چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

داستان های پس از مرگ


داستان های پس از مرگ

وقتی ونه گات داستان کوتاه می نویسد

پیرمرد گفت: «چه اتفاقات بامزه‌ای برای یک پیرمرد لق‌لقو می‌افتد... آن هم درست آخر عمری. حالا هزار دلار گیرم می‌آید، عکسم را توی روزنامه می‌زنند... خدا می‌داند که همه‌...» هارو گفت: «می‌خواهی ماجرا را تعریف کنم؟» پیرمرد با مهربانی گفت: «برای وقت پر کردن؟ برای من فرقی نمی‌کند. فقط از جایت جم نمی‌خوری.» (ص ۷۹، بخشی از داستان «کلید کلوپِ اِد لابی»)

چه دوست داشته باشیم و چه نه، آشنایی فارسی‌زبانان به‌صورت کلی‌ با ادبیات آمریکای شمالی، آشناییِ محدودی است.

ما ادبیات روز این کشور را فقط با چند نام می‌شناسیم و به ادبیات کلاسیک این کشور تنها با گل‌های سرسبد آشنایی داریم. علت اصلی هم واضح است، ما این ادبیات را به فارسی می‌خوانیم و کمتر چهره‌های منتقد و خواننده‌های حرفه‌ای در زبان اصلی سراغ این فرهنگ و ادب می‌روند.

کورت ونه‌گات یکی از نام‌هایی است که در ادبیات پست‌مدرن این کشور می‌شناسیم و البته، وی هم‌اکنون به‌عنوان چهره‌ای کلاسیک در آمریکای شمالی بررسی می‌شود و در چند سال اخیر، بیشتر و بیشتر، کتاب‌هایش ترجمه و منتشر شده‌اند.

تاکنون بیش از نیمی از کتاب‌های ونه‌گات منتشر شده‌اند و «جوجو رو نیگا!» با ترجمه‌ پریسا سلیمان‌زاده و زیبا گنجی از جمله جدیدترین آثار اوست؛ مجموعه‌ای از داستان‌ها که اولین بار در سال ۲۰۰۹ میلادی منتشر شدند و پیش از آن کسی از وجودشان خبر نداشت. البته، این هم از سنت‌های معمول جهان غرب است، چهره‌ای بنام دار‌فانی را وداع می‌کند و طبق وصیت‌نامه و قراردادهایش، آثار مکتوبش را می‌گردند و از دل آن، کتاب‌های جدید بیرون می‌کشند و عنوان «پس از مرگ» روی‌شان می‌خورد و به بازار می‌رسند. «جوجو...» دومین کتاب از این دست برای ونه‌گات محسوب می‌شد و البته، یک کتاب دیگر هم منتشر شد و احتمالاً کتاب‌های دیگری نیز از وی منتشر می‌شوند. پشت جلد کتاب می‌گوید: «جوجو رو نیگا مجموعه چهارده داستان کوتاه از کورت ونه‌گات، نویسنده‌ اصیل ادبیات آمریکاست.

در این سری داستان‌ها که به‌زیبایی ترسیم شده‌اند، کورت ونه‌گات تصویری زنده،‌ خردمندانه و درعین‌حال بامزه از زندگی در آمریکای پس از جنگ جهانی دوم ارائه می‌کند. دنیایی که در آن زن و شوهرهای ناسازگار، نابغه‌های دبیرستانی، کارمندان نخاله و کلاهبرداران شهری برای کنار آمدن با پیشرفت تکنولوژی و سردرگمی اخلاقی در تلاش و تقلا هستند. این داستان‌ها بازتاب تشویش‌های پس از دوران جنگ است و بصیرتی را نشان می‌دهد که سبک اولیه‌ ونه‌گات را به تکامل رسانده است.»

ونه‌گات کار رسمی خود در ادبیات را با انتشار داستان‌های کوتاه در مجلات زمانه‌ خود شروع کرد، از طریق فروش داستان‌ها بود که توانست کار خود را رها کند و تمام وقت بنویسد. بعدها وی با رمان‌هایش شناخته شد و امروز او را نابغه‌ای بی‌حد و مرز می‌شناسند.

با تمامی این‌ها، نباید از «جوجو...» انتظار نبوغ فراوانی داشت، هرچند داستان‌های کتاب تکان دهنده هستند و خواننده را به اوج شعف می‌رسانند اما ضعف‌های خود را نیز دارند. بعد از تمامی این‌ها، ونه‌گات نویسنده‌ رمان‌هایش است و فقط در یک سال گذشته سه رمان دیگر وی ترجمه و به بازار‌های کتاب‌ ایران عرضه شده‌اند. رمان‌هایی که می‌توانند جذابیت بیشتری برای خواننده‌ ایرانی داشته باشند.

چهارده داستان «جوجو...» هرکدام سبک و سیاق خویش را دنبال می‌کنند ولی در تمامی آن‌ها، عنصر فانتزی قوی به‌ چشم می‌خورد. این فانتزی – بیشتر در معنای خیال‌پردازی تا در معنای خلق جهان‌های جدید و موجودات بیگانه – خود را در زندگی نشان می‌دهد و همانی می‌شود که به‌خاطرش ونه‌گات را نویسنده‌ علمی‌-تخیلی خوانده‌اند هرچند که در نگاهی نزدیک‌تر، بیشتر از هر چیزی، وی نویسنده‌ای رئالیسم است. نگاه او به زندگی همیشه حیرت‌انگیز و خود را بیش ‌از اندازه درگیر تکنیک و فرم نمی‌کند، بلکه بیشتر از هر چیزی بر روایت و قصه‌هایش تکیه می‌کند. او رنجدیده‌ جنگ است و از تباهی‌های جامعه بیزار، تمامی این‌ها را در صفحات این کتاب یا هر کتاب دیگر وی می‌توانید بخوانید.

تجربه‌ ونه‌گات هیچ‌وقت برای خواننده بدون فایده باقی نخواهد ماند، حتی اگر کتابی که می‌خوانید، یک اثر متوسط از وی باشد: «صدای آواز بالا و بالاتر رفت، به‌ اوجی شگفت‌انگیز و همچنان که نوای بدون کلام صعود می‌کرد، انگار نوید می‌داد که وقتی به درجات نهایی الهام‌بخشی خود برسد، بالاخره به کلام درمی‌آید.

انگار نوید می‌داد که وقتی به کلام درآید، آن واژه‌ها حقیقتی ناب خواهند بود. / حالا دیگر آواها فراتر نمی‌رفتند. / آنها عاشقانه به اوج خود رسیده بودند. فراتر از آن حدی نبود. / و بعد، بزرگ‌ترین معجزه‌ موسیقی، صدای آواز زیر تک‌خوان زن از همه پیشی گرفت، بالا و بالا و بالاتر از بقیه و همچنان که اوج می‌گرفت به کلام درآمد. زن نغمه سر داد «پاره کردم بندهای دور پایم را اااا...» صدایش به پرتو آفتاب می‌مانست.» (بخشی از داستان «ترانه‌ای برای سلما»، صفحه‌ ۱۱۱ کتاب)

شاهین خلیلی