جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نفت یا امنیت اسراییل


نفت یا امنیت اسراییل

من معتقدم که دلایل زیادی وجود دارد که براساس آن نمی توان آغاز این جنگ از سوی ایالات متحده را با هدف سلطه جویی جهانی این کشور ارزیابی نمود چرا که نه در سایه این جنگ و نه با اتخاذ این استراتژی های جنگ طلبانه, نمی توان در راه سلطه بر دنیا گام نهاد

من معتقدم که دلایل زیادی وجود دارد که براساس آن نمی‏توان آغاز این جنگ از سوی ایالات متحده را با هدف سلطه‏جویی جهانی این کشور ارزیابی‏نمود. چرا که نه در سایه این جنگ و نه با اتخاذ این استراتژی‏های جنگ‏طلبانه، نمی‏توان در راه سلطه بر دنیا گام نهاد.

با آغاز حمله نظامی ارتش آمریکا و متحدانش به عراق و اشغال این کشور، بسیاری از تحلیلگران سیاسی اعلام نمودند که دستیابی به منابع نفت عراق وبه دنبال آن افزایش قدرت سیاسی ایالات متحده در دنیا، مهم‏ترین اهداف لشکرکشی به خاورمیانه بوده است. اما در این مقاله، نویسنده با نقد دلایل‏حامیان این نظریه و نشان دادن شکست آمریکا در دستیابی به این دو هدف، خاطرنشان می‏کند که دلیل شکل‏گیری این جنگ را باید در سیاست‏های‏اسراییلی‏ها و به ویژه حزب لیکود در تأمین امنیت اسراییل جستجو نمود.

اصلی‏ترین انتقادی که علیه جنگ عراق عنوان می‏شود، این است که ایالات متحده برای نفت این کشور و نه جنگ با تروریسم، وارد این معرکه شده‏است.

بریندان اونیل پیش از آغاز جنگ عراق در روزنامه «کریستین ساینس مانیتور» اظهار نموده بود که «برای بسیاری از افرادی که در نهضت‏های ضدجنگ‏فعالیت می‏نمایند، این ایده که بوش با هدف اشغال منطقه خلیج ]فارس[ و دست‏اندازی به منابع نفتی، این جنگ را طراحی نموده است، کاملاً پذیرفته‏شده است.» همچنین منتقد چپ‏گرای جنگ عراق، نوام چامسکی نیز معتقد است: «کاملاً روشن است که منابع انرژی عراق مهم است.

در این مورد حتی‏نمی‏توان تردیدی داشت. عراق یکی از اصلی‏ترین منابع نفت و گاز دنیا به شمار می‏رود که دومین ذخیره نفت دنیا را داراست و در قلب منابع نفتی خلیج]فارس [واقع است. همچنین به یاد داشته باشید که پیش‏بینی‏های اطلاعاتی ایالات متحده حاکی از آن است که در سال‏های آتی، دو سوم منابع انرژی‏دنیا، از این منطقه استخراج خواهد شد.»

اما این مطالب با دلایل کلیدی مدنظر من در مورد آغاز این جنگ، متفاوت است. من معتقدم، این جنگ به وسیله نو محافظه‏کاران حاکم تدارک دیده شدتا منافع دولت اسراییل تأمین گردد. البته حمایت از حزب لیکود نیز جزء اهداف کاخ سفید بوده است.

همه این دلایل نیز، کاملاً مستند بوده، چرا که این نومحافظه‏کاران معتقدند، منافع اسراییل و ایالات متحده کاملاً با هم پیوند خورده است، اما آنچه من معتقدم این است که اندیشه اولیه این جنگ باید دراسراییل طراحی شده باشد. به علاوه، این جنگ دقیقاً به همان هدفی رسید که حزب لیکود مدت‏هاست آن را دنبال می‏کند: ناآرامی منطقه خاورمیانه.

اگرچه تئوری ارتباط «اسراییل - نو محافظه‏کاران» بدون طرفدار نیست، اما دلایلی وجود دارد که در میان حامیان نظریه «جنگ برای نفت»، با عمومیت‏زیادی طرح گردیده است. احتمالاً مهم‏ترین دلیل ذکر شده از سوی این نظریه پردازان، تأمین منافع شرکت‏های بزرگ نفتی آمریکایی است که به گفته‏اونیل به ایجاد امپریالیسم نوین نفتی ایالات متحده منجر خواهد شد، هرچند جنگ افروزان کاخ سفید، این جنگ را جنگ خیر و شر می‏خوانند.

البته با سلطه آمریکا بر عراق، شرکت‏های نفتی ایالات متحده ممکن است سودهای کلانی به‏دست آورند، اما این عامل نمی‏تواند همه دلایل پشت پرده‏آغاز جنگ عراق را نشان دهد.

به علاوه، یکی دیگر از دلایل عنوان شده در مورد جنگ برای نفت این است که متهم کردن حزب نو محافظه‏کار و دولت اسراییل به جنگ افروزی درمنطقه، به تابویی تبدیل شده که مدافعان یهودی ستیزی را خوشحال می‏نماید.

● حامیان نظریه «جنگ برای نفت» چه می‏گویند؟

حامیان این نظریه، دو دلیل متفاوت ارائه می‏کنند: دلیل اول این است که در سایه این جنگ، صنعت نفت آمریکا منفعت زیادی کسب خواهد نمود. دلیل‏دوم هم می‏گوید افزایش قدرت هژمونیک (سلطه جویی) آمریکا، در گروی کنترل مرکز مهم نفت دنیا خواهد بود.

اجازه بدهید که در این بخش، بین مباحث مربوط به نفت و منفعت‏طلبی جنگ کنونی تفاوت‏های قائل شویم.

بدون شک، بازسازی عراق یک معدن طلای تمام عیار برای تعدادی از شرکت‏های آمریکایی خواهد بود؛ به ویژه شرکت‏هایی که با دولت بوش ارتباطنزدیک‏تری دارند. در واقع، حتی در خلال جنگ هم قطار سودجویی به حرکت خود ادامه می‏دهد.

تعدادی از این شرکت‏ها نظیر «هالیبرتون» در کسب وکارهای مرتبط به تجهیزات نفتی مشغول به فعالیت هستند و یک بخش مهم از بازسازی عراق نیز به حوزه زیر ساخت‏های نفتی این کشور مربوطاست؛ لذا بازسازی عراق به معنای کسب سود سرشار برای شرکت‏های فعال در بخش تجهیزات نفتی خواهد بود.

در این میان، مؤسسات مرتبط با استخراج و فروش نفت نیز سود هنگفتی را کسب می‏نمایند. البته به خاطر داشته باشید که منافع حاصل از بازسازی‏عراق، تنها نصیب چند شرکت معدود شده و دولت آمریکا و به ویژه مالیات دهندگان آمریکایی، در این میان هیچ منفعتی نخواهند داشت. لذا تنهاهزینه‏های این جنگ از جیب مردم ایالات متحده پرداخت خواهد شد.

همچنین باید دانست که ایالات متحده ترجیح می‏دهد که کنترل نفت عراق را در دست گیرد. به یاد داشته باشید که پس از ورود ایالات متحده و انگلستان‏به خاک عراق، آنان در اولین مرحله نسبت به تأمین امنیت حوزه‏های نفتی جنوب این کشور اقدام نمودند تا از آتش زدن احتمالی این منابع به‏دست‏صدام حسین جلوگیری نمایند. روشن است که هر اشغالگری ترجیح می‏دهد، به جای تخریب منابع یک کشور، نسبت به بهره‏برداری از آن منابع اقدام‏کند.

از طرف دیگر، همواره در افکار عمومی چنین مطرح شده که عراق دارای منابع نفتی سرشاری است و نیروهای اشغالگر نیز پیش از جنگ به سایردولت‏ها اعلام نموده بودند که در صورت عدم مشارکت در این جنگ، سهمی از این منابع نخواهند داشت.

اما اینک این سؤال مطرح می‏شود که آیا شرکت‏های نفتی، از مشوقین آغاز این جنگ نبوده‏اند؟

واقعیت این است که نمایندگان صنعت نفت ایالات متحده، همواره جزء مخالفان تحریم عراق در سال‏های اخیر بوده‏اند، چرا که با وجود تحریم‏ها، آنان‏ نمی‏توانستند در این کشور جایگاهی داشته باشند. پس از آغاز دوره اول ریاست جمهوری جورج بوش در سال ۲۰۰۱ میلادی، آنان رایزنی‏های‏گسترده‏ای را برای لغو تحریم‏های آمریکا علیه ایران و لیبی آغاز نمودند.

به علاوه، نمایندگان این شرکت‏ها از رژیم حاکم بر عراق (دولت صدام‏حسین) رضایت نداشتند و به همراه نو محافظه‏کاران کنگره، خواهان تغییر این حکومت بودند.

در ماه می ۲۰۰۱ میلادی، هفته‏نامه نیوزویک در مقاله‏ای به قلم رز برادی چنین نوشته بود: «لغو تحریم‏های آمریکا علیه دولت‏هایی نظیر ایران، کره‏شمالی، لیبی و عراق و یا کاستن از این تحریم‏ها، می‏تواند حامیان دولت اسراییل و مدیران صنعت نفت ایالات متحده را در برابر هم قرار دهد.»

همچنین فرید محمدی یکی از کارشناسان مؤسسه مشاوره انرژی PFC که در شهر واشنگتن دی سی فعالیت می‏کند، معتقد است که شرکت‏های بزرگ‏نفتی، برای اطمینان یافتن از کسب منافع خود، باید رویکرد صلح‏طلبانه‏تری را در منطقه خلیج ]فارس[ و دنیای عرب در پیش گیرند. همچنین یکی ازمدیران شرکت «بیگ اویل» در مصاحبه‏ای با نشریه «سیاست‏های انرژی« (Energy Policy) که در سال ۲۰۰۱ میلادی انجام داد، چنین گفته بود: «ماخواهان لغو تحریم‏های ایالات متحده علیه ایران و لیبی هستیم، چرا که بدین‏وسیله می‏توانیم دسترسی و کنترل بیشتری بر عرضه نفت آنان داشته‏باشیم. در سال ۱۹۹۰ میلادی نیز این شرکت‏ها معتقد بودند که باید دولت آمریکا روابط نزدیک‏تری را با صدام برقرار نماید، زیرا وی سیگنال‏هایی درمورد اجازه ورود شرکت‏های نفتی آمریکایی به عراق نشان داده بود.»

نمایندگان شرکت‏های نفتی، حتی پس از وقایع ۱۱ سپتامبر نیز رویکردی جنگ‏طلبانه اتخاذ نکردند. آنتونی سامپسون یکی از تحلیلگران مسائل نفت،در دسامبر ۲۰۰۲ میلادی چنین گفته بود: «شرکت‏های نفتی، تأثیر اندکی بر سیاست‏گذاری ایالات متحده داشته‏اند. اکثر شرکت‏های بزرگ آمریکایی وشرکت‏های نفتی، جنگ را تهدیدی علیه کسب و کار تجاری خویش به شمار می‏آورند. به علاوه، در شرایط جنگی، قیمت سهام این شرکت‏ها نیز باکاهش مواجه می‏گردد.»

شرکت‏های نفتی اصولاً به دنبال ثبات هستند و همواره از ایجاد کشمکش و بحران در یک منطقه در هراسند. با وقوع یک جنگ، علاوه بر خسارت‏های‏فیزیکی، سیاست‏های کاهش تولید نیز در دستور کار مدیران این شرکت‏ها قرار می‏گیرد.

من معتقدم که استفاده از نفت عراق برای پرداخت هزینه‏های این جنگ و توسعه بیشتر اقتصادی ایالات متحده، هیچ‏گاه در دستور کار دولت آمریکانبوده، بلکه رسانه‏های خبری به این احتمال دامن می‏زنند. روشن است که فراهم نمودن نفت ارزان برای ایالات متحده، به بهای ایجاد فشار سنگین‏اقتصادی بر ایالات متحده، به‏دست آمده است.

البته پیش از جنگ، مشکلات مربوط به پس از اشغال این کشور، پیش‏بینی گردیده بود. در واقع، یک‏سال پیش از شروع جنگ، مطالعات دولتی آمریکا که از فوریه ۲۰۰۲ میلادی آغاز گردیده بود، نشان می‏داد که شرایط آشوب و هرج و مرج، پس ازاشغال نظامی عراق، اجتناب‏ناپذیر خواهد بود. از سوی دیگر، سازمان سیا به دولت بوش هشدار داده بود که مقاومت شدیدی پس از پایان این جنگ‏به‏وجود خواهد آمد.

در دو گزارش طبقه‏بندی شده‏ای که از سوی «شورای امنیت ملی» در ژانویه ۲۰۰۳ میلادی به بوش ارائه گردید، پیش‏بینی شده بود که اشغال نظامی‏عراق به رهبری آمریکا، به تقویت اسلام‏گرایان رادیکال منجر خواهد شد. به علاوه، این اقدام به بروز زد و خوردهای خشن داخلی از سوی گروه‏های‏مختلف عراقی خواهد انجامید.

به علاوه، بررسی‏های دیگری نیز حکایت از آن داشت که حمله آمریکا به خاک عراق، به افزایش همراهی دنیای اسلام برای حملات تروریستی علیه‏نیروهای اشغالگر خواهد انجامید.

لذا در مجموع، همه پیش‏بینی‏ها حاکی از آن بود که این اقدامات به ایجاد بی‏ثباتی و بروز مشکلات و موانعی جدی در راه استخراج و تولید نفت خواهدانجامید. البته سایر حامیان تئوری «جنگ برای نفت» معتقدند که در سایه این جنگ، قدرت ایالات متحده در عرصه اقدامات و فعالیت‏های جهانی،رشدی قابل توجه خواهد یافت.

یکی دیگر از کارشناسان نیز اعتقاد داشت که این جنگ به تقویت سلطه‏جویی و برتری سیاسی ایالات متحده در دنیا خواهد انجامید. به علاوه، در سایه‏این جنگ، آمریکا می‏تواند تسلط بیشتری را بر دولت عربستان سعودی و سایر کشورهای تولید کننده نفت خاورمیانه به‏دست آورد، چرا که بقای‏کشورهای صنعتی در گروی وجود نفت است. به بیان دیگر، سیاست کلیدی آمریکا، «نفت برای قدرت» و نه «نفت برای سوخت» خواهد بود.

همچنین میشل کلیر نویسنده کتاب «جنگ‏های منابع» در کتاب خویش می‏نویسد: «کنترل خلیج فارس به معنای کنترل اروپا، ژاپن و چین خواهد بود. درسایه این وضعیت، آمریکا به سرچشمه‏های کلیدی قدرت دست می‏یابد.»

● هدف واقعی جنگ عراق چه بود؟

من معتقدم که دلایل زیادی وجود دارد که براساس آن نمی‏توان آغاز این جنگ از سوی ایالات متحده را با هدف سلطه‏جویی جهانی این کشور ارزیابی‏نمود. چرا که نه در سایه این جنگ و نه با اتخاذ این استراتژی‏های جنگ‏طلبانه، نمی‏توان در راه سلطه بر دنیا گام نهاد.

ما معتقدیم که غیر از نومحافظه‏کاران، هیچ گروه و حزب دیگری، نقشه و برنامه‏ای برای حمله به عراق و دستیابی به اهداف پشت پرده این جنگ‏نداشته‏اند. البته در کنار محافظه‏کاران حاکم بر کاخ سفید، حزب لیکود و آریل شارون، همواره اتخاذ سیاست‏های جنگ‏طلبانه را به عنوان راهبرد نهایی‏خویش برگزیده بودند. در این میان، حزب شارون علاوه بر حمایت از جنگ عراق، کمک‏های اطلاعاتی زیادی نیز به ارتش آمریکا ارائه نمودند.

پس از گذشت بیش از سه سال از آغاز جنگ عراق و با بررسی شرایط به وجود آمده، شاهد هستیم که در سایه این جنگ، ایالات متحده نه در بخش‏محصولات نفتی و نه در عرصه قدرت جهانی، دستاورد قابل ملاحظه‏ای نداشته است.

