پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
عرفان و دین یهود
ریشههای عرفان یهودی در كتاب مقدس وجود دارد. در تجاربِ پیامبرانِ عبری، عنصر عرفانی وجود داشته است.(۱) بعدها، در دین یهود، جنبش عرفانی خاصی به ظهور رسید كه كمال آن در قبالای میانه مشهود است. آغازین تاریخ این جنبش مبهم و نامعلوم است، اما آثار آن در متون مكاشفهای و در تعالیم و تجارب برخی از ربیها و در میان اسنیها(۲) موجود است. با اینكه عرفان یهودی از عناصر هلنیستی و یونانی و ایرانی متأثر بوده است، اتكای آن بر سنّت یهودی را نباید از نظر دور داشت.
برخی از محققان معتقدند كه ایران باستان و تفكر دینی آن دوره، در شكلگیری فلسفه یونان مؤثر بوده است. حتی گفته میشود كه در زمان امپراتوری هخامنشیان، فیلسوفهای معروفی از یونان شاگردان مغان ایرانی بودهاند.(۳) پس از فتح آسیا توسط اسكندر، ایران جزو قلمرو یونانی شد؛ از این دوره دوران هلنیستی آغاز میگردد. در دوران هلنیستی، افكار مصری، بابلی، یهودی و ایرانی با هم ممزوج گردید. بدین ترتیب، ملاحظه میگردد كه این افكار پیش از مسیحیت در حوزه مدیترانه و نواحی شرقی مدیترانه وجود داشته است. جریان گنوسی هم یكی از این جریانها و حاصل همین اختلاط افكار بوده است. عدهای برآنند كه گنوسیهای نخستین، یهودیان بدعتگذاری بودند كه از یهودیت ارتدوكس كناره گرفته بودند. با همه اینها، خاستگاه این دو جریان در ظلمات ایام پوشیده مانده است.
● عرفان در آغاز یهودیت
در قرون پس از بازسازی معبد دوم و با پایان یافتن دوره نبوت، یهودیان به تأمل در باره ماهیت خداوند و ارتباط او با جهان پرداختند. دیدگاههای آنان در كتب مقدس رسمی و غیررسمی موجود است. در دوران پراكندگی یهود پس از اسارت بابلی، متفكران یهودی مانند فیلون(۴) با تأمل درباره خدا و ارتباط او با جهان دیدگاههایی ارائه دادند. برخی از این دیدگاهها و عقاید به موازات عقاید رایج آن زمان و متأثر از آنها بود، مثلاً فیلون جهان مادی را شرمیدانست ومیگفت، چون خداوند خیرمحض است، مستقیما دستاندركار خلقت نیست، بلكه از طریق نیروها و واسطههایی با گیتی در ارتباط است.
دانشمندان درباره تأثیراتی كه شكلهای نخستین عرفان یهودی از دیگران پذیرفته است، نظرهای متفاوتی را ابراز كردهاند. برخی مانند راتیزن اشتاین(۵) و ویدن(۶) بر تأثیر ایران تأكید میكنند. برخی یونان را مؤثر میدانند. بسیاری از متخصصانِ مكتبِ گنوسیِ سه قرن نخست تاریخ مسیحی، آن را اساسا پدیدهای هلنیستی میدانند كه برخی جنبههای آن در انجمنهای یهودی خصوصا در فرقههای بدعتگذار یهودی ظاهر شد. در این میان، موقعیت فیلون اسكندرانی و رابطهاش با یهودیان فلسطین را نباید از نظر دور داشت. به هر حال، ریشههای عرفان یهودی را باید در جریانهای عرفانی موجود در میان یهودیان فلسطین و مصر هنگام ظهور مسیحیت جستوجو كرد. این جریانها به تاریخ ادیان(۷) تركیبی(۸) و هلنی مربوط است.(۹)
● هلنیسم یهودی و پدیده گنوسیس
چنانكه پیشتر اشاره شد، پس از قرن سوم قبل از میلاد یهودیان با هلنیسم آشنا شدند. نخستین محصول این آشنایی، ترجمه یونانی كتاب مقدس، موسوم به سبعینی بود. در عرصه فلسفه، فلسفههای رواقی و افلاطونی تأثیر بسزایی بر یهودیت داشتند. خدای افلاطونی به خدای خالق یهودی بسیار نزدیك بود. این در حالی بود كه مكتب رواقی به یهودیت این مجال را میداد كه قوانین تورات را با قوانین جهان یكی بداند؛ قانونی كه هم بر طبیعت و هم بر زندگی انسان حاكم است. خداوندْ نخستین قانون را به عنوان قانون تكوینی و دومین را به عنوان قانون تشریعی، كه تورات است، اندیشید. این ایده را Aristobulus، یهودی اسكندرانی، در اواسط قرن دوم قبل از میلاد در تفسیر اسفار خمسه به كار برد، سپس فیلون یهودی آن را تكمیل كرد.، مدتی بعد حكمت مطرحشده در امثال سلیمان همان تورات تلقی شد و سپس ربیها گفتند كه تورات ابزاری بوده كه خداوند از طریق آن جهان را خلق نموده است.
انسانشناسی یهود بهوضوح متأثر از هلنیسم بود. پیشتر، در میان بنیاسراییل وجود روح به عنوان اصلی اساسی و مستقل از بدن مطرح نبود، اما شواهدی وجود دارد كه نشاندهنده وجود تصور روح مستقل از جسم در میان ربیها است.؛ مثلاً در سنهدرین ۹۱ مربوط به قرن دوم مسیحی آمده است كه آنتونیوس از ربی پرسید، چه وقت روح به جسم وارد میشود؟ در شروع لقاح یا در دوره جنینی؟ وی در پاسخ گفت: ?در هنگام تشكیل جنین?، اما آنتونیوس اعتراض كرد كه آیا بدون نمك هیچ گوشتی سه روز سالم میماند؟ ربی گفت كه آنتونیوس وی را در این موضوع مجاب كرده است.(۱۰)
شولم(۱۱) میگوید در اینكه خاستگاه ادبیات مكاشفهای، فریسیان(۱۲) و پیروانشان بودهاند یا اسنیها، توافق نظر وجود ندارد. شاید هر دو حدس صحیح باشد، اما از یوسیفوس(۱۳) نقل است كه اسنیها ادبیاتی با محتوای سحری و فرشتهشناسانه داشتهاند. در میان فرقه قمران(۱۴) چنین اندیشههایی وجود داشته است. آنان كتاب اصلی اخنوخ(۱۵) عبری و آرامی را در اختیار داشتهاند.(۱۶) سنت مكاشفهای در دوران تنائیم و آموراییم به یهودیت ربانی راه یافت. كتاب اخنوخ بر مكاشفه آخرالزمان و ساختار عالم پنهان، یعنی آسمان، باغ عدن، جهنم، فرشتگان، ارواح شریر و جز آنها استوار است. مكاشفههای مربوط به عالم عرش شكوه و ساكنان آن ظاهرا با اسرار عجیب خداوند، مذكور در طومارهای بحرمیت یكی است.
بدون شك كتاب اخنوخ از كتابهای تأثیرگذار بر ادبیات و سنتهای بعدی مربوط به مَعسه برشیت(۱۷) و معسه مركبه(۱۸) بوده است. نگارندگان مكتوباتِ مكاشفاتی هویت خود را در پشت شخصیتهای كتاب مقدس مانند اخنوخ، نوح، ابراهیم، موسی، باروخ، دانیال، عزرا و ویگلن مخفی میكنند. این اختفای ارادی تعیین وضع و حال اجتماعی و تاریخی نگارندگان آثار مكاشفهای را مشكل كرده است.
تمایل به زهد، كه در آخرین بخش كتاب اخنوخ آمده و راهی برای آماده سازی و دریافت كشف و شهود است، به اسنیها و حلقه عرفای مِرْكبه كه بعدا ظاهر شدند، راه یافت. این زهدگرایی از آغاز با مخالفتها و آزار و اذیتهایی مواجه شد.
رموز عالم عرش همراه با مكاشفه شكوه خدا در سنت باطنی یهود، مشابه مكاشفات قلمرو الهی آیین گنوسی است. وصف عالم عرش و صعود به آن، كه در كتاب اخنوخ آمده و بعدا در كتاب عرفای مركبه تصویر شده، هم بدینگونه است. از میشنا و تلمود هم معلوم است كه در قرن اول مسیحی، سنتهای عرفانی در میان یهودیان وجود داشته، اما سعی در اختفای آنها بوده است. مثلاً در فقرهای از میشنا آمده است كه داستان خلقت نزد دو نفر و فصل ارابه نزدِ یك نفر نباید گفته شود، مگر اینكه فرد حكیم باشد. برخی از ربیها به سبب احتیاط زیاد آن داستان را كنار گذاشتند. در ادامه متن فوق از میشنا آمده كه ?هر آن كس كه در چهار چیز اندیشه كند، كاش زاده نمیشد؛ آنچه در بالاست، آنچه در پایین است، آنچه پیش از او بوده است و آنچه پس از او خواهد آمد?. در اینجا تأملاتی كه ویژگیهای گنوسی داشتند، ممنوع میشدند؛ اما عملاً این ممنوعیتها نادیده انگاشته میشدند؛ به طوری كه در سراسر تلمود و مدراشها آثار آنها قابل مشاهده است.
