جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عرفان و دین یهود


عرفان و دین یهود

در قرون پس از بازسازی معبد دوم و با پایان یافتن دوره نبوت, یهودیان به تأمل در باره ماهیت خداوند و ارتباط او با جهان پرداختند دیدگاه های آنان در كتب مقدس رسمی و غیررسمی موجود است

ریشه‏های عرفان یهودی در كتاب مقدس وجود دارد. در تجاربِ پیامبرانِ عبری، عنصر عرفانی وجود داشته است.(۱) بعدها، در دین یهود، جنبش عرفانی خاصی به ظهور رسید كه كمال آن در قبالای میانه مشهود است. آغازین تاریخ این جنبش مبهم و نامعلوم است، اما آثار آن در متون مكاشفه‏ای و در تعالیم و تجارب برخی از ربی‏ها و در میان اسنی‏ها(۲) موجود است. با این‏كه عرفان یهودی از عناصر هلنیستی و یونانی و ایرانی متأثر بوده است، اتكای آن بر سنّت یهودی را نباید از نظر دور داشت.

برخی از محققان معتقدند كه ایران باستان و تفكر دینی آن دوره، در شكل‏گیری فلسفه یونان مؤثر بوده است. حتی گفته می‏شود كه در زمان امپراتوری هخامنشیان، فیلسوف‏های معروفی از یونان شاگردان مغان ایرانی بوده‏اند.(۳) پس از فتح آسیا توسط اسكندر، ایران جزو قلمرو یونانی شد؛ از این دوره دوران هلنیستی آغاز می‏گردد. در دوران هلنیستی، افكار مصری، بابلی، یهودی و ایرانی با هم ممزوج گردید. بدین ترتیب، ملاحظه می‏گردد كه این افكار پیش از مسیحیت در حوزه مدیترانه و نواحی شرقی مدیترانه وجود داشته است. جریان گنوسی هم یكی از این جریان‏ها و حاصل همین اختلاط افكار بوده است. عده‏ای برآنند كه گنوسی‏های نخستین، یهودیان بدعت‏گذاری بودند كه از یهودیت ارتدوكس كناره گرفته بودند. با همه این‏ها، خاستگاه این دو جریان در ظلمات ایام پوشیده مانده است.

● عرفان در آغاز یهودیت

در قرون پس از بازسازی معبد دوم و با پایان یافتن دوره نبوت، یهودیان به تأمل در باره ماهیت خداوند و ارتباط او با جهان پرداختند. دیدگاه‏های آنان در كتب مقدس رسمی و غیررسمی موجود است. در دوران پراكندگی یهود پس از اسارت بابلی، متفكران یهودی مانند فیلون(۴) با تأمل درباره خدا و ارتباط او با جهان دیدگاه‏هایی ارائه دادند. برخی از این دیدگاه‏ها و عقاید به موازات عقاید رایج آن زمان و متأثر از آنها بود، مثلاً فیلون جهان مادی را شرمی‏دانست ومی‏گفت، چون خداوند خیرمحض است، مستقیما دست‏اندركار خلقت نیست، بلكه از طریق نیروها و واسطه‏هایی با گیتی در ارتباط است.

دانشمندان درباره تأثیراتی كه شكل‏های نخستین عرفان یهودی از دیگران پذیرفته است، نظرهای متفاوتی را ابراز كرده‏اند. برخی مانند راتیزن اشتاین(۵) و ویدن(۶) بر تأثیر ایران تأكید می‏كنند. برخی یونان را مؤثر می‏دانند. بسیاری از متخصصانِ مكتبِ گنوسیِ سه قرن نخست تاریخ مسیحی، آن را اساسا پدیده‏ای هلنیستی می‏دانند كه برخی جنبه‏های آن در انجمن‏های یهودی خصوصا در فرقه‏های بدعت‏گذار یهودی ظاهر شد. در این میان، موقعیت فیلون اسكندرانی و رابطه‏اش با یهودیان فلسطین را نباید از نظر دور داشت. به هر حال، ریشه‏های عرفان یهودی را باید در جریان‏های عرفانی موجود در میان یهودیان فلسطین و مصر هنگام ظهور مسیحیت جست‏وجو كرد. این جریان‏ها به تاریخ ادیان(۷) تركیبی(۸) و هلنی مربوط است.(۹)

● هلنیسم یهودی و پدیده گنوسیس

چنان‏كه پیشتر اشاره شد، پس از قرن سوم قبل از میلاد یهودیان با هلنیسم آشنا شدند. نخستین محصول این آشنایی، ترجمه یونانی كتاب مقدس، موسوم به سبعینی بود. در عرصه فلسفه، فلسفه‏های رواقی و افلاطونی تأثیر بسزایی بر یهودیت داشتند. خدای افلاطونی به خدای خالق یهودی بسیار نزدیك بود. این در حالی بود كه مكتب رواقی به یهودیت این مجال را می‏داد كه قوانین تورات را با قوانین جهان یكی بداند؛ قانونی كه هم بر طبیعت و هم بر زندگی انسان حاكم است. خداوندْ نخستین قانون را به عنوان قانون تكوینی و دومین را به عنوان قانون تشریعی، كه تورات است، اندیشید. این ایده را Aristobulus، یهودی اسكندرانی، در اواسط قرن دوم قبل از میلاد در تفسیر اسفار خمسه به كار برد، سپس فیلون یهودی آن را تكمیل كرد.، مدتی بعد حكمت مطرح‏شده در امثال سلیمان همان تورات تلقی شد و سپس ربی‏ها گفتند كه تورات ابزاری بوده كه خداوند از طریق آن جهان را خلق نموده است.

انسان‏شناسی یهود به‏وضوح متأثر از هلنیسم بود. پیشتر، در میان بنی‏اسراییل وجود روح به عنوان اصلی اساسی و مستقل از بدن مطرح نبود، اما شواهدی وجود دارد كه نشان‏دهنده وجود تصور روح مستقل از جسم در میان ربی‏ها است.؛ مثلاً در سنهدرین ۹۱ مربوط به قرن دوم مسیحی آمده است كه آنتونیوس از ربی پرسید، چه وقت روح به جسم وارد می‏شود؟ در شروع لقاح یا در دوره جنینی؟ وی در پاسخ گفت: ?در هنگام تشكیل جنین?، اما آنتونیوس اعتراض كرد كه آیا بدون نمك هیچ گوشتی سه روز سالم می‏ماند؟ ربی گفت كه آنتونیوس وی را در این موضوع مجاب كرده است.(۱۰)

شولم(۱۱) می‏گوید در این‏كه خاستگاه ادبیات مكاشفه‏ای، فریسیان(۱۲) و پیروانشان بوده‏اند یا اسنی‏ها، توافق نظر وجود ندارد. شاید هر دو حدس صحیح باشد، اما از یوسیفوس(۱۳) نقل است كه اسنی‏ها ادبیاتی با محتوای سحری و فرشته‏شناسانه داشته‏اند. در میان فرقه قمران(۱۴) چنین اندیشه‏هایی وجود داشته است. آنان كتاب اصلی اخنوخ(۱۵) عبری و آرامی را در اختیار داشته‏اند.(۱۶) سنت مكاشفه‏ای در دوران تنائیم و آموراییم به یهودیت ربانی راه یافت. كتاب اخنوخ بر مكاشفه آخرالزمان و ساختار عالم پنهان، یعنی آسمان، باغ عدن، جهنم، فرشتگان، ارواح شریر و جز آنها استوار است. مكاشفه‏های مربوط به عالم عرش شكوه و ساكنان آن ظاهرا با اسرار عجیب خداوند، مذكور در طومارهای بحرمیت یكی است.

بدون شك كتاب اخنوخ از كتاب‏های تأثیرگذار بر ادبیات و سنت‏های بعدی مربوط به مَعسه برشیت(۱۷) و معسه مركبه(۱۸) بوده است. نگارندگان مكتوباتِ مكاشفاتی هویت خود را در پشت شخصیت‏های كتاب مقدس مانند اخنوخ، نوح، ابراهیم، موسی، باروخ، دانیال، عزرا و ویگلن مخفی می‏كنند. این اختفای ارادی تعیین وضع و حال اجتماعی و تاریخی نگارندگان آثار مكاشفه‏ای را مشكل كرده است.

تمایل به زهد، كه در آخرین بخش كتاب اخنوخ آمده و راهی برای آماده سازی و دریافت كشف و شهود است، به اسنی‏ها و حلقه عرفای مِرْكبه كه بعدا ظاهر شدند، راه یافت. این زهدگرایی از آغاز با مخالفت‏ها و آزار و اذیت‏هایی مواجه شد.

رموز عالم عرش همراه با مكاشفه شكوه خدا در سنت باطنی یهود، مشابه مكاشفات قلمرو الهی آیین گنوسی است. وصف عالم عرش و صعود به آن، كه در كتاب اخنوخ آمده و بعدا در كتاب عرفای مركبه تصویر شده، هم بدین‏گونه است. از میشنا و تلمود هم معلوم است كه در قرن اول مسیحی، سنت‏های عرفانی در میان یهودیان وجود داشته، اما سعی در اختفای آنها بوده است. مثلاً در فقره‏ای از میشنا آمده است كه داستان خلقت نزد دو نفر و فصل ارابه نزدِ یك نفر نباید گفته شود، مگر این‏كه فرد حكیم باشد. برخی از ربی‏ها به سبب احتیاط زیاد آن داستان را كنار گذاشتند. در ادامه متن فوق از میشنا آمده كه ?هر آن كس كه در چهار چیز اندیشه كند، كاش زاده نمی‏شد؛ آن‏چه در بالاست، آن‏چه در پایین است، آن‏چه پیش از او بوده است و آن‏چه پس از او خواهد آمد?. در اینجا تأملاتی كه ویژگی‏های گنوسی داشتند، ممنوع می‏شدند؛ اما عملاً این ممنوعیت‏ها نادیده انگاشته می‏شدند؛ به طوری كه در سراسر تلمود و مدراش‏ها آثار آنها قابل مشاهده است.

ملاحظه می‏گردد كه منشأ عرفان یهودی و كیفیت شكل‏گیری آن و حتی هویت شیوخ و بزرگان آن در هاله‏ای از ابهام است. شایان ذكر است كه به نظر شولم، محقق بزرگ یهودی، مسلما عرفان یهودی پیش از گنوسیه آغاز گردیده است.(۱۹) این در حالی است كه برخی صاحب‏نظران، به عكس، جریان‏های گنوسی را مقدم بر عرفان یهودی می‏دانند. حال لازم است نظر خوانندگان گرامی را اندكی به حكمت و ادبیات حكمتی جلب كنیم.

● ادبیات حكمتی

ادبیات حكمتی(۲۰) ادبیات متأخرِ عهد عتیق است كه پر از افكار یونانی است. كلمه حكمت معادل همان سوفیای یونانی است. در كتب حكمتی مانند امثال سلیمان، ایوب، جامعه و حكمت سلیمان و نیز در كتاب روت، استر و صحیفه یونس نبی و مزامیر به وضوح، تأثیر یونان و نیز ایران مشهود است. كتاب جامعه و حكمت سلیمان تحت تأثیر هلنیزم بوده است. این تأثیر نه تنها در فلسطین بوده، بلكه در نزد یهود اسكندریه به كمال خود رسیده است. شاید تأثیر هلنیزم به اندازه تأثیر دین زرتشتی و عقاید قدیم ایرانیان بر یهودیان نبوده است؛ مثلاً عقیده به نیروی شر و تأثیر وسوسه آن در زندگی بشر، ترتیب ملائكه، رستاخیز، منجی، داوری پس از مرگ، ثنویت و تقدیرگرایی، سخت، تحت تأثیر عقاید ایرانیان قدیم است. زعما و احبار یهودی در آغاز با این افكار نو مخالفت می‏كردند، اما رفته‏رفته، این افكار در میان خود یهودیان شكاف‏هایی ایجاد كرد. در كتاب استر و كتاب روت و صحیفه یونس اختلافات عقیدتی قوم یهود به‏خوبی مشهود است.(۲۱)

● حكمت در كتاب مقدس

حكمت به معانی مختلفی آمده است از جمله: داوری‏كردن به عدالت، دانایی، اطلاعات عمومی، مهارت ادبی، قدرت حكومت كردن و نیز به معنای فهم و شعور. حكم (حخم عبری)(۲۲) انسان فاضل و دانا و از این رو، مشاور و معلم است. حكمت در كتاب مقدس پدیده‏ای تاریخی، سنتی فرهنگی و تكاپویی عالمانه در تاریخ كهن قوم یهود است كه ادامه آن را در یهودیت اولیه و در مسیحیت می‏توان مشاهده كرد.

فرد حكیم داناتر، تواناتر، ماهرتر، خلاق‏تر و خوش‏فكرتر از همتایان خود بوده است. در نتیجه، او را به چشم مشاور و رهبری می‏نگریستند كه دانش او باعث می‏شد به وی هم معلم باشد و هم قابلیت رهبری و حكومت كردن بر جامعه را پیدا كند. نظم جهان، نظم‏جامعه بشری را ایجاب می‏كند؛ زیرا این دو نظام به هم مربوطند. حكیم به رازهایی پی می‏برد كه الزاما باید در اختفای آنها بكوشد، پس اگر انسان بدین‏گونه حكیم باشد، خداوند به طریق اولی حكیم، دانا، فاعل و عامل خیر است. نظم عالم فعل حكمت خداست. در امثال سلیمان، این حكمت تجسم و تشخص می‏یابد و ابزار خدا در طرح و اجرای خلقت می‏شود كه از پیش از خلقت با خدا بوده است.

تأمل در باب حكمت از عناصر مشترك یهودیان اسكندریه و فلسطین بوده است كه ریشه در امثال سلیمان و ایوب دارد. در اینجا حكمت واسطه خلقت خداوند است. در كتاب اخنوخ اسلاوی آمده است كه خداوند به حكمت خود امر می‏كند كه انسان را بیافریند. حكمتْ نخستین صفت خداوند است كه از شكوه او متجلی می‏گردد. كم‏كم این حكمتْ خود تورات یا كلام خدا می‏شود و قدرت الهی به‏وسیله آن بیان می‏گردد. چنین تصوری از كلام خدا به موازات مفهوم لوگوس(۲۳) یونانی شكل گرفت.(۲۴)

اما به موازات شكل‏گیری این اندیشه‏ها در میان یهودیان، در شامات و فلسطین هم جریان فكری دیگری در حال تكوین بود كه بعدها به صورت مكاتب گنوسیه درآمد. حال به گنوسیه و اعتقاداتشان می‏پردازیم، سپس در ادامه تبیین عرفان یهودی، وجوه اشتراك و افتراق این دو عرفان را ذكر می‏كنیم.

● تعریف گنوسیس

گنوسیس(۲۵) به معنای معرفت، واژه‏ای یونانی از ریشه هند و اروپایی است كه با واژه‏های Know در انگلیسی و Jnanaدر سنسكریت هم ریشه است. این اصطلاح بیانگر جریان فكری كُهنی است كه بر آگاهی از رازهای الهی تأكید می‏ورزد. گنوسیس یا معرفت از راه تجربه مستقیم مكاشفه یا تشرف به سنت رازآمیز و باطنی به دست می‏آید.

مكتب گنوسی، كه به قول یوناس(۲۶) پیام خدای ناشناخته است، مجموعه‏ای از ادیان، مذاهب و نحله‏های دینی‏ای است كه در قرون اول و دوم قبل از میلاد و نیز در قرون اول و تا سوم پس از میلاد در فلسطین، سوریه، بین‏النهرین و مصر وجود داشته است. در همه این فرق نوعی معرفت باطنی و روحانی و فوق‏طبیعی، كه می‏توان از آن به كشف و شهود و اشراق تعبیر كرد، مایه نجات و رستگاری انسان شناخته شده است و به همین مناسبت همه آنها را تحت عنوان ?گنوسی? ذكر كرده‏اند. بیشتر فرقه‏های گنوسی مسیحی بوده‏اند. برخی از فرقه‏های گنوسی پیش از مسیحیت هم وجود داشته‏اند. برخی از آنها از قبیل مانویت و فرقه‏های صُبیّها با همه تأثیرپذیری از، مسیحیت مسیحی نبوده‏اند.(۲۷)

گنوسیس معرفت خداست و چون خدا متعال و منزه است، معرفت خدا طبعا معرفت یك امر ناشناختنی است؛ نه امری ساده و معمولی. موضوعات این شناخت هر چیزی است كه در قلمرو وجود الوهی قرار دارد؛ یعنی انتظام و تاریخ عوالم برتر و چیزهایی كه از آن نشأت گرفته است؛ مانند نجات انسان. بدین ترتیب معرفت یا گنوسیس با دانش عقلی فلسفه بسیار تفاوت دارد و از سویی با تجربه وحی بسیار نزدیك است؛ زیرا در آن، تنویر باطنی جانشین مباحثات و نظریات عقلی صرف می‏شود و از دیگر سو، معرفت با رموز نجات مربوط بوده، اطلاعات صرف نظری در باره اشیا نیست؛ بلكه خود، اصلاح شرایطی است كه نجات را برای انسان به ارمغان می‏آورد؛ لذا معرفت گنوسی یك جنبه عملی برجسته دارد.

هدف غایی این معرفت، خود خداست. وقوع این معرفت در روح، حتی خود فرد را تغییر می‏دهد و او را در الوهیت با خدا شریك می‏سازد. لذا در مهم‏ترین فرق گنوسی مانند والنتینی‏ها،(۲۸) معرفت نه فقط ابزاری برای نجات، بلكه هدف نجات یعنی كمال غایی است.(۲۹)

● عقاید گنوسیه

ساختار اصلی عقاید گنوسیه موضوعاتی در باب خدا، عالم، انسان، نجات و اخلاق است. از اختصاصات عقاید آنها عموما ثنویت و نجات از طریق معرفت باطنی است.

▪ خداشناسی:

خدای گنوسیه خدایی است ناشناخته، بسیار منزه، غیرموجود و با تنزیه مطلق. در همه این اوصاف سعی بر این است كه بر جدایی كامل خدا از دنیای انسان و فرشتگان تاكید شود. خداوند صانع جهان نیست و كاری به روند جهان یا اداره آن ندارد. به‏رغم این‏كه قوایی كه عهده‏دار امور جهان هستند، از خود خداوند صادر شده‏اند، خود این خدا ناشناخته است. بدین صورت، انسان واقعا نمی‏تواند او را بشناسد و حتی هنگامی كه به وسیله مكاشفه در او تنویری حاصل می‏شود، نمی‏تواند هیچ اظهارنظر مثبتی درباره خدا بكند. به این معناست كه گفته می‏شود خداوند لاوجود است. خدا و عالم موجودات، مانند نور و ظلمت و خیر و شر، با هم تقابل دارند.(۳۰)

