جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

در معرفی شیلر و نمایشنامه «دون کارلوس»


در معرفی شیلر و نمایشنامه «دون کارلوس»

شیلر از آغاز طفولیت عشق و علاقه سرشاری به نویسندگی و شعر به ویژه به نوشتن نمایشنامه داشت و هر چند او را در مدرسه یی گذاشته بودند که در آنجا علم حقوق و قضاوت تدریس می شد و نظامنامه بسیار سخت و دشوارش با شعر و ادب و فن نویسندگی ربطی نداشت, با این همه شیلر جوان به هر تدبیر و تمهیدی بود آثار نویسندگان بزرگ را به دست آورده و پنهانی مطالعه می کرد

«فردریک شیلر» در دهم نوامبر ۱۷۵۹ در شهر مارباخ در ایالت وورتنبرگ آلمان قدم به عرصه وجود نهاد. پدرش در همان شهر جراح بود. شیلر از دودمانی محترم و شریف بود و به همین مناسبت چنان که در میان آلمان ها مرسوم است، کلمه «فون» در جلو اسم خانوادگی او قرار دارد.

شیلر از آغاز طفولیت عشق و علاقه سرشاری به نویسندگی و شعر به ویژه به نوشتن نمایشنامه داشت و هر چند او را در مدرسه یی گذاشته بودند که در آنجا علم حقوق و قضاوت تدریس می‌شد و نظامنامه بسیار سخت و دشوارش با شعر و ادب و فن نویسندگی ربطی نداشت، با این همه شیلر جوان به هر تدبیر و تمهیدی بود آثار نویسندگان بزرگ را به دست آورده و پنهانی مطالعه می کرد.

شیلر پس از آن که مدتی به تحصیل علم حقوق مشغول شد، چون طبع خود را با آن موافق ندید به تحصیل علم طب پرداخت و پس از پایان دوره تحصیل به سمت پزشک ارتش منصوب شد. در آن زمان در سرتاسر سرزمین آلمان عده بسیاری ستارگان فروزان قدر اول و دوم در آسمان علم و هنر و ادب و حکمت طالع و نورفشان شد که کمتر در دنیا نظیر و سابقه یی برای آن می توان یافت. شیلر مانند نویسندگان و شعرای دیگر معاصر خود این کلام بلند و پرمغز و معنی حکیم آلمانی «هومبولد» را گوشواره جان خود ساخته بود که می گوید؛ «هدف و مقصود حقیقی انسان عبارت است از پرورش قوای خود - پرورشی که در حد اعلا و در حدود تناسب باشد - در راه ایجاد وحدت کامل؛ و نخستین شرط ضروری چنین تربیتی آزادی است.»

انسان پس از مطالعه آثار شیلر خود را با موجود جوانی روبه رو می بیند که دشمن شدید هر آن چیزی است که بدان نام بدی و پلیدی داده اند و مخصوصاً از زشتی و پستی و فرومایگی بیزار است و با جان و دل خواهان و جویای پرجوش و خروش چیزهایی است که در قاموس نوع بشر به اسم بزرگواری و رادمردی و جوانمردی و راستی و شجاعت و پارسایی حقیقی خوانده شده است. زمانی که شیلر هنوز بسیار جوان بود و با آفاق و انفس آشنایی کافی پیدا نکرده بود در طرز نویسندگی و شاعری و ابراز افکار و عقاید، احساساتش عموماً بر عقل و حزم و تجربه می چربید و به همین جهت است وقتی انسان آثارش را مطالعه می کند، خود را با دنیایی روبه رو می بیند که امواج سرکش جوانی و طغیان و حب و بغض آن را سخت متلاطم ساخته است، به طوری که هر خواننده و بیننده یی متاثر و منقلب می شود.

بعضی از نقادان ادب دوره دوم زندگانی شیلر را دوره علمی و فلسفی نامیده اند، چون که شاعر جوان برای تهیه اطلاعات تاریخی و معلومات لازم برای کار خود و مثلاً برای نمایشنامه «دون کارلوس» و در واقع برای فراهم ساختن و گردآوردن مصالح کاخ بلند ادبی آثار خود با کتب تاریخی آشنایی بیشتری پیدا کرد و در حقیقت به زندگانی حقیقی مردم دنیا وارد شد.

دوستی شیلر با گوته در هفتم سپتامبر ۱۷۸۸ اتفاق افتاد که دوره سوم زندگانی شیلر محسوب می شود. این دوستی بی نظیر یازده ساله با مرگ شیلر پایان یافت، در حالی که شیلر چهل و شش سال بیشتر از عمرش نگذشته بود.

این دوستی نه تنها در وجود شیلر بلکه در وجود گوته هم تاثیرات مهمی ایجاد کرد. مرگ شیلر آنچنان گوته را دچار رنج و محنت و بیچارگی کرد که نتوانست در ذهن شیلر عزیزش حضور به هم رساند و می گفت «نیمی از وجودم از دست رفته،»داستان «دون کارلوس» که موضوع نمایشنامه شیلر است زمانی به وقوع پیوست که پدر دون کارلوس یعنی فیلیپ دوم از مقتدرترین پادشاهان اروپا و حتی می توان گفت تمام کره زمین بود. اینک ببینیم فیلیپ دوم که بوده و چه کرده و سرگذشت او با پسر و ولیعهدش دون کارلوس از چه قرار بوده است.

به خوبی می دانیم که در صدر اسلام قشون مسلمین از خاک مصر گذشته و در خاک اسپانی پیاده شدند و به سرعت عجیبی تقریباً بر سرتاسر آن سرزمین دست یافتند و رفته رفته قسمتی از نواحی جنوب غربی فرانسه نیز در تصرف آنها درآمد و اگر در آنجا در جنگ مشهور با پادشاه فرانسه «شارل مارتل» شکست نخورده بودند، نه تنها اروپا بلکه شاید تمام دنیا سرنوشت دیگری پیدا می کرد و مسلمانان در اسپانی تاسیس سلطنت و تمدن درخشانی می کردند و سرانجام در سال ۱۴۹۲ میلادی فردیناند پنجم به دستیاری همسر خود ایزابل ملکه کاستیل بر شهر گرونادا که آخرین پناهگاه مسلمین در اسپانیا بود دست یافت و سلطنت مسلمانان در اسپانی یکباره پایان یافت.

از فردیناند و ایزابل دختری باقی ماند به اسم ژان که پس از مرگ مادر در سال ۱۵۰۴ بر تخت کاستیل نشست. ژان زن ارشیدوک اطریش موسوم به فیلیپ بود که پسر ماکسی میلیان امپراتور آلمان بود. پس از مرگ نابهنگام فیلیپ، زن جوانش دچار پریشانی حواس شد. شارکن (پنجم) امپراتور معروف فرزند ژان و فیلیپ است. در ابتدا به اسم شارل اول در سال ۱۵۱۶ به سلطنت اسپانی رسید و سپس در سال ۱۵۱۹ به امپراتوری آلمان انتخاب شد. شارل با همه قدرت و عظمت وقتی دید گیتی با او سازگار نیست در سال ۱۵۵۵ از سلطنت استعفا داد و صومعه نشین شد و سه سال بعد از آن درگذشت.

پس از شارل کن، پسر او فیلیپ دوم به سلطنت رسید و این همان پادشاهی است که پدر دون کارلوس بوده است و شیلر پاره یی از وقایع سلطنت او را و به خصوص رفتار و معاملات او را با پسر و ولیعهد خود دون کارلوس موضوع نمایشنامه خود قرار داده است.

فیلیپ دوم مردی بود استبداد سرشت و دارای طبعی بود سرد و سخت گیر و سخت کوش که در امور مملکت و سلطنت هیچ نوع ترحم و انصافی را که بتوان آن را سستی و ناتوانی خواند جایز نمی شمرد و جز عظمت اسپانی هیچ منظور دیگری را دنبال نکرد. علاقه شدید او به مذهب کاتولیک تا حدی بستگی به اوضاع و احوال اسپانی در آن دوره داشت و اگر با تفتیشات مذهبی یاری کرد آن را نیز به زعم خود در راه اتحاد و خیر و صلاح ملک و ملت مفید دانسته و لازم تشخیص داده بود. از جمله کارهای مهم دیگر فیلیپ دوم که در ضمن نمایشنامه «دون کارلوس» بدان اشارتی رفته است یکی هم جنگ دریایی با انگلستان است.

چون انگلستان را از لحاظ مذهب و سیاست و اقتصاد دشمن و رقیب توانای خود می دانست، همواره می خواست که آن کشور را نیز در حوزه حکمرانی خود درآورد. نیروی دریایی بزرگی را به قصد هجوم به خاک انگلستان مهیا ساخت، ولی با توفان مواجه شد و شکست خورد. از کارهای دیگر فیلیپ دوم اقداماتی است که در خاک هلند به منظور جلوگیری از اصلاحات مذهبی و مساعی ملی مردم آن کشور در آن راه به عمل آورد.

در آن زمان خواهر فیلیپ در آن دیار نایب السلطنه بود. درباریان اسپانیایی اعیان و بزرگان هلندی را که طرفدار آزادی مذهب و استقلال ملی بودند «مشتی بی سروپا» خواندند و عاقبت کار به سرکشی و طغیان منجر شد و فیلیپ قشونی برای سرکوبی آن مردم فرستاد. این همان طغیانی است که در نمایشنامه «دون کارلوس» به تفصیل از آن سخن رفته است.

رفتار سپاهیان اسپانیایی در آن موقع بسیار وحشیانه بود و حکم لکه ننگینی را پیدا کرد که بر دامن تاریخ آن کشور نشسته باشد، چیزی که هست عاقبت فتح و ظفر نصیب همان مردم مظلوم شد و خاک هلند به دو قسمت تقسیم شده و تنها قسمت جنوبی در تصرف اسپانی باقی ماند در صورتی که ایالت های شمالی در سنه ۱۵۷۹ برطبق پیمانی که به «اتحاد اوترشت» معروف است خود را مستقل خواندند و با وجود همه مساعی و به رغم نیرنگ های فیلیپ از عهده صیانت استقلال خود هم برآمدند.

از جمله وقایع دیگری که شیلر در نمایشنامه «دون کارلوس» به آن اشاره کرده است زدوخوردهای بحری اسپانی است با سپاهیان دریایی ترکیه. در آن زمان سلطان سلیمان دوم (۱۵۶۶-۱۴۹۵) که او را بزرگ ترین سلاطین آن دودمان خوانده اند، در ترکیه سلطنت داشت. از جمله کارهای او یکی هم این بود که در یک سال قبل از وفات خود درصدد تصرف جزیره مالت که تعلق به اسپانی داشت برآمد و به همدستی دزدان دریایی آفریقایی در بهار سال ۱۵۵۶ جزیره مزبور را مورد حمله و هجوم قرار داد و پس از حملات مکرری که چندین ماه طول کشید عاقبت در سی ام ژوئیه جزیره به دست مهاجمان افتاد و شوالیه هایی که مامور دفاع بودند به استثنای سه نفر در همان جا به قتل رسیدند.

این شوالیه ها همان کسانی بودند که به ریاست شخصی به نام لاوالت طریقه مذهبی شوالیه های مالت را تشکیل داده بودند که ذکر آنها مکرر در تواریخ آن دوره آمده و مشهود است. اسپانی در نتیجه این جنگ ها و زدوخوردها هر چند در ظاهر دارای عظمت و شکوه بسیاری بود ولی باطناً ضعیف شده بود، چنان که فیلیپ دوم در سنه ۱۵۷۵ در مقام اظهارنگرانی درونی خویش می گفت؛ «بی نظمی و پریشانی مالیه مملکت چاره ناپذیر است.

من چهل و هشت سال از عمرم گذشته است و نمی دانم در ایام پیری چه بر سرم خواهد آمد. پیری فرا می رسد و هیچ نمی دانم با این همه درد و رنجی که درباره امور مملکت و سلطنت دارم چگونه امروز را به پایان خواهم رسانید.» روزی که فیلیپ در سنه ۱۵۹۸ درگذشت کشور اسپانی با اوضاع مالی وخیمی دست به گریبان بود و آثار تنزل و انحطاط از هر سو مشهود بود و شیلر هم خواسته است در نمایشنامه خود «دون کارلوس» همین اوضاع و احوال را نمایان ساخته و بیان کند.

مهری قدیمی نوران

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی - واحد تهران مرکزی