ملاحظه میگردد كه منشأ عرفان یهودی و كیفیت شكلگیری آن و حتی هویت شیوخ و بزرگان آن در هالهای از ابهام است. شایان ذكر است كه به نظر شولم، محقق بزرگ یهودی، مسلما عرفان یهودی پیش از گنوسیه آغاز گردیده است.(۱۹) این در حالی است كه برخی صاحبنظران، به عكس، جریانهای گنوسی را مقدم بر عرفان یهودی میدانند. حال لازم است نظر خوانندگان گرامی را اندكی به حكمت و ادبیات حكمتی جلب كنیم.
● ادبیات حكمتی
ادبیات حكمتی(۲۰) ادبیات متأخرِ عهد عتیق است كه پر از افكار یونانی است. كلمه حكمت معادل همان سوفیای یونانی است. در كتب حكمتی مانند امثال سلیمان، ایوب، جامعه و حكمت سلیمان و نیز در كتاب روت، استر و صحیفه یونس نبی و مزامیر به وضوح، تأثیر یونان و نیز ایران مشهود است. كتاب جامعه و حكمت سلیمان تحت تأثیر هلنیزم بوده است. این تأثیر نه تنها در فلسطین بوده، بلكه در نزد یهود اسكندریه به كمال خود رسیده است. شاید تأثیر هلنیزم به اندازه تأثیر دین زرتشتی و عقاید قدیم ایرانیان بر یهودیان نبوده است؛ مثلاً عقیده به نیروی شر و تأثیر وسوسه آن در زندگی بشر، ترتیب ملائكه، رستاخیز، منجی، داوری پس از مرگ، ثنویت و تقدیرگرایی، سخت، تحت تأثیر عقاید ایرانیان قدیم است. زعما و احبار یهودی در آغاز با این افكار نو مخالفت میكردند، اما رفتهرفته، این افكار در میان خود یهودیان شكافهایی ایجاد كرد. در كتاب استر و كتاب روت و صحیفه یونس اختلافات عقیدتی قوم یهود بهخوبی مشهود است.(۲۱)
● حكمت در كتاب مقدس
حكمت به معانی مختلفی آمده است از جمله: داوریكردن به عدالت، دانایی، اطلاعات عمومی، مهارت ادبی، قدرت حكومت كردن و نیز به معنای فهم و شعور. حكم (حخم عبری)(۲۲) انسان فاضل و دانا و از این رو، مشاور و معلم است. حكمت در كتاب مقدس پدیدهای تاریخی، سنتی فرهنگی و تكاپویی عالمانه در تاریخ كهن قوم یهود است كه ادامه آن را در یهودیت اولیه و در مسیحیت میتوان مشاهده كرد.
فرد حكیم داناتر، تواناتر، ماهرتر، خلاقتر و خوشفكرتر از همتایان خود بوده است. در نتیجه، او را به چشم مشاور و رهبری مینگریستند كه دانش او باعث میشد به وی هم معلم باشد و هم قابلیت رهبری و حكومت كردن بر جامعه را پیدا كند. نظم جهان، نظمجامعه بشری را ایجاب میكند؛ زیرا این دو نظام به هم مربوطند. حكیم به رازهایی پی میبرد كه الزاما باید در اختفای آنها بكوشد، پس اگر انسان بدینگونه حكیم باشد، خداوند به طریق اولی حكیم، دانا، فاعل و عامل خیر است. نظم عالم فعل حكمت خداست. در امثال سلیمان، این حكمت تجسم و تشخص مییابد و ابزار خدا در طرح و اجرای خلقت میشود كه از پیش از خلقت با خدا بوده است.
تأمل در باب حكمت از عناصر مشترك یهودیان اسكندریه و فلسطین بوده است كه ریشه در امثال سلیمان و ایوب دارد. در اینجا حكمت واسطه خلقت خداوند است. در كتاب اخنوخ اسلاوی آمده است كه خداوند به حكمت خود امر میكند كه انسان را بیافریند. حكمتْ نخستین صفت خداوند است كه از شكوه او متجلی میگردد. كمكم این حكمتْ خود تورات یا كلام خدا میشود و قدرت الهی بهوسیله آن بیان میگردد. چنین تصوری از كلام خدا به موازات مفهوم لوگوس(۲۳) یونانی شكل گرفت.(۲۴)
اما به موازات شكلگیری این اندیشهها در میان یهودیان، در شامات و فلسطین هم جریان فكری دیگری در حال تكوین بود كه بعدها به صورت مكاتب گنوسیه درآمد. حال به گنوسیه و اعتقاداتشان میپردازیم، سپس در ادامه تبیین عرفان یهودی، وجوه اشتراك و افتراق این دو عرفان را ذكر میكنیم.
● تعریف گنوسیس
گنوسیس(۲۵) به معنای معرفت، واژهای یونانی از ریشه هند و اروپایی است كه با واژههای Know در انگلیسی و Jnanaدر سنسكریت هم ریشه است. این اصطلاح بیانگر جریان فكری كُهنی است كه بر آگاهی از رازهای الهی تأكید میورزد. گنوسیس یا معرفت از راه تجربه مستقیم مكاشفه یا تشرف به سنت رازآمیز و باطنی به دست میآید.
مكتب گنوسی، كه به قول یوناس(۲۶) پیام خدای ناشناخته است، مجموعهای از ادیان، مذاهب و نحلههای دینیای است كه در قرون اول و دوم قبل از میلاد و نیز در قرون اول و تا سوم پس از میلاد در فلسطین، سوریه، بینالنهرین و مصر وجود داشته است. در همه این فرق نوعی معرفت باطنی و روحانی و فوقطبیعی، كه میتوان از آن به كشف و شهود و اشراق تعبیر كرد، مایه نجات و رستگاری انسان شناخته شده است و به همین مناسبت همه آنها را تحت عنوان ?گنوسی? ذكر كردهاند. بیشتر فرقههای گنوسی مسیحی بودهاند. برخی از فرقههای گنوسی پیش از مسیحیت هم وجود داشتهاند. برخی از آنها از قبیل مانویت و فرقههای صُبیّها با همه تأثیرپذیری از، مسیحیت مسیحی نبودهاند.(۲۷)
گنوسیس معرفت خداست و چون خدا متعال و منزه است، معرفت خدا طبعا معرفت یك امر ناشناختنی است؛ نه امری ساده و معمولی. موضوعات این شناخت هر چیزی است كه در قلمرو وجود الوهی قرار دارد؛ یعنی انتظام و تاریخ عوالم برتر و چیزهایی كه از آن نشأت گرفته است؛ مانند نجات انسان. بدین ترتیب معرفت یا گنوسیس با دانش عقلی فلسفه بسیار تفاوت دارد و از سویی با تجربه وحی بسیار نزدیك است؛ زیرا در آن، تنویر باطنی جانشین مباحثات و نظریات عقلی صرف میشود و از دیگر سو، معرفت با رموز نجات مربوط بوده، اطلاعات صرف نظری در باره اشیا نیست؛ بلكه خود، اصلاح شرایطی است كه نجات را برای انسان به ارمغان میآورد؛ لذا معرفت گنوسی یك جنبه عملی برجسته دارد.
هدف غایی این معرفت، خود خداست. وقوع این معرفت در روح، حتی خود فرد را تغییر میدهد و او را در الوهیت با خدا شریك میسازد. لذا در مهمترین فرق گنوسی مانند والنتینیها،(۲۸) معرفت نه فقط ابزاری برای نجات، بلكه هدف نجات یعنی كمال غایی است.(۲۹)
● عقاید گنوسیه
ساختار اصلی عقاید گنوسیه موضوعاتی در باب خدا، عالم، انسان، نجات و اخلاق است. از اختصاصات عقاید آنها عموما ثنویت و نجات از طریق معرفت باطنی است.
▪ خداشناسی:
خدای گنوسیه خدایی است ناشناخته، بسیار منزه، غیرموجود و با تنزیه مطلق. در همه این اوصاف سعی بر این است كه بر جدایی كامل خدا از دنیای انسان و فرشتگان تاكید شود. خداوند صانع جهان نیست و كاری به روند جهان یا اداره آن ندارد. بهرغم اینكه قوایی كه عهدهدار امور جهان هستند، از خود خداوند صادر شدهاند، خود این خدا ناشناخته است. بدین صورت، انسان واقعا نمیتواند او را بشناسد و حتی هنگامی كه به وسیله مكاشفه در او تنویری حاصل میشود، نمیتواند هیچ اظهارنظر مثبتی درباره خدا بكند. به این معناست كه گفته میشود خداوند لاوجود است. خدا و عالم موجودات، مانند نور و ظلمت و خیر و شر، با هم تقابل دارند.(۳۰)
برخی از مذاهب گنوسی خدا را نور محض نامیدهاند و برخی دیگر از او به پدر كل و موجود قدیم غیرقابل وصف و برتر از نشان و كمال تعبیر كردهاند. از خدای پدر یا خدای متعال شماری از موجودات مؤنث و مذكر به وجود آمدهاند كه موجودات الهی و تجلیات خدای غیرشخصی و غیرقابل شناختاند. این موجودات الهی گاهی جفت هستند و همگی ملأ اعلا(۳۱) را تشكیل میدهند. بعدها گنوسیه اعضای ملأ اعلا را ائونها(۳۲) نام دادند. این ائونها به ترتیب قوس نزولی از مبدأ اول صادر شده و پل میان این عالم و آن مبدأ هستند.(۳۳) جهان به واسطه اشراقات دائمی یا ائونها، كه از ذات این خدای اصلی صادر میشود، به وجود میآید و مراتب این تجلیات نزولی است؛ یعنی هر یك از اشراقات نسبت به مابعد خود احسن است تا به عالم مادی منتهی گردد كه آخرین اشراق و ناپاكترین تجلیات است. ولی در این جهان شوقی هست كه او را به مبدأ الهی بازپس میكشاند. ماده یعنی عالم جسمانی منزلگاه شر است، اما یك بارقه الهی، كه در طبیعت انسان ودیعه است، راه نجات را به او نشان میدهد و او را در حركت صعودی از میان افلاك به عالم نور میرساند.(۳۴)
▪ ثنویت:
از صفات عمومی فرق گنوسی اعتقاد به دو مبدأ خیر و شر یا اعتقاد به ثنویت است. جهان پر از شر و فساد و زشتی و پلیدی است و از این رو، نمیتواند ساخته و پرداخته خدای واحد كه مبدأ خیرات است باشد و باید در آفرینش به دو اصل خیر و شر و نور و ظلمت قائل شد كه با همه تضاد و اختلاف عمیق در طبیعتشان به هم آمیختهاند و بر اثر این آمیزش اسفانگیز، انسان كه خود نتیجه این آمیزش است به این جهان آمده و از اصل خود دور افتاده است. آنچه در انسان مایه غربت و بیگانگی او از این جهان شده، اصل عِلْوی و روحانی و نورانی اوست، نه اصل مادی و جسمانی و ظلمانی كه خود از این جهان است. انسان از اصل علوی خود ناآگاه است، لذا حیران و سرگردان است و فقط در سایه آن گنوس یا معرفت شهودی و باطنی یا كشف و الهام معنوی است كه از اصل شریف خود آگاه میگردد و غربت خود را حس كرده، روزگار وصل خویش را باز میجوید.(۳۵)
▪ پیدایش عالم:
اندیشه گنوسیه بیشتر بر تبیین افسانهای و اسطورهای از منشأ جهان استوار است. اولین عنصر آفرینش عالم، حوزه وسیعی از موجودات واسطه میان خدا و انسان است. گاهی تمایز روشنی میان دو عالم وجود دارد؛ عالم مجردات كه در آن موجوداتِ و ائونهای مجرد صرف ساكن ملأ اعلی و مجاور خداوند وجود دارند و دیگری جهان محسوسات و حاكمان آن. خالق جهان محسوسات اگر یكی باشد موسوم به دمیورگ(۳۶) است و اگر یك گروه باشند، آرخونها(۳۷) هستند. اینها اغلب به تقلید از خدایانِ افلاكیِ بابل هفت عددند، اما اسامی عهد عتیق را به خود میگیرند. مانند و Adonai - Iao - Saddai - El آرخونها بر افلاك كه زمین را احاطه كردهاند حكم میرانند. عالم محسوسات در اثر هبوط یكی از قوای بالاتر موسوم به سوفیا تشكیل میشود. چنان كه پیشتر اشاره شد، سوفیا در عبری همان Achamoth به معنی حكمت است.
نیروهای فلكی و عالم ماده اساسا شرّند. در اینجا آن ثنویت بنیادین ظاهر میگردد. ماهیت شر آنها ناشی از جداییشان از خدای بیگانه است و هر كدام از این قوا در صعود انسان به سوی خدا ایجاد مانع میكنند. این قوا در مقابل خداوند كه نور است، ظلمانیاند. آرخونها حاكم این جهاناند و انسان را اسیر زمین و تناسخهای پیدرپی میكنند.
عالم یا قلمرو آرخونها زندان عظیمی است كه زمین یا صحنه زندگی بشر سیاهچال میان آن است. اطراف و فراز زمین طبقات افلاك كیهانی قرار دارند كه مانند قشرهایی این مركزیت را محصور كردهاند. هر آرخون در حوزه خود یك زندانبان كیهانی است و مانع از عبور ارواحی است كه پس از مرگ به سوی خدا عروج میكنند. این حكومت ظالمانه آرخونها موسوم به Heimarmene یا تقدیر جهانی است.(۳۸)
انسانشناسی. بر اساس انسانشناسی گنوسی، در انسان ذرهای الهی وجود دارد؛ زیرا از ملأ اعلی و از خود خداوند هبوط كرده است. انسان مركب از جسم، نفس و روح است. براین اساس كه كدامیك بر انسان حاكم و غالب باشد، انسان در زمره خاصی قرار میگیرد. مادیون(۳۹) آنانیاند كه محكوم جسمانیت، و در زندگی دنیوی غوطهورند. دسته دوم، نفسانیها(۴۰) هستند كه محكوم(۴۱) نفسانیاتاند.
آنها اندكی از جنبه جسمانی دورند؛ زیرا نفس هم مانند بدن توسط قوای دانی خلق شده و موضوعی است برای ابتلا و غلبه آنها و اساسا شرّ است. اما آنان كه روح یا اخگر الهی در وجودشان احیا شده است، روحانیان(۴۲) هستند. گنوسیها، یعنی كسانی كه به گنوسیس یا معرفت رسیدهاند، خودشان را در زمره دسته سوم محسوب میكنند. اینها به محض آزادی از جهان مادی، به عالم الوهی كه جایگاه حقیقیشان است میپیوندند.(۴۳)
پس انسان از دو منشا دنیوی و مینوی تشكیل شده است. او با این جسم، بخشی از عالم و لذا مطیع و منقاد تقدیر جهانی است. روح، چنانكه اشاره نمودیم، بخشی از ذات الهی بوده كه از فراسوی گیتی بر گیتی آمده است و نه فقط جسم بلكه نفس هم محصول نیروهای كیهانی است. این نیروها جسم را به صورت انسان نخستینِ الهی یا نمونه ازلی(۴۴) ساخته و آن را با نیروهای نفسانی خودشان جان دادهاند. اینها مشتهیات و احساسات انسان طبیعی است كه هر كدام، از یكی از كرات كیهانی و مطابق با آنها به وجود آمدهاند و همه با هم روح فلكی(۴۵) انسان یعنی نفس او را تشكیل میدهند. پس جسم و نفس در سیطره تقدیر جهانی قرار دارند. روح یا اخگر الهی، كه بخشی از ذات الهی است، از فراسوی گیتی نزول كرده است و آرخونها نفس را خلق كردهاند تا این اخگر الهی را در آن اسیر كنند.
همانطور كه انسان كیهانی در افلاك هفتگانه محصور است، روح هم در عالم صغیر انسانی توسط هفت پوشش محصور شده است. روحِ نجاتنیافته در نفس و جسم غرق شده، از خود، آگاهی ندارد. خلاصه اینكه جاهل است و بیداری و آزادی او از طریق معرفت صورت خواهد پذیرفت.(۴۶)
بدین لحاظ گفتهاند كه مكتب گنوسی، در مقایسه با مكاتب دیگر، انسانمحورتر است. در یكی از متون مشهور گنوسی معرفت یا گنوسیس را چنین تعریف كردهاند: ?تنها طهارت جسم نیست كه نجاتبخش است، بلكه معرفت به اینكه چه بودهایم، كجا بودهایم، در چه چیز گرفتار شدهایم، به كجا شتابانیم، نجات از كجاست، تولد چیست و زایش دوباره چیست؟?(۴۷)
▪ نجات:
مكتب گنوسی بر رهایی، رستگاری و آزادی استوار است. برجستهترین شكل آن نجاتی است كه نه با قدرت خداوند و نه با ایمان بشر، بلكه با كسب معرفت وجدآمیز میسر میگردد. وجود یك منجی در مكاتب گوناگون گنوسی، امری محوری است كه وظیفه اصلی آن آمدن در میان انسانها و آشكاركردن معرفت نجات برای آنان است.
از ضرورت وجود منجی، چیزهای بیشتری راجع به ماهیت گنوسیس میتوان فهمید. برای گنوسیان، معرفت یك تأمل فلسفی نیست، بلكه مكاشفهای است از سوی خدا. از این رو، مكاشفات و خطابهای مسیح یا دیگر نیروهای الهی و نیمه الهی به شاگردان یا قهرمانان افسانهای گنوسیه رواج بسیار دارد. بهعلاوه، گنوسیس یك معرفت رازآمیز و محرمانه است كه نه فقط همگان به آن دسترسی ندارند، بلكه فقط كسانی كه قابلیت نجات از طریق آن را دارند، آن را قصد میكنند.(۴۸)
بنابراین، نجات و رهایی از اصول عمومی مذاهب گنوسی است كه نتیجه طبیعی اعتقاد به اصل دوگانگی و دو مبدأ خیر و شر است. در دین مسیح نیز نجات انسان مطرح است، ولی آن نجاتْ اخلاقی و به معنای رهایی انسان از گناهان و زشتیها است. در مذاهب گنوسی نجات امری فلسفی و متافیزیكی و به معنای نجات مبدأ خیر و روح از مبدأ شرّ و عالم ماده است. ثنویت مذاهب گنوسی با ثنویت دین زرتشتی و مزدیسنی فرق دارد؛ در دین زرتشتی نور و ظلمت، یزدان و اهریمن دو اصل متضادند كه دائم در كشاكشاند؛ در صورتی كه در مذاهب گنوسی كشاكش میان روح و تن، مجردات و مادیات است و آمیزش این دو مبدأ موجب شده است كه روح یا قسمت نورانی و مجرد برای نجات خود از آمیختگی با ماده در تلاش و تكاپوی دائم باشد. در مكاتب گنوسی، نجاتِ قسمت عِلْوی و روحانی از راه افلاك و سیارات و ستارگان صورت میگیرد. برای این منظور در آیینهای مختلف گنوسی، اساطیر و كیهانشناسیهای خرافیای ساخته شده است و به كاربردن اعمال دینی و اوراد و عزایم اهمیت خاصی دارد.
نجات و رهایی نتیجه سقوط یكی از ائونها به عالم ظلمت است. این ائونها در برخی از این فرقهها در مرتبه پایینتری قرار دارد. نام آن ائون در برخی از فرقههای گنوسی ?سوفیا?(۴۹) است. در برخی دیگر از آن به ?مادر? تعبیر شده است. از سقوط سوفیا به عالم ظلمت، آفرینش این جهان صورت گرفته است. سوفیا یا مادر پسری دارد كه آفرینش به عهده اوست و به طور كلی از او به دمیورگ(۵۰) تعبیر میشود.
پس خالق و مدبر این جهان خدای بزرگ و پدر كل نیست، بلكه موجودی است از ملأ اعلی و در حقیقت از موجودات پایینتر آن، اما عمل نجات كار یكی از ائونهای بالاتر است كه آن را گاهی سوتر(۵۱) و گاهی كریستوس(۵۲) گفتهاند.(۵۳)
همانقدر كه خداوند متعال و منزه است، به همان اندازه هم ?خودِ روحانی? بشر كه درون این عالم مادی است با آن بیگانه است. هدف گنوسیها رهاسازی این ?خود درونی? از حصارهای این جهان و بازگرداندن آن به وطنش، كه قلمرو نور است، میباشد. شرط اصلی برای تحقق این امر كسب معرفت در باب خدای منزه و متعال و در باره منشأ الهی خودش است. اما این معرفت برای انسان به سبب جهلی كه ذاتی وجود مادی و دنیوی اوست، بعید است؛ به ویژه كه خداوند متعال در این عالم ناشناخته است و نمیتوان از این جهان او را كشف كرد، لذا به وحی نیاز دارد. حامل این وحی از عالم نور است كه حصارهای افلاك را گسسته، آرخونها را خام نموده، روح را از خواب زمینی بیدار كرده و معرفت نجات را به او ابلاغ كرده است دعوت این نجاتبخش حتی قبل از خلقت آدم یعنی از نزول عنصر الهی مقدم بر خلقت، آغاز میگردد و به موازات تاریخ پیش میرود. از جهت نظری، ?معرفت خدا? و از نظر عملی ،?معرفت طریق? راه خروج روح از این جهان است كه مستلزم آداب دینی و سحری است.(۵۴)
▪ سوفیا:
سوفیا واژهای یونانی است. در ترجمه یونانی كتابِ مقدسِ عبری، سوفیا همان حكمت است. در ترجمه یونانی كتاب آپوكریفایی حكمت سلیمان كه در اسكندریه و در آغاز تاریخ مسیحی نگاشته شده، آمده است كه سوفیا تجلی شكوه خداوند یا روح القدس است و مرآت پاك خداوند است. در بن سیرا(۵۵) سوفیا زنی است كه مادری مهربان برای انسانهای حكیم است. سوفیا بسیار شبیه به الهههای مادر اشْتَر،(۵۶) ایزیس(۵۷)، كوبه(۵۸) و آتار گاتیس(۵۹) است كه در اسطورههای بابلی به اعماق زمین هبوط میكنند و در زمین محبوس میشوند.
با سقوط سوفیا، نور در ظلمت اسیر میشود و او واسطه بین مینو و گیتی است. او محافظ نور هم هست تا نجات دررسد. با هبوط سوفیا خلقت آغاز میگردد. صانعِ گیتی دمیورگ است كه معمولاً پسر سوفیاست. او از ملأ اعلی خبر ندارد و حاكم جهان مادی است و تصور میكند كه خدای حقیقی و متعال خود اوست. او ناآگاهانه عناصر نوری را، كه از طریق مادرش به سوی او میآید، از خود انتقال میدهد. خدای عهد عتیق از نظر گنوسیان همان دمیورگ است.
