یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

تشیّع و دغدغه های انسان معاصر


تشیّع و دغدغه های انسان معاصر

گفتاری از امام موسی صدر

امام موسی صدر پس از آنکه به عنوان رئیس مجلس اعلای شیعیان انتخاب شد درمصاحبه با روزنامه الدستور به تاریخ شیعه در لبنان، تاثیر ایمان در سرنوشت انسان معاصر و بهبود اضطراب ذاتی او، نقش انسان به عنوان جانشین خدا در جهان خلقت پرداخته شده است.آنچه در پی می آید متن این مصاحبه است.

▪ انتخاب شما در مقام ریاست مجلس اعلای شیعیان در محافل شیعه و غیر شیعه با استقبال خوبی روبرو شد و علت این استقبال آن است که شما تواناییِ کار کردن و تحقق بخشیدن به اهداف را دارید. اکنون چه می‏گویید و قصد انجام چه کاری را دارید؟

ـ من به دلیل انتسابم به شیعیان احساس عشق و قدردانی و مسئولیت می‏کنم و چون به تاریخ آن می‏نگرم صفحات درخشانی می‏بینم که بر تواناییهای فرهنگی و مدنیت و بشریت این مذهب که کم‏نظیر هم هست دلالت می‏کند. سپس گذشته را با الآن مقایسه می‏کنم اما چیزی که خواسته‏های من و شیعیان را ارضا کند نمی‏یابم. نیز می‏دانم که امکانات و نیروهای سرشار افراد این طایفه از گذشته بیشتر است.

حال من، به مقتضای عشق و مسئولیتی که دارم، به علت این جدایی می‏اندیشم و می‏بینم که علت آن فقدان سازماندهی و تشکیلات است. مجلس اعلای شیعیان نیز برای ساماندهی امور شیعیان است. از طرف دیگر، من هم، مثل هر فرد مؤمن به خدا و دینش، می‏بینم یکی از تکالیف واجب من تلاش پیوسته برای خدمت به بندگان خدا در ابعاد روحی و اجتماعی آنان است، و معتقدم که این خدمت با پدید آمدن تشکیلاتی برای بهبود اوضاع این طایفه مؤمنی که رسیدگی به برخی از امور آنها به من واگذار شده، صورت کامل‏تری به خود می‏گیرد.

به نظر من, انسان پریشان و مضطرب معاصر ما, از زمان آغاز تحول عظیم در صنعت و تمدن و مشارکت عمومی بشریّت در امور جهان و تکنولوژی و ایجاد سازمانهای گوناگون به چنین حالتی رسید, زیرا این انسان معبود دیگری غیر از خداوند پیدا کرد و به علم و صنعت و دیگر دستاوردهای تمدن صفت مطلق بودن بخشید و خدا را انکار کرد و او را در عالم طبیعت غیر مؤثر خواند. دیگر, نقش خدا در آفرینش آن بود که به صورت یکی از عناصر شیمیایی در آزمایشگاه یا یک وسیله در کارگاه یا یک مادة زراعی در زمین درآید.

من در برابر امت اسلامی به صورت عام و نسبت به لبنان به طور خاص احساس عشق و سرافرازی و مسئولیت می‏کنم و دریافته‏ام خدمتی که ممکن است انجام دهم چیزی بالاتر از توان محدود من است. بنابراین، اگر در سازماندهی نیروهای این دسته از هموطنانم سهمی داشته باشم، در واقع به برخی از تکالیف خود عمل کرده‏ام. «الخلق کلهم عیال الله و احب الناس الیهم انفعهم لخلقه» و در این هستیِ منظم نمی‏توان به طور کامل به کسی نفعی رساند مگر از طریق تشکیلات و سازمان.

▪ تاریخ شیعه در لبنان از چه وقت آغاز می‏شود؟ آنها از کجا آمدند و چگونه به جنوب لبنان و سرزمین بقاع رسیدند؟ اولین شیعه‏ای که به اینجا آمد که بود؟

ـ از یک سال پیش به دنبال تکلیفی که دانشگاه استراسبورگ بر عهده من نهاده بود، در پی پاسخ به این پرسش برآمده‏ام و یک نسخه از آن را هم برای روزنامه النهار خواهم فرستاد. اما به طور خلاصه عرض می‏کنم که تشیع در لبنان از نیمه اول قرن نخست هجری آغاز شد. انتشار شیعه در لبنان از طریق یاران پیامبر بود که برای دعوت مردم به دین اسلام به سرزمین شام مسافرت می‏کردند. این عده در روزگار پیامبر به نام شیعه علی‏ع معروف شده بودند: افرادی همچون ابوذر غفاری و سلمان فارسی و عده‏ای دیگر.

سپس این حرکت ادامه پیدا کرد و به کمک بعضی از صحابه بزرگ پیامبر و تابعینی که با حکومت مدینه و کوفه هماهنگی نداشتند، رشد کرد. اینان برضد اعمال و رفتار حکام شوریدند و در مقابل، حکام نیز آنان را به سرزمین شام تبعید کردند.

به‏علاوه، علل دیگری همچون جنگ صفین که امام علی‏ع در آن شرکت داشت و واقعه شهادت امام حسین‏ع و انتقال اهل بیت او به این مناطق، مسافرتهای اجباری آنان در این مناطق، و بازتاب این حادثه بر مردم و دیگر مواردی از این قبیل، سبب شد تا شیعیان به این مناطق روی آورند.

این‏گونه علل و عوامل دیگر سبب شد که شیعه در این منطقه شکل بگیرد و رشد یابد. تشیع، پس از گذشت یک قرن و نیم از این تاریخ، به عصر طلاییِ خود رسید و بر این منطقه، از جمله لبنان، سیطره یافت و در تحولات فرهنگی و مدنی و هنری این منطقه نقش عظیمی ایفا کرد. شیعه با فرقه‏گرایی و نزاع دینی و نیز با استعمار وحشی در طول هفت قرن یا بیشتر روبرو شد و باز هم در این مدت می‏بینیم که نقش برجسته‏ای در عرصه‏های انسانی داشته است، مثلاً یک‏پنجم علمای شیعه و کتابهای آنان در جهان از لبنان است. بدون تردید، این آزار و اذیت درازمدت اخیرا دامن فرزندان نسل شیعه را گرفته و آن حالتی که پیش از زمان استقلال لبنان سابقه نداشت، پس از کسب استقلال، رفته‏رفته به وجود آمد. ما امیدواریم سازمان‏دهی و رسیدگی به امور شیعیان فصل جدیدی در تاریخ شیعه پدید آورَد.

مفهوم کلمة خلیفه الله آن است که نقش انسان رشد می‌کند و تا بی‌نهایت وسعت می‌یابد و تردیدی نیست که نقش او, که همان شناخت و بهره‌مندی از نیروهای جهان پس از اکتشاف آنهاست, نقشی است هماهنگ با دیدگاههای انسان نامتناهی.

▪ آیا می‏توان فهمید که شیعه کیست، چه تشکیلاتی دارند و به چه می‏اندیشند؟

ـ درباره اوضاع شیعیان در حال حاضر آنچه می‏توانم مختصراً در این گفت‏وگو مطرح کنم آن است که آنها لبنانیهای بسیار مخلص و وفادار هستند. نسبت به سرنوشت مشترک اعراب ایمان و احساس مسئولیت دارند، و در نظر آنان مسأله اصلی مسأله مطامع صهیونیستهاست. اما درباره صفات اخلاقی آنها از فرد دیگری بپرسید، چرا که تعریف از خود پسندیده نیست. از نظر اجتماعی، علی‏رغم آنکه بیشترین آمار بی‏سوادی متعلق به آنهاست، با این وصف، برای یادگیری به طرز بی‏نظیری آماده‏اند و باز، بنا بر همین اصل، برای بهبود بخشیدن به وضع اجتماعی خود در زمینه‏های مختلف، تلاش و پشتکاری پایان‏ناپذیر دارند.

▪ آیا شیعه درباره پریشانیهای انسان معاصر جوابی روشن و واضح دارد؟

ـ مذهب شیعه که در همه اصول و مبادی‏اش مذهبی است اسلامی، ایمان دارد که دین همان فطرت است:

فَاَقِمْ وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطرَةَ اللّه الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها .(۳۰:۳۰) به یکتاپرستی روی به دین آور. فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است.

از این رو انسانْ کانون و مرکزِ توجهِ همه تعالیم اسلامی است. اما انسان، با همه جوانب و ابعاد خود، غالباً از شرایط اجتماع و محیطی که در آن به‏سر می‏برَد متأثر می‏شود، و همین امرْ خود بر ضرورت دین آسمانی تأکید می‏کند.

انسان مؤمن با مشکلات بسیاری در راه روبرو می‌شود و حیران می‌ماند و در تجربه‌ها خطا می‌کند, اما در چنین مواقعی, به قول ما, احساس «اضطراب ذاتی» نمی‌کند, بلکه اضطراب او نتیجة حتمی توقعات متعالی او و عدم رضایتش از آن چیزی است که در پیرامون او جریان دارد. همچنین می‌تواند ناشی از تلاش همیشگی وی برای ساختن آینده‌ای بهتر باشد. به عبارتی دقیق‌تر, قلب این انسان, مطمئن و در پایگاهی تزلزل‌ناپذیر قرار دارد و به آینده می‌نگرد و این صفت مردان بزرگ سازندة تاریخ است.

باز بنا بر همین علت است که می‏بینیم در تعالیم اسلامی نسبت به واقعیت ذاتی انسان و مراحل زندگی مادی او مطلقاً تجاهلی نشده است، بلکه نیازهای انسانی مقدس‏اند و اجابت آنها از جانب خدا نعمت است، و حد و مرزهای صحیح آن، از تعالیم دینی محسوب می‏شود.

اما، به نظر من، انسان پریشان و مضطربِ معاصرِ ما، از زمان آغاز تحول عظیم در صنعت و تمدن و مشارکت عمومی بشریت در امور جهان و تکنولوژی و ایجاد سازمانهای گوناگون به چنین حالتی رسید، زیرا این انسان معبود دیگری غیر از خداوند پیدا کرد و به علم و صنعت و دیگر دستاوردهای تمدنْ صفت مطلق بودن بخشید و خدا را انکار کرد و او را در عالم طبیعت غیر مؤثر خواند. دیگر، نقش خدا در آفرینشْ آن بود که به صورت یکی از عناصر شیمیایی در آزمایشگاه یا یک وسیله در کارگاه یا یک ماده زراعی در زمین درآید.

▪ آیا توجه انسان به تولید و اکتشاف و کنجکاوی او در مجهولات و تلاش او در ورای معرفت از روی انکار خدا انجام یافت؟

ـ این انسانی که خدا را انکار کرد و به مصنوعات و دستاوردهایش (بتهایش) صفت خدا را داد، به سرعت احساس اضطراب کرد، چرا که علم و صنعت و قوانین مربوط به آنها و محدود شدن انسان در سازمانهای گوناگون، همه و همه، ناپایدار و متزلزل بودند و در طول تاریخ تکامل دگرگونی یافته بودند.

در نتیجه، انسان ثبات و آرامش خود را، که جز با ایمان مطلق به دست نمی‏آمد، از کف داد و زمانی که سرعت این تحولات بیشتر شد و نظریات علمی و اجتماعی دگرگونی یافت و اکتشافات تازه‏ای که در تغییر حیات انسانی به شکلی عمیق مؤثر بود رخ نمود، این مشکل نیز پیچیدگیهای بیشتری پیدا کرد. اضطراب پدید آمد، در حالی که انسان به آب یا هوا تکیه زده بود.

در میان شیعه و سنی مطلقاً تناقضی وجود ندارد. هر دو مذاهبی از یک دین به شمار می‌روند.

بنابراین تفسیر، من معتقدم که انسان اگر ایمان کاملی داشته باشد و در ذهن خود نقش حقیقی خدا در جهان را به او بازپس دهد، نه آنکه او را جانشین اسباب و عوامل مادی قلمداد کند بلکه به او به عنوان خداوندِ خالق اسباب و مسببات و سببیت ایمان بیاورد و سپس به دستاوردهای تمدنش، از علم و مؤسسات و صنعت تا فلسفه و هنر، ابعاد حقیقی آنها را ببخشد، در این صورت احساس قدرت و ثبات خواهد کرد و از زندگی‏اش لذت خواهد برد و از دستاوردهایش بهره‏مند خواهد شد. تردیدی نیست که این امر نیازمند به تکوین تمدنی جدید است که تنها بر پایه ماده قوام نمی‏گیرد و علاوه بر آن از نو نیازمند به تربیت انسان هم هست.

▪ در قرآن کریم آمده است که انسان خلیفه خدا بر روی زمین است. آیا معنای این عبارت آن نیست که انسان نقش برجسته‏ای در کار آفرینش دارد و خلقت هم جز با کار اضطراب‏آمیز انجام نمی‏گیرد؟

ـ در پی جوابی که به پرسش سابق شما داده شد و نیز پس از التزام به این نکته که انسان مخلوق خدا و همان عنصر یگانه در قله جهان متکامل است، می‏توانیم بگوییم امکانات انسان، بنا بر تعبیر شما، در زمینه تولید و خلق محدودیتی ندارد. مفهوم کلمه خلیفة اللَّه آن است که نقش انسان رشد می‏کند و تا بی‏نهایت وسعت می‏یابد و تردیدی نیست که نقش او، که همان شناخت و بهره‏مندی از نیروهای جهان پس از اکتشاف آنهاست، نقشی است هماهنگ با دیدگاههای انسان نامتناهی. برای انسان هیچ حد و مرزی نیست تا احساس تنگی و رسیدن به بن‏بست به او دست دهد. اما انسان بزرگی که این نقش را ایفا می‏کند ذاتاً مخلوق خداست و اگر روزی بخواهد خود را از این واقعیت برهاند خودش را نقض کرده است؛ همان گونه که اگر دستاوردهای انسان از نظر کمی و کیفی و شمول به هر درجه‏ای که برسد باز از حوزه انسان و اینکه ساخته‏های دست انسانی است پا فراتر نمی‏گذارد، حتی اگر این مصنوعات انسانی در حیات او تأثیر بگذارند و با او همکاری کنند و نحوه زندگی او را دگرگون سازند. اینچنین است که در پشت آنچه شما آن را مخلوق انسان می‏نامید، همواره اهداف دائم و غالباً نیازمندیهای رو به افزایش و غریزه او برای کسب آگاهی را می‏بینیم. اما این اضطراب از آنجا ناشی شد که انسان نتوانست به نیازهای معنوی و ملزومات ایمانش پاسخ دهد. از این رو، ایمان ضعیف شد و رخت بربست، یا به شبه ایمان تبدیل گردید. در نتیجه، به علت فقدان ایمانی زنده، احساس جدایی از هستی و غربتْ سراسر وجود انسان را فراگرفت و به اضطراب مبتلا شد. یافته‏های فراوان او هم وی را سودی نبخشید.

▪ آیا ایمان به خدا در حکم پیوند کلی انسان به اوست و آیا این پیوندْ ریشه‏های اضطراب او را از میان می‏برد؟ و اگر این طور باشد اضطراب موجود در انسانهای بزرگ را، که اساس ایمان شناخته می‏شوند، چگونه تفسیر می‏کنید؟

ـ پیوند کلی به معنای مشخص کردن حد و مرز جایگاه انسان در هستی و آفرینش، تبیین و تعیین دامنه گسترده و رسالت حیاتی اوست، که نتیجه طبیعی ایمان به خداست. درمان اضطراب در ذات و بطن این راه و جهت‏گیری است. اما معنای این سخن محدود کردن حرکت انسان و ابعاد فعالیتهای حیاتی او نیست. از این رو، انسان مؤمن با مشکلات بسیاری در راه روبرو می‏شود و حیران می‏ماند و در تجربه‏ها خطا می‏کند، اما در چنین مواقعی، به قول ما، احساس «اضطراب ذاتی» نمی‏کند، بلکه اضطراب او نتیجه حتمی توقعات متعالی او و عدم رضایتش از آن چیزی است که در پیرامون او جریان دارد. همچنین می‏تواند ناشی از تلاش همیشگی وی برای ساختن آینده‏ای بهتر باشد. به عبارتی دقیق‏تر، قلب این انسان، مطمئن و در پایگاهی تزلزل‏ناپذیر قرار دارد و به آینده می‏نگرد و این صفت مردان بزرگِ سازنده تاریخ است.

اما انسان بزرگی که دچار اضطراب ذاتی می‏شود و در حالت شک و تردید قرار دارد، نمی‏تواند در ساختن آینده مشارکت داشته باشد، زیرا با اینکه جریان سلیم خلقتی که قبل از وی آغاز شده در وجودش است، بی‏هدف می‏مانَد.

البته انکار نمی‏کنم که عده‏ای از مردان بزرگ که دچار اضطراب هم بوده‏اند خدماتی به انسانیت کرده و ارمغانهایی به او عرضه داشته‏اند. اما من مایلم این خدمات را ثمره ریشه‏های ایمان در عقل باطنی (ضمیر ناخودآگاه)، که با آنان و با هر انسانی همراه است، تفسیر کنیم.