به نظر می‏رسد، مشکلات به‏وجود آمده آمریکا در عراق چنان‏گسترده است که اصولاً ایالات متحده فرصتی برای پی‏گیری اهداف جهانی خویش پیدا نمی‏نماید. از سوی دیگر، سیاست سلطه‏جویی یک جانبه آمریکانیز به دلیل استمداد این کشور برای مشارکت بین‏المللی در جهت حفظ صلح و امنیت در عراق، عملاً کارایی ندارد. به هرحال، بسیاری از اهداف ذکر شده‏در مورد این جنگ، عملاً محقق نشده است. در مقابل، در سایه این جنگ، اهداف حزب لیکود و نومحافظه‏کاران در جهت افزایش امنیت اسراییل -سیاستی که لیکود به شدت آن را دنبال می‏نماید - تا حد زیادی محقق گردیده است.

جاستین رایموندو در این مورد چنین می‏نویسد: «این موضوع که یک سیاست خارجی اسراییل محور، دلیل اصلی برپایی این جنگ بوده است، در آغازاین حملات نظامی، حامی و پشتیبانی نداشت. اما یک سال بعد و با بررسی بیشتر درمی‏یابیم که این حقیقت، تنها احتمال عقلانی در توضیح این جنگ‏افروزی است.»

● آیا در این جنگ، نومحافظه‏کاران به بازیچه حزب لیکود تبدیل شدند؟

این سؤال در سال‏های اخیر همواره از سوی گروه‏ها و افراد مختلف مطرح گردیده است، اما آیا به‏راستی اسراییلیان، سیاست خارجی آمریکا را تحت‏سلطه خویش درآورده‏اند؟ من معتقدم که در سال‏های روی کار آمدن نو محافظه‏کاران، آنان همواره سیاست خارجی ایالات متحده را از پنجره منافع‏اسراییل و نه آمریکا نگریسته‏اند.

به علاوه، آنان منافع اسراییل را به عنوان منافع ایالات متحده به شمار می‏آورند. لذا چندان عجیب نیست اگر بگوییم‏که در سایه این جنگ و در راستای تأمین منافع دولت اسراییل، ایالات متحده قربانی شده است. البته من معتقد نیستم که این وضعیت، تنها در سایه‏رویکرد فکری چند نفر از سیاست‏مداران آمریکایی به‏وجود آمده است، بلکه اگر به سابقه تاریخی سیاست‏گذاری‏های ایالات متحده توجه کنیم، به‏خوبی درمی‏یابیم که در این میان، آمریکایی‏های ژرمن تبار، لهستانی تبار و کوبایی تبار که در زنجیره قدرت حاکمه آمریکا قرار داشته‏اند، بر تصمیمات‏سیاست خارجی این کشور تأثیر گذاشته‏اند. به عنوان مثال، بسیاری از کارشناسان آمریکایی معتقدند که حمایت‏های گسترده وودرو ویلسون از دولت‏انگلستان در جنگ جهانی اول، تا حد زیادی به دلیل انگلیسی تبار بودن وی بوده است.

حتی با نگاهی به رویدادهای گذشته ایالات متحده نیز می‏توانیم موارد تاریخی متعددی را مشاهده نماییم که ریشه‏های خانوادگی یک دولتمردآمریکایی، در تصمیمات سیاسی وی تأثیرات زیادی داشته است. لذا امروز نیز اگر اسراییلی‏ها و یهودیان در تصمیمات مربوط به سیاست خارجی‏ایالات متحده مشارکت نداشتند، هیچ چیز غیرعادی و نامتعارفی نیز در مورد این فرضیه وجود نداشت، اما با نقش آفرینی این افراد، نمی‏توان تأثیرات‏شگرف آمریکاییان یهودی تبار و سیاست‏مداران تحت سلطه اسراییلی‏ها را نادیده گرفت.

سرانجام به یاد داشته باشید که موضع‏گیری‏های نو محافظه‏کاران و سران حزب لیکود در مورد خاورمیانه، کاملاً آشکار بوده و منتشر شده است. لذا دیگرهیچ نقطه تاریکی وجود ندارد و با اطمینان می‏توان ابراز نمود که هدف جنگ عراق، نه دستیابی به منابع نفتی این کشور، که حفظ امنیت دولت اسراییل‏می‏باشد.

استیفن جی اسنیگوسکی، پژوهشگر مسائل سیاسی و رونامه‏نگار

منبع: WWW.thronwalker.com