برخی از مذاهب گنوسی خدا را نور محض نامیده‏اند و برخی دیگر از او به پدر كل و موجود قدیم غیرقابل وصف و برتر از نشان و كمال تعبیر كرده‏اند. از خدای پدر یا خدای متعال شماری از موجودات مؤنث و مذكر به وجود آمده‏اند كه موجودات الهی و تجلیات خدای غیرشخصی و غیرقابل شناخت‏اند. این موجودات الهی گاهی جفت هستند و همگی ملأ اعلا(۳۱) را تشكیل می‏دهند. بعدها گنوسیه اعضای ملأ اعلا را ائون‏ها(۳۲) نام دادند. این ائون‏ها به ترتیب قوس نزولی از مبدأ اول صادر شده و پل میان این عالم و آن مبدأ هستند.(۳۳) جهان به واسطه اشراقات دائمی یا ائون‏ها، كه از ذات این خدای اصلی صادر می‏شود، به وجود می‏آید و مراتب این تجلیات نزولی است؛ یعنی هر یك از اشراقات نسبت به مابعد خود احسن است تا به عالم مادی منتهی گردد كه آخرین اشراق و ناپاك‏ترین تجلیات است. ولی در این جهان شوقی هست كه او را به مبدأ الهی بازپس می‏كشاند. ماده یعنی عالم جسمانی منزل‏گاه شر است، اما یك بارقه الهی، كه در طبیعت انسان ودیعه است، راه نجات را به او نشان می‏دهد و او را در حركت صعودی از میان افلاك به عالم نور می‏رساند.(۳۴)

▪ ثنویت:

از صفات عمومی فرق گنوسی اعتقاد به دو مبدأ خیر و شر یا اعتقاد به ثنویت است. جهان پر از شر و فساد و زشتی و پلیدی است و از این رو، نمی‏تواند ساخته و پرداخته خدای واحد كه مبدأ خیرات است باشد و باید در آفرینش به دو اصل خیر و شر و نور و ظلمت قائل شد كه با همه تضاد و اختلاف عمیق در طبیعت‏شان به هم آمیخته‏اند و بر اثر این آمیزش اسف‏انگیز، انسان كه خود نتیجه این آمیزش است به این جهان آمده و از اصل خود دور افتاده است. آن‏چه در انسان مایه غربت و بیگانگی او از این جهان شده، اصل عِلْوی و روحانی و نورانی اوست، نه اصل مادی و جسمانی و ظلمانی كه خود از این جهان است. انسان از اصل علوی خود ناآگاه است، لذا حیران و سرگردان است و فقط در سایه آن گنوس یا معرفت شهودی و باطنی یا كشف و الهام معنوی است كه از اصل شریف خود آگاه می‏گردد و غربت خود را حس كرده، روزگار وصل خویش را باز می‏جوید.(۳۵)

▪ پیدایش عالم:

اندیشه گنوسیه بیشتر بر تبیین افسانه‏ای و اسطوره‏ای از منشأ جهان استوار است. اولین عنصر آفرینش عالم، حوزه وسیعی از موجودات واسطه میان خدا و انسان است. گاهی تمایز روشنی میان دو عالم وجود دارد؛ عالم مجردات كه در آن موجوداتِ و ائون‏های مجرد صرف ساكن ملأ اعلی و مجاور خداوند وجود دارند و دیگری جهان محسوسات و حاكمان آن. خالق جهان محسوسات اگر یكی باشد موسوم به دمیورگ(۳۶) است و اگر یك گروه باشند، آرخون‏ها(۳۷) هستند. اینها اغلب به تقلید از خدایانِ افلاكیِ بابل هفت عددند، اما اسامی عهد عتیق را به خود می‏گیرند. مانند و Adonai - Iao - Saddai - El آرخون‏ها بر افلاك كه زمین را احاطه كرده‏اند حكم می‏رانند. عالم محسوسات در اثر هبوط یكی از قوای بالاتر موسوم به سوفیا تشكیل می‏شود. چنان كه پیش‏تر اشاره شد، سوفیا در عبری همان Achamoth به معنی حكمت است.

نیروهای فلكی و عالم ماده اساسا شرّند. در این‏جا آن ثنویت بنیادین ظاهر می‏گردد. ماهیت شر آنها ناشی از جدایی‏شان از خدای بیگانه است و هر كدام از این قوا در صعود انسان به سوی خدا ایجاد مانع می‏كنند. این قوا در مقابل خداوند كه نور است، ظلمانی‏اند. آرخون‏ها حاكم این جهان‏اند و انسان را اسیر زمین و تناسخ‏های پی‏درپی می‏كنند.

عالم یا قلمرو آرخون‏ها زندان عظیمی است كه زمین یا صحنه زندگی بشر سیاه‏چال میان آن است. اطراف و فراز زمین طبقات افلاك كیهانی قرار دارند كه مانند قشرهایی این مركزیت را محصور كرده‏اند. هر آرخون در حوزه خود یك زندان‏بان كیهانی است و مانع از عبور ارواحی است كه پس از مرگ به سوی خدا عروج می‏كنند. این حكومت ظالمانه آرخون‏ها موسوم به Heimarmene یا تقدیر جهانی است.(۳۸)

انسان‏شناسی. بر اساس انسان‏شناسی گنوسی، در انسان ذره‏ای الهی وجود دارد؛ زیرا از ملأ اعلی و از خود خداوند هبوط كرده است. انسان مركب از جسم، نفس و روح است. براین اساس كه كدام‏یك بر انسان حاكم و غالب باشد، انسان در زمره خاصی قرار می‏گیرد. مادیون(۳۹) آنانی‏اند كه محكوم جسمانیت، و در زندگی دنیوی غوطه‏ورند. دسته دوم، نفسانی‏ها(۴۰) هستند كه محكوم(۴۱) نفسانیات‏اند.

آنها اندكی از جنبه جسمانی دورند؛ زیرا نفس هم مانند بدن توسط قوای دانی خلق شده و موضوعی است برای ابتلا و غلبه آنها و اساسا شرّ است. اما آنان كه روح یا اخگر الهی در وجودشان احیا شده است، روحانیان(۴۲) هستند. گنوسی‏ها، یعنی كسانی كه به گنوسیس یا معرفت رسیده‏اند، خودشان را در زمره دسته سوم محسوب می‏كنند. اینها به محض آزادی از جهان مادی، به عالم الوهی كه جایگاه حقیقی‏شان است می‏پیوندند.(۴۳)

پس انسان از دو منشا دنیوی و مینوی تشكیل شده است. او با این جسم، بخشی از عالم و لذا مطیع و منقاد تقدیر جهانی است. روح، چنان‏كه اشاره نمودیم، بخشی از ذات الهی بوده كه از فراسوی گیتی بر گیتی آمده است و نه فقط جسم بلكه نفس هم محصول نیروهای كیهانی است. این نیروها جسم را به صورت انسان نخستینِ الهی یا نمونه ازلی(۴۴) ساخته و آن را با نیروهای نفسانی خودشان جان داده‏اند. این‏ها مشتهیات و احساسات انسان طبیعی است كه هر كدام، از یكی از كرات كیهانی و مطابق با آنها به وجود آمده‏اند و همه با هم روح فلكی(۴۵) انسان یعنی نفس او را تشكیل می‏دهند. پس جسم و نفس در سیطره تقدیر جهانی قرار دارند. روح یا اخگر الهی، كه بخشی از ذات الهی است، از فراسوی گیتی نزول كرده است و آرخون‏ها نفس را خلق كرده‏اند تا این اخگر الهی را در آن اسیر كنند.

همان‏طور كه انسان كیهانی در افلاك هفتگانه محصور است، روح هم در عالم صغیر انسانی توسط هفت پوشش محصور شده است. روحِ نجات‏نیافته در نفس و جسم غرق شده، از خود، آگاهی ندارد. خلاصه این‏كه جاهل است و بیداری و آزادی او از طریق معرفت صورت خواهد پذیرفت.(۴۶)

بدین لحاظ گفته‏اند كه مكتب گنوسی، در مقایسه با مكاتب دیگر، انسان‏محورتر است. در یكی از متون مشهور گنوسی معرفت یا گنوسیس را چنین تعریف كرده‏اند: ?تنها طهارت جسم نیست كه نجات‏بخش است، بلكه معرفت به این‏كه چه بوده‏ایم، كجا بوده‏ایم، در چه چیز گرفتار شده‏ایم، به كجا شتابانیم، نجات از كجاست، تولد چیست و زایش دوباره چیست؟?(۴۷)

▪ نجات:

مكتب گنوسی بر رهایی، رستگاری و آزادی استوار است. برجسته‏ترین شكل آن نجاتی است كه نه با قدرت خداوند و نه با ایمان بشر، بلكه با كسب معرفت وجدآمیز میسر می‏گردد. وجود یك منجی در مكاتب گوناگون گنوسی، امری محوری است كه وظیفه اصلی آن آمدن در میان انسان‏ها و آشكاركردن معرفت نجات برای آنان است.

از ضرورت وجود منجی، چیزهای بیشتری راجع به ماهیت گنوسیس می‏توان فهمید. برای گنوسیان، معرفت یك تأمل فلسفی نیست، بلكه مكاشفه‏ای است از سوی خدا. از این رو، مكاشفات و خطاب‏های مسیح یا دیگر نیروهای الهی و نیمه الهی به شاگردان یا قهرمانان افسانه‏ای گنوسیه رواج بسیار دارد. به‏علاوه، گنوسیس یك معرفت رازآمیز و محرمانه است كه نه فقط همگان به آن دسترسی ندارند، بلكه فقط كسانی كه قابلیت نجات از طریق آن را دارند، آن را قصد می‏كنند.(۴۸)

بنابراین، نجات و رهایی از اصول عمومی مذاهب گنوسی است كه نتیجه طبیعی اعتقاد به اصل دوگانگی و دو مبدأ خیر و شر است. در دین مسیح نیز نجات انسان مطرح است، ولی آن نجاتْ اخلاقی و به معنای رهایی انسان از گناهان و زشتی‏ها است. در مذاهب گنوسی نجات امری فلسفی و متافیزیكی و به معنای نجات مبدأ خیر و روح از مبدأ شرّ و عالم ماده است. ثنویت مذاهب گنوسی با ثنویت دین زرتشتی و مزدیسنی فرق دارد؛ در دین زرتشتی نور و ظلمت، یزدان و اهریمن دو اصل متضادند كه دائم در كشاكش‏اند؛ در صورتی كه در مذاهب گنوسی كشاكش میان روح و تن، مجردات و مادیات است و آمیزش این دو مبدأ موجب شده است كه روح یا قسمت نورانی و مجرد برای نجات خود از آمیختگی با ماده در تلاش و تكاپوی دائم باشد. در مكاتب گنوسی، نجاتِ قسمت عِلْوی و روحانی از راه افلاك و سیارات و ستارگان صورت می‏گیرد. برای این منظور در آیین‏های مختلف گنوسی، اساطیر و كیهان‏شناسی‏های خرافی‏ای ساخته شده است و به كاربردن اعمال دینی و اوراد و عزایم اهمیت خاصی دارد.

نجات و رهایی نتیجه سقوط یكی از ائون‏ها به عالم ظلمت است. این ائون‏ها در برخی از این فرقه‏ها در مرتبه پایین‏تری قرار دارد. نام آن ائون در برخی از فرقه‏های گنوسی ?سوفیا?(۴۹) است. در برخی دیگر از آن به ?مادر? تعبیر شده است. از سقوط سوفیا به عالم ظلمت، آفرینش این جهان صورت گرفته است. سوفیا یا مادر پسری دارد كه آفرینش به عهده اوست و به طور كلی از او به دمیورگ(۵۰) تعبیر می‏شود.

پس خالق و مدبر این جهان خدای بزرگ و پدر كل نیست، بلكه موجودی است از ملأ اعلی و در حقیقت از موجودات پایین‏تر آن، اما عمل نجات كار یكی از ائون‏های بالاتر است كه آن را گاهی سوتر(۵۱) و گاهی كریستوس(۵۲) گفته‏اند.(۵۳)

همان‏قدر كه خداوند متعال و منزه است، به همان اندازه هم ?خودِ روحانی? بشر كه درون این عالم مادی است با آن بیگانه است. هدف گنوسی‏ها رهاسازی این ?خود درونی? از حصارهای این جهان و بازگرداندن آن به وطنش، كه قلمرو نور است، می‏باشد. شرط اصلی برای تحقق این امر كسب معرفت در باب خدای منزه و متعال و در باره منشأ الهی خودش است. اما این معرفت برای انسان به سبب جهلی كه ذاتی وجود مادی و دنیوی اوست، بعید است؛ به ویژه كه خداوند متعال در این عالم ناشناخته است و نمی‏توان از این جهان او را كشف كرد، لذا به وحی نیاز دارد. حامل این وحی از عالم نور است كه حصارهای افلاك را گسسته، آرخون‏ها را خام نموده، روح را از خواب زمینی بیدار كرده و معرفت نجات را به او ابلاغ كرده است دعوت این نجات‏بخش حتی قبل از خلقت آدم یعنی از نزول عنصر الهی مقدم بر خلقت، آغاز می‏گردد و به موازات تاریخ پیش می‏رود. از جهت نظری، ?معرفت خدا? و از نظر عملی ،?معرفت طریق? راه خروج روح از این جهان است كه مستلزم آداب دینی و سحری است.(۵۴)

▪ سوفیا:

سوفیا واژه‏ای یونانی است. در ترجمه یونانی كتابِ مقدسِ عبری، سوفیا همان حكمت است. در ترجمه یونانی كتاب آپوكریفایی حكمت سلیمان كه در اسكندریه و در آغاز تاریخ مسیحی نگاشته شده، آمده است كه سوفیا تجلی شكوه خداوند یا روح القدس است و مرآت پاك خداوند است. در بن سیرا(۵۵) سوفیا زنی است كه مادری مهربان برای انسان‏های حكیم است. سوفیا بسیار شبیه به الهه‏های مادر اشْتَر،(۵۶) ایزیس(۵۷)، كوبه(۵۸) و آتار گاتیس(۵۹) است كه در اسطوره‏های بابلی به اعماق زمین هبوط می‏كنند و در زمین محبوس می‏شوند.

با سقوط سوفیا، نور در ظلمت اسیر می‏شود و او واسطه بین مینو و گیتی است. او محافظ نور هم هست تا نجات دررسد. با هبوط سوفیا خلقت آغاز می‏گردد. صانعِ گیتی دمیورگ است كه معمولاً پسر سوفیاست. او از ملأ اعلی خبر ندارد و حاكم جهان مادی است و تصور می‏كند كه خدای حقیقی و متعال خود اوست. او ناآگاهانه عناصر نوری را، كه از طریق مادرش به سوی او می‏آید، از خود انتقال می‏دهد. خدای عهد عتیق از نظر گنوسیان همان دمیورگ است.

سقوط سوفیا هماهنگی و نظم ملأ اعلی را درهم می‏ریزد و این هماهنگی دگربار به هنگامی ایجاد می‏گردد كه این نور از ظلمت رها شود. ائونی از مرتبه بالا كه همان سوتر یا كریستوس باشد عهده‏دار این نجات است. او از عالم آرخون‏ها عبور كرده، در هر عالمی روح آن عالم را به خود می‏گیرد تا به عالم ظلمت برسد. در اینجا ذرات نور الهی را با خود جمع می‏كند و بالاخره با خود به ملأ اعلی می‏برد.

▪ منشا گنوسیه:

سنت كلیسا شمعون مجوسی(۶۰) را مسبب، و ساماریا(۶۱) را مركز این بدعت می‏داند. اما به نظر می‏رسد كه كل جریان را نمی‏توان به فردی خاصّ نسبت داد. این تفكر حاصل افكاری است كه در آن زمان رایج بوده است. برای تبیین حركت گنوسیه باید به جریان تركیب‏گرایی ادیان توجه داشت. این امتزاج و اختلاط انواع گوناگون عقاید بیشتر در شروع هر قرن نخست مسیحی بوده است؛ اما رد پای آن را پیش از این زمان هم می‏توان یافت. همجوشی عقاید در مناطق شامات، فلسطین، مصر و بین‏النهرین تا حد زیادی از اندیشه ثنوی ایران قدیم متأثر بوده است. پس از اسكندر تمایل به این امتزاج بیشتر شد. سرانجام این جریان در امپراطوری روم كامل شد و مرزها گسسته گشت و نه تنها نژادهای شرقی با هم درآمیختند، بلكه با غربی‏ها نیز امتزاج یافتند.(۶۲)

ادبیات‏مكاشفه‏ای یهودیان مشحون ازتأثیرات بیگانه درالهیات یهودی دردوران تبعید است. درزمان مسیح حتی در فلسطین فرقه‏هایی مانند اسنی‏ها وجود داشته‏اند كه جا را برای عقاید و آیین‏های بیگانه در كنار یهودیت ارتدوكس باز كردند.(۶۳) گنوسیه با خاستگاه عرفان یهودی، صرف‏نظر از این‏كه كدام علت و كدام معلول باشد، ارتباط داشته است.

طاهره حاج‌ابراهیمی

منبع : www.yahood.net

منابع

لغت‏نامه دهخدا، مقاله ?گنوستیسیزم?، جلد ۴۱.

دایرهٔ‏المعارف فارسی، جلد دوم، بخش اول، مقاله مذهب گنوسی

مجتبایی، ف، ?مقاله آدم? در دایرهٔ‏المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مركز دایرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۴، جلد اول.

ناس، جان، تاریخ ادیان، مترجم: علی اصغر حكمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰.

Cohen - Sherbok, Dan & Lavinia, Jewish & Christian Mysticism, New York, Continuam, ۱۹۹۴.

Epstein, I, Judaism, London, Penguin Books.

Guispel, Qilles, \\"Gnosticism from its Origins to the Middle Agis\\", in Encyclopedia of Riligion, M. Eliade(ed.), New York, Mac Millan, ۱۹۸۷, vol. ۵.

Jonas, Hans, The Gnostic Religion, Boston, beacan, ۱۹۶۶.

Macrae, G.w, \\"Gnosticism\\", in: New Catholie Encyclopedia, Madonald(ed.), New York, ۱۹۶۷, vol.۶.

Mojtabai, F, \\"The Iranian Background of the Judeo - Christian Concept of Raz/Mysterion\\", Mihr-o-dad-o- Bahar (Memorial Volume of Dr. Mehrdad Bahar), Anjuman-e- Atharo \\"Mafakher\\"-e Farhangr, Tehran, ۱۳۷۷ sh.

Scholem, G. G. kabbalah, in: \\"The Encyclopedia Judaica\\", cecil Roth(ed.), Jerusalem, ۱۹۷۹.

Scholem, G. G., Major Trends in Jewish Mysticism, New York, Schocken Books, ۱۹۵۴.

Scholem, G. G. \\"Merkabah Mysticism\\", in The Encyclopedia Judaica, cecil Roth(ed.), Jerusalem, ۱۹۷۹.

Schott, R. B. Y, \\"Wisdom Literature\\", in Ibid, vol. ۱۶.

Schott (walter), M. A., \\"Gnosticism\\", in: The Encyclopedia of Religion and Ethics, James Hastings (ed.), Edinburgh, vol.۶.

Spencer, Sidney, Mysticism in World Religion London, Penguin books, ۱۹۶۳.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.