چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
برادری که خودت انتخاب می کنی
«روباه گفت زندگی یکنواختی دارم. من مرغها را شکار میکنم، آدمها مرا. همه مرغها عین همند، همه آدمها هم عین همند. این وضع یکخرده خلقم را تنگ میکند، اما اگر تو منو اهلی کنی انگار زندگیام را چراغان کرده باشی. آن وقت صدای پایی را میشناسم که باهر صدای پای دیگر فرق میکند: صدای پای دیگران مرا وادار میکند توی هفتتا سوراخ قایم بشوم، اما صدای پای تو مثل نغمهای مرا از سوراخم میکشد بیرون.
تازه، نگاه کن آنجا آن گندمزار را میبینی؟ برای من که نانبخور نیستم گندم چیز بیفایدهای است. پس گندمزار هم مرا به یاد چیزی نمیاندازد.
اسباب تاسف است اما تو موهات رنگ طلا است. پس وقتی اهلیام کردی محشر میشود! گندم که طلاییرنگ است مرا به یاد تو میاندازد و صدای باد را هم که تو گندمزار میپیچد دوست خواهم داشت...
خاموش شد و مدت درازی شهریار کوچولو را نگاه کرد. آن وقت گفت: اگر دلت دوست میخواهد مرا اهلی کن!
شهریار کوچولو جواب داد: دلم که خیلی میخواهد، اما وقتِ چندانی ندارم. باید بروم دوستانی پیدا کنم و از کلی چیزها سر درآرم. روباه گفت: آدم فقط از چیزهایی که اهلی کند میتواند سر درآرد. انسانها دیگر برای سر درآوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین جور حاضرآماده از دکانها میخرند. اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند، آدمها ماندهاند بیدوست... تو اگر دوست میخواهی خب منو اهلی کن!
شهریار کوچولو پرسید: راهش چیست؟»
مگر میشود این داستان را نشناسید؟ همه عاشقها، همه شاعرها، همه فیلسوفها، همه آنها که اهل کتابخواندن هستند، همه آنها که ادعای احساسات و عواطف دارند، این داستان را خواندهاند.
درست حدس زدید. این داستان شازده کوچولوست که از سیارکی دیگر پی پیداکردن یک دوست به زمین میآید و حوالی گندمزاری، به روباهی میرسد که میخواهد او را اهلی کند و وقتی شازده کوچولو میپرسد «اهلیکردن یعنی چی؟» روباه پاسخ میدهد «یعنی ایجاد علاقه کردن...» و منظورش این است که شهریار کوچولو با او دوست شود تا جزئی از دل روباه برای همیشه متعلق به او شود چون دوستان واقعی، قلبشان را به هم هدیه میدهند.
کتاب شهریار کوچولو را آنتوان دو سن اگزوپری نوشته است و یکی از کسانی که آن را به فارسی برگردانده، احمد شاملوست که چاشنی نثر شاعرانه خودش را هم به آن افزوده است و هزاربرابر دلنشینش کرده.
حالا سالهاست شازده کوچولو به سیارکش برگشته است و کتابش هم از آن زمان که اگزوپری آن را نوشت، سالهاست بین آدمهای کره زمین میگردد و میگردد. بیشتر مردم دنیا، منظورم آنهایی است که اهل کتاب خواندن هستند، آن را خواندهاند و آنقدر تجدید چاپ شده است که دیگر حسابش از دست مردم دنیا در رفته.
دلمشغولی اصلی شهریار کوچولو که باعث شد به زمین سفر کند، پیداکردن دوست بود و اگر میلیونها نسخه از این کتاب، سالهاست تجدید چاپ میشود یعنی همه آدمهای دنیا همانطور که روباه میگوید دغدغه پیداکردن دوست دارند اما بظاهر خیلیها یا در پیداکردن آن رفیق شفیقی که شهریار کوچولو پیاش آمده بود، موفق نیستند یا هنگامی که پیدایش میکنند، نمیتوانند نگهش دارند و رفاقتشان مثل یخ روی بخاری، به چشم بر همزدنی آب میشود و تمام. به همین خاطر است که این هفته ما میخواهیم برخی اصول دوستیابی و دوست نگهداشتن را یادتان بیندازیم.
● چند تا دوست دارید؟
از بزرگی پرسیدند دوست بهتر است یا برادر، پاسخ داد: «دوست برادری است که خودت انتخابش میکنی.» تقریبا همه آدمها، این نظر را تا حدی قبول دارند که ما در انتخاب اعضای خانواده اولیهمان نقشی نداریم، اما میتوانیم دوستانمان را خودمان انتخاب کنیم و به همین علت، دوستان هرکس نمادی از شخصیت خودش هستند که هم میتوانند به رفقایشان احساس شادی و خوشبختی هدیه کنند و هم باعث سقوطشان شوند.
به نظر شما یک دوست کیست؟ کسی که تنهاییمان را پر کند، شریک شادیها و غمهایمان شود، یک تکیهگاه مطمئن، همراه روزهای سختی، مشاوری عاقل و خوب، کسی که حتی وقتی به تو احتیاج ندارد یادت میکند و....
اگر این تعبیر را از دوست کنار بگذاریم، دور و بر بیشتر ما پر از دوست است. آدمهایی هستند که اطرافمان را شلوغ کردهاند و روی پیشانیشان برچسب دوست زدهایم اما اگر آدمها را با این شاخص اندازه بگیریم، چند دوست برای ما باقی میماند؟ میشود گفت تقریبا خیلی از کسانی که دورمان را گرفتهاند، فقط آشناهایی هستند که در بزنگاه نیاز، تنهایمان میگذارند و دلمان را میشکنند.
به همین خاطر است که باید در طول زندگی آدمهای زیادی را امتحان کنید تا از میان آنها شاید یکی دو نفر را بهعنوان دوستان ماندگار و حقیقی در گنجینه داشتههایمان بگذاریم و دیگران را بهعنوان آشناهای عزیز نگه داریم اما به اندازه خودشان در همان ابعادی که واقعا هستند و نه بیشتر، روی آنها حساب کنیم. اما مساله این است که خیلی از ما هنوز در پیداکردن همان آشناهایی که قرار است در طول زمان سطح رفاقتشان را بسنجیم هم با مشکل مواجهیم.
● علایق مشترک
ممکن است دوتا رفیق، قدشان یا وزنشان یا رنگ چشمهایشان یا مدل خندیدنشان با هم فرق داشته باشد. حتی ممکن است سطح درآمدشان یا طبقه اجتماعیشان با هم متفاوت باشد، اما بتوانند ارتباطشان را طوری مدیریت کنند که این تفاوتها به دوستیشان لطمه نزند اما مطمئن باشید آدمهایی که علایق کاملا متضاد دارند نمیتوانند با هم دوست بمانند.
برهمین اساس بهتر است دوستانتان را از میان دلبستگیهایتان پیدا کنید؛ یعنی اگر مشتاق شعر هستید، حتما میتوانید کسانی همرای خودتان در شب شعرها یا کلاسهای آموزشی شعر پیدا کنید، اگر موسیقی دوست دارید لابد یک عشق موسیقی مثل خودتان را جذب خواهید کرد، اگر تئاتر دوست دارید، اگر اهل عکاسی هستید، اگر با کتابها خوش میشوید، اگر.... به هر حال کسانی پیدا میشوند که دوستداشتنهایشان به شما شبیه باشد و همین احساس مشترک باعث میشود وقت بیشتری را با دوستتان بگذرانید.
میدانید ارزشمندترین چیزی که میشود به کسی هدیه داد چیست؟ زمان! همین که وقتی را با کسی میگذرانیم یعنی جزئی از عمرمان را ـ که غیرقابل برگشت است ـ به او هدیه دادهایم. هر چه بخشهای بیشتری از عمرمان را به کسی هدیه دهیم، دوستیمان با او عمیقتر میشود و دوامش بیشتر.
البته این که دوستانمان را از میان دلبستگیهایمان انتخاب کنیم یک « باید» یا اصل کلی نیست و امکان دارد کسانی علایق مشترک کمی داشته باشند و بتوانند با هم دوست بمانند، اما حتما حدس میزنید که این امکان، کمرنگ است.
● راههای نگهداشتن دوست
نگهداشتن دوست، از پیداکردنش هم دشوارتر است. اصول نگهداری دوست آنقدر زیاد است که همه آنها در این گزارش نمیگنجد، اما به هر حال ما به برخی از آنها که از بقیه مهمتر است، اشاره میکنیم.
اصل اول؛ دروغگو دشمن همه است: دروغها بالاخره لو میرود و اگر نرود دروغهای بعدی را پشت سرشان قطار میکنند و آنوقت ارتباط شما با دوستتان پراضطراب و سخت خواهد شد، چون همیشه مجبورید گوشهای از حافظهتان را برای به یادآوردن دروغهایتان نگه دارید. از سوی دیگر، به مرور زمان دوستتان با نشانههای کوچک در رفتارتان به دروغگویی شما پی میبرد و اعتمادش را از دست میدهد و فراموش نکنید بدون اعتماد، رفاقت هیچ معنایی ندارد.
اصل دوم؛ انرژی منفی بفرست انرژی منفی بگیر؟!: زیاد دیده میشوند کسانی که روی خودشان نام دوست گذاشتهاند، اما همه مکالماتشان از درد است. اینها همانهایی هستند که وقتی با هم تماس میگیرند اولی از گرانی میگوید، دومی از سردردش، اولی از دعوا با همسرش میگوید، دومی از چند صحنه فجیع که امروز در خیابان دیده یا از دیگران شنیده است، اولی از متلکهای دیگران میگوید، دومی از بیماریهایش میگوید و بعد اولی آه میکشد و میگوید «کاری نداری....» و دومی میگوید «نه... ممنون.... خدانگهدار.... »
درست است دوستان واقعی حق دارند احساسات و عواطفشان را با هم تقسیم کنند، اما آیا ما یاد گرفتهایم احساسات مثبت، امیدواریها، دلخوشیها و شادیهایمان را هم به زبان بیاوریم و با عزیزترینهایمان تقسیم کنیم؟ نکته این است که بیشتر ما در ارتباط با دوستان عادت داریم گزارشی از وضع جسمانی نامطلوبمان و عوامل نگرانکننده محیط ارائه بدهیم و با این کار به آنها میفهمانیم که ارتباط با ما هیچ فایدهای جز شنیدن اخبار ناخوشایند ندارد. در این شرایط اگر دوستتان از نظر روانی سالم باشد باید هرچه سریعتر شما را کنار بگذارد و اگر سالم نباشد به بدگفتن و بدشنیدن عادت میکند و آنوقت هر دوی شما در هر ملاقات یا گفتوگو حالتان بدتر خواهد شد.
اصل سوم؛ شما شرلوک هلمز نیستید: دوست صمیمی شما با چشمهای ورمکرده میآید دیدنتان. گاهی صدایش میلرزد و گاهی هم بغض دارد. شما روی شانه او دست میگذارید و از او میخواهید درباره علت ناراحتیاش توضیح بدهد. او اما میگوید مایل نیست چیزی بگوید. شما یکی دو ساعت بعد به او توضیح میدهید که طاقت دیدن افسردگیاش را ندارید، او اما میگوید مشکلش خصوصی است و فقط آمده در کنار شما اوقات خوبی داشته باشد.
به نظرتان حق دارید بیش از این بپرسید یا اجازه دارید از راههای دیگری درباره علت ناراحتیاش تحقیق کنید؟ نه! بیش از این نه! یکی از اصول دوستی، احترام به حریم خصوصی آدمها و فضای شخصیشان است.
اصل چهارم؛ هستههای خرما را جمع نکنید: میگویند روزگاری در بازار، مردی هر روز وقت گذشتن از کنار حجره تاجری، هسته خرمایی به سوی او پرت میکرد. تاجر هیچ شکایتی نمیکرد و فقط هستههای خرما را از روی زمین برمیداشت و در کیسهای میریخت.
سالها به همین منوال گذشت و مرد هر روز هسته خرمایش را به سمت تاجر پرتاب کرد تا سرانجام روزی وقتی خواست هسته خرما را پرت کند، تاجر به سمت او دوید و کیسهای سنگین را بر سرش کوبید! کیسه ناگهان پاره شد و مردم دیدند پر از هستههای خرمایی است که مرد مزاحم در این سالها به سمت تاجر پرتاب کرده بود. مرد مزاحم در دم مرد و مردم تاجر را گرفتند و به محکمه بردند.
تاجر مدعی شد جرمی نکرده است، چون همان هستههای خرمایی را به سر مرد کوبیده که او به مرور زمان به سوی او پرتاب کرده بود، اما قاضی عذرش را نپذیرفت و گفت: «اگر پرتاب هستههای خرما اذیتت میکرد باید همان وقت گله میکردی، اما جمع کردنشان درست نبود.»
توصیه قاضی درباره دوستی هم صدق میکند. نگذارید دلخوریها از رفیقتان جمع شود. به او اجازه بدهید از شما انتقاد کند و از او اجازه بخواهید گاهی درباره دلخوریهایتان با او گپ بزنید. البته شیوه انتقادکردن بسیار مهم است و ما پیشتر دربارهاش برایتان مفصل نوشتهایم و بهطور کلی حق ندارید به بهانه این که نیتتان خیر است هر طور دلتان میخواهد آن را بیان کنید.
مریم یوشیزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست