یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ترقی چین واقعی است


ترقی چین واقعی است

اژدها برمی خیزد

آیا چین مشابه آمریکا در دهه ۱۹۸۰ است؟ یا اینکه شباهت بیشتری به ژاپن دهه ۱۹۸۰ دارد؟ اگر شباهت چین به آمریکا واقعی‌تر باشد، به احتمال زیاد چین قدرت بلا‌منازع قرن اخیر خواهد بود. اگر هم مقایسه آن با ژاپن صحیح‌ باشد، آنگاه رقابت چین با سلطه آمریکا رقابتی زودگذر است.

همانا به نظر می‌رسد که وضعیت فعلی ایالات متحده، همانند تفسیری اغراق‌آمیز از مکتب «افول‌گرایی» است که تا اواخر دهه ۱۹۸۰ در جریان بود؛ یعنی زمانی که ایالات متحده مبهوت ترقی ژاپن شده بود. نظرسنجی اخیر موسسه پیو نشان داد که اکثر مردم آمریکا معتقدند اندازه اقتصاد چین بزرگ‌تر از آمریکا است. این نظر به کلی غلط است. زمانی که این نظرسنجی انجام شد، اقتصاد چین تقریبا به اندازه نصف اقتصاد آمریکا بود.

این نوع نگرانی در اواخر دهه ۱۹۸۰ نیز وجود داشت. در آن زمان سرمایه‌گذاران ژاپنی با خرید مرکز راکفلر در نیویورک نوعی احساس ترس و نگرانی به وجود آورده بودند و این ژاپن بود که بزرگ‌ترین ملت طلبکار دنیا بود.

پل کندی، تاریخدان دانشگاه یل، در کتاب خود تحت عنوان «فراز و فرود قدرت‌های بزرگ» روحیه افول‌گرای حاکم بر اواخر دهه ۱۹۸۰ را ترسیم نمود، وی همان کسی است که مفهوم «امپراتوری پهناور» را اول بار به خوانندگان معرفی کرد.

استدلال او این بود که کشور آمریکا در زیر بار تعهدهای جهانی خویش می‌لنگد و در نوعی افول نسبی به سر می‌برد- همانند مسیری که امپراتوری‌های بریتانیا، ناپلئون و اسپانیا طی کردند.

هنگامی که کتاب پروفسور کندی در سال ۱۹۸۰ منتشر شد، موجی از احساسات را به‌وجود آورد. اما دقیقا یک سال بعد دیوار برلین تخریب شد و حباب بازار سهام ژاپن ترکید. به همین جهت در اواسط دهه ۱۹۹۰ «ایده کندی» که خود در حال افول بود، با نظریه‌های تندرو جدیدی در مورد آمریکا به عنوان «ابرقدرت یکه‌تاز» و «برخورد تمدن‌ها» جایگزین شد.

حال مشکلات مالی و نظامی آمریکا- و در کنار این دو، ترقی چین- این سوال را به وجود می‌آورد که آیا به‌رغم همه اینها، نظریه پروفسور کندی صحیح بود یا خیر؟ شاید سلطه آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد فقط یک اقبال زودگذر قبل از از سرگیری رکود نسبی بود.

با مطالعه مجدد این کتاب در۲۰ سال بعد از انتشار آن، به نظر می‌رسد که نظریات پروفسور کندی در بعضی موارد صحتی پیشگویانه داشته و در بقیه موارد آمیخته به خطا بوده است. این نظر که ناگزیر سهم آمریکا از اقتصاد جهانی کاهش خواهد یافت - و اینکه این امر اثرات مستمری روی سیاست جهانی خواهد داشت- کاملا صحیح است. اما پروفسور کندی که مسحور پیشرفت ژاپن بوده چنین عنوان داشته است که «به احتمال زیاد در آینده [ژاپن] سریع‌تر از قدرت‌های بزرگ دیگر توسعه یابد» و همچنین در اوایل قرن بیست و یکم از لحاظ اقتصادی «بسیار نیرومند‌‌تر» خواهد بود.

قصد من از یادآوری این توضیحات قدیمی تخریب پروفسور کندی نیست. حقیقت این است که وقایع و باورهای متعارف ممکن است به سرعت تغییر کنند. در عین حالی که رشد چین مانند رشد ژاپن در اواخر دهه ۱۹۸۰، بی‌وقفه و مداوم به نظر می‌رسد؛ اما تحلیل‌گران زیادی وجود دارند که رشد حباب‌های شبیه ژاپن را در اقتصاد چین پیش‌بینی می‌کنند. احتمال دارد که حباب‌ چین نیز منفجر شود و کسانی که «قرن چینی‌ها» را پیش‌بینی می‌کردند به حالت شرمساری و تحیر سر خود را بخارانند.

در واقع، از برخی جهات، چین رقیبی ضعیف‌تر نسبت به ژاپن اواخر دهه ۱۹۸۰ برای آمریکا محسوب می‌شود. ژاپن کشوری مرفه، همگن و ملتی توسعه یافته با یک سیستم سیاسی باثبات است. در حالی که چین از بسیاری جهات درست همان‌گونه که رهبران آن هم همیشه اصرار دارند- کشوری در حال توسعه می‌باشد.

هر چند برخی از روشنفکران غربی توانایی چین را در برنامه‌ریزی بلندمدت تمجید کرده‌اند؛ اما در واقع سیستم سیاسی این کشور ذاتا یک سیستم بی‌ثبات است. اقدامات دولت چین نشانگر این است که رهبری آن در مورد قدرت و حقانیت خود بسیار حساس می‌باشد. همچنین اصرار سرسختانه چین بر وحدت ملی، نشانگر نگرانی عمیق آنها در مورد اقدامات جدایی‌طلبانه تبت و سین شیانگ است.

اما از جهاتی مهم‌تر، کشور چین نسبت به ژاپن، رقیبی بسیار جدی‌تر برای آمریکا محسوب می‌شود. واضح‌ترین دلیل این امر مربوط به مساله جمعیت‌شناختی است. جمعیت آمریکا بیش از دو برابر جمعیت ژاپن است؛ اما جمعیت این کشور کمتر از یک چهارم جمعیت چین می‌باشد. علاوه بر این ژاپن کشوری دموکراتیک، هم پیمان آمریکا و پایگاهی برای حدود ۵۰۰۰۰ سرباز آمریکایی بوده و هست. اگر رشد چین تداوم داشته باشد، در این صورت اقتصاد این کشور بزرگ‌تر از اقتصاد آمریکا خواهد شد و قطعا این فرآیند توازن قدرت جهانی را تغییر خواهد داد.

بنابراین یک سوال مهم به قوت خود باقی است: تا چه زمانی پیشرفت اقتصادی چین می‌تواند ادامه داشته باشد؟ در این مورد تفاوت بین چین امروز و ژاپن دهه ۱۹۸۰ برجسته‌تر از مشابهت آنها است؛ زیرا چین نسبت به ژاپن سابق کشوری فقیرتر و دارای جمعیتی بسیار بیشتر است و احتمالا چشم‌انداز وسیعی برای توسعه داخلی و رشد سریع اقتصادی دارد.

چین هزینه‌های زیادی در بخش زیربنایی صرف کرده است؛ اما ناگزیر به صرف این هزینه‌ها بوده است؛ به عنوان مثال در بسیاری از روستاهای این کشور هنوز جاده‌های آسفالت شده وجود ندارد. حتی اگر این کشور، شکست‌ها، انفجار حباب‌ها و رکودهای گاه و بی گاه را در طول مسیرش تجربه کند، توانایی‌های آن تا به حدی است که ما می‌بایست انتظار داشته باشیم به سطح سایر قدرت‌های برتر برسد. در واقع ممکن است چین به ژاپن شباهت داشته باشد؛ اما بیشتر شبیه ژاپن دهه ۱۹۶۰ است تا ژاپن ۱۹۸۸.

اگر چین در ۲۰ سال آینده رشد سریعی داشته باشد، آنگاه این احتمال وجود دارد که در دهه ۲۰۲۰ حقیقتا عنوان «بزرگ‌ترین اقتصاد جهان» را به خود اختصاص دهد. ظاهرا آمریکا در اواخر قرن نوزدهم به این جایگاه دست یافت. حدود نیم قرن سپری شد و دو جنگ پشت سر گذاشته شد تا اقتصاد نوپای ایالات متحده به قدرت اول جغرافیای سیاسی تبدیل شود. به نظر من امکان اظهارنظر قطعی در این مورد وجود ندارد.

گیدون راچمن

مترجم: محمد حسنی