▪ آیا اعتقاد ندارید که عوامل اجتماعی و فردی، همچون عشق و جنسیت و سرگذشت آدمی، ایمان را به جنبش وامی‏دارد و انسان مؤمن را در میان چندین گرایش سرگردان می‏کند؟

ـ گمان می‏کنم در گفتگوی قبلی خود به این مطلب هم اشاره‏ای کرده‏ام. احساس عشق و جنسیت و نیازهای بشری و اندیشه درباره سرنوشت، همه از ژرفای وجود انسان سرچشمه می‏گیرد و ایمان نیز برای این نیازها پاسخ و رهنمودهایی دارد. اگر انسان به این پاسخها و راه‏حلها و رهنمودها توجه کند ایمانش نیرو می‏گیرد وگرنه ایمان او هم ضعیف می‏شود. البته همکاری و هماهنگی احساسات انسانی با یکدیگر قابل انکار نیست. اما درباره همان شمار اندک بزرگ‏مردان شاید بتوان آنان را با این قاعده کلی تفسیر کرد که توجه بیش از حد بر هر بعد از ابعاد زندگی منجر به رشد بیش از حد آن بعد نسبت به سایر ابعاد می‏شود.

▪ آیا از آنجا که گرایش دینی و گرایش ملی هردو بر اهمیت ایمان تأکید دارند، این دو گرایش با هم تعارضی ندارند؟

ـ اگر ملی‏گرایی بر ایمان به عنوان عنصری برتر از دیگر عناصر تکیه نکند، ما آن را نژادپرستی می‏خوانیم. این ملی‏گرایی است که عده‏ای از بنی‏بشر، که دارای تاریخی مشترک و آمال و دردهای مشابه و فرهنگی نزدیک به هم هستند، در تاریخ اثر می‏گذارند و آن را می‏سازند و در نظر مبالغه می‏کنند. این ملی‏گرایی مرحله‏ای طبیعی در زندگی انسان بین فردیت و بشریت جهانی به شمار می‏آید.

شکی نیست که پایه تکوین جوامع بر همکاری و مبادله تجربیات و در اختیار گذاردن دستاوردها میان انسانها استوار شده است.

ملیت در تکوین این تواناییها نقش بزرگی دارد. این تفسیر از قومیت به طور حتم با تعالیم دینی منافات ندارد. قرآن کریم می‏فرماید:

یا اَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَاُنْثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقیکُم .(۴۹: ۱۳) ای مردم، ما شما را از نری و ماده‏ای بیافریدیم. و شما را جماعتها و قبیله‏ها کردیم تا یکدیگر را بشناسید. هرآینه گرامی‏ترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست.

بنابراین، وجود قبایل و شعوب و نظایر آنها تا زمانی که مبدأ شناخت و معرفت باشند، یعنی شناخت هر گروه از متعلقات گروه دیگر، که به همکاری و تعامل میان آنها منجر می‏شود، امری است که مدنظر دین است.

▪ آیا معتقدید که مناسب و مفید است که دین از حکومت جدا شود؟ اگر نه چرا؟

ـ این بحث، بحثی علمی و تاریخی و بسیار گسترده است. از شما می‏خواهم با توجه به کمبود وقت آن را به زمان دیگری موکول کنید تا من برای شما و روزنامه گرامی‏تان در این باره مقاله‏ای جامع بنویسم.

▪ آیا شما با دخالت علمای دینی در سیاست موافقید؟ محذورات این دخالت و عواقب آن چیست؟

ـ امروز عصر (چهارشنبه ۴ژوئن) بیانیه‏ای در همین باره از جانب مجلس اعلای شیعیان صادر می‏شود که می‏توانید آن را خلاصه و به این مصاحبه اضافه کنید.

▪ چه فرقی یا تناقضی، البته اگر بتوان تناقض نامید، در میان شیعه و سنی هست؟

ـ در میان شیعه و سنی مطلقاً تناقضی وجود ندارد. هردو مذاهبی از یک دین به شمار می‏روند. من ماه پیش مقاله‏ای درباره این موضوع به ضمیمه روزنامه النهار فرستادم و همچنین در یک سخنرانی که چاپ هم شده است به تفصیل به این موضوع پرداخته‏ام.

پرسشهای دیگر ما عبارت بود از فعالیتها و همکاریهای انسان در جامعه‏اش و ذوب شدن او در وحدت و اتخاذ موضعی رشددهنده نسبت به یک مذهب معین از دیدگاه یک مذهب دیگر. ولی شمار دیدارکنندگان در محل مصاحبه فزونی گرفت و فرصت گفتگو با امام صدر نیز کم بود، از این رو وی پاسخ به این سؤالات را به زمانی موکول کرد که فرصت بیشتری وجود داشته باشد.