پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
داستانی یکنواخت با درونمایه ای تلخ
آنیتا شرو اهل آمریکا است؛ نویسندهای که با رمان <همسر خلبان> به فارسیزبانها معرفی شد و با <نور بر برف> مقام خود را در بین علاقهمندان به داستان هموار کرد. <نور بر برف>، آشکارا کتابی درباره عواطف بشری است و متن واقعگرایانه و سادهاش، تاثیرگذار و پرکشش است.داستان درباره دختر کوچکی است که به اتفاق پدرش، نوزادی تازه به دنیا آمده را از میان برفها نجات میدهند و درگیر مسائل عاطفی پس از آن میشوند. از این نظر باید شرو را وامدار نویسندگانی چون همینگوی و دیکنز دانست که بهترین داستانهای زمان خود را نوشتند. شرو در رمان خود، فضایی خلق میکند که با توجه به دورافتاده بودن، از حوادث شهری در امان نیست. شرو بیش از آنکه نویسنده درون افراد باشد و مانند سال بلو با جستوجو در اعماق نهانی شخصیتها، داستانش را پیش ببرد، نویسنده وقایع عینی است. ارزش کار شرو در پرداخت شخصیت اصلی یعنی همان راوی است. زاویه اول شخص خواننده را در جریان تمام جزئیات قرار میدهد. برای وارد شدن به ماجرا، نویسنده از همان صفحات اولیه مخاطب را در جریان نوزاد میگذارد. داستان با <بیرون پنجرهمغازه پدرم، نور چلهزمستانی بر برفها افتاده است> آغاز شده است. در بعد از ظهر روز برفی، نیکی و پدرش طبق روال هر روزه به پیادهروی میروند و در جنگل متروک نزدیک خانهشان، صدایی غیرمعمولی شبیه صدای گربه میشنوند.
صدا مربوط به نوزادی است که گویی با گریهاش میگوید بیایید مرا بردارید: <نمیتوانم این فکر را از سرم بیرون کنم که او مخصوصا برای صداکردن ما گریه میکرد: بیایید مرا بردارید.( >ص۵۶) راوی با دیدن صورت نوزاد او را اینگونه توصیف میکند: <صورت کوچکی به من نگاه میکند. با وجود پتوهایی که دورش پیچیده شده چشمانش تا ته باز است. موهای سیاه سیخ سیخش با مایعات تولد خیس است. نوزاد درون حولهای خونآلود پیچیده شده و لبهایش کبود است.(>ص۱۲) رابرت دیلون، پدر نیکی دو سال قبل، همسر و دختر یک سالهاش را در اثر یک تصادف از دست داده و در حال گذراندن دوران نقاهتش است اما پیدا شدن این نوراد او را مجددا غافلگیر میکند و احساساتش را دگرگون میکند. او مهندس معمار مطرحی بوده و شغل مهمی داشته اما محل کار فعلیاش انباری دنگالی است که در آن خود را با نجاری سرگرم کرده و همیشه بوی خاکاره و چوب میدهد. فصلهای کتاب شماره ندارند. نمیتوان از روی شماره بهترین فصل آن را انتخاب کرد. اما اگر بخواهیم موفقترین قسمت داستان را مشخص کنیم میتوانیم از آن شب طولانی که شارلوت- مادر نوزاد- نیمهشب به هوای آب خوردن به آشپزخانه میرود و در نبود برق، پایش به پای پدر نیکی میخورد، بگوییم. او باعث میشود رابرت بعد از چهلوهشت ساعت مهماننوازی، سرانجام با وی صحبت کند و دلیل اقدام عجیب و ترک فرزندش را بپرسد. شرو برای توصیف این قسمت دقت زیادی به خرج داده، بازی با نور و آمدن برق در نیمهشب و عکسالعمل نیکی بسیار خواندنی است.
البته در قسمتهای زیادی از داستان، نور و بازی با نور کارکرد مهمی دارد. راوی در کنار پیدا شدن نوزاد، آرامآرام و با چند فلاشبک از چگونگی مرگ خواهر و مادرش میگوید. نکتهظریفی در داستان گنجانده شده که شاید بیشتر از نوزاد اهمیت داشته باشد و آن هم تبدیل شدن نیکی از <دختری کوچک> به یک <زن> است. قاعدگی زودرس نیکی به مذاق خواننده بسیار خوش میآید. تا اواسط کتاب و جاهایی که با احساس نیکی سروکار دارد، او را یک دختربچه میبینیم که افکاری درخشان هم دارد: <اگر او را پیدا نمیکردیم چه بلایی سرش میآمد؟ کمکم به این نتیجه میرسم که خوششانسی هم میتواند به اندازه بدشانسی گیجکننده باشد. هیچ قاعده و قانونی ندارد. نه حس پاداشی و نه مجازاتی. فقط همان است که هست.( >ص۵۳) اما در پایان، یعنی به فاصله چند روز که نوزاد زندگی عادی آنها را برهم میزند، او به یک زن با درک و شعور قابل قبول میرسد. نیکی در ابتدای داستان دختر کوچک و کنجکاوی است که زیاد سوال میکند و هنوز آمادگی درک مسائل دشوار زندگی را ندارد. او اگرچه پذیرفته به این نقطه دورافتاده بیاید و زندگی شهری خود را ترک کند، اما فقط برای خاطر پدرش بوده نه چیز دیگر. اواخر داستان و در اولین بحث جدی با پدرش میخوانیم: <میتوانستیم در نیویورک بمانیم. پدر میگوید: تو بچه بودی و من فکر کردم زود فراموش میکنی.
