سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
از جان آوینی چه می خواهیم
● آوینی که بود؟
آیا سید مرتضی آوینی شخصیتی استثنایی در حوزههای مختلف فرهنگی و هنری زمانه ماست؟ چنین میگویند و از مقایسه کارهایی که کرد، فیلمهایی که ساخت و چیزهایی که نوشت میتوان به نتیجهای در همین حدود رسید. نوعی مستندسازی که پیش از او سابقه نداشت و سطحی از تشخیص و دانایی که با تسلط او بر مفاهیم فرهنگی درمیآمیخت و متون جدی و از قضا به شدت خواندنی او و این که به شدت و از عمق جان مسلمان بود، از او یک چهره با سواد فرهنگی ارایه داد که خوب یا بد، به هیچ وجه نمیتوان او را نادیده گرفت، اگرچه عدهای تلاش کردند که غیر از این جلوه کند.
● آوینی چه کرد؟
گمان میکردیم مجموعه متنوع دوستان و علاقمندان سید مرتضی آوینی و اینکه او آدمهای مختلف را تحمل میکند و کسانی را که او و کار کردن او را تاب نمیآورند، زیر سایه حمایت خود میگیرد، همه به خاطر سعه وجودی اوست. اما واقعیت این است که علاوه بر خصلتهای اخلاقی آوینی، ویژگیهای دیگری از او، اسباب این تنوع و تکثر شده است. احاطه آوینی بر موضوعات مختلفی که گاهی هر یک از آنها تمام عمر جماعتی را به خود مشغول میکند، بر بسیاری از کارهایش و قوت عجیب محصولات فکری و هنری او، صحه میگذارد. نوع خاص مرگ او نیز که شهادت بود، کمک کرد تا جماعت متنوعتری خود را به او منتسب کنند.
آوینی ظاهرا بعد از شهادتش شهرت بیشتری یافته است. همه آنچه در سوره بین سالهای ۶۸ تا ۷۲ با تیراژ اندکی منتشر میشد، مجال حضور و ظهور در عرصههای گستردهتری یافت و آدمهایی به جمع هواداران او پیوستند که کوچکتر بودن خود را نسبت به او انکار نمیکردند، یا لااقل با تکبر کمتری حاضر میشدند فیلمهای آوینی را ببینند و نوشتههایش را بخوانند و این کار اصلی آوینی است. اگر نه در دوستان مدعی آوینی کسانی یافت میشوند که خواندن «سوره» را در زمان او بر خود حرام میدانستند و با افتخار این حرف را به زبان میآوردند؛ آدمهایی که هر یک خود را نزدیکترین یار و همراه سید مرتضی آوینی معرفی میکنند! در ماههای آخر زندگی وی کاری با او کردند که با دشمنان خود نمیکنند.
عدهای از این افراد برای او نقشه میکشیدند و سعی میکردند سردبیر شهید سوره را پیش از شهادت تنبیه کنند و به دین مورد نظرشان باز گردانند؛ دینی که به شدت سیاستزده است و چنانکه از رفتار این دسته برمیآید، لااقل نسبتی با کمترین تقوای فردی و حتی انصاف اسلامی ندارد.
شاید شنیده باشید که آوینی را با کلی ارفاق مسلمان میدانستند و در فضایی که چشم بر سابقه پیش از انقلاب خود میبستند، رفتوآمد سید مرتضی به دانشکده هنرهای زیبای پیش از انقلاب و حضورش در محافل هنری روشنفکری را با شدت به او یادآور میشدند و ابایی از گفتن حرفهای ناروایی که واقعیت نداشت، به خود راه نمیدادند.
این عده بلافاصله پس از شهادت آوینی به دوستان او تبدیل شدند و سعی کردند تا هر یک در حوزهای از او تقلید کنند و از او خاطره بگویند و... . این ماجرا چند سال طول کشید و ظهور نسل جوانتری که به دنبال حقیقت میگشت و بخشهایی از آن را در آثار آوینی جسته بود، در این دکانها را (نه کاملا) تخته کرد.
● آوینی از جان ما چه میخواست؟
این ادعا عدهای را آزار خواهد داد که سیدمرتضی آوینی لااقل به بخشهایی از حقیقت دست یافته بود و هر کس که به چیزی در این حد دست یابد، ناگزیر از تقدیم روشنایی به سایر آدمهایی خواهد بود که در قسمتهای تاریکتری از این عالم زندگی میکنند. دغدغه آوینی در کارهایی که از او به جا مانده، نشان دادن سره از ناسره است و البته این کار را از موضع راهنمایی به مقصد رسیده انجام میدهد.
تلاش برای نزدیک شدن به آن چه آوینی در جستوجوی آن بود، اگر با الزامی عملی همراه باشد، کار دست آدم میدهد و مخاطب صادق آثار او را به محرومیت از بخش مهم چرب و شیرین زندگی میکشاند. اگر بخواهید حرفهای او را بشنوید، باور کنید و به ردای عمل به آن درآیید، به قدر ارتباطی که با حقیقت آثار او برقرار کردهاید، به دردسر میافتید. مگر این که شما هم مثل دیگران ادای او را درآورید.
● ما از جان آوینی چه میخواهیم؟
بعد از گذشت شش هفت سال از شهادت سید مرتضی آوینی، با زیاد شدن تعریف و تمجیدها از او عدهای سعی کردند «خلاف آمد عادت» عمل کنند و از او بد بگویند. ناگهان مد شد که در گفتوگوها و سخنرانیها و خاطرهگوییها بگویند آوینی چندان هم آدم مهمی نبود و ما بیشتر از او میفهمیدیم و فلان جا و بهمان جا اشتباه کرد. و سعی کردند دوباره مثل سالهای ۷۰ و ۷۱ به او بد و بیراه بگویند و حسادت خود را نسبت به جامعیت نگاه او و ورود عجیب وی به حوزههای مختلف، خالصانه بروز دهند!
در سالهای بعد از شهادت آوینی بسیاری از دوستان او سعی کردند در حوزهای از کارهای مختلف وی از او تقلید کنند. بعضی از اینها میگفتند آوینی دیگر نیست و جای رشد بیش از این ندارد و ما هستیم و در سالهای بعد چنین میکنیم و چنان و .... بعد رفتند در ساخت فیلمهای مستند، در نوشتن مقالههایی به آن سبک و سیاق، در سخن گفتن از منظری حسرت برانگیز، در نوشتن و خواندن نریشن فیلم، و این اواخر در حکمت. یکی از لطایف روزگار ما، ادعای آموزش حکمت توسط بعضی مجموعههای فرهنگی است، صرف نظر از این که آیا حکمت آموختنی است یا نه و گذشته از اینکه در این کلاسها مباحث دسته ۳و۴ عرفان نظری (درست و غلط) به اسم حکمت آموزش داده میشود. جماعتی را در نظر بگیرید که قرار است بعد از گذراندن یک یا چند دوره حکمتآمیز در نزد فلان استاد به حکیمانی فرزانه تبدیل شوند.
● حکمت چیست؟
به ما آموخته بودند «حکمت گم شده مؤمن است» و اینکه «من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه». تعالیمی از این دست که از بزرگان دین به ما رسیده، نشان میدهد حکمت را تنها در میان انسانهای خالص اهل ایمان میتوان جست. به قول خود آوینی «حکمت جز در نزد اهل مشاهده نیست».
حل این مشکل برای مدعیان جدید آموزش حکمت به عموم مردم چندان دشوار نیست. سید مرتضی آوینی در مقاله «کدام عرفان» از وجه دیگری با موجودات مدعی عرفان در مقطع سالهای ۶۹-۶۸ برخورد کرده و از «روزگار وارونگی» سخن گفته است؛ روزگاری که معنای کلمات واژگون میشوند و به قامت مفهومی متضاد و مغایر با خود درمیآیند. وی در این باره علاوه بر لفظ عرفان، علم و آزادی و عقل و سیاست را هم شاهد مثال آورده است.
آوینی در این مقاله میگوید: شیطان درباره هر موضوعی که به معرفت و روحانیت مربوط است، معادل دروغینی میسازد و از این مسیر، دنیای وارونهای پدید میآورد که با همه اجزای نظام حق تناظر معکوس دارد. به قول او عرفان حقیقی با وصول به حق و فنای در او تحقق مییابد و عرفان دروغین با تقرب به شیطان. اهل این نسخه از عرفان، خود را به سحر و فتنه شیطان میسپارند و در نهایت با اثبات نفس و استهلاک در پایینترین مراتب نفس که نفس اماره است، سر به خاک میبرند.
در تناظر معکوسی که آوینی از آن سخن میگوید، جایگاه حکمت مصنوعی جدید کجاست؟ اگر حکمت، حاصل ایمان خالص و مشاهده وجوهی از حقیقت است (که هست) این حکمت جعلی باید حاصل بیتقوایی و ریاکاری حرفهای جماعتی باشد که بیشرمانه برای هر هدفی کوچک یا بزرگ به خوابی که از امام زمان - علیهالسلام دیدهاند یا ندیدهاند، آویزان میشوند و حتی از ایشان نقل قولهایی برای سخیفترین اهوای نفسانی خود دست و پا میکنند.
حکمت، دانستن حقیقت اشیا و اتفاقات عالم است و این جز در نسبت مستقیم و نزدیک با منشا و مبدأ حقیقت که حضرت خداوند است، حاصل نمیشود.
در سالهای اخیر جماعتی پدید آمدهاند که بیهیچ بهرهای از علوم مربوط، در امور مختلفی اجتهاد میکنند و احکامی میدهند که در کیسه هیچ مارگیری نیست؛ آدمهای مقدسی که خدا را هم به زحمت به مسلمانی قبول میکنند و مراتب تقوا و ایمان مردم را از رنگ رخسارشان و حتی مبتذلتر از رأیی که در فلان انتخابات دادهاند، تشخیص میدهند و به دیگران اعلام میکنند. اما در مواجهه با ابتداییترین امور نفسانی، اعم از خشم و نخوردن اموال متصل به بیتالمال و حتی سخیفتر از اینها به شدت درمیمانند. ریاکاری حرفهای در حوزههای دین، فرهنگ، اجتماع و... از آن دسته بیماریها نیست که به این سادگی درمان شود و راستی، به نظر شما اگر آوینی تا امروز در میان ما بود و به سن ۶۲ سالگی میرسید، درباره این جماعت چه میگفت؟
دشمنی و تنگنظری بخش عمدهای از روشنفکران دوره آوینی با او، چیزی نیست که بشود آن را از چشم کسی پوشاند. اما در میان این جماعت جدید که غیر از دین ریاکارانه مخصوص، تازگیها، کلمهها و کارهای حکمتآمیز هم یاد خلایق میدهند، آدمهایی را میتوان یافت که به قول مهدی همایونفر برای «خانهنشین کردن آوینی» نقشه میکشیدند و جلسههای مخفی برگزار میکردند و درباره مسلمان بودن یا نبودن او حرفهایی میزدند و بعد از شهادتش به شهرهای مختلف میرفتند و از آوینی خاطرههای معنوی تعریف میکردند و... .
یکی از دوستان آوینی در فیلمی که چند سال پیش درباره آوینی ساخته شد، میگفت آوینی انسان اهل فکری بود که مسلمان و مقید هم بود و یا آدم مسلمان و مقیدی بود که فکر میکرد و این باعث تمایز او از مدعیان تفکر و همینطور از مدعیان ایمان و تعهد مسلمانی و چیزهای دیگری از این دست شد.
آوینی اهل ظاهرگرایی در دین نبود، اما به ظاهر شریعت هم مانند مابقی اجزای دین پایبند بود و شاید هم همین، او را از عمل به بخشنامههای جناحهای سیاسی دور نگه میداشت. نام چیزی که سیدمرتضی آوینی آن را مراعات میکرد، تقوا بود. با آدمهای مختلف گفتوگو میکرد و از کسانی که ماژیکهای رنگی روی نوشتههای او در سوره و جلد مجلهاش میکشیدند و به بزرگترهای انقلاب نشان میدادند، نمیترسید. واقعا نمیترسید.
او متفکری بود اهل عمل و حرکت؛ هنرمند حزباللهی و مسلمانی که در خلق نظریههای جدید، بسیاری از اهل فلسفه و نظریهپردازان فرهنگی و اجتماعی را شرمنده کرد. کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» از اولین مقالههایی است که او در سالهای پس از انقلاب (۶۴ تا ۶۶) در مجله جهاد نوشت و درباره توسعه اقتصادی و تبعات آن حرفهایی زد که نگاه و تشخیص حکیمانه او را حتی پس از ۲۰ سال به وضوح نشان میدهد. حکمت، حاصل ایمان، خلوص و تلاش برای کشف حقیقت است و به قول خود او «جز اهل مشاهده را به حکمت راهی نیست». حالا میتوانید به فلان مجموعه فرهنگی بروید و برای ترم بهاره آموزش حکمت ثبت نام کنید و اگر از گزینش سطحی حکیمان دورههای پیش عبور کردید، هر هفته، خودتان را به کلاس حکمت برسانید و اگر بعد از یک یا چند دوره، بهرهای از حکمت حقیقی بردید، ما را هم خبر کنید.
فکر میکنید اگر آوینی تا امروز بین ما بود و به سن ۶۲ سالگی میرسید، چگونه با او رفتار میکردیم؟
نویسنده: حسین - فتاح پور
منبع: هفته نامه - پنجره - ۱۳۸۸ - شماره ۱
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رافائل گروسی دولت سیزدهم اصفهان دولت مجلس شورای اسلامی رهبر انقلاب محمد اسلامی نیچروان بارزانی شورای نگهبان مجلس رئیس جمهور
تهران شهرداری تهران زلزله قتل پلیس دادگاه حجاب آموزش و پرورش قوه قضاییه فضای مجازی سلامت شهرداری
خودرو مالیات سایپا مسکن قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی حقوق بازنشستگان بورس
نمایشگاه کتاب تلویزیون سینما دفاع مقدس سریال موسیقی تئاتر سینمای ایران نمایشگاه کتاب تهران کتاب صدا و سیما رسانه ملی
دانش بنیان اینوتکس دانشگاه آزاد اسلامی
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین حماس رفح جنگ غزه آمریکا روسیه چین نوار غزه اوکراین
پرسپولیس فوتبال استقلال ذوب آهن لیگ برتر لیگ برتر فوتبال ایران لیگ برتر ایران نساجی بازی رئال مادرید سپاهان جواد نکونام
اپل هوش مصنوعی سامسونگ ناسا سرطان مایکروسافت آیفون گوگل ایلان ماسک باتری فضا فضاپیما
بیماران خاص رژیم غذایی کاهش وزن بیمه زیبایی دندانپزشکی فشار خون