پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آغازگران مدرنیته ایرانی


آغازگران مدرنیته ایرانی

معنای مدرنیته چیست عصر مدرن از چه زمانی آغاز شد آیا عصر حاضر , عصر مدرنیته است و ما انسانهای مدرنی هستیم

معنای مدرنیته چیست ؟ عصر مدرن از چه زمانی آغاز شد؟ آیا عصر حاضر ، عصر مدرنیته است و ما انسانهای مدرنی هستیم؟ این پرسشها ذهن بسیاری از متفکران اجتماعی بالاخص جامعه شناسان را به خود مشغول کرده است. باید این را در نظر گرفت که علم جامعه شناسی پدیده ای است برای تفسیر جهان قرن ۱۹ که به سمت صنعتی شدن و فردگرایی و حکومت های دموکراتیک حرکت می کند. این معماران فقط خوب می دیدند و در عالم انتزاع مدل سازی می کردند که همچون تاریخ نویسان با آن تفاوت که مزد بگیر قدرتمندان نبودند ولی دارای یک متدلوژی و هستی شناسی منظم بودند. در هر صورت گویند که علم زمانی پدید آمد که آن واقعه رخ داد و بشر دانا اگر هم از واقعه ای سخن رانده بر اساس داده های ناقصی است که فقط می خواهد پیش بینی کنند و اجتماعی انسانی را هوشیار نمایند که برای جلوگیری از آن واقعه خطرناک پادزهری براساس دستور العملی تجربی و عینی و براساس معرفت شناختی آن جامعه اجرا کنند. به هر صورت باید در علم جامعه شناسی ماکس وبر، کارل مارکس و امیل دورکیم را نظریه پردازان مدرنیته بدانیم.

بینش آنها درباره ماهیت جامعه مدرن در درک جهان اجتماعی که ما در آن به سر می بریم بسیار گرانبهاست. جامعه مدرن با صنعتی شدن و حرکت توسعه و فناوری تحقق یافته است و آرمانها و آمال های دموکراسی ارتباط نزدیک و مستقیم با مدرنیته دارد.

مدرنیته در اندیشه آن است که رابطه افراد با دیگران و جامعه شناسان را با ارتقای سطح فردگرایی ارگانیکی از نو شکل بدهد. بدین سان باید مدرنیته را ترکیبی از جامعه صنعتی، سطح بالایی از شعور فردگرایی و آستانه بالای قدرت سیاسی و اجتماعی در پذیرش دموکراسی دانست. این شاخص های کیفی را می توان نمادی از جامعه مدرن نامید.

با بیان ادله ها به بررسی اجمالی افرادی می پردازیم که در زمره یاران و مبدعان مدرنیته در ایران بودند، ولی در هر صورتی ناکام ماندند. ما کاری نداریم کسانی بودند که تخم تفکر عقب ماندگی ایران و پیشرفت غرب را در ذهن عامه مردم ایران کاشتند. و در یک جمله کوتاه مهمترین عامل ناکامی آنها از نگاه کلان این بود که جو غالب جامعه سیاسی ایران در آن زمان ها بر محور نادانی; نفاق و تباهی اخلاقی بزرگان سیاسی آن دوره می گذشت. مبدعین مدرنیته هر تفکری بر اساس پیش فرض ذهنی خود زمانی را مبدا ظهور مدرنیته می دانند ولی آنچه که بین اکثر متفکران ایرانی از بروز و شروع تفکر مدرنیته متواتر است از زمان حمله روس به ایران و شکست های پی در پی ایرانیان می باشد. اکثر متفکرین اجتماعی در ایران متفق القول بر این باورند که میرزا عیسی قائم مقام (پدر قائم مقام)، عباس میرزا، قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان فراهانی (امیر کبیر) مبدعین تفکر مدرن در ایران می باشند. ولی باید گفت که نسبت هر کدام از اینها برای جواب سوال ما پیرامون مبدا مدرنیته در ایران تفاوت دارد. باید گفت مهمترین سوال و مبدا در این سوال مدرنیته در ایران سوال معروف عباس میرزا که از سفیر فرانسه پرسید که " ای غریبه به من بگو که در دنیا چه اتفاقی افتاده و چرا همیشه ما شکست می خوریم؟" به زعم متفکرین ایرانی این سوال مهم و بسی سرنوشت ساز پیرامون مبدا فکری و نظری مدرنیته در ایران است .

دکتر سید جواد طباطبایی (فیلسوف سیاسی معاصر ایرانی) معتقد است که: این سوال عباس میرزا بر اساس سنت فکری قدمایی ایرانی یعنی همان تفکر عرفانی فقهی نیست بلکه این سوال در خلا» به ذهن عباس میرزا خطور کرده و ذهن عباس میرزا بر اساس تجربه سیاسی و حکومت داری آماده پذیرش چنین سوالی بود. دلیل آن بر این برهان استوار است که یکی از مهم ترین دلایل انحطاط سیاسی قاجاریه و ایران در این است که ولیعهد اکثر اوقات تا قبل از ورود به سلطنت در حرمسرا در کنار زنان و خواجه گان دربار بزرگ می شدند ولی پدر عباس میرزا وی را در سن ۱۲ سالگی از حرمسرا خارج نمود و به همراه میرزا عیسی قائم مقام (پدرقائم مقام فراهانی) به مرکز دارالسلطنه تبریز که مرکز مهم توزیع قدرت و ثروت بود فرستاد و بر اساس گواه تاریخی تفکرات مدرن در ایران اول از تبریز به تمام ایران فرستاده می شد و تبریز در آن زمان منبع مهم فکری و حتی تفکری مشروطه طلبی در ایران بود و مهمترین آن نزدیک بودن به مراکز صنعتی (System Worlb ) دنیا یعنی غرب بود و در همان زمان قاجار دارالسلطنه تبریز دارای تفکری پیشرو تر نسبت به دارالسلطنه تهران در امر حکومت داری بود و این سوال مهم عباس میرزا مبدا مهم برای ورود تفکر مدرنیته در ایران است. باید گفت که نبود سوال در جامعه یعنی نبود آگاهی و عباس میرزا این آگاهی را در شکست از روسها فهمید آن هم بر اساس تجربه نه دانایی. در هر صورت با این سوال مهم تاریخی آگاهی در دارالسلطنه تبریز پدیدار گردید و به این فکر فرو رفتند که چرا ایرانیان عقب مانده اند و غرب خیلی راحت بر ما چیره می شود. و پاسخ را در غرب یافتند.

به زعم دکتر سید جواد طباطبایی: اصلاحات سیاسی در ایران از دارالسلطنه تبریز آغاز شد. میرزا عیسی معتقد بود که باید برای اداره ایران بر اساس یک نظام فکری متفاوت عمل کرد و اصلاحات را انجام داد و او توانست دارالسلطنه تبریز را بیرون میدان جاذبه "بساط کهنه" دربار تهران به کانونی برای "طرح نو" تبدیل کند. میرزا عیسی برای اولین بار از همین دارالسلطنه افرادی را به عنوان دانشجو به خارج از کشور فرستاد که همین دانشجویان برگشته از غرب پایه گذاران اصلی تفکر مشروطه در ایران بودند و این دانشجویان دارای تصوری جدید از حکومت داری بودند و آن نظام " قانون " بود .

این دانشجویان به سوال مبهم عباس میرزا پاسخ دادند که در غرب نهادهایی ایجاد شده مبتنی برحکومت قانون. به عبارت دیگر مشروطیت، قدرت شاه را مشروط به قانون اساسی می کرده. با این تفاسیر باید به این فکر فرو رفت و این سوال را علمای اجتماعی پاسخ دهند که چه شد ما نتوانستیم جواب سوال عباس میرزا را از داخل ایران پاسخ دهیم. چرا سنت تفکری قدمایی ما پاسخگوی این مسائل نبود و از تحولات سریع جهانی عقب ماند.

در هر صورت بعد از مرگ قائم مقام و شروع شدن حکومت ناصرالدین شاه قاجار، مردی به عرصه حکومت داری قدم نهاد که پا بر شانه های موسسان تفکر مدرن در ایران گذاشت و دغدغه های آنان را عملی کرد و عامل مهم و تاثیر گذار در مدرنیته و تحولات سیاسی اجتماعی در ایران بود و خیلی از اعمال و کنش های او مبدا عملیاتی شدن مدرنیته در ایران است.

میرزا تقی خان به مدت سه سال و یک ماه و ۲۷ روز همچون ستاره ای بر شب تاریک این مرز و بوم سوسو می کرد و می درخشید. امیر کبیر را می توان مردی دانست که در آن دوره تنها عامل مدرنیته در ایران بود ، اگر میرزا عیسی قائم مقام ، قائم مقام فراهانی و عباس میرزا را کسانی بدانیم که این زمین را آماده برای کاشتن دانه مدرنیته می کردند، امیر کبیر دانه را کاشت ولی نتوانست خود برداشت کند. در هر نگاه دلایل شکست اصلاحات امیر کبیر در این مقال نمی گنجد و باید در جای دیگر چالش کرد.

امیر کبیر در زمانی به صدارت رسید که در غرب دانه های کاشته شده به ثمر رسیده بود و سخت کوشی در کار ، "شرعیات" نوین شده بود. دولتمردان غربی در حال رقابت با همدیگر در زمینه توسعه علوم و فنون نظامی و صنعتی با کشورهای هم سطح و رقیب خود بودند و از نوآوران فکری و تجربی حمایت می کردند. دیگر در علم روش تائید قدما به کلی مطرود و متروک شده روش صاحبان علم در کل تجربه ، آزمایش، روش ریاضی و استنتاج منطقی به همراه عواید " سود " گریز ناپذیر بود. دیگر در غرب سلطنت را موهبت الهی نمی دانستند، بلکه حکومت وابسته به مشروعیتی بود که از طرف مردم به پادشاه واگذار می شد و نهاد سلطنت مجبور بود که حافظ حقوق مردم و سرمایه آنها باشد. و بر همین اساس تفکیک قوا را لازم و ملزوم این نوع دولتها می دانستند.

نفع جامعه را در آموزش و پرورش و نشر آگاهی می دانستند و در کنار آموزش عمومی و آموزش تکنیکی، قدرت طلبی ، لذت بردن از زندگی، سود جویی و ماجراجویی و روحیه پشتکار را به مردم میآموختند.

در همان دوره ولی امیرکبیر با خیالاتی که در " کتابچه خیالات اتابکی" داشت آرام آرام شروع کرد. او برای اداره کشور و نجات آن از وابستگی و کوتاه کردن دست توطئه گران خارجی آگاه و ابله داخلی که با دستورات سفارتخانه های خارجی هماهنگ بودند جبران این عقب ماندگی نظریه داشت. امیر از عمق فرمول رشد غرب بااطلاع بود، و اوضاع ویران ایران را نیز به خوبی می شناخت. هرچه بود او شاگرد قائم مقام فراهانی بود و آئین صدارت ورزی را از کودکی آموخته و انگار آئین صدارت سیاسی را نیز در گوشت و پوست او جای داشت.

امیر به فراست دریافت که راه رهایی از چنگ غرب قوی شدن و صنعتی شدن و بی نیاز شدن در تمام زمینه هاست و می دانست که زمینه اصلی کارزار وی با غرب، ابزار نظامی نیست، معرکه اصلی پیکار اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی است. بنابراین در تمام زمینه ها شروع به کار کرد.

فریدون آدمیت در کتاب امیر کبیر و ایران می گوید: اهمیت مقام تاریخی امیر به سه چیز است: نوآوری در راه رشد فرهنگ و صنعت جدید ، پاسداری هویت ملی و استقلال سیاسی ایران در مقابله تعرض غربی و اصلاحات سیاسی و مبارزه با فساد اخلاقی مدنی.

واتسون مورخ و نویسنده انگلیسی در مورد امیر می گوید : " در میان همه رجال اخیر مشرق زمین و زمام داران ایران که نامشان در تاریخ جدید ثبت شده است ، میرزا تقی خان امیر نظام بی همتا ست.

به هر صورت بخواهیم در مورد دستاوردهای صدارت امیر نظام صحبت کنیم مقاله به درازا خواهد کشید. بر همین اساس و فقط برای آگاهی و آشنایی با این دستاوردهای صدر اعظم که سه سال و اندی صدارت کرد را لیست می کنیم و چه حیف که اگر افزونتر از این عمر داشت که چه می کرد ؟

در اول مراحل اصلاحات امیرکبیر اینکه فقط در سال نخست صدارت امیر وی ۲۰۰ هزار تومان برای مملکت عایدی داشت . با این اوصاف زمینه های اصلاحات امیر کبیر به شرح زیر می باشد :

۱-آرام کردن مملکت و از پای درآوردن یاغیان و گردنکشان

۲-اصلاح ساختار اقتصادی

۳-محدود کردن مستمری بگیران

۴- قانون گمرک

۵- توسعه کشاورزی

۶- توسعه صنایع جدید

۷- رونق تجارت (به خصوص صادرات)

۸- پایه گذاری بودجه نویسی منظم

۹- انسجام نیروی نظامی کشور و پایه ریزی نیروی دریایی (قوه بحریه) و تاسیس مدرسه ای برای تدریس علوم نظامی زیر نظر مستشاران انگلیسی

۱۰- تاسیس دارالفنون اولین دانشکده ایران

۱۱- تاسیس کارخانه اسلحه سازی در تهران، اصفهان ، فارس و خراسان

۱۲- پایه گذاری دیوان عدالت

۱۳- طرح آبله کوبی برای تمام ایرانیان

۱۴- مبارزه با فساد ، رشوه خواری ، زور و بی عدالتی

۱۵- فرستادن پزشک ایرانی و فرنگی به روستا ها و تهیه بروشور بهداشتی

۱۶- تهیه شناسنامه بهداشتی

۱۷- تاسیس چاپارخانه که هم مسئولیت پست را داشت و هم مسافر می برد

۱۸- مرسوم کردن گذرنامه برای مسافرت های خارج از کشور

۱۹- ساخت پل ها، نهرها ( نهر کرج )، بیمارستان ها و مجتمع های صنعتی

۲۰- پایه گذاری اطلاع رسانی ، وقایع نگاری و خفیه نویسی

۲۱- خرید ۲۹۳ کتاب و ۱۲۳ نقشه جغرافیایی

۲۲- چاپ اولین روزنامه ایرانی

و باز هم چه حیف که امیر ملعبه دست هوس بازی و عیاشی شاه جوانی شد. که تمام فکرو ذکرش عیاشی می بود. شاه در مستی تمام، حکم قتل مردی را صادر کرد که اگر زنده می ماند هم باعث عزت ایران میشد و در تاریخ سلسله قاجار با ارج و قرب به ثبت می رسید و مهم تر اینکه نام ناصر الدین شاه به عنوان شاه بزرگ ایران که در سودای پیشرفت و عزتمندی مملکت خود می باشد نوشته می شد همچون در کنار نام کوروش کبیر و داریوش و شاید با اجرای تمام اصلاحات امیر کبیر سرنوشت سیاسی ایران را جوری دیگر رقم میزد و باعث سربلندی نهاد سلطنت در ایران می شد.

اما زمانی که شاه جوان هوشیار شد و شاهد عمل ننگین خود شد که کار از کار گذشته بود و رگ امیر را با تیغ جهالت بریده بودند و گویند شاه ناصری تا آخر عمر دچار عذاب وجدان شدیدی شد که همیشه در انتخاب صدراعظم های خود سعی می نمود که افرادی را برگزیند که نشانی از رفتار و دغدغه های امیرکبیر را داشته باشند. ولی او نمی دانست که مادر روزگار انسانهای بزرگ را فقط یکبار می زاید.

در هر صورت تاریخ شاهد این جنایت های سرنوشت ساز بوده و خواهد بود. اگر بخواهیم مهمترین دلیل به سرانجام نرسیدن تمام حرکت های مردمی اصلاحی تاریخ ایران را در عصر حاضر بیان نماییم در این است که اکثر عاملین مدرنیته تا عصر حاضر پنداشته های خود را بر عرصه دیالکتیکی که تز آن سنت و آنتی تز مدرنیته که سنتز آن جامعه مدرن و توسعه یافته است در این نظرگاه بین سنت و مدرنیته تضاد وجود دارد در این روش دارای خطای روش شناسی بالایی بوده است که حداقل بااین گزاره می توان ابطال اش نمود، در جوامع غربی که خود را زعمای مدرنیته می پندارند مدرنیته آنها بر شانه های سنت ایستاده است و از نردبان سنت به آسمان مدرنیته رسیدند و هیچگاه تمام عرصه های سنتی را پاک نکردند بلکه آن دسته از سنتها را که با مدرنیته هم خوانی نداشت از صحنه اجتماعی حذف کردند و آن قسمت های تطابق پذیر را نگه داشتند. نمونه عالی آن هم خوانی در عصر حاضر را در کشورهای صنعتی چون ژاپن و توسعه یافته نیمه صنعتی همچون ترکیه، هندوستان، مالزی و اندونزی نگاه کرد.

به هر حال مدرنیته سرنوشت محتوم تمام بشریت است و هر کس در مقابل مدرنیته بخواهد بایستد به زیر چرخ دنده های مدرنیته کشیده شده و له می شود و یا به تعبیر کارل مارکس هرکس در مقابل مدرنیته بایستد دود می شود.

نویسنده : سجاد خداکرمی

منابع استفاده شده :

۱- بهنود، مسعود، کشتگان بر سر قدرت ( از قائم مقام تا هویدا )، انتشارات علم ( تهران )، چاپ اول ۱۳۷۸.

۲- رضاقلی، علی، جامعه شناسی نخبه کشی ، نشر نی ( تهران ) / چاپ هیجدهم ۱۳۸۰.

۳- کیویستو ، پیتر، بنیادهای جامعه شناسی، منوچهر صبوری، نشر نی ( تهران ) ، چاپ اول ۱۳۷۸.

۴- طباطبایی، سید جواد ، دیباچه ایی بر نظریه انحطاط ایران (جلد اول)/ انتشارات نگاه معاصر (تهران)، چاپ دوم ۱۳۸۱

۵- طباطبایی، سید جواد،بساط کهنه و طرح نو، سیاست نامه ویژه نامه روزنامه شرق، آذر ماه ۱۳۸۴.

۶- طباطبایی، سید جواد، دو نظام تولید دانش در ایران،روزنامه شرق،۲۲ اسفند ۱۳۸۳،صفحه ۱۸ (اندیشه)