میگویم: ولی من فراموش نکردم. پدر میگوید: همیشه فکر میکردم تو راحتی. میگویم: تظاهر میکردم به خاطر شما.( >ص۲۶۱) بعد از پیدا کردن غیرمعمول نوزاد، مخاطب به چند مساله حاشیهای فکر میکند، از جمله: اگر نیکی و پدرش در آن روز به جنگل نمیرفتند آیا این پلیس نبود که به فاصلهکوتاهی خبر پیداکردن یک مشت استخوان را به مطبوعات میداد؟ و پس از آن آیا هویت مجهول نوزاد باعث میشد تا مادرش سراغی از او بگیرد؟ نویسنده برای این سوال تمهیدی اندیشیده و آن هم آوردن مادر نوزاد به خانه نیکی است. آنها در تعطیلات کریسمس هستند و منتظر مادربزرگی که هر ساله به خانه آنها میآید. اما شارلوت باید از آنجا برود و اصرار نیکی برای نگهداشتن او به جایی نمیرسد. <نور بر برف> داستان خوبی دارد و درونمایهای تلخ. فضای داستان سرد و یخزده است، مانند سردی والدینی که کودک بیپناهشان را در جنگل رها میکنند. نکته مجهولی در داستان نیست و سکتهای در روایت ایجاد نمیشود. داستان در گذشته اتفاق افتاده و در حال، روایت میشود. راوی آن را در بزرگسالی به یاد میآورد اما در حقیقت، گذشته را در حال، روایت میکند. به زبان دیگر، بازگشت به گذشتهای در کار نیست، بلکه این گذشته است که به حال آورده شده است. به این ترتیب داستان در داستان آورده شده، زیرا آنچه اهمیت دارد روایت است.
رمان شرو کاملا امروزی است و وقایع داستانی که نوشته با وجود بعید بودن، ملموس است. در انتها خواننده از خود میپرسد: داستان چه کسی را خوانده؟ داستان نیکی و پدرش را؟ نحوه مرگ مادر و دختر را؟ مادر و نوزاد رها شده یا مادر و دوست پسرش را؟ یا اینکه داستان چه کسانی بود؟ و شاید صورت مساله را برعکس کند و بپرسد: <نور بر برف> داستان چیست؟ آنیتا شرو به خوبی از عهده روایت برآمده و داستان یکنواخت و خوبی نوشته است. او از نسل نویسندگانی است که به دل جامعه نفوذ میکنند و حادثهای استثنایی را دستمایه خود قرار میدهند و کارشان را بلدند. بیگمان رمان موفق شرو شایستهتوجه بیشتر و بررسی دقیق است. چرا که گمنام ماندن نویسنده و کتابش، گاه به حافظه کتابخوانان آماتور و حرفهای نهیب میزند که جایی حرفی مانده و باید خواند. برای بیان نگاه دقیق و کودکانه راوی، قسمتی از داستان را با هم بخوانیم: <بیرون پنجرهمغازهپدرم، نور چلهزمستانی بر برفها افتاده است. پدرم میایستد و پشتش را راست میکند. میپرسد: مدرسه چطور بود. میگویم: خوب. پدر سنباده را پایین میگذارد و کتش را از روی قلاب بر میدارد. دستم را روی سطح میز میکشم. روی سطح میز را لایهای خاکاره پوشانده است.
انگار رویش آرد پاشیده باشند، اما زیر خاکارهها، میز لک دارد. پدر میپرسد: آمادهای؟ میگویم: آمادهام. از کارگاه کار پدر در انبار خارج میشویم و به هوای سرد بیرون قدم میگذاریم. هوای سرد و خشک موقع نفس کشیدن، دماغم را آزار میدهد. بند کفشهای برفمان را محکم میکشیم و میبندیم. نور زنگاری روی پوست تنهدرختان افتاده و خورشید سایههایی ارغوانیرنگ پشت درختان درست کرده است.>
مهین احمدلو
ترجمه ژاله نوینی، انتشارات کاروان، چاپ اول، ۱۳۸۷
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست