جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

«دست خدا» هم جام نمی آورد


«دست خدا» هم جام نمی آورد

«دست خدا» هم به داد مسی نرسید بارسلونا در الاكلنگ قهرمانی به زمین خورده و شاید این بار این رئال باشد كه از این سقوط روحی استفاده كند البته فقط شاید

سال‌ها قبل وقتی ستاره‌های آرژانتینی دانه دانه از داخل سبدی با اتیكت «جانشین مارادونا» بیرون می‌آمدند، همه به این فكر می‌كردند آیا روزی می‌آید كه یكی مثل مارادونا رفتار كند؟ تكنیكش مثل او باشد؟ حقه‌بازی‌های او را در زمین پیاده كند؟ كارلوس ته‌وس، پابلو آیمار، خوان رومن ریكلمه و امثال اینها متولد شدند، با این برچسب دنیای فوتبال را تحت‌تاثیر قرار دادند اما خبری از تولد مارادونای جدید نبود؛ كسی كه تا سرحد یك اسطوره، یك بت و یك رب‌النوع خودش را بالا بكشد.

روزی كه لیونل مسی با حركات اعراب‌آورش پا به «نوكمپ» گذاشت، مثل سایر اسلافش اتیكت «مارادوناشدن» را به خودش آویزان می‌دید و شاید این فقط او بود كه توانست منطق حاكم بر این نشان را حفظ كند. در بازی با ختافه این فصل، لیو از وسط زمین توپ را گرفت، مدافعان را یكی پس از دیگری قاطی باقالی‌ها كرد، دروازه‌بان را فریب داد تا همه او را با بت فناناپذیر آرژانتینی‌ها مقایسه كنند.

مارادونا گل خودش به آرژانتین را خیلی زیباتر نامید و مسی هم با شكسته‌نفسی قیاسش با «ال دیه‌گو» را غیرممكن دانست. اما انگار لیو دست‌بردار نبود. شنبه شب یكبار دیگر یك «دژاوو» (صحنه‌ای كه در خواب دیده شده و در دنیای واقعی رنگ حقیقت به خود می‌گیرد) ازنوع مارادونایی خلق شد.

بارسا از اسپانیول رقیب سنتی‌اش یك بر صفر عقب افتاده بود و با توجه به بازی همزمان رئال – ساراگوسا، حساسیت به اوج خودش رسیده بود. انگار روح مارادونا یك بار دیگر در كالبد لیو دمیده شد. دقیقه ۴۳، سانتر زامبروتا و ناگهان ... لیو مسی این بار «دست خدا» را رو كرد، با قد كوتاهش به هوا بلند شد، كارلوس كامه‌نی خودش را آماده می‌كرد تا توپ را مشت كند اما لیو كار را تمام كرد: یك – یك مساوی پیش از پایان نیمه اول. آن‌طرف در خانه ساراگوسا هم رئال عقب‌افتادگی‌اش را با گل فان نیستلروی، ماشین گلزنی‌اش جبران كرده بود تا همه چیز در بالای جدول مساوی پیش رود.

باز هم رئال اول بود و بارسا دوم. نیمه دوم باز هم مسی به داد بارسا رسید. او غول‌ كاتالان را در دقیقه ۵۷ جلو انداخت و كمی آن طرف‌تر هفت دقیقه بعد دیه‌گو میلیتو، ساراگوسا را جلو انداخت. كابوس رئال داشت كم‌كم كامل می‌شد و «نوكمپ» مثل یك كوره جوشان بود.

همه چیز داشت برای جدایی‌طلب‌ها خوب پیش می‌رفت. اما انگار قرار بود همه چیز ظرف ۱۸ ثانیه جابه‌جا شود. «۱۸ ثانیه تاریخی»؛ چیزی كه روزنامه «ماركا» به آن اشاره می‌كند. فان نیستلروی با گل دقیقه ۸۹ خود، آرزوی دوگانه‌اش را عملی كرد؛ قهرمانی با رئال و رسیدن به پی‌چی‌چی (عنوان آقای گلی لالیگا). انگار همه باید دوگله می‌شدند.

میلیتو، مسی و فان نیستلروی. حالا نوبت رائول تامودو بود. كاپیتان اسپانیول صدودوازدهمین گلش را در بدترین موقع به ضرر آبی و اناری‌ها زد تا همه جملات بالا مسیر معكوس را پی بگیرند. طعنه روزنامه «آس» به عنوان نشریه‌ای كه جهت‌گیری‌اش به سمت رئال كاملا آشكار است، برای هواداران بارسا اسفناك بود: «مرسی تامودو!» واقعا مرسی تامودو! كار او هواداران فوتبال را تا آخرین روز لالیگا پای تلویزیون میخكوب خواهد كرد.

بازی رئال مقابل مایوركا در «سانتیاگوبرنابئو» می‌تواند هر اتفاقی را در خود داشته باشد. اینكه مایوركا ته جدول است و خیمناستیك هم به عنوان یك فانوس به دست به مصاف بارسا می‌رود، می‌تواند روز آخر را جذاب كند.

به خوص كه مایوركا شنبه شب در بازی همزمان با متوقف كردن سویا، آنها را از رویای قهرمانی تا حد زیادی دور كرد. اما انگار روزنامه‌های كاتالان از همین حالا نسبت به قهرمانی قطع امید كرده‌اند. خوسه لوییس كاراسو، ستون‌نویس روزنامه «اسپورت» به بهترین نحو این ناامیدی را به تصویر می‌كشد: «غیرقابل تحمل است! بارسا شانس سومین قهرمانی پیاپی خود را در لالیگا از دست داد.

قابل فهم نیست كه این اتفاق در نفس‌های آخر بازی با اسپانیول افتاد. غیرقابل قبول است! یكبار دیگر آنها نفهمیدند چطور باید از لغزش مادرید استفاده كنند. حالا همه به هدفی مرده، زندگی می‌بخشند.» جالب اینجاست كه خوان كروس، یادداشت‌نویس روزنامه «ماركا» با دیدی واقع‌بینانه به قهرمانی بارسا كه تا حد بسیار زیادی از دست رفته است، نگاه می‌كند: «واقعیت آن است كه بارسلونا شایسته پیروزی بود و رئال هم لیاقتش بیش از تساوی نبود. با محاسبه كلی میزان شایستگی، هر دو تیم شایسته قهرمانی شدن هستند، ولی به نظر می‌رسد كه حسن تصادف به شانس بها می‌دهد تا بازی زیبا.»

«دست خدا» هم به داد مسی نرسید. بارسلونا در الاكلنگ قهرمانی به زمین خورده و شاید این بار این رئال باشد كه از این سقوط روحی استفاده كند. البته فقط شاید.

محمدوالا یزدانی