سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

دلقك


بدون طناب و توپ و كلاه و دماغ قرمز، روبه روی زن پشت میز توی یك رستوران نشسته و به خودش می گوید: (نباید بفهمد من یك دلقكم).
دستش را به طرف صورتش می برد تا مطمئن شود آن دماغ توی صورتش نیست. …

بدون طناب و توپ و كلاه و دماغ قرمز، روبه روی زن پشت میز توی یك رستوران نشسته و به خودش می گوید: (نباید بفهمد من یك دلقكم).

دستش را به طرف صورتش می برد تا مطمئن شود آن دماغ توی صورتش نیست. چند بار با خودش تكرار می كند: (او نمی داند، پس باید جدی باشم.)

رضا ناظم