دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

زن


زن

گرچه در بازار هستـی زیب گوهـرهاست زن
کی گهـــر را قـدر او باشد که خود دریاست زن
یا ز‌دریایـــی کجـا آیـد دگـــــر دریا پـدیـد
باز کـم باشد که گویـی بحـر گـوهـرزاست زن
تا نشـانــی …

گرچه در بازار هستـی زیب گوهـرهاست زن

کی گهـــر را قـدر او باشد که خود دریاست زن

یا ز‌دریایـــی کجـا آیـد دگـــــر دریا پـدیـد

باز کـم باشد که گویـی بحـر گـوهـرزاست زن

تا نشـانــی باشـد از اســــــــرار پنهــان بهشت

آشکــــــارا رحمتــــی از عــالـــم بالاست زن

نازنینـی کـوبه هـرجا عاشقـی را مظهـر است

روح پــرور مــادری یا یار روح افــزاست زن

عقل تاج پادشاهی داد بر سلــــــــــطان عشق

عشــق فرمان داد بر هـــندوی جان مولاست زن

دست او می گیــرد از آئینــه دلهــــــــا غبــار

زنــــدگی را در نگاه همسـرش معنـاست زن

در زلال زمــزم عشقـش بشـویـد شـــــــوی را

نیست گر جان آفرین حقّا که جان بخشاست زن

شـاخـه سبـز و گـل زیبـا بـه هــــــــم زیبـاترند

شاخـه سبـز است مـرد و آن گـل زیبـاست زن

پیش دانا در شـــــرافت مرد و زن را فرق نیست

زانکه در اصل از زنان مائیـم و باز از ماست زن

گفت پیغمبر کــه جنت زیــر پای مــــادر است

در کــدامیـن مـکتب دنیـا چنیـن والاست زن

نیز فرموده است نادان چــــــــــیره برزن می شود

وانگهی از دلــــــــــربایی چیره بر داناست زن

همچو خورشــــیدی که فیضش قابل انکار نیست

ســـــر تـکوین فـلک انـسـیه حــــوراست زن

اشک زینب چیـــــزی از خون برادر کـم نـداشت

پاســـدار نهضت خونیـــن عاشــــوراست زن

نغمـه‌ای شیریـن تـر از لا لا نمی دانـــــــــد حنیف

پیــش ایـن صـــرّاف کنــز لـؤلـؤ لالاست زن

نام فرستنده : محمد حنیفه نژاد