جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

انیمیشن بهتر است یا ثروت


انیمیشن بهتر است یا ثروت

میان این همه انیماتور یکی شان پولدار نیست یکی شان ماشین آخرین سیستم و آنچنانی ندارد پس من اینجا چه کار می کنم من که قرار بود پولدار بشوم

● علیرضا کاویان راد

بچه که بودم دلم می خواست پولدار بشوم. دلم می خواست بروم مغازه و هرچه می خواهم بخرم. خوراکی های جورواجور و البته ماشین اسباب بازی. آخر من دیوانه سرعت بودم. با خودم و با ماشین های اسباب بازی خودم مسابقه می گذاشتم و همیشه اول می شدم. پدرم خیلی سخت به ما پول می داد. تا می توانستم از هله هوله ها می زدم و برای خودم یک ماشین جدید می خریدم. یکی از این ماشین ها را خیلی دوست داشتم.

وانت آلبالویی رنگی بود که جفت درهایش باز می شد. تازه یک جفت موتور سیکلت پرشی هم پشت وانت بود که می شد بار کرد و پایین آورد. خلاصه من کارم این بود که این موتور سیکلت ها را هِی باز کنم و سر جایش بگذارم. بعدها وقتی انشا می نوشتم توی رودربایستی آقا معلم یا خانم معلم می نوشتم علم بهتر است.

ولی ته دلم می گفت که ثروت بهتر است. راستش می ترسیدم آقا معلم عصبانی شود و مرا از کلاس بیرون بیاندازد. فکرش را بکنید همه کلاس به شما بخندند. خلاصه اینکه انشا همه بچه ها شبیه به هم شد. انگار که از روی هم کپی کرده اند.

آقای معلم هم که اصلاً موقع خواندن انشاهایمان را گوش نمی داد. سر آخر هم یک نمره ای می داد و آفرین. گاهی اوقات هم فکر می کردم خود آقا معلم هم با ما رودربایستی دارد. یعنی ته دلش می گوید که ثروت بهتر است اما خب نمی تواند بگوید. می تواند؟ یعنی اگر این را بگوید که خودش ضایع می شود. باید از کلاس برود بیرون.

یکنفر آدم پولدار بیاید سر کلاس با هم دفتر و کتاب ها را جمع کنیم و ببینیم چطوری می شود پولدار شد. بدها نمی دانم چطور شد سر از نقاشی و هنر و از این جور چیز ها در آوردم. شاید هم کسی نبود راهنماییمان کند. پدرم سرش به کار خودش گرم بود و من همیشه خودم تصمیم می گرفتم که چه کار کنم. یکدفعه به خودم آمدم دیدم انیماتور شده ام. باور کنید نمی دانم چطور شد. یعنی یک نفر نبود بگوید پسرجان «فکر نون باش که خربزه آبه» گناهش را به گردن رفیق نا باب هم نمی توانم بیاندازم.

آخر می دانید من خیلی پرس و جو کرده ام. میان این همه انیماتور یکی شان پولدار نیست. یکی شان ماشین آخرین سیستم و آنچنانی ندارد. پس من اینجا چه کار می کنم؟ من که قرار بود پولدار بشوم. حداقل می توانستم خلبان بشوم. فکرش را بکنید با آن لباس های فرم قشنگ در آسمان پرواز کنید. تازه دیده ام که خلبان ها را با ماشین مخصوص تا دم خانه هایشان می برند. که مبادا سرما بخورند یا سرفه کنند.

این جا تو انیمیشن از این خبرها نیست. راننده شخصی که هیچ چی. اگر تی کنید و مرحوم شوید آب از آب تکان نمی خورد. به چندتا از دوست هایم که پولدار شده اند حسودیم می شود. وقتی به خانه ام می آیند یا شوق و ذوق فیلم های انیمیشن چند هفته ایم را برایشان می گذارم. ولی آن ها در حین پخش فیلم مشغول حرف زدن هستند و سر آخر هم می پرسند «تموم شد؟» حرصم می گیرد آخر بچه هایشان را بیرون می برند و برایشان ساندویچ می خرند هزار و پانصد تومان. اما وقتی ازشان می پرسید چرا برای بچه ها دو تا کتاب نمی خری می گویند: «ای بابا قیمت کتاب این روزها سر به فلک می کشد.»

راست می گویند واله. اگر برای بچه هایشان کتاب بخرند یعنی این که علم بهتر است. البته از حق نگذریم بعضی وقت ها برایشان انیمیشن «می خرند». آن هم بهترین انیمیشن یعنی والت دیزنی و... بالاخره بچه ها بایستی یک چیزی ببینند و سرشان گرم بشود. بچه هستند دیگر. سی دی این فیلم ها هم که خدا را شکر همه جا هست. دوهزار تومان می دهی و سی دی والت دیزنی «می خری» و به خانه می آوری. چند روز پیش که به سوپر دم خانه امان برای خرید رفته بودم به او هم حسودیم شد.

(نمی دانم این روزها چرا به خیلی ها حسودیم می شود!) آخر فکرش را بکنید، از این طرف (کارتون) (کارتون) جنس به مغازه بیاوری و از آن طرف اسکناس اسکناس از مردم بگیری. کاری هم نداشته باشی دنیا چه خبر است. فرهنگ کیلو چند؟ نه خدای ناکرده بخواهم به این قشر زحمت کش توهین کنم ها. نه اصلاً. خب آدم است دیگر.

حسودیش می شود. خدا روزیشان را دو برابر کند که شکم ماها را سیر می کنند تا بتوانیم انیمیشن بسازیم. اما راستش را بخواهید هنوز که هنوزه با همه رودربایستی دارم. یعنی اگر روزی روزگاری پسرم از من بپرسد کدام بهتر است؟ باز می گویم انیمیشن ... نه ببخشید همان علم بهتر است!