دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

شهید مدرس


شهید مدرس

آنها از مدرس می ترسیدند مدرس یك انسان بود, یكنفری نگذاشت پیش برود كارهای او را تا وقتی كشندش یكنفری غلبه می كرد بر همه مجلس, بر اهالی كه در مجلس بودند غلبه می كرد

آنها از مدرس می‏ترسیدند. مدرس یك انسان بود، یكنفری نگذاشت پیش برود كارهای او را تا وقتی كشندش.یكنفری غلبه می‏كرد بر همه مجلس، بر اهالی كه در مجلس بودند غلبه می‏كرد... مجلس آنوقت تا مدرس نبود مثل اینكه چیزی در آن نیست. مثل اینكه محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازك و با آن ـ عرض بكنم ـ قبای كرباسی وقتی وارد می‏شد، مجلس می‏شد ـ یك مجلس ـ طرح هایی كه در مجلس داده می‏شد، آن كه مخالف بود مدرس مخالفت می‏كرد و می‏ماساند مطلب را.

وقتی كه روسیه در یك قضیه‏ای (كه الآن یادم نیست) اولتیماتوم داد به ایران و آوردند به مجلس و قوای نظامی‏اش هم حركت كرده بودند به طرف تهران یا قزوین كه این را قبول كنند. مجلس(آنطور كه حالا نقل می‏كنند) مجلس بهت شان زده بود كه باید چه بكنند. قوا، قوای شوروی است، مقاومت نمی‏توانیم بكنیم، قبول این هم كه خیانت است. آنجا نوشته است كه یك روحانی با دست لرزان آمد و گفت حالا كه ما باید از بین برویم چرا خودمان از بین برویم؟ ما این را ردش می‏كنیم. رد كرد، همه هم قبول كردند. آنها هم هیچ كاری نكردند.

اینها می‏بینند یك انسان وقتی در یك ملت پیدا بشود می‏تواند كه مجرای امور را از آن طریقی كه آنها می‏خواهند برگرداند، آن چیزی كه آنها می‏خواهند نگذارند بشود، كوشش كردند نگذارند انسان پیدا بشود. (۱۶/۳/۵۸)

... شما ملاحظه كرده‏اید، تاریخ مرحوم مدرس را دیده‏اید كه یك سید خشكیده لاغر ـ عرض می‏كنم ـ لباس كرباسی... یك همچو آدمی در مقابل آن قلدری كه هركس آنوقت را ادراك كرده می‏داند كه زمان رضاشاه غیر زمان محمدرضا شاه بود، آنوقت یك قلدریی بود كه شاید تاریخ ما كم مطلع بود، در مقابل او همچو ایستاد، در مجلس، در خارج ـ فلان ـ كه یك وقت گفته بود سید چه از جان من می‏خواهی؟ گفته بود كه می‏خواهم تا تو نباشی، می‏خواهم تو نباشی. این آدم... می‏آمد در مدرسه سپهسالار كه مدرسه شهید مطهری است حالا، درس می‏گفت: من یك روز رفتم درس ایشان، مثل اینكه هیچ كاری ندارد، فقط طلبه‏ای است دارد درس می‏گوید. اینطور قدرت روحی داشت، در صورتی كه آنوقت در كوران آن مسائل سیاسی ... بود كه باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست كند. از آنجا، پیش ما، رفت مجلس.

آنوقت هم كه می‏رفت مجلس، یك نفری بود كه همه از او حساب می‏بردند. من مجلس آنوقت را هم دیده‏ام، كانّه مجلس منتظر بود كه مدرس بیاید. با این‏كه با او بد بودند ولی مجلس كانّه احساس نقص می‏كرد وقتی مدرس نبود. وقتی مدرس می‏آمد مثل اینكه یك چیز تازه‏ای واقع شده، این برای چه بود؟ برای اینكه یك آدمی بود كه نه به مقام اعتنا می‏كرد و نه به دارائی و امثال ذلك، هیچ اعتنا نمی‏كرد.

... از هیچ كس نمی‏ترسید. وقتی كه رضا شاه ریخت به مجلس... فریاد می‏زدند آن قلدرهای اطرافش كه زنده باد كذا و زنده باد كذا، مدرس رفت و ایستاد و گفت كه مرده باد كذا، زنده باد خودم، خوب، در مقابل او شما نمی‏دانید حالا، در مقابل او ایستادن یعنی چه و او ایستاد. این برای این بود كه از هواهای نفسانی آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود.(۷/۶/۶۱)

در عصر شكوفایی انقلاب اسلامی ، بزرگداشت مجاهدی عظیم الشأن و متعهدی برومند و عالم بزرگواری كه در دوران سیاه اختناق رضاخانی می‏زیست، لازم می‏باشد. زیرا در زمانی كه قلم‏ها شكسته و زبان‏ها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمی‏كرد.

در آن روزگار در حقیقت حق حیات از ملت مظلوم ایران سلب شده بود و میدان تاخت و تاز قلدری هتاك در سطح كشور باز و دست مزدوران پلیدش در سراسر ایران تا مرفق به خون عزیزان آزاده وطن و علمای اعلام و طبقات مختلف آغشته بود. این عالم ضعیف الجثه با جسمی نحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانی چون شمشیر حیدر كرار، رویارویشان ایستاد و فریاد كشید و حق را گفت و جنایات را آشكار كرد و مجال را بر رضاخان كذایی تنگ و روزگارشان را سیاه كرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار كرد و به دست دژخیمان ستمشاهی در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست.

در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس كه القاب برای او كوتاه و كوچك است، ستاره درخشانی بود بر تارك كشوری كه از ظلم و جور رضاشاهی تاریك می‏نمود. و تا كسی آن زمان را درك نكرده باشد، ارزش این شخصیت عالی مقام را نمی‏تواند درك كند. ملت ما مرهون خدمات و فداكاری‏های اوست. و اینك كه با سربلندی از بین ما رفته، برماست كه ابعاد روحی و بینش سیاسی و اعتقادی او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم.(۲۸/۶/۶۳)