یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

ابعاد تربیتی کودک


ابعاد تربیتی کودک

تربیت رشد دادن است بزرگ کردن است از قوه به فعل در آوردن است کودک از این منظر یک ضرف پذیرا و پویا است یعنی از یک طرف ظرفیت پذیرش داده های تربیتی را دارد و از سویی نیز قدرت مداخله ای فعال در این داده ها را داراست کودک تنها یک انبار برای ریختن داده های تربیتی در درون آن نیست

به این ترتیب ، تربیت رشد دادن است ؛ بزرگ کردن است ؛ از قوه به فعل در آوردن ‏است . کودک از این منظر یک ضرف پذیرا و پویا است . یعنی از یک طرف ظرفیت ‏پذیرش داده های تربیتی را دارد و از سویی نیز قدرت مداخله ای فعال در این داده ها ‏را داراست کودک تنها یک انبار برای ریختن داده های تربیتی در درون آن نیست . بلکه ‏به اشکال گوناگون در آنها مداخله می کند . با توصیف بالا باید پرسید که مظروف این ‏ظرف چیست ؟ یعنی چه چیزی را باید درون این ظرف فعال ریخت تا از طریق آن ‏بتوان به رشد مورد نظر رسید ؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که مظروف این ظرف ‏‏? فرهنگ ? است تربیت انتقال فرهنگ است به موجود فعال و خلاقی به نام کودک . ‏فرهنگ نیز مجموعه ی سرمایه های شناختی ، عاطفی و عملی هر جامعه ای است که ‏دراصل در درون انسان ها جریان دارد . زیستگاه فرهنگ هر جامعه دنیای ‏روانشناختی انسان هاست . فرهنگ در درون ورفتار افراد هر جامعه جریان دارد . ‏فرهنگ یک جامعه را نمی توان در کتاب ها یا آثار بی جان آن جامعه جست و جو کرد ، ‏بلکه فرهنگ راباید در اندیشه ها ، روابط ، رفتارها و سنت های مردم هر جامعه یافت . ‏آثار مکتوب و مصنوع هر جامعه ممکن است حاوی فرهنگ های تاریخی یک جامعه ‏باشد هر چند که چنین آثاری قطعا شامل بخشی از اندیشه ها ، افکار و رفتارهای رایج ‏در هر جامعه نیز هست ؛ لیکن این گونه آثار نه منعکس کننده تمامی فرهنگ یک جامعه ‏است ، و نه نشانگر فرهنگ زنده و جاری آن جامعه می باشد به هر حال ، فرهنگ یک ‏جامعه ماده اصلی رشد دهنده ی ظرفیت ها و استعدادهای فرزندان آن جامعه است به ‏این ترتیب می توان تربیت را از منظری دیگر نیز تعریف کرد ، و آن ، تربیت به معنای ‏فرهنگ پذیر کردن فرزندان یک جامعه است از آن جا که انتقال فرهنگ به کودکان یک ‏جامعه ضرورتا به شکل ارادی و آگاهانه انجام نمی گردد ، از این رو باید تربیت را ‏فعالیتی تعریف کرد که هم آگاهانه و ارادی انجام می گیرد و هم نا آگاهانه و غیر ارادی ‏‏. بسیاری از عناصر فرهنگی ، در یک فرایند ناهشیار به فرزندان یک جامعه منتقل ‏می شود . ‏

‌● گامی موثر در تربیت فرزندان ‏

از جمله کارکردهای بسیار مهم خانواده تربیت فرزندان است . اختلال در این کارکرد ‏زمانی پیش می آید که اولیاء نسبت به تربیت موثر و نیز ایجاد ارتباط سالم و سازنده ‏با فرزندان خود ، آگاهی کافی نداشته باشند ازسوی دیگر تربیت صحیح فرزندان منوط ‏به فراهم کردن شرایط ، امکانات و عوامل بی شماری است که شرح هر یک از این ‏امکانات و عوامل تربیتی نیازمند تألیف کتاب های فراوان است در مقاله ی حاضر از ‏بین صد ها عوامل موثر در تربیت ، فقط به یک عامل مهم اشاره شده است . ‏

یکی از راه هایی که منجر به تربیت تأثیرگذار والدین و مربیان می گردد این است که ‏والدین و مربیان قادر باشند الگوی اعتقادی عمیق و پایداری در مورد آن چه در زندگی ‏روزمره انجام می دهند ، به فرزندان خود ارائه دهند یعنی کودک از طریق حالات و ‏رفتارهای والدین به اطمینان آنان نسبت به درستی کارهایشان واقف شود . هر گونه ‏رفتار و عمل موثر والد ، خود نیازمند پشتیبانی فرهنگی است ? یعنی اعتقاد داشته ‏باشد آن طریقی که امور را انجام می دهیم ، برای کودکان ما خوب است . اریکسون ‏‏(۱۹۵۰) می گوید : در نگاه نخست این امر گیج کننده است که اطمینان والد چه ربطی به ‏کودک دارد شاید در این جا اریکسون اندیشه هایی مشابه با روانپزشک معروف ، ‏سالیوان در ذهن داشته است سالیوان معتقد بود که در نخستین ماه های زندگی ، ‏کودک نوع ویژه ای از هم حسی بدنی با مادر یا جانشین او دارد ، به نحوی که کودک ‏به طور خودکار حالت تنش مادر را احساس می کند . اگر مادر احساس اضطراب کند ، ‏کودک نیز احساس اضطراب می کند و اگر مادر احساس آرامش کند ، کودک هم ‏احساس آرامش می نماید . این تعامل های اولیه به نحو خود نگرش های و دیدگاه های ‏بعدی را تحت تاثیر قرار می دهند از این قرار ، مهم است که والدین به صورتی منطقی ، ‏احساس اعتماد و اطمینان به خود داشته باشند تا اینکه کودک در مورد تماس های بین ‏فردی بیش از حد محتاط نشود. کودکان نیاز دارند احساس کنند که نزدیک بودن به ‏دیگران به طور احساسی خوب و اطمینان بخش است . ‏

تجربیات مشاوره ای در مرکز راهنمایی و مشاوره نشان می دهند که برای بسیاری از ‏والدین جامعه ما همیشه آسان نیست که به روش تربیت کودکان خود اطمینان درونی ‏داشته باشند این در حالی است که والدین نسل ما و نسل های گذشته حتی اگر شیوه ‏های تربیتی ناصحیح را هم در تربیت فرزندان به کار می برند با اطمینان و اعتماد کافی ‏شیوه های تربیتی خود را معتبر می دانستند و دچار تردید و دودلی نبودند والدین ‏امروزی نسبت به والدین نسل های قبل ، بسیاری از فنون و شیوه های تربیتی را بهتر ‏می دانند و به کار می گیرند ، اما تفاوت در این جاست که والدین امروزی با وجود ‏دانسته های تربیتی ، بیشتر دچار تردید و دودلی اند و به یقین فرزندان به مردد بودن ‏والدین خود آگاهی می یابند و این خود آسیب زاست . اسپاک در کتاب خود والدین را ‏تشویق می کند که به خود اعتماد کنند او به والدین می گوید بیش از آنچه می اندیشند ، ‏می دانند و آنان بهتر است برای پاسخگویی به نیازهای کودکان خویش از تصمیمات ‏اولیه خود پیروی کنند اسپاک به اهمیت اینکه والدین صاحب یک اطمینان درونی باشند ‏پی برده است از دیدگاه اریکسون والدین می توانند به وسیله دین و مذهب نوعی امنیت ‏درونی به دست آورند ایمان و اطمینان درونی والدین به کودک انتقال می یابد و به وی ‏یاری می دهد که احساس کند جهان مکانی است که ارزش و قابلیت اعتماد را دارد به ‏هر حال کودکان بیش از آنچه ما بزرگتر ها فکر می کنیم ، قدرت درک دارند . کودکان ‏به راحتی مکنونات درونی والدین خود را می فهمند . بنابراین به نظر می رسد وجود ‏اطمینان و امینت درونی والدین گامی موثر در تربیت صحیح فرزندان می باشد . ‏

● کودک ، ظرفیت یا موضوع تربیت ‏

کودک موجودی است با توانمندی های گسترده ، پیچیده و حتی ناشناخته . موجودی با ‏این وضع ، آمادگی آن را دارد تا بی نهایت رشد کند ، ببالد و تا رسیدن سرمنزل لایزال ‏بپوید . در کودک در خانواده به دنیا می آید و رشد و تربیت او نیز در خانه آغاز ‏می شود حتی استمرار تربیت کودک در نهادهای مدنی ، چون مدرسه و دانشگاه نیز با ‏پشتیبانی و هدایت خانواده انجام می گیرد . به این ترتیب خانواده مهد تربیت کودک و ‏محل انتقال فرهنگ به اوست . انجام چنین رسالتی بدون شناخت کودک به درستی ‏امکانپذیر نیست . یکی از لوازم شناخت کودک ، شناخت ابعاد شخصیت اوست ، یعنی ‏تحلیل دنیای جسمانی و روانی او به عناصر قابل فهم و تربیت پذیر .‏

انسان موجودی است واحد. هرچند که به اعتباری مرکب است از جسم و جان و جسم ‏او نیز مرکب از اندام ها و دستگاه های گوناگونی است ، لیکن تمامی اینها حول محور ‏خود سازمان یافته و موجود وحدت یافته و یگانه را ایجاد کرده اند . علم روانشناسی ‏مفهوم خود را برای نشان دادن جنبش های گوناگونی از دنیای روانشناختی انسان به ‏کار گرفته است و از آن جمله برای بیان جنبه های وحدت یافته و یگانه ی شخصیت ‏آدمی ( پروین ، ۱۳۸۱) هر انسانی خود را با همین معنا و مفهوم یگانگی و وحدت ‏یافتگی درک می کند و می دانند که به رغم داشتن اندام های گوناگون و نیز داشتن ‏امتداد زمانی در گذشته ، حال و آینده و نیز با علم به این که در حیطه های مختلف ‏زندگی ، نقش های گوناگونی و گاه متضادی ایفا می کند ، لیکن فردی است یگانه این ‏احساس با وجود غیر عینی بودن و غیر قابل درک بودن بوسیله حواس ظاهری ، چنان ‏محکم و استوار است و چنان عمومیت دارد که حتی رفتار گرایان که به جنبه های ‏درونی انسان بی توجه بوده حتی گاه منکران آن اند ، مفهوم خودرا پذیرفته اند اسکینر ‏یکی از سردمداران رفتارگرایی ، مفهوم خود را می پذیرد و از آن تعاریفی هر چند ضد ‏و نقیض ارائه می دهد ، ( فیست ، ۱۹۹۰) . به رغم یگانگی وجود انسان و غیر قابل ‏تجزیه بودنش ، حتی به جسم و جان او عملا نشان می دهد که دارای ابعاد گوناگون ‏است ، وجود بعد برای یک شیء موجب تجزیه او نمی شود اشیای مادی به رغم ‏وحدت و یکی بودن دارای ابعادی از نوع طول ، عرض و ارتفاع اند اما این ابعاد وحدت ‏و یکپارچگی اشیاء را از بین نمی برند در دنیای روان انسان نیز به رغم وجود ‏یکپارچگی و وحدت ، ابعادی وجود دارد مهم ترین ابعادی که می توان برای زندگی ‏روانی انسان برشمرد ، عبارتند از : ‏

‏۱) بعد شناختی ‏

‏۲) بعد عاطفی ‏

‏۳) بعد حرکتی - جسمانی ‏

‏۴) بعد اجتماعی ‏

۵) بعد اخلاقی ‏

‏۶) بعد هنری ‏

این ابعاد همان گونه که گفتیم نه تنها یکپارچگی روانی انسان را تهدید نمی کنند بلکه ‏مقّوم و مؤید آن نیز هستند . زیرا نشان می دهند که هر یک با حفظ حدود خود ، متأثر ‏از سایر ابعاد و وابسته به آنها نیز می باشند . بعد شناختی انسان یعنی جنبه های ‏گوناگون ادراکی او ، ضن اینکه مستقلا بعد مهمی از دنیای روانشناختی انسان را ‏می سازد ، لکن متأثر از ابعاد دیگری چون بعد عاطفی ، اجتماعی و حرکتی نیز هستند . ‏استقلال آن موجب برجستگی وجهی از وجوه انسان و وابستگی آن به سایر ابعاد ‏نشانگر وحدت یافتگی زیربنایی آن با سایر ابعاد در کنه وجود اوست . با این توصیف ‏هر چند که هدف تربیت انسان است لیکن برای تربیت صحیح باید همه ابعاد ‏روانشناختی او مورد توجه قرار گیرد . تربیتی درست است که انسان را با تمامی ‏ابعادش هدف قرار دهد نه در بعد یا ابعادی محدود . ‏

‏۱) بعد شناختی : بعد شناختی انسان بر جنبه های ادراکی او تاکید دارد . در منطق ، ‏شناخت را متشکل از تصور و تصدیق می دانند . تصور عبارت است از مفهوم و ‏صورتی منفرد مانند درخت و احمد . تصدیق ارتباط دو تصور را نشان می دهد . مانند ‏‏۷۸۲;احمد یک مرد است و درخت یک گیاه است امروز در علم روانشناسی همین دو ‏مفهوم به ظاهر ساده یعنی تصور و تصدیق به شکل گسترده ای مورد بررسی و ‏مطالعه قرار گرفته است حافظه به عنوان محلی برای نگهداری تصورات و تصدیقات از ‏زوایای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است و آن را به حافظه ی کوتاه مدت و ‏حافظه ی بلند مدت ، تقسیم کرده اند و اخیرا این تقسیم بندی را کامل تر کرده و آن را ‏به حافظه ی کاری و حافظه ی بلند مدت تقسیم کرده اند . این تقسیم بندی نسبت به ‏تقسیم بندی قبل کاملتر و با واقعیت منطبق تر است . ‏

گذشته از حافظه ، روابط بین تصورات یا به عبارتی چگونگی شکل گیری تصدیقات نیز ‏از زوایای گوناگون در علم روانشناسی مورد بررسی قرار گرفته است . انتزاع یا ‏جداسازی جنبه های مختلف یک شی ء از قبیل وزن ، حجم توده و مقایسه ی بین ‏اوزان ، احجام و اجرام ، همگی در طی تحول شناختی کودک به وجود می آیند و ‏گسترش می یابند . در تربیت بعد شناختی باید تمامی این وجوه مد نظر قرار گیرند . به ‏عبارت دیگر برای پرورش جنبه ی شناختی کودک نه تنها باید تصور و تصدیقاتی را ‏به عنوان مصالح اولیه ی تفکر در اختیار کودک قرار دهیم بلکه مهم تر از آن باید به ‏نحوه ی پردازش داده های شناختی نیز توجه داشته باشیم . یعنی نه تنها باید افکار را ‏به کودک آموخت ، بلکه باید روش فکر کردن را نیز به وی آموزش داد . ‏

در تربیت بعد شناختی به مسئله ی خلاقیت نیز باید توجهی خاص داشت . انسان به ‏کمک خلاقیت خود توانسته است بسیاری از قالب های فکری پیشینیان خود را بشکند و ‏طرح های نویی را به عالم انسانی عرضه کند . تربیت باید امکان گسترش خلاقیت را ‏برای کودکان و نوجوانان فراهم آورد . خلاصه آن که تربیت شناختی باید فرزند ‏انسان را در استفاده ی گسترده و همه جانبه از توانمندی های ذهنی اش ، یعنی ‏استفاده از حافظه و جنبه های گوناگون آن ، استفاده از استدلال و تفکر منطقی و نیز ‏گسترش خلاقیت ، یاری کند . تربیت ضمن توجه به سایر ابعاد شخصیت انسان باید ‏بعد شناختی او را تا حد امکان پرورش دهد . ‏

‏۲) در بعد عاطفی ، با نیروهای روانی انسان سرو کار داریم ، ما تنها به کمک ‏شناخت نیست که رفتار می کنیم ، بلکه بدون نیروهای روانی یا همان بعد عاطفی نمی ‏توانیم شناخت های خود را به منصّه ی ظهور و عمل برسانیم. بسیاری از ما با این ‏حال که می دانیم عبادت ، تفکر ، مطالعه و دستگیری از محرومان و مستمندان ، کاری ‏است پسندیده ، ولی در عمل به آن ها نمی پردازیم . یعنی دانستن یا داشتن جنبه و بعد ‏شناختی ، برای انجام کارها را داشته باشیم . وجود مواردی از این دست ، اهمیت جنبه ‏ی عاطفی شخصیت انسان را نشان می دهد و گاه بروز رفتارهایی کاملا متضاد با ‏باورهای شناختی ، اهمیت جنبه ی عاطفی یا انگیزشی رفتارها را نشان می دهد . ‏بسیاری از انسان ها دست به کارهایی می زنند که از نادرست بودن آن آگاهی دارند . ‏

بسیاری از افرادی که دروغ می گویند با اذعان به نادرست بودن این عمل مرتکب آن ‏می شوند . برای این گونه افراد ، انگیزه ی دروغ گفتن قوی تر از دانستن قبح دروغ ، ‏یعنی داشتن جنبه ی شناختی ، عمل می کند . از این رو توجه به جنبه ی عاطفی انسان ‏یعنی بعد انگیزشی و شکل دادن و پرورش انگیزه های مثبت و حذف انگیزه های منفی ، ‏از وظایف مهم تربیت است . پرورش انگیزه هایی چون تمایل به نیکی ، بندگی خداوند ، ‏مطالعه ، تفکر ، زیبایی دوستی ، کمال جویی ، علم دوستی و ... نیز تضعیف انگیزه ‏هایی چون پرخاشگری ، سود جویی ، خودپسندی ، خود بزرگ بینی ، و خود کوچک ‏بینی ، عصبیت و ... از جمله وظایف یک پرورش درست است . ‏

تربیت بعد عاطفی شخصیت انسان از انگیزه های اولیه یا انگیزه های بدنی آغاز می ‏شود . گرسنگی و تشنگی از اولین انگیزه های انسانی اند . همین انگیزه های اولیه و ‏ساده باید تحت تربیت قرار گیرند . کاری که تا حدودی در تربیت غیررسمی و گاه ‏ناهشیار انجام می گیرد . تنظیم اوقات غذا خوردن ، خوردن غذاهایی خاص و خوردن ‏غذا در شرایطی ویژه همگی حاصل تربیت انگیزه ی گرسنگی است . در تربیت هشیار و ‏رسمی نیز باید تربیت چنین انگیزه هایی با تحلیل مشکلات و مسائل موجود در تربیت ، ‏مورد بازنگری قرار گیرند . برای مثال در فرهنگ ایرانی خوردن غذا تبدیل به یک تفریح ‏و وسیله ای برای پرکردن اوقات فراغت شده است . در این فرهنگ خوردن غذا تا حد ‏زیادی از تحریک طبیعی مرکز گرسنگی مجزا شده است و تحت تأثیر شرایط محیطی ‏قرار گرفته است ایرانیان به محض اینکه دور هم جمع می شوند ، شروع به خوردن ‏می کنند ؛ مسافرت های خود را با خوردن انواع تنقلات در ماشین آغاز کرده ، به ‏محض پیاده شدن در محلی برای استراحت یا تفریح ، بساط خوردن پهن می کنند . ‏

تماشای تلویزیون و فیلم در سینما اغلب با خوردن همراه است . این رفتارها ، علاوه بر ‏اینکه نشانگر این است که فرهنگ ، تعیین کننده ی نوع عمل انگیزه هاست ، خود دال بر ‏آن است که تربیت رسمی و هشیار جامعه نباید از کنار چنین رفتارهایی به سادگی ‏عبور کنند تربیت باید به تصحیح رفتارها و عادت های غلط نیز بپردازد . ‏

در تربیت عاطفی تنها نمی توان به انگیزه های اولیه اکتفا کرد انگیزه های انسانی دارای ‏سلسله مراتبی اند که از انگیزه های اولیه و بدنی آغاز شده ، تا انگیزه های متعالی و ‏برآمده از قلب انسانی پیش می روند . تربیت عاطفی پس از توجه به تربیت انگیزه های ‏بدنی ، باید به انگیزه های اجتماعی بپردازد و پس از آن انگیزه های فردی یعنی ‏استقلال طلبی و احترام به خود و آنگاه انگیزه های قلبی همچون عشق ، ایمان ، اطمینان ‏و زیبایی دوستی را مد نظر قرار دهند . ‏

‏۳) توجه به بعد حرکتی جسمانی انسان در تربیت ، یعنی سالم و متعادل ‏نگه داشتن جسم و حرکات نیز از جمله وظایف تربیتی است . هدف تربیت بدنی ، تحقق ‏این جنبه از تربیت است . جسم نه تنها باید از سلامت و تعادل کافی برای امروز کودک ‏برخوردار باشد بلکه در مراحل مختلف عمر نیز باید دارای استحکام و تعادل خوبی ‏باشد . دراین میان تربیت بدنی برای دختران ، اهمیت بالایی دارد . دختران به دلایل ‏محدودیت هایی که به اشکال گوناگون برای آنان وجود دارد از تحرک جسمانی کافی ‏برخوردار نیستند . در تربیت دختران باید به آینده ی آن ها ، به مسئله ی زایمان و ‏تحمل مسائل و مشکلات بارداری و نگه داری کودک توجه داشت در تربیت بعد حرکتی ‏‏? جسمانی علاوه بر سلامت و تعادل جسم ، به استفاده از ظرفیت های بالای بدن نیز ‏باید توجهی ویژه داشت . بدن انسان توانایی یادگیری های بسیار گسترده ای دارد ‏مهارت ها ی گوناگون یدی در انجام انواع هنرها و ساخت انواع مصنوعات و نیز ‏اجرای انواع حرکات نمایشی و ورزشی نمونه هایی از ظرفیت بدنی انسان اند . تمامی ‏این استعدادها باید تحت تربیت قرار گیرند . یکی از جنبه های بعد حرکتی ? جسمانی ‏انسان تاثیر غلبه ی جانبی بدن او بر سایر اعمال است تحقیقات نشان می دهند ‏کودکانی که در بدو تولد یکی از دو سمت چپ یا راست آنها در فعالیت های مربوط به ‏دست ، پا و چشم کامل شده اند از عهده ی وظایف مدرسه بیشتر و بهتر از کسانی که ‏این غلبه در آنها تکمیل نشده است بر می آیند .‏

‏۴) بعد اجتماعی شخصیت انسان بر رفتارهایی تاکید دارد که در ارتباط ما با ‏دیگران ، سهم مهمی بر عهده دارند این گونه رفتارها هر چند که از ابعاد شناختی ، ‏عاطفی و حرکتی ? جسمانی انسان به دور نیستند ، لکن به دلیل اهمیت آنها در زندگی ، ‏از بر جستگی خاصی برخوردارند . انسان چنان به جامعه و انسان های دیگر وابسته ‏است که برخی اجتماعی بودن آدمی را ذاتی او دانسته اند و او را مدنی الطبع نامیده ‏اند . اگر انسان را ذاتا نیز اجتماعی ندانیم ، بالعرض و بالضروره اجتماعی است . ‏کودکی طولانی انسان گستردگی نیازهای گوناگون او و وجود پدیده ی عادت در بین ‏انسان ها موجب شده اند که انسان ها به یکدیگر وابسته باشند . نیازهای مختلف انسان ‏از دانی تا عالی او را وابسته به دیگران ساخته است نیازهای جسمانی و فیزیولوژیک ‏او از یک سو متنوع است و از سوی دیگر مستمر . انسان ها نه مانند احشام وابستگی ‏محدود به غذاهای گیاهی دارند و نه مانند حیوانات دیر هضمی چون مار و لاک پشت ، ‏هر از گاهی به غذا نیازمندند ، بلکه آن ها به انواع غذاها احتیاج دارند ، تا جایی که حتی ‏به غذای محدود بهشتی نیز صبر نمی کنند و به موسی می گویند : ? لن نصبر علی ‏طعام واحد ? یعنی ما به غذای واحد نمی توانیم اکتفا کنیم و تنوع غذایی از او طلب ‏می کنند . حتی در نیاز جنسی نیز ، انسان نیاز مستمر به حضور دیگران را نشان می ‏دهد . حیوانات ، جز مواردی بسیار اندک ، نیاز جنسی مستمر ندارند ، بلکه این نیاز در ‏زمان هایی خاص از سال بروز پیدا می کند و پس از آن به حالت کمون در می آید ، در ‏حالی که در مورد انسان چنین نیست . ‏

نیازهای عالی انسان نیز همزیستی با دیگران را اجتناب ناپذیر می کند . احتیاج به افکار ‏و آثار دیگران ، تاثیر پذیری از انفاس قدسی اولیا و ... همگی نیاز انسان را برای زندگی ‏با دیگران نشان می دهد . از این روباید آن دسته از رفتارهایی که برای مشارکت با ‏دیگران به آن ها نیازمندیم ، به خوبی پرورش پیداکنند . همکاری ، ایفای نقش رهبر و ‏پیرو در مقاطع مختلف زندگی ، همدلی ، همزیستی و ایفای نقش های گوناگون در گروه ‏های اجتماعی از جمله مواردی است که در تربیت اجتماعی کودک باید مورد توجه قرار ‏گیرند . خلاصه آن که در تربیت بعد اجتماعی شخصیت باید توجه داشت که هر یک از ‏ما ، در هر برهه از زمان ، باید در یک بازی اجتماعی شرکت داشته باشیم . بازی ، نه ‏از نوع لهوی آن ، بلکه از نوع قانونمند آن . یک بازی فوتبال ، می تواند یک عمل لهو ‏نباشد ، بلکه یک بازی اجتماعی باشد که بر آن قوانینی حاکم است . در این بازی ، ‏کسی که می تواند به خوبی از عهده ی رعایت قوانین بر آید ، می تواند به خوبی ‏مشارکت داشته باشد . قانونمندی بر همه ی بازی های اجتماعی حاکم است : بازی ‏میهمانی ، بازی دوستی ، بازی مدرسه و حتی بازی زندگی . بر تمامی این بازی ها ‏قانون حاکم است و کسی می تواند در این بازی ها به خوبی وارد شده ، نقش مثبت و ‏موثر ایفا کند که این قوانین را به خوبی بشناسد و رعایت کند . تربیت اجتماعی در ‏حقیقت آماده کردن افراد برای ورود به بازی های قانونمند اجتماعی است . ‏

‏۵) بعد اخلاقی شخصیت ، بر شکل گیری وجدان اخلاقی ، یا ناظر و کنترل کننده ی ‏درونی تاکید دارد . مهارکننده های رفتارهای انسانی دو دسته اند : مهارکننده های ‏درونی و مهارکننده های بیرونی . مهارکننده های بیرونی شامل کنترل کننده های ‏اجتماعی و محیطی است که از طریق تنبیه ها و تشویق ها اعمال می شوند . مهارکننده ‏های درونی که در راس آن ها وجدان اخلاقی قرار دارد ، رفتار انسان را توسط ‏خودش مهار می کنند . وجدان ؛ نظارت بر خود ، ارزشیابی از خود و تنبیه خود را بر ‏عهده دارد . این وجدان تنها محصول یادگیری های محیطی نیست ، بلکه وجود عقل و ‏ظرفیت مهار کردن خود ، زیر بنای شکل گیری وجدان است . محیط از طریق ارائه ی ‏قواعد ، قوانین و هنجارها ، و پی گیری در انجام آن وجدان اخلاقی را در درون فرد ‏شکل داده ، تقویت می کند . تربیت باید به پرورش این بعد از شخصیت کودک توجه ‏داشته باشد . پرورش متعادل وجدان ، از وظایف مهم خانواده است . خانواده نه برای ‏کنترل کودک و اعمال سلطه ی خود بر او ، که برای پرورش یکی از جنبه های مهم ‏شخصیت انسانی ، می باید دست به کار تربیت اخلاقی فرزند شود . خانواده باید با ‏اعمال خود به کودک نشان دهد که او خود باید مهار کننده ی رفتارهای خود باشد ، نه ‏محیط . چنین تربیتی منجر به درونی شدن ارزش ها می شود . هر چند که باید گفت ‏درپرورش وجدان نباید راه افراط را در پیش گرفت ، بلکه کودک ضمن کنترل شدن ‏توسط وجدان می باید خود بر وجدان خود نیز تسلط داشته باشد . یعنی عقل باید ‏قوی تر از وجدان باشد و آن را در موقعیت های مختلف تحت کنترل خویش گیرد ‏‏.مقصود از پرورش متعادل وجدان ، تسلط دادن عقل بر وجدان است .‏

‏۶- بعد هنری شخصیت بر جنبه ی زیبایی شناختی و خلق زیبایی توسط انسان ‏تاکید دارد . دیدن و درک زیبایی ها و نیز آفریدن زیبایی ها ، باید در تربیت مورد ‏توجه قرار گیرند . ‏

الحان زیبا ، الوان زیبا ، مناظر و مرایای دلنشین ، باید با ظرافتی خاص توسط کودک ‏مورد توجه قرار گیرد . او را باید برای ایجاد صحنه ها و آثار زیبا تشویق کرد . ‏

با توجه به موارد فوق باید توجه داشت که انسان ماهیتی نامحدود و نا متعین دارد و ‏می تواند به اشکال گوناگون و گاه متضاد در آید . آدمی می تواند فرشته ای الهی و ‏بلکه بالاتر از آن یا درنده ای بد خو و بد سیرت و بلکه پایین تراز آن باشد . برای این ‏که هر یک از ابعاد شخصیت انسان شکل مناسب خود را بگیرد ، لازم است آن ها را در ‏قالب فرهنگ آزموده شده و مقبول طبع انسان ها در آوریم . به عبارت دیگر این ظرف ‏نامحدود نیاز به مظروفی دارد که آن فرهنگ است . اگر فرهنگی یافت شود که ضمن ‏انسجام درونی از گستردگی و گشودگی کافی برخوردار باشد ، می تواند تربیت کودک ‏انسانی را در قالب آن به شکلی موثر به انجام رساند .‏

● فرهنگ ، مظروف تربیت ‏

تربیت از منظره ی دیگر ، انتقال فرهنگ به کودک است . این عمل در خانواده پایه ریزی ‏شده ، با پشتیبانی های آن ، استمرار می یابد . انتقال فرهنگ به کودک در جریان سه ‏نوع کارکرد خانواده ، یعنی کارکرد وضعی ، کارکرد مستمر و کارکرد ماموریتی انجام ‏می گیرد . انتقال فرهنگ بر اساس کارکرد وضعی خانواده ، بدون برنامه ریزی و در ‏فرایندی جاری و ساری به انجام می رسد . کودک وقتی چشم به جهان می گشاید ، در ‏میان مجموعه ای از رفتارهای والدین شروع به بالیدن می کند . او این رفتارها را بدون ‏یک برنامه ریزی خاص تربیتی و بر اساس ظرفیت خود برای یادگیری ، به درون برده ‏، جزیی از خود می کند . آموزش زبان مادری ، پذیرش دین آبا و اجدادی ، کسب عادت ‏ها ، رسوم و هنجارهای متداول بین مردم جامعه ، همگی به این شکل انجام می گیرد . ‏اکثر قریب به اتفاق انسان ها فرایند آموختن زبان مادری خود را به خاطر نمی آورند ، ‏یا دست کم بخش اعظم و زیر بنایی آن را نمی دانند که چگونه کسب کرده اند . هم ‏چنین پذیرش آیین ، آداب و رسوم جامعه در چنین فرایندی صورت گرفته است . این ‏فرایند را می توانیم فرهنگ پذیری خود به خودی یا خود انگیخته بنامیم . ‏

کارکرد وظیفه ای خانواده به کمک فرهنگ پذیری خود انگیخته آمده ، آن را تکمیل ‏می کند . وقتی خانواده برای انتقال فرهنگ جامعه به کودک و نوجوان ، برنامه ریزی ‏خاصی می کند و در انتقال محتویات فرهنگی ، برنامه ی ویژه ای را به اجرا در ‏می آورد ، دست به یک انتقال فرهنگی برنامه ریزی شده می زند . اجرای برنامه های ‏آموزشی در خانه و نهادهای آموزشی ، با برنامه ریزی قبلی انجام می گیرد . به این ‏گونه از انتقال فرهنگی می توان فرهنگ آموزی برنامه ریزی شده گفت . توجه به ‏کاستی های فرهنگ سنتی و فرهنگ زدایی عناصر غلط و جایگزینی آن توسط عناصر ‏فرهنگی جدید ، در فرایند فرهنگ آموزی برنامه ریزی شده انجام می گیرد . ‏

در شرایط بحرانی ، به ویژه به هنگام تهدید فرهنگ یک جامعه و خطز ابتلای نسل آتی ‏به پدیده هایی از قبیل فرهنگ باختگی ، از خود بیگانگی ، آشفتگی هویت قومی و ملی ، ‏خانواده و جامعه در مقابل یک ماموریت جدید قرار می گیرند ؛ و آن نجات نسل آتی از ‏این آسیب هاست . در این شرایط خانواده باید برای غلبه بر مشکل و حل مسئله اقدام ‏کند . در این شرایط ، همکاری بین نهادهای مختلف فرهنگی جامعه ، با محوریت ‏خانواده ، ضرورتی مضاعف می یابد . در شرایط بحران فرهنگی ، تضاد بین خانه و ‏مدرسه و دستگاه های دیگر فرهنگی ، یک فاجعه است . ‏

● تربیت دینی و چالش های اساسی ‏

امروزه خانواده ها در تربیت دینی فرزندان خود با مسائل و چالش هایی مواجه اند چرا ‏که راه تربیت ، راه همواری نیست که در آن حرکت ها به صورت عادی انجام پذیرد ‏راه تربیت در شرایط امروز ، راه پرپیچ و خمی است که اگر راهنمایان و هادیان تربیت ‏ماهر نباشند ، شکست می خورند لذا والدین باید چالش های اساسی تربیت را بشناسند ‏‏. در اینجا به چند چالش مهم به طور مختصر اشاره می شود . ‏

▪ ‏تضاد بین شیوه های تربیتی خانه و جامعه ‏

زمانی که میان آموزش های دینی یا راهکارهای علمی ارائه شده توسط خانه و ‏اجتماع(مدرسه) هماهنگی وجود نداشته باشد ، کودک دچار تضاد می شود و نمی تواند ‏سره را از ناسره تشخیص دهد . به خاطر این سردرگمی است که او به طرف همسالان ‏می رود که نقش مهمی در شکل گیری رفتار و شخصیت وی دارند . حال چگونه پاسخ ‏بگیرد جای بسی تأمل دارد . کودک معمولا به جهتی حرکت می کند که مورد تاکید قرار ‏گیرد و در صورتی که خانواده کودک را نپذیرد و مورد حمایت قرار ندهد ، او با یکی ‏از چالش های بزرگ زندگی خود روبرو می شود . ‏

▪ وسایل ارتباط جمعی به دلیل تنوع و جاذبه های هنری ، کودک و نوجوان و حتی ‏بزرگسالان را به سوی خود می کشند و به رفتار آن ها جهت می دهند . این تاثیر ‏گذاری گاهی به گونه ای است که افراد از آن آگاه نیستند . ‏

زیان بارترین تغییر در زندگی ، تغییرات ناآگاهانه و تحمیلی است . وسایل ارتباط ‏جمعی ، مخصوصا تلویزیون در زندگی امروز تغییرات ناخواسته ی زیادی را بر ‏تربیت کودک و نگرش های دینی او تحمیل می کنند . حال سوال این است که والدین در ‏تربیت دینی فرزند خود ، با این هجوم رسانه ای چه باید بکنند ؟ ‏

در پاسخ به این سوال شاید بتوان گفت که اگر خانواده از همان ابتدای حیات کودک با ‏یک برنامه ی جامع ، عمیق و هماهنگ برای تربیت فرزندشان اقدام کنند و هیچ گاه ‏تربیت دینی فرزند را در حاشیه قرار ندهند ، مهارت هایی در او شکل می گیرند که در ‏سال های بعد به منتقد وسایل ارتباط جمعی تبدیل می شود و در این حالت است که با ‏معیارهای تربیتی ،مشاهدات خود را به نقد می کشد و اصلاح می کند . ‏

● تربیت در پرتو شخصیت ‏

تربیت کار ظریف و دشواری است معلوم نیست همه کسانی که بکار تربیت اشتغال ‏دارند واقعا مربیان خوبی باشند . و بقول حافظ شیرازی هزار نکته باریکتر از مو در ‏تربیت وجود دارد . تربیت گذرگاه های صعب و دشواری دارد ، تنها کسانی می توانند ‏ازاین گذرگاه عبور کنند که دارای علم و تجربه و پختگی و امعان نظر باشند . چه ‏بسیارند افرادی که به اسم تربیت بزرگترین زیان ها را به کودکان وارد می آورند با ‏توجه به این مقدمه باید هوشیار و دقیق بود و در پیاده کردن برنامه های تربیتی ‏اصول اساسی و اولیه را مد نظر قرار داد . یکی از اصول اساسی تربیت حیثیت و ‏شخصیت مربی است در همه ابعاد تربیتی یک اصل باید محفوظ بماند پیامبر گرامی در ‏‏۱۴ قرن پیش جمله کوتاهی در این باره فرمودند که امروزه پس از گذشت سالیان سال ‏معنا و مفهوم آن مشخص تر و بارزتر می گردد رسول خدا فرمودند : اکرموا اولادکم ‏یعنی : برای فرزندان خود شخصیت قائل شوید شایده عده ای که در خدمت پیامبر ‏گرامی حضور داشتند به مفهوم واقعی این عبارت پی نمی بردند و خیال می کردند ‏منظور احترام گذاشتن است ، ولی امروز روانشناسی تربیتی پرده از روی ابهام این ‏جمله برداشته است و با صراحت بیان می دارد که منظور شخصیت دادن به کودکان ‏است . ‏

ضیا موسوی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.