پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

این بعد از ظهرهای زمستانی


این بعد از ظهرهای زمستانی

درباره چند نمایشگاه در گالری های تهران

یک بعدازظهر زود گرگ و میش شونده رو به شب زمستانه، وقت چندان خوبی نیست برای گشتن توی دالان های گالری های شهر و به تماشا ایستادن خیالبافی های اهل هنر، زیرا خود هوا آنقدر تماشا دارد و روز آنقدر آمیخته با موضوع است که می توان روزگار ما را اکنون در ایران، به تماشا نشست و شهر همچون یک گالری، گسترده است زیر پای ما. اما چه کنیم که برای چشم و دل گرسنه به تماشا هنوز گالری ها امن ترند از سینما ها و تئاتر بهتر است از ثروت، به هر حال سه تا نمایشگاه در نظر گرفته شده که درباره هرکدام کوتاه، صحبت خواهیم کرد.

● نمایشگاه آثار «کامران عدل» در گالری نیاوران

نمایشگاه عدل را باید گذشته از آشنایی با سوابق و کارهای دیگر او بررسی کرد تا به نقدی منصفانه دست یافت. در نمایشگاه تعداد زیادی ترکیب بندی و زاویه بندی از مبل ها و بافت های آنها صورت گرفته. تعداد زیاد کارها و ترکیبات رنگی آنها، در کنار اندازه آثار نشان می دهد عکاس در جست وجوی به دست آوردن یک مجموعه منسجم بوده و البته هم تا اینجای کار موفق شده. او توانسته است نمایشگاهی ترتیب دهد که پس از آن با دیدن هر تک عکس از مجموعه، بیننده را به یاد کل مجموعه بیندازد.

اما باید دید از منظر زیبایی شناسی نیز همین میزان جست وجو در تصاویر موجود است؟ کارکرد رنگ در آثار عدل چندان خلاقانه نیست زیرا نمی تواند هویتی مستقل به دست بیاورد و در آثار این مجموعه کمابیش اگر رنگ را از کارها بگیریم چیز دندان گیری باقی نمی ماند. بنابر این مساله و اینکه گاه، تصویرها برش ها (دیتیل ها)ی رنگی هستند و دیگر هیچ، می توان گفت شاید کاربرد تزیینی عکس بیشتر مورد توجه عکاس بوده. اما این کارکرد چندان که می دانیم اغلب اوقات تصویر را به ورطه یی جذاب ولی تهی از ایده می کشاند. باید دید آیا اکنون همچنان بازی با فرم های معمول ترکیب بندی بیننده را به مفاهیم مورد نظر رهنمون می شود یا چندان که از تماشای این نمایشگاه دستگیرمان می شود، بیننده نیز بناست به بازی گرفته شود؟ گشتن و از این قاب به آن قاب تا آخر نمایشگاه رفتن و نومید از به دست آوردن دستاوردی تازه گالری را ترک کردن. از هنرمندی با این سوابق و آشنایی، انتظار می رود نو به نو شود و دست از بازی های محض بصری بردارد. نو به نو شدن امتیازی است که اهل هنر دارند و بر اساس آن می توانند گذشته از سن و سال و تداعی ها، خود را با جهان پیرامون هماهنگ کنند و خلق اثر صورت گیرد. این آن چیزی است که در آثار عدل بیش از هر نکته یی مفقود است. شاید بتوان بعد ها، از میان این همه اثر رنگی یکی دو تا را به عنوان تک عکس تماشا کرد و جداگانه دوست داشت.

● آثار میثم علی پور در گالری سیحون

«علی پور» تصویر هایی خلق کرده است که باید نشانه شناسی شوند. جنبه سنت گرایانه در آثار او به شدت بارز است هرچند تلاش برای عبور از اشکال سنت انجام شده و در آثارش این تلاش پیداست. شکستن قرینگی ها، بازی کردن با سطوح مطلق رنگی و زدودن آشنایی از آدم ها نشان از تمایل هنرمند دارد به عبور از فرم های سنتی و رسیدن به زبانی تازه. زبانی که مدرن هم خوانده می شود و به نظر چندان واژه درستی هم نیست. عناصری که در کارهای «علی پور» تکرار می شوند کمابیش عبارتند از «ابزار و ادوات محرم و تعزیه»، «مادربزرگ» و آدمی که سرک می کشد و گم و پیدا می شود و ما او را «خود هنرمند» در نظر می گیریم.

مادربزرگ در واقع نماینده همان سنت است. زن پیر مهربان قصه گو است که در محرم بوی تعزیه و نذری می دهد و قصه های عاشورایی. اگر بنا بر قضاوت قطعی باشد، می توان بهترین عنصر مشترک را همین مادربزرگ گرفت که با آرامشی کم نظیر و ملموس نشسته و روحش انگار همان سطح سفید زمینه تابلو هاست. بنابراین آن تک اثری را می توان بهترین اثر هنرمند دانست که در آن مادربزرگ به آسمان رفته و میان ابرها نشسته است. روایتی که در تمام آثار گنجانده شده در این تک اثر بهترین نمود را داراست. شوخی و سرخوشی هنرمند در برخورد با مرگ پیرزن، و شکل ترکیب بندی او در کنار ابرها نشستن، بارقه یی از توجه هنرمند است به برخورد با درونیات خود بلاواسطه.

متاسفانه در اغلب کارها این برخورد بلاواسطه، به وسیله اندیشه و «تئوری بافی» به هم خورده و توازنی که می رفت تا مجموعه یی جذاب ایجاد کند در ابراز فضل متوقف مانده. ابراز فضل به معنای آنکه تئوری های تاریخ هنری و موجود در کتاب های ترجمه یی (همچون پست مدرنیسم و عناوین ملهم از آن چون بینامتنیت) به عنوان واسطه هایی فکری، محیط صادقانه آثار علی پور را اشغال کرده اند و غلبه فکر بر ناخودآگاه، میان اثر و تماشاگر آن فاصله انداخته است. این گمان هنگامی قوت می گیرد که بروشور نمایشگاه را تورق می کنی. انگار هنرمند پیش از هرچیز برای نوشته های خود تصاویری پرداخته است و از آن استقلالی که از تصویر انتظار می رود چندان خبری نیست. دریافت «علی پور» از تصویر هنری آمیخته و پرتضاد است و چکیده این دریافت ها - که می توان به دو بخش اصلی «خودآگاه و ناخودآگاه» تقسیم بندی کرد - در آثار او مدام به هم پهلو می زنند.

سال هاست، بیش از ۳۰ سال است که به مدد زیبایی شناسی هنر ملی و بعد از آن هنرمندان حوزه هنری (نسل اول)، عناصر عاشورایی به وسیله یی برای ابراز توجه به سنت ایرانی درآمده اند. و از فرط استعمال دیگر در نمایشگاه های خارجی و جشنواره هایی که قضاوت بر اساس تازه ترین معیار ها صورت می گیرد تحویل گرفته نمی شوند. استدلالی هم که هست چندان غلط نیست. سنت تنها محدود به عناصری نیست که به عادت و سادگی سنتی خوانده می شوند. سنت آن وجه جاری در روزمره های ما هم هست. ریشه های سنتی آدمی محدود به قصه های کهن یا پوشش زنانه نیست. وجوه دیگری از سنت نیز هست که دنیا با عبور از این کلیشه ها به آن دست پیدا کرده و متاسفانه ما همچنان مشغول ظاهر و پوسته ها هستیم. هر چند صداقت کلی هنرمند که در آثار موجودیت دارد مانع از آن شده که تصاویر به طور کلی کارت پستال های خارجی پسند شوند اما دست کشیدن از امور خودآگاه؛ مطالعات، و «حرافی ذهنی با خود»، آن مسافرتی را در پی خواهد داشت که در رهایی آدمی در ناخودآگاه خود واقع می شود؛ مسافرتی که در این آثار صورت نمی گیرد. خیالپردازی های هنرمند اینجا در چنبره بسته اندیشه و حرف متوقف شده و مدام بر زیبایی های باطنی آثارش لکه می پاشد. در نتیجه مجموعه «مراثی» های میثم علی پور را در خوشبینانه ترین حالت، مقدمه یی می توان گرفت برای دست یافتن به آثاری بهتر با توجهی عمیق، هم به سنت و هم به جهان معاصر، تازه تر.

نمایشگاه گروهی«باز این چه شورش است» انتخابی آرش فایض در گالری «راه ابریشم»

همچنان در شهرگردی های بعدازظهر اما، اگر دنبال اتفاق بوده باشی می توانی در راه ابریشم با آن روبه رو شوی. آرش فایض با همکاری راه ابریشم دست به برپایی نمایشگاهی زده است که آثار آن جای حرف و نوشتن زیادی دارند. تنوع آثار در عین رویکردی کلی که برایشان در نظر گرفته شده قابل توجه است. برگزاری چنین نمایشگاه هایی، هدفمند و منسجم و در عین حال متوجه به زبان تازه دنیا می تواند به موج اصلی هنر معاصر ایران مبدل شود. موجی که قطعاً نتیجه بخش خواهد بود و نسل متولدان پس از انقلاب هم معمولاً نمایندگی اش می کنند؛ نسل تازه هنر که از نظر سن و سال به پختگی پیران نیستند و به خامی محصلین هم نه. نسلی که این نمایشگاه و نمایشگاه های مشابه را برگزار می کند همان نسلی است که در فرهنگ ایرانی قابلیت هایی به دست آورده و مجهز شده تا با کنایه و استعاره بلندترین سخن ها را بگوید.

رویارویی جبری دو نسل، اکنون در حال وقوع است و کاری هم از کسی ساخته نیست. به هر حال ترجیح داده شده آثار نمایشگاه «باز این چه شورش است» هرکدام جداگانه مورد بررسی کوتاهی قرار بگیرند. هرچند کیفیت آثار از جنبه زیبایی شناسانه، که مورد توجه ماست چندان یکدست نیست. و مطابق رسم این چهارساله، تعداد قابل توجهی اثر از حضور در نمایشگاه برچیده شده اند...

باری آثار موجود در نمایشگاه «باز این چه شورش است» عبارت است از مجموعه یی متنوع از نقاشی ها و عکس ها و «مدیاآرت» ها (واژه فارسی برای مورد مذکور در دست تهیه است،).

«علیرضا آدم بکان» اثری نمایش داده است به نام «هفتاد و دو تن». رنگ در اثر نقشی بی بدیل بر عهده دارد. چرخ چهره ها و بهتی که در آنها هست، سیاهی مرکب در سرخی خون و رهایی دست نقاش هنگام خلق اثر از مشخصات اصلی آن به حساب می آیند. چهره های فروپاشیده اهل کربلا در این اثر هیچ شباهتی به روایت های معصومیت محور و ذکر مصیبت ندارند؛ در واقع از فرای اثر «آدم بکان» آدم های زمان ما به تصویر کشیده شده اند. آدم هایی معصوم اما غم زده و ترسیده از هیبت ظلم. آدم های «آدم بکان» در «هفتاد و دو تن» اما به خوبی می توانند معصومیت از دست رفته زمان ما را بازتاب دهند.

«آذین آقاربیع» تصویر برهنه را نقش کرده است که رنگ ها و شکل جذابی دارد. جذابیتش اما از جنس جذابیت محتوایی نیست که به بهانه آن در این نمایشگاه با این عنوان به نمایش درآمده. اثر «آقاربیع» را می توان مستقل از مفهومی که سعی شده به آن تحمیل شود بررسی کرد. می گویم تحمیل شده زیرا عناصر شاکله آن قابل بسط به هر محتوایی هستند. و این بدن منقوس می تواند هم «عباس»(ع) باشد و هم نباشد. همچنین رنگ های تند و سبز تخت زمینه، کمکی نکرده اند تا اثر از یک نقاشی دانشگاهی «فیگوراتیو» به اثری شخصی ارتقا یابد.

«محمود بخشی موخر» پرچم ایران را به کار گرفته است. ترکیبی که در این اثر مشاهده می شود با دوخته شدن محتوایی مشخص را به ذهن متبادر می کند. دوخته شدن شعارهای نستعلیق بر پارچه یا دیوار، دوخته شدن پرچم به عناصری به ظاهر بی ربط، نشان از آن دارد که انگار آنها اجزای جدایی ناپذیر پرچم مان شده اند و پرچم هر کشور نماد، و خلاصه ترین نماینده آن کشور است. دوختن می تواند تداعی گر ترکیب مفاهیم به هم، بدون در نظر گرفتن ماهیت آنها باشد. دوخته شدن مفاهیم متناقض به همدیگر را می توان به معنای نقدی گرفت که هنرمند از امور جاری دارد و کوشیده به زبان هنر آن را بیان کند.

«نیوشا توکلیان» مجموعه یی از عکس های خود را ارائه داده که کمابیش در روزهای محرم برداشته شده اند. گذشته از سادگی خوشایندی که در ارائه آنها به کار رفته، عکس ها هم مجموعه یکدستی هستند از یک اتفاق سالیانه و هم دید شخصی هنرمند را نشان می دهند. گمان می رود این امکان وجود داشته که چیدمانی هوشمندانه تر از عکس های عاشورایی و عکس های ساده بی ربط تر انجام گیرد. به هر حال آزادی هایی که در گالری و ارائه نمایشگاهی هست بسیار بیشتر از مطبوعات است. یعنی آنجایی که حرفه اصلی «توکلیان» به آن مربوط می شود. امکانات و آزادی مضاعفی که «توکلیان» چندان از آن استفاده نکرده است.

«آذین فیض آبادی» اثر خود را در قالب ویدئویی ارائه داده که روی دیواره پخش می شود. رنگ ها و ترکیب های به کار رفته در تصاویر، اغلب از نقاشی های قهوه خانه یی وام گرفته شده اند. به نظر، «فیض آبادی» نیز همچون «توکلیان» از تمام امکانات واسطه هنری خود بهره نبرده است و عدم وجود تضاد نیز مضاعف شده تا ویدئوی مورد نظر، اثری کامل از آب درنیاید. «ساسان قره داغلو» عکس های خود را با صدایی از مراسم قمه زنی همراه کرده و از این معبر هم رویکرد متفاوت خود را پی گرفته و احساس شخصی خود را به نمایش گذاشته و هم به نقد امری موجود در فرهنگ محرم پرداخته است. او زیرکانه از محتوایی کلی و آشنا محلی ساخته تا تمام و کمال به جایی پرتابمان کند که معمولاً از دید ما پنهان است؛ کسی که قمه می زند تمام سال، تمام عمر زیر ضربات قمه، زیر فشار خشونت آمیز آن باقی می ماند. از این منظر می توان اثر او را نقد کسانی هم دانست که به «قمه زن» حرفه یی معروفند و تعداد قابل شمارش قمه یی که زده اند بر فرق سرشان آنها را از دیگران متمایز می سازد.

«کتایون کرمی» هم به این موضوع پرداخته. سود جستن او از امکانات صوتی و تصویری موجود اثرش را به نقدی از اوضاع فرهنگی مردمی مبدل کرده و به نکته یی روشن اما کمتر پیدا اشاره کرده است. گویا هنرمند تلاش می کند ما را متوجه سازد که هرچند به ابزار و ادوات مدرن مجهز شده ایم اما فرهنگ مان همچنان در جای دیگری ایستاده است و برای اثبات این مطلب هم اثری به نمایش درآورده که به شدت یادآور تصاویر موسوم به «بلوتوثی» هستند. به گمان من اگر او چنین هدفی داشته در بیان آن موفق شده است.

«آناهیتا نوروزی» اما گویا ترین اثر را در آن زمینه یی ارائه داده است که ما پیشتر از آن به عنوان زبان خاص نسل جوان معاصر یاد کردیم؛ تصور ایدئولوژیک از فرهنگ عاشورا. نوحه هایی که در شب های عملیات و در سنگر ها خوانده می شد ترجیع بند سرودهای کودکی ماست. موسیقی مکرر «کربلا کربلا، ما داریم می آییم» آهنگ آشنای روزهایی است که ما کوچک بودیم و پدران مان دسته دسته سوار اتوبوس می شدند و به جبهه می رفتند. اما این نسل در آن وقت آنقدر کوچک بود که نتواند ضلع ایدئولوژیک ماجرا را بفهمد و در نتیجه همه این ترکیب های عجیب، منشوری رنگارنگ می شدند از چراغ ها و رنگ های خاموش و روشن شونده. اثر «آناهیتا نوروزی» به خوبی یادآور تمام و کمال این نوستالژی است؛ خاطره یی که به نظر می رسد جای کنکاش های بیشتری هم برای خلق اثر هنری داشته باشد.

«پیمان هوشمندزاده» مشاهده یک ایده را در ذهن خود منتقل و ارائه کرده است. در اثر «هوشمندزاده» بارقه یی از خلاقیت هست که جنس قصه و روایت دارد. و خلاصه، اثر او جمع و جورشده هزار حرف است در یک تصویر نمادین. هفتاد و دو تن در «سودوکو» را شاید بتوان نشانه روزمره شدن مفاهیم تاریخی عاشورا یا برعکس، نشانه حضور همیشگی آنها حتی در زندگی و سرگرمی های روزانه مردم به حساب آورد. با این دید، کار هوشمند زاده اثری شسته رفته و صریح محسوب می شود.

«محسن یزدی پور» به تمثال هایی توجه کرده است که معمولاً به اسم امام حسین(ع) یا حضرت عباس و در ایام محرم همه جا به چشم می خورند. نکته یی که به روشنی در اثر او بازتاب دارد و او با استفاده از برش هایی بجا و متعدد به آن تاکید می کند، کپی هایی است که از این تمثال ها به وجود می آید و معمولاً و بنا بر مهارت نقاش با اصل اثر برابری می کند. رنگ های متعدد آمیخته به سبز و چشم هایی که تلاش می شود نافذ و زیبا کشیده شوند گذشته از تمثالی مذهبی نشانگر زیبایی شناسی مردانه جامعه ما هم هستند؛ اشاره به تعدد و تکثر این تمثال ها. شاید بتوان اثر «یزدی پور» را با این رویکرد، نقد تمثال ها دانست و چنین برداشت کرد که این تکرار، تمثال ها را بیشتر و بیشتر از تصویر ازلی معصومین دور می کند.

به هر حال و در خاتمه تماشای کوتاه ما باز باید گفت شاید همچنان گالری ها بهترین جا برای گذراندن عصری زمستانی نباشند اما خوشبختانه هنوز این گوشه و آن کنار تصاویری دیده می شوند که آدم آشفته زمستانی را کمی به خود مشغول کنند؛ مشغله یی کوتاه که به اهل خلوت و فکر پیشنهاد می شود.

صالح تسبیحی