شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
توضیح بهنام تشکر درباره عکسش با سیگار و

او بهنام تشکر است که خیلیها بعد از سریال «ساختمان پزشکان» و «دزد و پلیس» با او آشنا شدند. او با خلوص نیت به سؤالات ما جواب داد و اعتراف کرد که از دروغگویی و تهمت متنفر است. باورش برایمان سخت بود اما هرچه جلوتر رفتیم تصویر واقعی او را همانطور دیدیم که خودش میگفت و آنطور که صحبت میکرد به نظر میرسید، صحبتهای بهنام تشکر را بخوانید و بعد خودتان قضاوت کنید.
بهنام تشکر: عکسم را با سیگار چاپ نکنید!
از نظر انسانی خودت را چطور آدمی میبینی؟
فکر میکنم آدم مثبتاندیشی هستم، در نگاه اول کسی که مرا میبیند به نظر میآید بهشدت آدم جدیای هستم. البته جدی هستم اما نه آنقدر جدی که در نگاه اول به نظر میآیم. زرنگبازیهای دیگران را ندارم. خیلی صادقانه و خیلی رک هستم که چوب رک بودنم را خیلی خوردهام. رکم، اما رکبودن زیاد باعث دردسر و رنجیدن اطرافیانم میشود.
● داستان عکس من وسیگار
یادم میآید در یکی از نشریات عکس مرا با سیگار چاپ کردند، خیلی گشتم تا عامل این کار را پیدا کنم که خوشبختانه او را پیدا کردم، البته در حال حاضر سیگار را ترک کرده و خیلی از این بابت خوشحالم، حتی از بوی سیگار هم تنفر پیدا کردهام و امیدوارم این تنفر تا آخر عمر در من باقی بماند. خلاصه آن عکاس را پیدا کرده و به شدت با او برخورد کردم. من در ترافیک خیابانها به این دلیل که ماشینها توقف کردهاند و دو نفر ممکن است به من نگاه کنند سیگار دست نمیگیرم، آن وقت آن عکاس عکس مرا با سیگار در نشریات منتشر کرده بود. آنقدر از این اتفاق رنجیدم که به هیچعنوان کوتاه نیامدم و خیلی رک به او گفتم هیچوقت سمت من نیاید.
● تحت هیچ شرایطی دروغ نمیگویم
مهمترین خصیصهای که در جامعه رنجت میدهد، چیست؟
دروغ. خودم هیچوقت و تحت هیچ شرایطی دروغ نمیگویم.
بزرگترین اتفاقی که باعث عصبانی شدنت میشود، چیست؟
اینکه در عالم رفاقت چیزی را از کسی بخواهم و او بتواند آن کار را انجام دهد، اما انجام ندهد. این موضوع مرا عصبی میکند. بعضی وقتها به ادارات که میروم چون مرا میشناسند کارم را زودتر راه میاندازند. اگر مرا نمیشناختند شاید حتی حاضر نبودند کارم را راه بیندازند. وقتی کارمندها از بین جمعیت به من میگویند بیا داخل و من از پشت شیشه مردم را میبینم از خودم خجالت میکشم. با خودم میگویم من دیرتر از همه آمدهام چرا باید بهدلیل بازی در ۲ سریال، کارم راه انداخته شود؟ رویم نمیشود به آن کارمندی که به نظر خودش در حق من لطف کرده، بگویم بگذار با نوبت خودم کارم را انجام بدهی. فکر میکنم اگر به او بگویم دلش میشکند.
همه ما در سن کودکی در معرض خلاف کردن قرار میگیریم، مثلا دزدیهای کودکانه. آیا این اتفاق برای شما هم افتاده؟
وقتی بچه بودم روبهروی مدرسه ما یک خواربارفروشی بود، یک روز با دوستانم رفتیم داخل مغازه. من عاشق آلبالو خشکم. یک گونی پر از آلبالو خشک روبهروی من بود که مرتب به من چشمک میزد. هیچ پولی هم نداشتم. مغازهدار از پشت پیشخوان که به سمت یخچال رفت دستم را بردم سمت کیسه آلبالو خشکها. دستم را که داخل کیسه فرو کردم مغازهدار برگشت و به من زل زد. فکر کنید توی دست من پر از آلبالو بود و او هم بروبر مرا نگاه میکرد. خشکم زد، همانجا مشتم را باز کردم، آلبالوها ریخت داخل کیسه چند تا آلبالو هم به دستم چسبیده بود که آرامآرام کنده میشد. مغازهدار که متوجه شد من خیلی خجالت کشیدم هیچ چیز به من نگفت. این اتفاق هم اولین و آخرین دزدی من بود.
● آن رفاقت را تمام کردم
آخرین باری که دروغ شنیدهای و خیلی آزردهخاطر شدی را به یاد داری؟
۲ سال پیش یکی از دوستانم که اتفاقا ۱۰ سال با هم رفاقت نزدیک داشتیم با من تماس گرفت، یادم میآید آن شب من تب شدیدی داشتم و حال جسمی خوبی نداشتم. دوستم به من گفت یک نفر به من گفته تو پشتسر من حرف زدی و من زنگ زدم که بگویم همدیگر را حلال کنیم و دیگر همدیگر را نبینیم. در آن لحظه فقط گفتم من الان تب دارم و نمیفهمم چه میگویی. من چه حرفی پشتسر تو زدهام؟ او گفت من نمیخواهم دیگر با هم تئاتر بازی کنیم و همدیگر را ببینیم. اعصابم خیلی خرد شد و به او گفتم کسی آمده به تو یک دروغ گفته و تو را دچار توهم کرده، من هیچ تلاشی نمیکنم که تو را از این توهم بیرون بیاورم، چون من تو را دچار توهم نکردهام او تو را دچار توهم کرده است. ما با هم رفتوآمد خانوادگی هم داشتیم.
بعد از این ماجرا همسر دوستم به من گفت: من آنجا بودم وقتی آن آقا برای اینکه یک نقش را در تئاتر بگیرد از طرف تو حرف زد. خلاصه رفیق من گول خورد و آن نقش را به آن طرف داد. او باید با من رو در رو صحبت میکرد و اول مطمئن میشد که من آن حرف را زدهام یا نه، بعد قضاوت میکرد. این اتفاق خیلی مرا آزرده کرد. جالب اینجاست بعد از مدتی همان آدم وقتی مرا در تئاترشهر دید بغلم کرد و کلی روبوسی کرد. اما من نسبت به او سرد شده بودم و او را نپذیرفتم. وقتی به همین راحتی دچار توهم میشود و نسبت به من قضاوت میکند و هر کاری دلش میخواهد در رفاقت انجام میدهد طبیعی است که نخواهم اجازه دهم به من نزدیک شود به همین دلیل من رفاقت را تمام کردم. شاید آن آدم دلش بخواهد رفاقتمان را ادامه دهیم اما من دیگر او را نمیخواهم.
● حلال میکنم اما نمیبخشم
یعنی آدمها را نمیبخشی؟
خیلی سخت میتوانم کسی را ببخشم.
یعنی انتقام میگیری؟
نه، من اهل انتقام نیستم، اگر از کسی ناراحت شوم کنارش میگذارم، به قول رفیقمان حلالش میکنم اما دیگر او را نمیبینم.
باتوجه به اینکه بازیگری و به شدت مورد قضاوت قرار میگیری خودت اهل قضاوت کردن هستی؟
سعی میکنم خیلی کم قضاوت کنم. در واقع اوایل طوری بودم که همه آدمها را خیلی خوب میدیدم و فکر میکردم بیشتر آدمها خوب هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود. الان میگویم آدمها نسبی هستند مگر اینکه خلافی مرتکب شوند (میخندد).
● فقط یکبار دعوا کردم
به ندرت پیش میآید که با کسی دعوا کنم. اما وقتی عصبانی میشوم با تمام وجود خشمم را منتقل میکنم. اولین و آخرین باری که کتککاری کردم ۱۳ساله بودم. یک روز که بچهها در محلهمان فوتبال بازی میکردند توپشان افتاد سمت من. گفتند بهنام توپ را شوت کن. توپ را کمی محکم شوت کردم، توپ افتاد سمت دیگر. یکی از بچهها فحش بدی به من داد. همینطور که راهم را میرفتم فحش را با خودم تکرار میکردم و نتوانستم آن را هضم کنم. وقتی به آن پسر رسیدم او را به زمین انداختم و چپ و راست به او سیلی و مشت زدم. آنقدر کتکش زدم که تمام صورتش پرخون شد، وقتی فهمیدم چه کردهام فرار کردم. فردای آن روز پدر پسربچه دنبالم کرد و من باز فرار کردم، به دلیل اینکه پدر او به خانه ما نیاید و با پدرم درگیر نشود به خانه نرفتم و آنقدر دویدم که نتواند مرا بگیرد، فکر میکنم در آن موقعیت میتوانستم از بن جانسون هم جلو بزنم. این کتککاری اولین و آخرین دعوای من بود.
● تهیهکنندهها سرم کلاه گذاشتهاند...
تا حالا سرت کلاه گذاشتهاند؟
تا دلت بخواهد تهیهکنندهها کلاهم را برداشتهاند. واقعا نمیدانم این پولها چطور از گلوی بعضیها پایین میرود. تا قبل از اینکه ساختمان پزشکان را بازی کنم تهیهکنندهها به راحتی پولم را میخوردند، حتی سرویس یک پروژه از دماوند مرا به تهران آورد و به من که رسید وسط تهران پیادهام کرد، گفت: من باید برگردم، دستمزد آن پروژهام را هم بالا کشیدند. فکر میکنم بعضیها احترام گذاشتن به آدمها را فراموش کردهاند. من همان آدم ۲سال پیش هستم. همان دفترهای کاری که ۲ سال پیش میرفتم و هیچکس نگاهم هم نمیکرد الان با سلام و صلوات از من دعوت میکنند، نمیدانید چقدر این اتفاق تلخ است. به شدت این رفتار را زننده میدانم.
۲ سال پیش یکی از دوستانم که دستیار کارگردان فیلم « ... » بود از من دعوت کرد به دفتر آنها بروم. وقتی آقای کارگردان را دیدم به احترام ورودش از جایم بلند شدم و سلام کردم اما جوابی نشنیدم. حتی به من نگاه هم نکرد. بعد از ۲ سال در جمعی همان کارگردان را دیدم، بلند شد و با من روبوسی کرد. از این حرکت حالم بهم خورد. من بهنام تشکر ۱۵ سال است که بازیگرم. ادعایی هم ندارم. نمیدانم چرا باید در این ۲ سال که شناختهتر شدم، رفتار آدمها عوض شود. این بار من خیلی سرد با او برخورد کردم، شاید آن شخص متوجه نشد چرا با او سرد رفتار کردم اما مطمئن باشید روزی به او خواهم گفت من همان آدمی هستم که به احترام تو از جایم بلند شدم و تو جواب سلامم را ندادی. دستیار تو به دلیل بیاحترامی تو از من عذرخواهی کرد و من مجبور شدم به او بگویم دیگر به من تلفن هم نزن. من هیچوقت این افراد را نخواهم بخشید. وقتی به یاد آدمهایی میافتم که عقلشان در چشمشان است و راجع به آدمها قضاوت میکنند تمام وجودم را نفرت پر میکند.
هیچوقت استعداد کار خلاف نداشتم، حتی جرات تقلب کردن هم نداشتم. یکبار امتحان داشتیم و دیدم اگر تقلب نکنم تجدید میشوم. شب امتحان یک برگه امتحان برداشتم و تمام فرمولها را ریز به ریز روی برگه نوشتم. وارد جلسه امتحان شدم. وقتی برگه سؤال را به ما دادند کاغذ را گذاشتم لای برگهها. ردیف سوم نشسته بودم و با ترس و لرز شروع کردم به نوشتن از روی کاغذی که با خودم برده بودم. یکدفعه حس کردم یک نفر پشتسرم ایستاده، برگشتم دیدم بله آقای ناظم بالای سرم ایستاده، گفت دستت را بردار. کاغذ تانخورده را برداشت. کاغذ را بالا برد و شروع کرد به داد زدن که نکنید، تقلب نکنید. یک قطره آب شدم رفتم توی زمین. ناظم مدرسه به من گفت بچه تو چرا اینقدر تابلویی؟...
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست