سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
مجله ویستا

نقش های جدید قدرت های منطقه ای خاورمیانه


نقش های جدید قدرت های منطقه ای خاورمیانه

مدتی است که عربستان به عنوان بازیگری موثر, نقش منطقه ای خود را از دست داده است و پاکستان نیز پیش از آن هر دو خواهان کسب مجدد نقش منطقه ای موثر یا حداقل در حد گذشته هستند, ولی اقداماتی را که برای آن نیاز است, نمی شناسند و از این روی در جهتی غلط حرکت می کنند

نظم منطقه ای جدیدی در حال شکل گیری است و مدتی است که آغاز شده، اما بازیگرانی که جایگاه و هژمونی شان را از دست داده اند، متوجه آن و راه از دست دادن بیشتر آن نیستند. مدتی است که عربستان به عنوان بازیگری موثر، نقش منطقه ای خود را از دست داده است و پاکستان نیز پیش از آن. هر دو خواهان کسب مجدد نقش منطقه ای موثر یا حداقل در حد گذشته هستند، ولی اقداماتی را که برای آن نیاز است، نمی شناسند و از این روی در جهتی غلط حرکت می کنند. نقش هایی که به آنان سپرده شده بود، مربوط به دوران جنگ سرد بود. با تغییر شرایط، بازیگران اصلی متوجه نشدند که باید نقشی جدید را برای خود تعیین کنند تا جایگاه سابق شان حفظ شود، و ترجیح دادند تا با حفظ وضع موجود، به خیال خویش موقعیت شان را حفظ کنند، که منتهی به از کف دادن نقش منطقه ای شان شد.

پس از اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق، پاکستان اهمیتی ویژه برای بلوک غرب یافت. نظامیان و سیاستمداران پاکستانی از این موقعیت پیش آمده منتفع شدند، اما بدان اکتفاء نکردند. نظامیان پشت صحنه و نیروهای امنیتی (ISI) همبسته با آنان که قدرت اصلی در پاکستان در دست آنان است، سعی کردند به خیال خود با کمک افراطی گری های دینی موجود در منطقه، آنان را رشد داده و به سایر کشورها گسترش دهند تا بتوانند بر نفوذ و تأثیرگذاریشان بیافزایند. شکل دهی طالبان به گونه ای که سایر گروه های اسلامی و مبارز را کنار بزند و کاملاً تحت دستور، هدایت و مدیریت سازمان امنیت پاکستان باشد، طمع تصاحب کشوری دیگر را بسیار جاه طلبانه نشان می داد و همین راهکار را در کشمیر نیز دنبال کردند. اما امواج این قبیل تصمیمات معمولاً دستاوردی بیش از برآوردها دارد و نتیجه آن که تروریست از مشکلی منطقه ای به عنوان مشکلی جهانی شناخته شد و فشار آمریکا و متحدان اش را برای مبارزه با آن در اولویت نخست قرار داد. فشار ناگهانی آمریکا بعد از ۱۱ سپتامبر به پاکستان و انزوایی که مشرف پس از کودتا در آن گیر کرده بود، موجب شد که او با آمریکا همراه شود، اما به میزانی که اختیارات داشت و آنقدر که ISI و نظامیان پشت پرده پاکستانی به او فضا می دادند. وقتی بررسی های آمریکا نشان داد که همزمان کمک سازمان امنیت پاکستان به طالبان ادامه دارد، فشار به مشرف برای قطع آن بیشتر شد، اما اختیار چنین کاری ورای توانایی های مشرف بود و موافقت برای انجام عملیات نظامی در خاک پاکستان با مقاومت بیشتر مشرف رو به رو شد. مشرف که تا پیش از آن برای تصاحب و ماندن در قدرت، به کودتا و ترور مخالفان و حتی شخصیت های سیاسی رقیب نیز روی آورده بود، یا باید می ماند و خواسته های آمریکا را پیاده می کرد و یا باید می رفت.

او رفتن راه انتخاب کرد، چون با وجود حمایت آمریکا، قدرت نظامیان پشت پرده پاکستان را تا آن حد می دید که ماندن در قدرت اش را مساوی با رفتن به آن دنیا، آن هم پس از مدت کوتاهی بشمارد و از این روی، رفتن را ترجیح داد.

اما قرار گرفتن تروریست به عنوان اولین اولویت آمریکا و سپس جهان، چیزی نیست که گروه یا نظامیانی خواص بتوانند مدت زیادی در مقابل آن بایستند و گرنه باید توان آن را بپردازند و پاکستان اینک دارد، تاوان این لجاجت نظامیان پشت پرده اش را برای حفظ قدرت شان می پردازد. نقش منطقه ای شان را از دست دادند و اینک این نقش به هند سپرده شده است و آنان نیروهای امنیتی و نظامی افغانستان را آموزش می دهند و همکاری اطلاعاتی و در آینده عملیاتی خواهند داشت. مهمتر از آن، پاکستان اینک حاکمیت ملی خود را از دست داده است. کشوری با داشتن بمب های هسته ای و موشک های قاره پیما، حتی نمی تواند بر کشور خودش حاکمیت داشته باشد، آن هم به سبب همین رفتارهای به خیال نیروهای امنیتی زرنگ پاکستانی، در حالی که کشورهای بسیار کوچکی در دنیا هستند، که حتی از ابتدایی ترین امکانات نظامی و ارتشی توانا برخوردار نیستند، اما درایت سیاستمداران شان موجب شده تا استقلال ملی و حاکمیت بر کشورشان داشته و در انزوا نیز نیافتند.

سیاسیون کنونی پاکستان که خود از قربانیان نظامیان پشت پرده هستند، در این میان –فشار آمریکا و نظامیان- گیر افتاده اند و اصلاً در جریان نیستند که تداوم این روال توسط نظامیان پاکستانی می تواند به جنگ داخلی منتهی شود و پس از سقوط کمونیست، آمریکا دیگر نگرانی های گذشته خود را از بابت انقلاب ها و شورش های منطقه ای ندارد و بهای آن را تنها پاکستانی ها می پردازند. چون افق دید نظامیان نیز برحسب تجارب شان شکل می گیرد، از تمام ابزارهای قدرت شان برای تغییر شرایط استفاده می کنند و با کمک به طالبان در حمله به پایگاه آمریکا و حمله به نیروهای ترابری و پشتیبانی ناتو به خیال خود خواستند، در رفتار آمریکا تغییر ایجاد کنند. آن هم با حمله معدودی از نیروهای طالبان، که معلوم است از آن لایه های حفاظتی نیروهای پاکستانی، بدون کمک آنان نمی توانستند بگذرند و درست سراغ دو هواپیمای بدون سرنشینی روند که برای بمباران مناطق مرزی استفاده می شود و با از بین بردن این هواپیماهای بسیار گران قیمت، ضربه کاری به آمریکا بزنند! آن هم هزینه برای کشوری که پس از یازده سپتامبر میزان هزینه های لشکرکشی و جنگ در منطقه و آموزش و کمک های مستقیم شان را حساب کنید، سر به فلک می کشد و کشوری که این میزان هزینه داده و تمامی نظم موجود در دوران جنگ سرد را بعد یازده سپتامبر از نو تعریف کرده و تغییرات اش را به پیشواز رفته، نمی توان با این کارهای کودکانه و هزینه های چند حمله نظامی منصرف ساخت.

عربستان نیز به وضع مشابهی دچار شده و حاکمان عربستان برای ماندن در قدرت زیر بار تغییرات درخواستی آمریکا نمی رفتند تا بهار عربی اینک آنان را ناگزیر ساخت. در منطقه نیز نیروهای سلفی و جهادی سنی را حمایت می کردند که آن در تقابل آشکار هم با استراتژی آمریکا در منطقه و هم بر ضد منافع مردم منطقه است و می تواند چون کشتگاهی دامنه تروریست پرورش یافته را به جنگ های قومی و مذهبی بی پایان در خاورمیانه بکشاند و حتی بدتر از آنچه که در افغانستان، پاکستان و شبه قاره هند شاهد بودیم. به همین سبب، اینک نقش منطقه ای عربستان به قطر سپرده شده است و عربستان تنها برحسب پیوندهای خانوادگی و عشیره ای با برخی از مقامات عربی به تأثیرگذاری شان ادامه می دهند که با گذشت زمان و به قدرت رسیدن نظام های دموکراتیک در منطقه، همان نفوذ نیز از بین خواهد رفت.

حال که ترکیه عملاً هدایت منطقه ای را در دست گرفته و اعراب نیز به سیاسمتداران و اسلام گرایان ترکیه اعتماد دارند، لازم است که در تصمیمات منطقه ای، مشاوره با ترکیه را به سوی راهکارهای عملی پیش برند. به خصوص که اینک حکومت های دموکراتیک در کشورهای عربی به قدرت می رسند و جملگی می توانند هم اتحادیه عربی جدیدی با هویت و قدرتی جدید شکل دهند و هم هدایت درست گروه های اسلام گرا را به سوی دموکراسی و رعایت حقوق همه نوع اقلیت های دینی و قومی را ممکن سازند. عربستان برای نقش منطقه ای مفید باید از تقویت گروه های سلفی دست بردارد و هر نوع کمکی بدان ها را قطع کند و همزمان تغییرات در بحرین را به سوی اصلاحات از طریق حاکمان بحرین تسریع بخشند. اتفاقی که تا حدی در یمن انجام دادند. قطر نیز که جایگزین عربستان در شبه قاره می شود، هر نوع کمکی را تنها باید با کمک و هدایت سیاستمداران ترکیه پیش برد.

اما پاکستان نیاز به یک خانه تکانی اساسی دارد. نشستی که ترکیه با مقامات پاکستانی داشته و تشویق شان به کمک برای مبارزه با تروریست در افغانستان با حسن نیت مقامات هر دو طرف همراه بود که منتهی به توافق سیاستمداران پاکستان برای آموزش نیروهای افغان شد. با این همه، مقامات ترکیه باید توجه کنند که در مورد تروریست و نوع دخالت در کشورهای همسایه اساساً سیاستمداران پاکستانی نه تصمیم گیرنده اند و نه قادرند که تصمیمات را عملی سازند. نیروهای امنیتی و نظامی پشت پرده پاکستان که بسیاری از نظامیان را روی صحنه به بازی می گیرند، تصمیم گیرندگان اصلی اند، و آنان به هر میزان که اختیارات جدید به ایشان بخشیده شود، از آن برای تداوم شیطنت هایی که تصور می کنند، عاملی برای ماندن بیشتر در صحنه سیاسی می شود، ادامه می دهند. بنابراین، نباید برای تغییرات عملی در منطقه به توافقاتی که با سیاسمتداران پاکستانی گرفته می شود، امید بست و حتی نباید دیگر به سمت شان رفت. کمکی که پاکستان به افغانستان و منطقه می تواند بکند، همان کمکی است که نخست می تواند به کشور خودش بکند و اگر از کشور خود دریغ می کند، نمی توان انتظار داشت که از کشورهای دیگر دریغ نکند.

