یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

درام غمگین من


درام غمگین من

جای خالی طنز در ادبیات مقاومت

طنز در ادبیات دراماتیک مقاومت که این مجال را در اختیار می گذارد تا با شیرین بیانی ، ایجاد مخاطب پسندی اثر ضمن حفظ شان آن و نقادی منصفانه ، فضای تازه ای از تئاتر دفاع مقدس را در دید قرارداد ، البته مطلب تازه ای نیست ولی شاید کم تر مورد توجه بوده است.

بی گمان در این یادداشت کوتاه قصد به دست آوردن تعریف دقیقی از طنز که اقوال گوناگونی در این مورد موجود است و شاید تعریف مانع و جامعی هم که مورد توافق نهایی همه ی کارشناسان باشد موجود نباشد ، را نداریم و بحث بر سر آن چه از طنز در تاریخ ادبیات ایران از ساسانیان و سپس ورود طنز قوی عرب و سوزنی سمرقندی و سنائی و الی موجود است در طاقت این مبحث نیست.

شاید همین مقدار کفایت کند که به قول جواد مجابی : (طنز: "بینشی است تردید برانگیز که شوخ ‏طبعانه به نقد وضعیت بشری می پردازد". پس اول بینش است، یعنی یک تفکر و ذهنیت فلسفی در پس خود دارد ‏و نگاهی عام و فراگیر و دوم تردید برانگیز. تردید برانگیزی و ایجاد شک نیز مشخصه دیگر طنز است، یعنی ‏طنز، یکسری احتمالات تازه را مطرح می کند و در باره قطعیت امور تردید ایجاد می کند. یک نقد دائمی نیز در ‏طنز وجود دارد شاید بتوان گفت، طنز از نقد اجتماعی شروع می شود و شوخ طبعی هم که خب مشخصه مهم سوم ‏است.‏

طنز انگار یک ابر رسانه است که تمام رسانه های ادبی از آن الهام می گیرند و رد پای آن را می توان در غالب ‏رسانه ها نیز پیدا کرد، در تئاتر و سینما، در ادبیات و حتی در معماری و...

البته نگاه هجو و هزل هم شوخ چشمانه اند، اما آن تردید انگیزی و نقد اجتماعی که در طنز وجود دارد ‏در آن دو یافت نمی شود. ).

وقتی که از نقد وضعیت بشر صحبت می کنیم ؛ یا از تردیدی که می توان در فضای نقادی طنز به آن رسید بحث می کنیم یعنی می خواهیم تمام آراء متفرق مخالف یا موافق را به شک رسانده از میان این فضای کثیرالاشک ، به اجماع و قولی واحد دست بیابیم.

به عنوان شاهد مثال ؛ در فیلم لیلی با من است ساخته ی کمال تبریزی ، با مردی روبرو هستیم که از سر اتفاق و به اجبار پای در جبهه می گذارد ، هیچ کدام از خواص کلیشه ای رزمندگان در آثار نمایشی را ندارد و از این رو برای مخاطب ، حسی از شخصیت پردازی تصنعی و دستوری ایجاد نمی کند. پس مخاطب اورا می پذیرد ، باور می کند و با او همراه می شود. وقتی که بیننده شخصیت نمایشی را پس نمی زند ، اثر این امکان را می یابد که در چنبره ی پیش داوری و حب و بغض مخاطب گرفتار نشده و قدم به قدم به او تفهیم کند که حقیقت ماجرا از چه قرار است.

اتفاقی که در مورد خود من رخ داد به این شکل بود که همیشه رفتار و آراء و احوال رزمندگان را در آثار نمایشی ، بزرگ نمایی و غیر واقعی می دانستم ، اما در بازدید از مناطق جنگی وقتی به بلندی های کله قندی در ایلام رسیدم ، در بیابانی که حتا بوته ی خاری برای پناه گرفتن ندارد و در این صحرای صاف و یکدست با چند تپه ی بلند روبرو شدم که دشمن بر بالای آن بوده است و عبور غبار بر صحرا را هم می دیده و بر آن مسلط بوده است و حالا قرار است نیروهای ایرانی بروند آن تپه ها را از دشمن بگیرند و می گیرند ، حس کردم که چه مایه از وطن پرستی و چه ایمان شکست ناپذیری در میانه بوده است !

ولی آیا تمام مردم ایران و تمام نسل ها مجال چنین حضور و احساسی را دارند ؟ بی گمان نه . پس این جا وظیفه ی درام نویس هوشمند است که قصه را از انتها نگوید.

بلکه بیننده ی خود را قدم به قدم با خود همراه کند تا در نهایت او را به ظرفیت پذیرفتن این حقیقت برساند. به او کمک کند که خود به این احساس دست یابد به جای این که بخواهد این موقعیت را به او دیکته کند. و چه طرح و ترفندی بهتر از طنز.

وقتی پای طنز در میان می آید ، وقتی که دیگر همه چیز آن قدر خشک و جدی نیست ، وقتی صحبت از تحکم نیست و زمانی که ذهن مخاطب در حالت یک گفتگوی مفرح قرار می گیرد ، دیگر جبهه بندی فکر ایجاد نمی شود و با اثر می آید تا جایی که ناگهان می بیند خود به خود با نویسنده به اشتراک مساعی در درک یک اتفاق رسیده است. شاید یکی از معضلات امروز این گونه ی نمایشی این است که خیلی خشک ، خیلی فرمایشی ، خیلی جدی و خیلی غمگین است.

پس ، طنز را می توان در روزهای گریز مخاطب از تئاتر و بالاخص تئاتر مقاومت چاره گشا دانست. چاره گشا نه به معنای تنها بیننده به سالن کشاندن بلکه به معنای جذب مخاطب ، به یکدلی رسیدن با مخاطب ، حفظ مخاطب و در نهایت افزایش مخاطب.

طنز هم یکی از همین راه های گریز از بن بست حاضر تئاتر است که دیده ایم در معدود آثاری که با دقت به کار گرفته شده تا چه میزان نتیجه بخش بوده است.

شاید باید بیشتر در این مورد و نکات پیدا و پنهانش صحبت کنیم. فقط امید وارم مانند باقی زوایای تئاتر مقاومت ، تنها به نظریه پردازی وصحبت و گفتگو ختم نشود.

حسن گلدوست