یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

دیپلماسی تمام نشده است


در شرایطی كه همه برای ورود به پرتنش ترین دوره سیاست خارجی جمهوری اسلامی آماده می شوند, در شرایطی كه در شرق و جنوب و حتی اروپا متحدانی معتمد برای ایران یافت نمی شوند, در شرایطی كه روسای جمهور ایران و آمریكا تندترین الفاظ را علیه هم به كار می برند, در شرایطی كه رادیكال ترین جناح های سیاسی در تهران و واشینگتن حكومت می كنند و هر یك با شعار رام كردن حریف سركش خویش بر سر كار آمده اند, نشستن ایران و آمریكا بر سر میز مذاكره اتفاق بسیار بزرگی است

در شرایطی كه همه برای ورود به پرتنش ترین دوره سیاست خارجی جمهوری اسلامی آماده می شوند، در شرایطی كه در شرق و جنوب و حتی اروپا متحدانی معتمد برای ایران یافت نمی شوند، در شرایطی كه روسای جمهور ایران و آمریكا تندترین الفاظ را علیه هم به كار می برند، در شرایطی كه رادیكال ترین جناح های سیاسی در تهران و واشینگتن حكومت می كنند و هر یك با شعار رام كردن حریف سركش خویش بر سر كار آمده اند، نشستن ایران و آمریكا بر سر میز مذاكره اتفاق بسیار بزرگی است. مهم نیست كه محور این مذاكرات چه موضوعاتی است (گویا دستور اولیه درباره اوضاع عراق است) و مهم نیست كه طرفین این مذاكرات چه كسانی باشند (یكسوی میز اصولگرایان ایرانی و سوی دیگر جمهوریخواهان آمریكایی نشسته اند، دو جریانی كه مشهور به نومحافظه كاری اند) مهم آن است كه تابوی سی ساله شكسته شده است و یادآوری این نكته نه برای به سخره گرفتن آن حرمت و به رخ كشیدن این حلیت كه برای تایید و تاكید بر اهمیت راهی است كه در پیش داریم: رابطه بلكه مذاكره با آمریكا تابویی بود كه از سال ۱۳۵۸ تاكنون شكل گرفته است. طبیعی بود كه انقلابیان مسلمان و نیز چپ گرایان ایرانی كه اتحاد استراتژیك ایالات متحده با سلطنت پهلوی را دیده بودند نمی توانستند به راحتی این رابطه را ادامه دهند و آمریكایی ها نیز با وجود همه محاسبه گری ها و بی وفایی ها در حق متحد منطقه ای خود در ایران (آنها حتی شاه را به عنوان میهمان و بیمار در خاك آمریكا نپذیرفتند) پس از حادثه ۱۳ آبان ۱۳۵۸ راه رابطه با ایران را بستند. در سال های بعد نیز با وجود برخی روابط مقطعی و پنهانی (مانند ماجرای مك فارلین) رابطه ای میان دو كشور وجود نداشت و حتی زمانی كه جنگ ایران و عراق تمام شد و دولت محافظه كار میانه رو هاشمی رفسنجانی بر سر كار آمد و گروهی در ایران پیشنهاد مذاكره مستقیم به جای مذاكره غیر مستقیم را دادند نیز برقراری رابطه و مذاكره ممكن نشد و حتی تقارن حكمرانی دموكرات ها در آمریكا و اصلاح طلبان در ایران و ریاست جمهوری سیاستمداران میانه رویی مانند بیل كلینتون و سید محمد خاتمی نیز برقراری كوچك ترین رابطه ای را ممكن نكرد بلكه سخن گفتن از امكان مذاكره و احتمال رابطه از سوی برخی چهره های اصلاح طلب مانند عبدالله نوری پذیرفته نشد. و نفی رابطه و مذاكره با آمریكا از صورتی دیپلماتیك، ظاهری ایدئولوژیك پیدا كرد و در زمره اصول قرار گرفت و تشكیك در آن تجدید نظرطلبی معنا شد.

تنیدن این پیله ایدئولوژیك به دور موضوعی دیپلماتیك البته كار یك جناح سیاسی نبود. در آغاز جناح چپ اسلامی (همین اصلاح طلبان امروز) چنین كردند و نه فقط لیبرال ها كه محافظه كاران میانه رو را به چوب آمریكایی بودن نواختند. گروهی از چپ اسلامی (افرادی كه بعداً به جریان سیدمهدی هاشمی معروف شدند) رجالی مانند دكتر بهشتی را به اتهام آمریكایی بودن نواختند و تلاش بسیار كردند تا با افشای رابطه ای پنهان (در دهه ۶۰) نه آن را شفاف كه ناكام سازند (بدون آن كه نسبتی با اعتدال و عقلانیت سیاسی آیت الله منتظری داشته باشند و حتی توجهی به روابط پایان حیات شهید محمد منتظری و شهید دكتر بهشتی داشته باشند) و گروهی دیگر از چپ اسلامی در سال حكمرانی در دهه ۶۰ دیپلمات های وزارت خارجه را به اتهام نرمش، ساز شكار می خواندند. در سال های بعد كه با فروپاشی اتحاد شوروی و ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی تلاش برای تنش زدایی اوج گرفت و محافظه كارانی مانند محمدجواد لاریجانی و رجایی خراسانی صریح تر از امكان رابطه با آمریكا سخن می گفتند حمله جناح چپ در حال خروج از قدرت به آنها شدت گرفت و پروژه (البته نه فقط به این دلیل) ناتمام ماند. شگفت آنكه با بازگشت جناح چپ اسلامی به قدرت (این بار به نام اصلاح طلبان) همین رفتار از سوی جناح راست اسلامی و محافظه كاران در دستور كار قرار گرفت و اصلاح طلبان و در راس آنها سیدمحمد خاتمی به جهت تنش زدایی و تابوشكنی (از جمله گفت وگوی صریح با شبكه CNN آمریكا) تجدیدنظرطلب خوانده شدند تا جایی كه فرصت های طلایی عصر كلینتون از دست رفت. عذرخواهی مادلین آلبرایت از ملت ایران برای كودتای ۲۸ مرداد پاسخ درخوری نیافت و انتظار بیل كلینتون در سازمان ملل متحد برای دیدار با سیدمحمد خاتمی بی حاصل پایان یافت و اقامت ده روزه ال گور در عربستان برای مذاكره با مقامات ایران به وساطت شاهزاده عبدالله بی نتیجه شد و گفت وگوی كوتاه مهدی كروبی با سناتورهای آمریكایی در موزه متروپولیتن نیویورك پیگیری نشد و محافظه كاران این بار در لباس چپ گرایان هر گونه مذاكره با آمریكا را مترادف خیانت شمردند. گویی آنچه در این میانه مفقود بود منافع ملی ایران بود كه به نفع منافع جناحی دچار قبض و بسط می شد. هیچ یك از جناح های سیاسی در جایگاه اپوزیسیون تاب بهبود روابط ایران و آمریكا را نداشت و در جایگاه حاكمیت اراده بهبود را نمی یافتند چرا كه از جناح مقابل در هراس بود. اكنون اما همه یك دوره تنش زدایی و تنش زایی را سپری كرده اند. در رویارویی ایران و آمریكا برنده ای از جناح های داخلی كشور وجود ندارد. حتی آمریكا نیز نمی تواند خویش را پیروز از پیش اعلام شده كارزاری بنامد كه آن سوی جبهه ایران قرار دارد. بنابراین به طریق اولی جناح راست و چپ نیز نمی توانند ادعا كنند ناكامی جناح مقابل به سود ایشان است.می توان جبهه ای در میدان جنگ را تصور كرد كه جناح چپ و راست باید با هم در آن نبرد كنند و میزی را نیز در میدان دیپلماسی تصور كرد كه جناح چپ و راست باید در كنار هم مذاكره كنند اما آن سوی این جبهه و آن سوی این میز فقط یك حریف وجود دارد و آن ایالات متحده آمریكا است. اكنون باب مذاكره ای گشوده شده كه سرنوشت همه ایرانیان را از اصلاح طلب تا محافظه كار روشن می كند. این بخت و اقبال برای اصلاح طلبان وجود دارد كه رئیس دولت یا رئیس تیم مذاكرات اصلاح طلب نیست كه به تجدیدنظرطلبی و سازشكاری متهم شود! پس ما نیز نباید اصولگرایان حاكم را به سازشكاری و تجدیدنظرطلبی متهم كنیم. اقناع توده های حزب الله كه هرگونه مذاكره با آ مریكا را خلاف اصولگرایی می دانند كار مهمی است كه تنها از عهده اصولگرایان حاكم برمی آید. اصلاح طلبان می توانند ضمن اقناع نخبگان به برتری «صلح بر جنگ» تجربه های ناتمام خود را در اختیار اصولگرایان بگذارند تا از بروز فاجعه ای ملی جلوگیری كنند در عین حال واقعی كردن مفهوم مذاكره كار مهمی است كه احتمالاً از عهده اصلاح طلبان برمی آید. گرچه عبور از تابوی مذاكره با آمریكا كار سختی بوده اما نباید بار دیگر از این مفهوم تابویی نو بسازیم. مذاكره با آمریكا به معنای پایان راه و حل همه معضلات سیاست خارجی ایران نیست. تردیدی وجود ندارد كه ایالات متحده قصد دارد بیشترین امتیازات را از ایران بگیرد و كمترین امتیازات را به جمهوری اسلامی بدهد.دیپلماسی آمیزه ای از علم سیاست و هنر مذاكره است كه قطعاً با توجه به عمق اختلافات ایران و آمریكا به زمان زیادی نیاز است تا برخی مسائل میان دو كشور حل شود. از سوی دیگر مذاكره الزاماً به معنای رابطه نیست و هر رابطه ای به معنای رابطه ای گرم نیست. بنا به همین منطق اتفاقاً امروز روزی است كه باید از جایگاهی محكم و استوار با آمریكا حرف زد. حتی لیبرال ترین لیبرال ها نیز هنگامی كه در یك واحد ملی (مانند ایران) قرار می گیرند باید از موضع منافع ملی كشور خود سخن بگویند. لیبرال ها مانند سوسیالیست ها به میهن مادر سوسیالیستی معتقد نیستند و در فردگرایی و ملی گرایی (به معنای مثبت) كم از دیگر لیبرال ها ندارند و تن به توهمی كه از جهانی شدن وجود دارد نخواهند داد. ظاهراً میز مذاكرات ایران و آمریكا در عراق چیده شده است. جایی كه بهترین دوستان ما (یعنی شیعیان عراق) تجربه ای سازنده از كاربرد دپیلماسی را دارند. آنان با اتحاد بی نظیر خود (از مجلس اعلا تا حزب الدعوه و از احمد چلبی تا آیت الله سیستانی) و با تدبیر بی بدیل خود در مذاكره با آمریكا (به گونه ای كه ناگزیر از پذیرش حكومت شیعیان در عراق شدند تا شیعه میانه رو را بر سنی بنیادگرا حاكم كنند) توانستند در فرصتی طلایی حكومت بعث را به حكومت شیعه تبدیل كنند. اكنون نه تنها باید از فضای جغرافیایی عراق بهره گرفت بلكه ضروری است از تجربه تاریخی آن نیز درس آموخت. هر كدام از ایرانیان باید در این مذاكره سهمی داشته باشند. تاكید بر حقوق ملی ایران تلازمی با جنگ طلبی ندارد. اگر اقوام، مذاهب و احزاب مختلف در عراق توانسته اند یك «دولت/ ملت» تاسیس كنند چرا ما با یك ملیت و مذهب و دولت نتوانیم متحد شویم؟ چرا چهره های ملی و دینی از همه جناح های سیاسی نتوانند در این مذاكرات سرنوشت ساز تاثیرگذاری كنند؟ چرا قبل از آنكه ایالات متحده آمریكا میدان مذاكرات را از موضوع عراق منحرف كند، به مسائل هسته ای ایران بكشد و به سوی مسئله حقوق بشر هدایت كند ما در ایران مسئله حقوق بشر را حل نكنیم و چند زندانی سیاسی (مانند اكبرگنجی كه این روزها موعد آزادی اش است) را آزاد نكنیم یا تجربه انتخابات ۲۷ خرداد (قبل از شمارش آرا و در سطح رقابت نخبگان) را در دیگر انتخابات (مانند خبرگان و پارلمان هفتم) تكرار نكنیم؟ چرا از توش و توان سیدمحمد خاتمی، مهدی كروبی، اكبر هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، علی اكبر ولایتی و نیز ابراهیم یزدی در مذاكرات ملی استفاده نكنیم؟ دولت جدید كه خود را از مهارت دیپلمات هایی مانند محمدحسین عادلی و صادق خرازی محروم كرده اكنون باید دست یاری به سوی آنان دراز كند همچنان كه اكنون اهمیت حفظ دیپلمات هایی مانند محمدجواد ظریف درك می شود. از مذاكرات اخیر (بدون آنكه درباره نتیجه آن داوری كنیم) دو گروه برآشفته می شوند: آنان كه برای حمله آمریكا به ایران، تحریم اقتصادی كشور یا فشارهای بین المللی بر تهران لحظه شماری می كنند و در كنگره آمریكا حضور می یابند تا سهم خود را در ایران آینده طلب كنند و اكنون آینده خود را تیره و تار می یابند (و این شگفتی سیاست است كه گروهی در كنگره آمریكا با اپوزیسیون و گروهی در خاورمیانه با حكومت ایران مذاكره می كنند) و آنان كه برای ماجراجویی در خاورمیانه، ایجاد شرایط جنگی در كشور و انسداد سیاسی در ایران لحظه شماری می كنند و سرنوشت ملتی را به رویاهای كاذب و خیال های بی پایه خود پیوند می زنند. هر دو گروه اما از امروز سعی خواهند كرد سران ایران و آمریكا را وادار كنند كه بر سر غیرت آیند. طعنه به جام زهر می زنند و از امروز در ماهواره های شخصی خود سخن از خیانت آمریكا به اپوزیسیون خواهند راند. این تحریكات را نباید باور كرد كه اگر مذاكره ای شرافتمندانه، واقع بینانه، محدود و منوط به موضوعات مشخص و امتیازات متقابل میان ایران و آمریكا شكل گیرد، این نه جام زهر كه آب حیات «جمهوری اسلامی ایران» است كه نوشیده می شود. و جمهوری اسلامی ایران كلیت تجزیه ناپذیری است كه در آن جمهوریت، اسلامیت و ایرانیت دوشادوش هم پیش می روند. نه جمهوریتی كه در آن از ایران مستقل خبری نباشد و نه اسلامیتی كه در آن از ایران آزاد خبری نباشد راه به جایی نخواهند برد. واقعیتی كه حتی آمریكایی ها هم به آن پی برده اند. صلح كه تضمین شود آزادی لاجرم به كف می آید. باب مذاكره كه گشوده شود راه جنگ بسته می شود و راه جنگ كه بسته شود خشونت خاتمه می یابد و خشونت كه خاتمه یابد نه فقط خشونت طلبان و جنگ افروزان جهان كه خشونت طلبان و جنگ افروزان خودمان هم به پایان راه می رسند. جنگ جایی آغاز می شود كه دیپلماسی پایان یابد. دیپلماسی ایران اما هنوز پایان نیافته است.

محمد قوچانی