سقوط سوفیا هماهنگی و نظم ملأ اعلی را درهم میریزد و این هماهنگی دگربار به هنگامی ایجاد میگردد كه این نور از ظلمت رها شود. ائونی از مرتبه بالا كه همان سوتر یا كریستوس باشد عهدهدار این نجات است. او از عالم آرخونها عبور كرده، در هر عالمی روح آن عالم را به خود میگیرد تا به عالم ظلمت برسد. در اینجا ذرات نور الهی را با خود جمع میكند و بالاخره با خود به ملأ اعلی میبرد.
▪ منشا گنوسیه:
سنت كلیسا شمعون مجوسی(۶۰) را مسبب، و ساماریا(۶۱) را مركز این بدعت میداند. اما به نظر میرسد كه كل جریان را نمیتوان به فردی خاصّ نسبت داد. این تفكر حاصل افكاری است كه در آن زمان رایج بوده است. برای تبیین حركت گنوسیه باید به جریان تركیبگرایی ادیان توجه داشت. این امتزاج و اختلاط انواع گوناگون عقاید بیشتر در شروع هر قرن نخست مسیحی بوده است؛ اما رد پای آن را پیش از این زمان هم میتوان یافت. همجوشی عقاید در مناطق شامات، فلسطین، مصر و بینالنهرین تا حد زیادی از اندیشه ثنوی ایران قدیم متأثر بوده است. پس از اسكندر تمایل به این امتزاج بیشتر شد. سرانجام این جریان در امپراطوری روم كامل شد و مرزها گسسته گشت و نه تنها نژادهای شرقی با هم درآمیختند، بلكه با غربیها نیز امتزاج یافتند.(۶۲)
ادبیاتمكاشفهای یهودیان مشحون ازتأثیرات بیگانه درالهیات یهودی دردوران تبعید است. درزمان مسیح حتی در فلسطین فرقههایی مانند اسنیها وجود داشتهاند كه جا را برای عقاید و آیینهای بیگانه در كنار یهودیت ارتدوكس باز كردند.(۶۳) گنوسیه با خاستگاه عرفان یهودی، صرفنظر از اینكه كدام علت و كدام معلول باشد، ارتباط داشته است.
طاهره حاجابراهیمی
منبع : www.yahood.net
منابع
لغتنامه دهخدا، مقاله ?گنوستیسیزم?، جلد ۴۱.
دایرهٔالمعارف فارسی، جلد دوم، بخش اول، مقاله مذهب گنوسی
مجتبایی، ف، ?مقاله آدم? در دایرهٔالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، مركز دایرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۴، جلد اول.
ناس، جان، تاریخ ادیان، مترجم: علی اصغر حكمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰.
Cohen - Sherbok, Dan & Lavinia, Jewish & Christian Mysticism, New York, Continuam, ۱۹۹۴.
Epstein, I, Judaism, London, Penguin Books.
Guispel, Qilles, \\"Gnosticism from its Origins to the Middle Agis\\", in Encyclopedia of Riligion, M. Eliade(ed.), New York, Mac Millan, ۱۹۸۷, vol. ۵.
Jonas, Hans, The Gnostic Religion, Boston, beacan, ۱۹۶۶.
Macrae, G.w, \\"Gnosticism\\", in: New Catholie Encyclopedia, Madonald(ed.), New York, ۱۹۶۷, vol.۶.
Mojtabai, F, \\"The Iranian Background of the Judeo - Christian Concept of Raz/Mysterion\\", Mihr-o-dad-o- Bahar (Memorial Volume of Dr. Mehrdad Bahar), Anjuman-e- Atharo \\"Mafakher\\"-e Farhangr, Tehran, ۱۳۷۷ sh.
Scholem, G. G. kabbalah, in: \\"The Encyclopedia Judaica\\", cecil Roth(ed.), Jerusalem, ۱۹۷۹.
Scholem, G. G., Major Trends in Jewish Mysticism, New York, Schocken Books, ۱۹۵۴.
Scholem, G. G. \\"Merkabah Mysticism\\", in The Encyclopedia Judaica, cecil Roth(ed.), Jerusalem, ۱۹۷۹.
Schott, R. B. Y, \\"Wisdom Literature\\", in Ibid, vol. ۱۶.
Schott (walter), M. A., \\"Gnosticism\\", in: The Encyclopedia of Religion and Ethics, James Hastings (ed.), Edinburgh, vol.۶.
Spencer, Sidney, Mysticism in World Religion London, Penguin books, ۱۹۶۳.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست