلی است و معایبی. و چه چاره جز برشمردن معایب، بعد سخن از محاسن کتاب، هرچند باید گفت کاری است پرارج و نادر و محترم در هر حال. اول فضایلش آن است که نویسنده‌یی آن را نوشته دانا به موضوع بحث و متخصص در ادبیات فرانسه. این - هر جای دیگر دنیا باشد- شاید و باید که شرط اول انتشار اثری پژوهشی دانسته شود. وضع ما اینجا چنین است که به همین هم قانعیم که، عجالتا، کار دست کاردان سپرده شده باشد. باقی پیشکش. به هر روی، نویسنده، تا آنجایی که از جست‌وجو دستگیرم شد، پیش از جمع آوردن کتاب، مقاله‌یی همنام کتاب درباره زندگی و آثار استفن مالارمه نوشته بوده و شرط دوم تحقیق را هم، به این طریق، به‌جا آورده: مقدم بودن مقاله بر کتاب. کتاب خود شرحی است نسبتا مستوفا از آرای زیباشناختی شاعر و کوششی برای صورت‌بندی تمام مضامین اصلی آثار او ذیل عنوان کلی زیباشناسی نفی. نویسنده مدعای نظری خود را با تحلیل عملی اشعار و لاجرم، ذکر نمونه‌هایی از بعضی آثار مالارمه کوشیده تبیین و تثبیت کند. روشن است که خوب خوانده مالارمه را و آنچه را درباره‌اش نوشته‌اند. این به کار مایی که در ایران حرف‌ها از این شاعر و آن شاعر فرنگی می‌زنیم، بی‌که سطری ازشان خوانده باشیم، بسیار می‌آید. اما، مختصرا، عیب‌ها: زبان نویسنده، گاه زیاده «استاد دانشگاهی» است؛ بدتر از همه «می‌باشد»های خنک. عیان است که متن ویرایش زبانی اصلا نشده، صوری پیشکش.

لغزش‌های نحوی به کنار، دیدن اغلاط املایی در متنی در این تراز شرمندگی‌آور است. و عیب عمده کتاب این است: کتاب، کتاب نیست؛ یعنی، ویرایش ساختاری نشده، مکرر زیاد دارد، زاید دارد، مطلبی از این فصل می‌بینی در فصل دیگر، فصل‌ها از بابت حجم و از حیث ایده انتقادی‌ای که در شأن طرح می‌شود هم‌تراز نیستند، و هرچه به آخر نزدیک می‌شود فصل‌های مختصر بی‌کارکرد افزون‌تر می‌شوند.

گویی آمده‌اند جهت افزودن بر حجم کار. با این‌همه، غنیمت است و امیدبخش، بلکه روزی مترجمی زبان‌دان - فارسی و فرانسه توامان- خطر کرد و علاقه‌مندان شعر را در ایران آشنا با مالارمه و بالطبع، آشنا با شعر به مطلق معنای کلمه کرد، و نه با شعر مجعول و من‌درآوردی موسوم به «جهان.»

میلاد کامیابیان