سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
آیا «وجود» وجود دارد
آیا خود «اعتقاد به وجود امر قدسی» و همین که گفته میشود «امر قدسی هست» گزارهای نظری و لذا تئولوژیک نیست؟ پاسخ به این پرسش، ما را از مسیر طبیعی و سیر دیالکتیکی (در اینجا یعنی گام به گام و ارتقاء مرحله به مرحله) بحث جدا میکند و ما را وادار میسازد بسیار زودتر از طی طریق در مسیر تفکر، به نهاییترین مراحل بحث وارد شویم. اما به هر تقدیر، پاسخ به همین پرسش اساسی مذکور است که سرشت بنیادین ایمان یا تجربة دینی و نیز پیام اصلی این مقاله را شکل میدهد.
در اینجا و بر اساس مبانی وجودشناختی و معرفتشناختی مأخوذه در این مقاله، در پاسخ به پرسش یاد شده، به چند نکتة اساسی باید توجه داشت:
اولا، این باور که «اعتقاد به وجود امر قدسی» و این گزاره که «امر قدسی هست» خود گزارهای نظری و تئولوژیک است، مبتنی بر مفروضات وجودشناختی خاصی است. بر اساس مفروض وجودشناختی مستتر در پرسش یاد شده، ما با این سوال مواجهیم: آیا خدایی هست؟ هر گونه پاسخ مثبت یا منفی به این پرسش، که خود را به صورت گزارههای نظری «خدا هست/ خدا وجود دارد» نمایان میسازد، گزارهای نظری است. بنابراین، پاسخ مثبت به پرسش از وجود یا عدم وجود خدا، خود گزارهای نظری و مبتنی بر اتخاذ موضعی تئولوژیک است. به این ترتیب، چگونه میتوان از تمییز میان «ایمان یا تجربه دینی»، که خود مبتنی بر یک گزاره نظری تئولوژیک، یعنی «خدا وجود دارد» است، از تئولوژی سخن گفت و ایمان یا تجربة دینی را از نقطه عزیمت تئولوژیک آن، یعنی از این گزاره تئولوژیک بنیادینِ «خدا وجود دارد» جدا ساخت؟
در پاسخ باید گفته شود خود این پرسش که «آیا خدایی هست؟» یا «آیا خدایی وجود دارد؟» مبتنی بر دو فرض بنیادین وجودشناختی وــ به تعبیرهایدگرــ متافیزیکی است: فرض اول مستتر در این پرسش، که بنیاد و اساس طرح آن است، درکی موجودشناختی (اونتیک) از خداوند/ امر قدسی است. به بیان سادهتر، وقتی میپرسیم «آیا خدایی هست؟»، معنایش این است که «آیا موجودی به نام خدا هست؟» یا به تعبیر دیگر، «آیا «خدا» «وجود» دارد؟». در این پرسش خدا یا امر قدسی به منزله یک موجود تلقی شده، «خدا» و «وجود» به منزلة دو امر متفاوت و متمایز فهم گردیده است. آنگاه، بر اساس این فهم اونتیک (موجودشناختی) از خداوند و تمایزگذاری میان خدا یا امر قدسی با وجود، این سوال شکل گرفته است آیا موجودی به نام خداوند وجود دارد و آیا میتوان وصف وجود را به ذاتی به نام خداوند یا امر قدسی اطلاق کرد. لذا پاسخگویی به این پرسش، به صورت گزارهای نظری و تئولوژیک ظاهر میشود.
لیکن، در مقابل این درک اونتیک و تئولوژیک از خداوند یا امر قدسی، تلقی اونتولوژیک (وجودشناختی) از خداوند/ امر قدسی قرار دارد که خداوند را نه به منزلة موجودی در کنار سایر موجودات، بلکه به منزلة خود وجود فینفسه تلقی میکند. در این تلقی، «وجود/ هستی» و «امر قدسی» دو امر جدا و متمایز نیستند که سپس اطلاق و نسبت دادن اولی به دومی، در شکل این پرسش که «آیا خدا/ امر قدسی هست و چیزی به منزلة امر قدسی وجود دارد؟» خود را نمایان سازد. به تعبیر سادهتر، در این تلقی، وجود و امر قدسی در وحدت و این همانیشان اندیشیده میشود.
بر اساس این نحوه از تفکر، وجود افق نهایی هر گونه تفکر و کنش آدمی و امری استعلایی، یعنی تعلیقناپذیر و تردیدناپذیر است. «وجود» حقیقتی استعلایی است که بههیچوجه نمیتوان آن را محل شک و تردید یا تعلیق حکم قرار داد. وجود امری انکارناشدنی است: لذا این پرسش که «آیا وجود هست؟» یا «آیا وجود، وجود دارد؟» از اساس بیمعناست. ما حتی اگر «وجود» را نیز «انکار» کنیم، خود این انکار نوعی کنش، نوعی فعل آدمی و لذا نحوهای از هستی (وجود) است. اگر گفته شود «وجود نیست»، این عبارت امری خودمتناقض و در همان حال بیمعناست. حتی این عبارت که «وجود هست»، یعنی نسبت دادن هستی به وجودــ با توجه به اینکه «هستی» و «وجود» صرفاً و تعبیر مختلف از حقیقتی واحد هستندــ (یعنی نسبت دادن هستی به خود هستی یا نسبت دادن وجود به خود وجود) معنای محصلی همچون سایر گزارههای بامعنایی که در زندگی روزمره به کار میبریم ،ندارد. شاید نیز وقتی گفته میشود «وجود هست» (یعنی «هستی هست»)، در این عبارت ساده حقیقتی خود را آشکار میسازد. سخن یهوَه را در عهد عتیق به یادآورید که گفت: «من آنم که هست.»
بهراستی، این عبارت که «هستی هست»، صرف تکرارگویی است که تنها به کار لفاظیها و بازیهای زبانی و فضلفروشیهای فیلسوفانه میآید؟ یا نه؛ در ژرفنای این عبارت ساده و بیپیرایه «هستی هست»، روشنایی خیرهکنندهای نهفته است که ما را به خویش میخواند و سرشت «ایمان یا عدم ایمان» را همین گشایش یا بسته بودن نگاهمان به ندای خاموش این روشنایی باید جستوجو کرد؟
عبارت «هستی هست» را نه همچون نئوپوزیتویستها و پیروان فلسفههای تحلیلی و زبانی میتوان گزارهای بیمعنا، یک شبهگزاره یا نهایتا یک توتولوژی (تکرار معلوم) تلقی کرد و نه میتوان آن را گزارهای در عداد سایر گزارهها برشمرد. «هستی هست»، نه یک گزارهــ و لذا نه یک گزاره و باور تئولوژیکــ بلکه بنیاد همه گزارهها و اساسا بنیاد همه آگاهیها، همة گفتارها، همه کنشها و حتی بنیاد همه تصورات، بیمها و امیدها و خوابها و رویاهای ماست.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران آمریکا قوه قضاییه رهبر انقلاب شورای نگهبان مجلس مجلس شورای اسلامی صادق زیباکلام حجاب انتخابات مجلس انتخابات مجلس دوازدهم
هواشناسی تهران پلیس بارش باران شهرداری تهران دستگیری قتل سیل سازمان هواشناسی سلامت زلزله وزارت بهداشت
قیمت دلار قیمت خودرو خودرو قیمت طلا بازار خودرو بورس سایپا مسکن بانک مرکزی حقوق بازنشستگان گاز دلار
همایون شجریان نمایشگاه کتاب فضای مجازی نمایشگاه کتاب تهران کتاب شاهنامه سینمای ایران نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دفاع مقدس تلویزیون سریال رضا عطاران
وزارت علوم دانشگاه تهران تحقیقات و فناوری
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه حماس روسیه افغانستان ترکیه نوار غزه اوکراین طالبان
استقلال فوتبال پرسپولیس فولاد خوزستان لیگ برتر فولاد مهدی طارمی رئال مادرید باشگاه استقلال لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران بازی
هوش مصنوعی فناوری گوگل تبلیغات نوآوری شفق قطبی ناسا اپل دبی
خواب زیبایی شیر تجهیزات پزشکی درمان ناباروری واکسن فشار خون