دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

تاملی بر جایگاه ادبیات معاصر


تاملی بر جایگاه ادبیات معاصر

چهره و رویکرد ادبیات معاصر در میان جوانان, به خصوص در میان قشر دانشجو, همچنان غریبه و تا حد زیادی ناآشنا است چرا که ابزارهای خردورزی و دانش لازم نسبت به این چشم انداز بزرگ فرهنگی همچنان ناموزون و ناکارا و دور از دسترس به نظر می رسد

چهره و رویکرد ادبیات معاصر در میان جوانان، به خصوص در میان قشر دانشجو، همچنان غریبه و تا حد زیادی ناآشنا است چرا که ابزارهای خردورزی و دانش لازم نسبت به این چشم انداز بزرگ فرهنگی همچنان ناموزون و ناکارا و دور از دسترس به نظر می رسد. جوانان و دانشجویان که در جدی ترین فضاهای فرهنگی نفس می کشند و هر کدام بنا به موقعیتی که در مراکز علمی و یادگیری، مشغول به کار هستند، متاسفانه با نمودهای ادبیات معاصر، همچنان فاصله دارند چرا که به طریق اولی بسیاری از استادان و برنامه ریزان فرهنگی، چیزی به نام «ادبیات معاصر» را چندان به رسمیت نمی شناسند و از طرفی دیگر در سیاهه برنامه های آموزشی هم جایگاه چندان شایسته یی برای این مقوله، تعریف نشده است و تنها در برخی از حوزه های دانشگاهی، البته با محدودیت هایی، بخشی از ادبیات معاصر مورد توجه قرار می گیرد اما به راستی، ادبیات معاصر، محصول چه نشانه هایی از ادبیات معاصر ایران است که این گونه در ترازوی داوری ها کمتر به نمودش بها داده می شود؟

برآیند ادبیات، دستمایه فرهنگی و هنری مردمی است که با بنیادهای فکری و حس زیبایی شناسی جهان پیرامون خود رابطه یی درونی دارند و بر سفره گسترده آن، هر کس به اندازه علاقه و دانشی که دارد ره توشه یی از آن برمی دارد و در نهایت نثار روان ناآرام خود می کند، بنابراین چشم انداز ادبیات و ادبیت، همانا ریشه های فرهنگی یک ملت مدنی را رو به سوی آیندگان و نسل های فردا به فضای روزهایی تازه از قضاوت و هم اندیشی می کشاند. ادبیات بازتاب ناگفته های فرصت های انسانی است که تنها از زاویه دید نویسنده و از دریچه دیگر و با نوعی «اتوماسیون» از قلمرو ذهن به حوزه زبان و شکل بندی های تازه و بدیع، به سمت مخاطب پرتاب می شود.

عرصه ادبیات، عرصه خودیابی مخاطب و همدلی اش با ویژگی های «متن» است. بنابراین حضور و سابقه سرچشمه های «خلاقیت» به درستی از بارقه های روشن یک ادبیات پویا و زنده و پرمخاطب به حساب می آید. معاصر بودن ادبیات هم، ریشه در خاستگاه انسان معاصر و اندیشه های تازه وی در قلمرو آفرینش های ادبی و هنری دارد. معاصر بودن، انگیزه یی است برای نوعی «گفتمان» راه جویی، مفاهمه در فضای اندیشه ها و شکل های بیانی مدرن و پسامدرن و در واپسین نگاه، چشم انداز یک نگاه تازه بر بنیاد گذشته هایی دور و نزدیک است لذا فضای ادبیات معاصر، انگیزه و شناخت انسان معاصر را طلب می کند. پس در محیط های تفکر، محیط های عرضه کالاهای فرهنگی، برای نو شدن باید به چیزی همانند «ادبیات» مجال مطرح شدن داده شود.

در این میان از یافته های شعری تا ادبیات داستانی، تا ادبیات نمایشی، تا ترجمه آثار برتر ادبی، برای ایجاد ارتباط با مخاطب در چشم اندازهای معاصر، هر کدام فرصت هایی هستند، برای بازنمایی واقعیت های پیرامونی که به هیچ وجه در شرایط متعارف و با زبان معیار، قابل عرضه و گفت وگو نیستند بلکه شکل، مجال، مخاطب و زمان خود را می طلبد. امروزه در فضاهای آموزشی ما، به ویژه در دانشگاه ها، به خصوص نزد دانشجویان رشته های علوم انسانی، ادبیات معاصر راه چندانی به بیرون از خود ندارد و همه دستمایه های موجود با روش و معیار و زبان گذشته ها مطرح و تاویل می شود. البته گاهی هم به صورت فردی و مقطعی حرف هایی از جنس ادبیات امروز در اینجا و آنجا نوشته و گفته می شود. اما اغلب کمرنگ و با نوعی ممیزی و گزینش فکری همراه و همسایه است. (گفتنی است استادانی که با ادبیات معاصر انس و الفتی دارند، شاید بتوان گفت از تعداد انگشتان دو دست فراتر نیستند.)

دانشجوی امروز به عبارت دیگر، جوان صاحب اندیشه امروز، باید بداند در عرصه ادبیات معاصر این سرزمین چه می گذرد؟ و این همه آثار ماندگار دست کم در این سه دهه اخیر چگونه و با چه شیوه هایی خلق و عرضه شده است. چهره های بزرگی همچون شاملو، دولت آبادی، بهبهانی، گلشیری و احمد محمود و... در کدام جایگاه فرهنگی ایستاده اند. به راستی چهره هایی همچون فروغ و اخوان و سپهری و آن دیگری، در مراکز دانشگاهی ما صاحب چه کرسی هستند و به طریق اولی استادان ما در حوزه ادبیات معاصر و در قلمروهای ادبی و فرهنگی ایران و جهان با چه نحله ها و ژانرهایی آشنایی دارند؟

متاسفانه اغلب پرسش ها راه به دهی نمی برد چرا که به هزار و یک دلیل موجه و غیرموجه موضوع ادبیات امروز اغلب در گستره ادبیات غیررسمی جای گرفته است. در کتاب های درسی و در مراکز آموزشی به صورت گزینشی و به تعداد اندکی مورد توجه هستند. از سوی دیگر وقتی در کتاب های درسی ردپایی از ادبیات معاصر ایران و جهان به گونه روزآمد دیده نمی شود طبیعی است که دانشجو و دانش آموز هم به راحتی و گاه بی خبر از تازه ها از کنار آن عبور می کند البته در این میان گروه معدودی هم هستند که جدا از فرآیند جاری با ادبیات میانه مطلوبی دارند که اینان در افق های قاعده نیستند، چرا که اساس اندیشه و خردورزی در جامعه نزد افراد محدود و خاصی است که این گروه در همه زمینه های علم و دانش، در فضاهای «استثنا» جای گرفته اند. اما در روزگار اینجا و اکنون به راستی جایگاه ادبیات پیشرو و مدرن در کجا واقع شده است؟ چرا به اقتصاد کتاب و مقوله کتاب و کتابخوانی توجه عمیقی نمی شود و فرآیند چاپ و نشر در همه ابعاد خودش با نارسایی و بحران روبه رو است؟ باری در چنین فضایی است که ادبیات معاصر و صاحبان اندیشه و قلم جایگاه واقعی خود را بازمی یابند و مشتاقان فرهنگ و اندیشه معاصر به معاصر شدن خود و دیگران امیدوارتر می شوند.

محمود معتقدی