در منطقه، مدارس طالبانی، اسلام گرایی افراطی و مبتنی بر تروریست را پرورش می دهد و آنان از طریق باندهای موادمخدر، اسلحه تهیه می کنند و با اسلحه هم به عملیات تروریستی دست می زنند و هم با رشوه و خریدن مقامات محلی، قدرت مرکزی را ناتوان می سازند. از سویی، چون نظامیان پاکستانی از همین گروه های افراطی برای ماندن در قدرت و جاه طلبی های شان بهره می برند، آنان را سازماندهی می کنند و برای عملیات های موفق تروریستی برایشان برنامه ریزی و هر نوع کمکی که بتوانند انجام می دهند و در باندهای قاچاق موادمخدر نیز نفوذ دارند. این چرخه ای از مواد مخدر-اسلامگرایان طالبان- نظامیان پاکستانی، که مدام یکدیگر را تولید، بازتولید و تقویت می کنند تا شکسته نشود، هر نوع برنامه ولو بلند مدت با عملیات نظامی سرسام آوری را محکوم به شکست می سازند، همان گونه که تاکنون چنین نشان داده اند. اما راهکارها کجاست؟

ضربه به هر سه ضلع آن مثلث. مناطق طالبان نشین پاکستان و همین طور افغانستان، کشتگاه تروریست اند و آنان نسلی را از پس نسلی دیگر تربیت می کنند. همان ملاخانه های طالبانی که برهان الدین ربانی در آخرین مصاحبه رسانه ای اش –پیش از ترور- نیز به نقش منفی شان اشاره کرده بود و جداً از دولت افغانستان خواسته بود که آن ها باید بسته شوند. دوم، نظامیان پشت پرده پاکستانی، خطری جدی برای دموکراسی پاکستان هستند و از هیچ کوششی حتی ترور رقبا برای ماندن دریغ نمی کنند –همچون ترور بی نظیر بوتو و ترورهای متعدد گذشته- و از این روی، سیاسیون پاکستانی هوشیار باشند که تنها نقش مفیدی که برای آینده سیاسی و دموکراسی پاکستان می توانند بر عهده گیرند، کمک برای شناسایی چهره های واقعی پشت پرده که نظامی-امنیتی هستند، به نیروهای امنیتی دیگر کشورهاست؛ تا این تیم مخفی را از قدرت کنار نگذارید، باید منتظر درگیری های بیشتر و رشد و سازماندهی بیشتر تروریست ها باشید و چه بسا ضربه های خودشان را از این پس با سپردن سلاح های کشتار جمعی به همین تروریست ها بزنند. سوم، کشتزارهای موادمخدر افغانستان؛ تا زمانی که جایگزینی برای کشت محصولات پیدا نکنید، باز کشت می شوند، چون اول برای فرار از فقر مفرط خانواده کشت می شوند و سپس مورد سوءاستفاده باندهای قاچاق قرار می گیرند. بنابراین، برنامه هایی جهت اشتغالزایی در افغانستان باید ترتیب داده شوند و کشت های جایگزین عملی ترین راهکار است.

زعفران در برخی مناطق افغانستان که جایگزین خشخاش شده توانسته جایگزینی خوب نشان دهد و اگر به کشاورزان افغانی، آموزش و امکانات این جایگزینی سپرده شود، می توان به کاهش و سپس خشکیدن این مزارع خشخاش و خشونت، امیداور بود. تحقیقاتی برای امکان جایگزینی خشخاش با سایر محصولات کشاورزی نیز باید توسط کشورهای پیشرفته انجام شود. کارهای امنیتی، نظامی و هر نوع مسئولیتی در این حدود را به هیچ وجه به پاکستان ندهید و در افغانستان، هند و اگر مایل بودند، ترکیه در این زمینه همکاری کنند. هندی ها در مورد درگیری هایشان با پاکستان نیز بسیار از خود درایت و خویشتنداری نشان داده و از قابلیت اطلاعاتی لازم جهت تقویت سازمان های نظامی و امنیتی افغانستان برخوردار است و منطقه را نیز بیش از هر کشور دیگری می شناسند و برخلاف پاکستان، تروریست را دشمن جدی خود می بینند، نه اهرمی جهت جاه طلبی های خطرناک که با وجود دستاوردهای کوچک کوتاه مدت، می تواند دستاوردهای منفی بسیار بزرگ برای بلندمدت به بار آورد.

کاوه احمدی علی آبادی

عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پوفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز