جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چرا بچه های ایرانی کتاب های غیرایرانی را ترجیح می دهند


چرا بچه های ایرانی کتاب های غیرایرانی را ترجیح می دهند

تأملی در فهرست پرفروش های کتاب های کودک و نوجوان به خصوص در بازار طبیعی کتاب نشان می دهد, بچه های ایرانی خرید و احتمالا خواندن کتاب های نویسندگان غیرایرانی را ترجیح می دهند

تأملی در فهرست پرفروش‌های کتاب‌های کودک و نوجوان به‌خصوص در بازار طبیعی کتاب نشان می‌دهد، بچه‌های ایرانی خرید و احتمالا خواندن کتاب‌های نویسندگان غیرایرانی را ترجیح می‌دهند. در این جمله ساده روی دو نکته تاکید دارم: بازار طبیعی و خواندن احتمالی. برای کتاب کودک بازاری غیرطبیعی و انحصاری وجود دارد که سازوکار آن ربطی به پسندمخاطب ندارد و اتفاقا بخش قابل‌توجهی از کتاب کودک و نوجوان در این بازار غیرطبیعی مبادله می‌شود. این بازار غیرطبیعی همان بازار دولتی است که یکی از مهم‌ترین بخش‌های بازار انحصاری مدارس است. در این بازار، انتخاب کتاب چندان ربطی به پسندمخاطب ندارد و پسندکارشناسان و مدیران جایگزین پسندمخاطب است. نکته دوم هم خواندن احتمالی است. اگرچه تقریبا یقین دارم که رابطه میان خواندن و خریدن کتاب توسط نوجوانان رابطه‌ای مستقیم است و بیشتر کتاب‌هایی که خود بچه‌ها می‌خرند، خوانده می‌شود، اما با این حال این احتمال را نیز محال نمی‌دانم که بخشی از کتاب‌های خریداری شده، خوانده نشوند و بخشی از کتاب‌هایی که در بازار طبیعی ارایه می‌شود، به دلیل نبود کتاب‌های دیگر خوانده شوند.

با این حال، با وجود تاکید بر این دو نکته هنوز این پرسش به قوت خود باقی است که چرا بچه‌های ایرانی ترجیح می‌دهند، کتاب‌های غیرایرانی بخرند و بخوانند؟ این پرسش، پرسش مهمی است و احتمالا با مسایلی بیرون از حوزه کتاب کودک نیز مرتبط است. طبیعی است که این پدیده یک علت نمی‌تواند داشته باشد و باید دنبال علل مختلف بگردیم. من ترجیح می‌دهم به بخشی کوچک از دلایل و عوامل بپردازم و پاسخی به آن بدهم که ممکن است دیگران با آن موافق نباشند.

● غیبت طبقه متوسط در کتاب‌های کودک و نوجوان

دولت در اغلب سال‌ها سیاست ایجابی روشن و منسجمی برای کتاب کودک نداشته است و آنچه حاصل شده بیشتر زاییده خاستگاه مشترک مدیران دولتی است که باعث به وجود آمدن خطوط کلی شده است. این خطوط کلی در دوره‌های مختلف قابل تفکیک است. با این حال اگرچه گاه نهادهای مختلف نیز سیاست‌های متعارضی را در پیش گرفته‌اند، تردیدی نیست که سیاست‌های سلبی و همچنین خاستگاه مشترک مدیران و حتی گاهی نویسندگان و دست‌اندرکاران نشر خصوصی باعث شکل‌گیری ویژگی‌هایی در کتاب‌های کودکان و نوجوانان ایران شده است. سه سال پیش در مقاله‌ای در پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان به این نتیجه رسیده بودم که یکی از دلایل نبودن بازار طبیعی برای کتاب کودک در ایران ناشی از بی‌توجهی کتاب کودک ایران به «ارزش‌های طبقه متوسط» است. بی‌اعتنایی به طبقه متوسط در ادبیات کودک و نوجوان یکی از همان خطوط کلی است که مجموعه تصمیم‌ها و سیاست‌های دولتی و خاستگاه مشترک مدیران و بخشی از دست‌اندرکاران کتاب کودک آن را به وجود آورده است. بی‌توجهی دولت به طبقه متوسط در بازار کتاب کودک که وابستگی شدیدی به دولت دارد، می‌تواند مهم‌ترین نقش را داشته باشد.

حذف طبقه متوسط از کتاب کودک در حالی صورت گرفته که مخاطبان کتاب بیشتر در این طبقه متمرکز هستند. در واقع حذف ارزش‌های طبقه متوسط از کتاب کودک باعث حذف کتاب کودک ایرانی از زندگی طبقه متوسط شده است. البته این ماجرا، خاص این دوره نیست و پیش از انقلاب نیز به نحوی چنین اتفاقی افتاده است. چپ‌گرایی نویسندگان جدی ادبیات کودک باعث توجه ادبیات کودک به موضوعاتی همچون فقر، روستا، حاشیه‌نشینی و... شده و عملا به طبقه متوسط و ارزش‌هایش توجهی نشده بود. در سال‌های بعد از انقلاب نیز توجه به آن موضوعات به عنوان ارزش‌هایی دینی مورد توجه واقع شد، اما از آغاز دهه ۷۰ با کاهش حمایت‌ها، بحران مخاطب گریبان ادبیات و کتاب کودک را گرفت. کتاب‌هایی که تولید می‌شد و نویسندگان و ناشران به تولید و انتشار آن عادت داشتند، چندان مورد توجه نبود، به‌خصوص که جامعه از نظر اقتصادی تغییراتی کرده بود. این بحران باعث شد که گروهی به فکر بیفتند و این همزمان شد با تغییرات سیاسی در نیمه دوم دهه ۷۰ که موجی در ادبیات کودک شکل گرفت که تلاش داشت بدون توجه به امتیازات دولتی به مخاطب مستقیم و بازار طبیعی کتاب کودک بیندیشد.

● حاشیه‌ای بر متن‌های کتاب کودک

تأملی در داستان‌های ساخته و پرداخته سالیان در ادبیات کودک و نوجوان نشان می‌دهد که نه تنها فرمول غالب در شکل‌دادن به داستان بلکه بحث درباره نظریه ادبی نیز از طریق دوگانه‌سازی‌هایی مانند خوب /بد، فقیر /غنی و... ممکن می‌شود. این دوگانه‌سازی‌ها اگرچه از مرحله نخست ‌در موضوع و درونمایه داستان به چشم می‌خورد، در واقع خود را به فرم داستان نیز تحمیل می‌کند. روستای خوب / شهر بد، گذشته خوب / حال بد، فقیر خوب / ثروتمند بد، نمونه‌ای از این دوگانه‌سازی‌هاست که در مقاطع مختلف به ایدئولوژی‌های گوناگون نیز آمیخته می‌شود. در دوره‌ای از تاریخ ادبیات ایران (مثلا دهه ۵۰) این دوگانه‌سازی‌ها در ادبیات کودک و نوجوان با آثار نویسندگانی چون صمد بهرنگی، نسیم خاکسار و... تحت تاثیر ایدئولوژی‌های چپ پیش می‌رود و به هر سوی این دوگانه به فراخور تزییناتی نیز افزوده می‌شود. این دوگانه پس از انقلاب اسلامی ضمن حفظ برخی ویژگی‌ها که میراث ایدئولوژی‌های چپ است، رنگ و بوی دینی و انقلابی نیز می‌گیرد و مثلا فقیر خوب، گذشته از فقرش این بار انقلابی و مذهبی نیز می‌شود و ثروتمند بد، بی‌‌دین و ضدانقلاب و ... .

با اندکی تسامح می‌توان گفت که شخصیت‌های حذف شده در داستان‌های کودکان و نوجوانان در اثر این دوگانه‌سازی‌ها به لحاظ پایگاه اجتماعی، متعلق به «طبقه متوسط» هستند. برای طبقه متوسط نمی‌توان ویژگی‌های کلی و ساده‌ای تعریف کرد که فاقد پیچیدگی باشد و بتواند به قهرمان و ضدقهرمانان داستان‌های کودکان و نوجوانان تبدیل شود؛ به‌خصوص اگر در تعریف طبقه، اقتصاد ملاک اصلی باشد، در طبقه متوسط امکان پررنگ‌کردن تمایزها و ستیزها چنانکه بین فقیر و ثروتمند می‌توان یافت وجود ندارد. با این حال شاید بهتر باشد که از مفهوم طبقه شروع کنیم. برخی جامعه‌شناسان، طبقه را گروه‌بندی وسیعی تعریف کرده‌اند که دارای منابع اقتصادی مشترک هستند و این منابع بر شیوه زندگی آنان تاثیر می‌گذارد. اگرچه در مفهوم مارکسیستی طبقه، بیش از هر چیز به «روابط تولیدی» توجه می‌شود و طبقه بورژوا (صاحبان وسایل تولید) و طبقه پرولتر (فروشندگان نیروی کار) از هم تفکیک می‌شوند. شکل‌گیری طبقه متوسط در ایران مسیری متفاوت با کشورهای پیشرفته طی کرده است. مراودات و آشنایی ایرانیان با غرب - به‌خصوص از دوره قاجاریه - و پس از آن، عمیق‌تر و بی‌واسطه‌شدن این آشنایی و مراودات به سبب گسترش وسایل ارتباطی، باعث به‌وجود آمدن طبقه‌ای در ایران شده است که الگویی از پیشرفت و رشد را پیش چشم خود دارد. این طبقه را می‌توان با سه ویژگی زیر شناخت:

۱) شهرنشینی

۲) تحصیلات عالیه

۳) داشتن پنجره‌های باز و بی‌واسطه رو به دنیای جدید.

طبقه متوسط یعنی بازار فرهنگ

طبقه متوسط جدید از یک سو حامل ارزش‌های دنیای جدید است و از سوی دیگر برخوردار از اوقات فراغتی که می‌تواند برای پرکردن آن هزینه صرف کند و بخشی از آن را به «فرهنگ» اختصاص دهد. حذف این طبقه از ادبیات کودک و نوجوان، در واقع چشم‌پوشیدن از بازار بزرگ و اصلی کتاب‌های کودک و نوجوان در ایران است (این موضوع خود نیازمند پژوهش و تامل مستقل است و باید در جای دیگری به آن بپردازیم.) با این حال ضروری است نکته دیگری را نیز درباره این طبقه بیان کنیم که باعث سوءتفاهم نشود. «پنجره‌های باز این طبقه رو به دنیای جدید» اگرچه این طبقه را با دنیایی آشنا کرده است و نیز این نکته که نسبت به طبقات دیگر اجتماعی در ایران، این طبقه آشنایی و توجه بیشتری به این ارزش‌ها دارد، با این همه نباید خیال کنیم که توافقی همگانی میان آنان در جذب و پاسداری این ارزش‌ها وجود دارد. این طبقه از این نظر، خود به طیف‌های متنوعی تبدیل می‌شوند که یک سوی آن کسانی هستند که جلب و جذب آن ارزش‌ها را بدون نفی سنت‌های خود ممکن نمی‌دانند و سوی دیگرش کسانی‌اند که بین سنت‌های خود و آن ارزش‌ها تضادی نمی‌بینند و پیوسته دنبال راهی برای سازگار کردن این دو هستند. آنچه این طبقه را با وجود این اختلاف‌ها برای ادبیات کودک و نوجوان مهم می‌کند، این است که آنان مشتریان کالاهای فرهنگی‌ هستند و در سبد خرید خود، سهمی هم به کتاب کودک و نوجوان می‌دهند و بدیهی است که نمی‌توان ارزش‌ها و نگرش‌های آنان را نادیده گرفت، به‌خصوص که این نادیده گرفتن، تنها نادیده‌گرفتن در حوزه محتوا نیست بلکه در فرم ادبیات کودک نیز تاثیرگذار است.

علی‌اصغر سیدآبادی