یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

تکاندن تاریکی


تکاندن تاریکی

شعر آزیتا قهرمان از «آوازهای حوا» تا «زنی آمد مرا بپوشد» شناسنامه و هویت خاص خود را داشته است. او از همان ابتدای دهه هفتادکه نخستین مجموعه شعر خود را در مشهد منتشر کرد تا امروز که …

شعر آزیتا قهرمان از «آوازهای حوا» تا «زنی آمد مرا بپوشد» شناسنامه و هویت خاص خود را داشته است. او از همان ابتدای دهه هفتادکه نخستین مجموعه شعر خود را در مشهد منتشر کرد تا امروز که چهارمین دفتر سروده‌هایش را به علاقه‌مندان شعر معاصر عرضه کرده است، خط سیری ویژه در سرودن داشته است.

شعر آزیتا قهرمان از همان ابتدا، لجوجانه به قواعد رایج و مدهای شعری تن نداده است. امروز نیز پشت «زنی آمد مرا بپوشد» شاعری نهفته است که با جریان جاری شعر سپید، در مشخصه‌های فرعی و محتوایی همخوانی ندارد و به همین دلیل او را باید شاعری خاص تلقی کرد که باید پیه این خاص بودن را نیز به تن خود بمالد و انتظار خوانندگان پرشمار از میان مخاطبان نه چندان جدی و کم‌حوصله ادبیات را نداشته باشد. شعر او، شعری است که عمدتا در مکاشفه‌های زبانی شاعر اتفاق می‌افتد. بر خلاف بسیاری از شاعران امروز، او همچنان علاقه‌مندی‌هایی به تجربه‌های زبانی و اجراهای مبتنی بر آشنایی‌زدایی در حیطه زبان دارد و در برخی موارد، این اجراهای چیره‌دستانه به صورتی یک جانبه، بار شعر را بر دوش می‌کشد.

تکیه شاعر به زبان و روابط عناصر تشکیل‌دهنده آن به خصوص در شعرهای بلندتر که حالت روایی بیشتری به خود گرفته‌اند، بیش از پیش به چشم می‌آیند و اتفاقا در همین شعرهاست که شعر، همراهی مخاطب را از دست می‌دهد یا در شعری مانند «تمام راه» تکیه بیش از حد شعر بر زبان، آن را مخلق و در ایجاد ارتباط با مخاطب ناموفق می‌کند.

اگر مخاطبی با افت و خیزهای زبانی معمول شعر او کنار بیاید، آن گاه می‌تواند فضای منحصربه‌فرد شعری مانند «بازی» را تجربه کند که به یک تابلوی سوررئالیستی تمام‌عیار می‌ماند یا می‌تواند شعر «دایره آبی‌ست» را درک کند که باز هم با تخیل هنجارگریز شاعر بر مدار از میان بردن کلیشه‌های ذهنی مخاطب و ایجاد فراز و فرود دلیره‌وار (به جای فراز و فرود عمودی و افقی) بنا شده است.

اصولا آزیتا قهرمان هرگاه از اصرار بیش از حد بر تشخص زبان و درگیری با چینش آگاهانه کلمات دست می‌کشد و میان تخیل و زبان در سروده‌هایش تعادل برقرار می‌کند، می‌تواند سروده‌هایی را به مخاطبان خود عرضه کند که در کمتر مجموعه‌ای از مجموعه‌های رایج شعر امروز قابل مشاهده است.در این چنین منظری است که «آزیتا قهرمان» می‌تواند عناصر مختلف زندگی بیرونی و دنیای درونی شاعرانه‌اش را به هم پیوند بزند. شعر «می‌بارد هنوز» نمونه‌ای است از این تلفیق:

از چین تا ماچین پهنای این‌ ملافه/ و بر تمام آن برف باریده/ چرا نمی‌رسیم/ جز لنگه گوشواره‌ای/ بر این سپیدی ردی نیست/ نه درختی نه خرگوشی ستاره‌ای/ کجاییم؟/ گوشواره که انداختی در کشو/ ملافه‌ها را در سبد/ و تاریکی را تکاندی از ایوان/ کنار دست‌ها کمی مرده‌ام/ در انتهای شبی که آمده بودم/ بوی جنگل می‌آمد/ اما تمام راه ‌را پوشانده بود/ برفی که می‌بارید/ می‌بارد/ می‌پوشاند هنوز...

سپیدی ملافه مجموعه‌ای از عناصر زندگی یک زن خانه‌دار شهری را به ذهن شاعر می‌آورد: گوشواره‌ها، ایوان، کشو، سبد و از طرف دیگر سپیدی خود یادآور برف است که تمام پیرامون شاعر را پوشانده است و سپیدی این دو عنصر در شعر به هم می‌آمیزد و جهان بی‌نهایت بیرونی با فضای محدود پیرامونی شاعر گره می‌خورد. اما در این شعر تنها تخیل نیست که با جریان پیش‌رونده و بسط‌پذیر خود، مخاطب را همراه خود می‌آورد؛ زبان نیز خود را به خوبی اجرا می‌کند.

البته باید توجه داشت که برخلاف این گونه شعرهای موفق، مجموعه اخیر «آزیتا قهرمان» از شعرهایی که در آن غلبه وسوسه‌های زبانی یا گریزپایی بی‌حد و حصر تخیل، مخاطب را از فرصت همدلی با شعر محروم کرده‌اند، کم نیست. به نظر می‌رسد شاعر می‌توانست تعداد کمتری شعر را با تقطیع درست‌تر در کتاب قرار دهد تا این که با فشردن شعرها در کنار یکدیگر و به هم ریختن تقطیع طبیعی شعر، ‌تعداد زیادی شعر را با ضعف و قوت‌های ناهمگون کنار یکدیگر قرار دهد.

آرش شفاعی