چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
معمای فرادستان و فرودستان
طی سده اخیر معمای توسعه ایران ذهن بسیاری از اندیشهورزان را به خود مشغول داشته است.
سوال تاریخی که جوابی مشخص و متقن نیافته به خود توسعه ایران بازمیگردد. روند توسعه جوامع دیگری حتی با وجود تحمل استبداد آسیایی در پیشینهای چندین هزارهای، لزوم طرح دوباره این سوال را افزایش میدهد. این نوشتار تلاشی است برای نگاه به معمای توسعه ایران از زاویهای دیگر.
● معمای توسعه ایران
بالغ بر صد سال از نظریهپردازی روشمند درباره توسعهنیافتگی ایران میگذرد. ارتباط ایرانیان با جامعه پیشرفته غربی محرک اصلی این تلاش بوده است. به این ترتیب تفسیر ایرانیان از توسعهنیافتگی ایران تا حد زیادی به برداشت آنها از توسعه غرب اتکا داشت که در قالب دو گروه نظریات دلیلگرایانه و علتگرایانه روایت شده بود. دلیلگرایان مساله توسعه را به باورهای ذهنی فاعلان و نسبت آن با انباشت سرمایه و کار در دنیا احاله میدهند در حالی که به باور غالب علتگرایان، مشخصههای ساختار و به ویژه از دیدگاه ماتریالیستها جغرافیا عامل تعیینکننده است. ماکس وبر به عنوان نماینده شاخص گروه اول و کارل مارکس به عنوان نماینده شاخص گروه دوم به شمار میروند. از این رو بخشی از نظریات توسعهنیافتگی ایران از جمله آثار احمد اشرف، محمدرضا فشاهی و محمدرضا سوداگر در قالب نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس و بخشی دیگر مانند علی رضاقلی در قالب نظریه نوسازی یا رویکرد تحول ماکس وبر پرورش یافتهاند.
چنانچه دو گروه بالا را به عنوان دو سر یک طیف در نظر بگیریم گروهی از نظریهپردازان توسعهنیافتگی ایران نیز در میانه طیف قرار داشته و بسته به برداشت خود از علت توسعه به هر یک از دو گروه اصلی نزدیکند. نظریهپردازان گروه اول مشخصههای تاریخی را در جریان پدیدهها و ساختارهای فرهنگی و ذهنی افراد جستوجو کردهاند. برخلاف گروه متمایل به روششناسی مادی- معیشتی، گروه متمایل به دلیلگرایی تقدم معرفتی را برای خردهسیستم فرهنگ قائل شدهاند و از مجرای تحلیل اندیشههای حاکم در جامعه ایرانی به ترسیم پیشهها پرداختهاند. بخشی از نظریهپردازان گروه دوم تلاش کردهاند قالب مراحل تکامل تاریخی از دوره اشتراکی اولیه تا سرمایهداری را برای توضیح مشخصههای تاریخی ایران به کار برند و بخشی دیگر همچون همایون کاتوزیان نیز پویایینمایی مشخصههای تاریخی را بر مفاهیم تکامل تاریخی مارکس استوار نساختهاند اما بنیان روششناختی آثارشان به ویژه از بعد تقدم معرفتی ساختار مادی-معیشتی جغرافیای ایران، آنها را در ردیف گروه دوم قرار میدهد.
نکته جالب توجه دیگر در باب تجربه نظری توسعه ایران، ناسازگاری آن با تجربه عملی برنامهریزی توسعه طی بیش از نیم قرن گذشته است. به دیگر سخن رویکرد راهبردی و نظری برنامهریزی در ایران مسیری متفاوت از رویکرد نظری آن را دنبال کرده است. البته رویکردهای برنامهریزی با رویکرد مسلط نظری توسعه یعنی دیدگاههای چپ فکری، تضاد بیشتری داشتهاند.
با این وجود نتیجه این تلاشها از یک طرف و پویشهای تاریخی جامعه ایرانی از طرف دیگر به کاهش شکاف در مسیر توسعه منجر نشده است. حتی تلاشهای اجتماعی برای توسعه جامعه ایران نیز ناکام ماندهاند و نتیجهای جز افزایش آنتروپی سیستم اجتماعی دربر نداشتهاند. در مجموع میتوان گفت در مسیر تحول تاریخی ایران همواره یک اثر بومرنگی دیده میشود یعنی فرآیند تلاش برای توسعه با شیبی کند پیش میرود اما با شیبی تند برگشت میکند و همواره در دام یک مسیر حدی میافتد. راز این مسیر حدی در چیست؟ چه عواملی به گرفتاری تاریخی در دام این مسیر حدی کمک میکنند؟ آیا تلاشهای نظری و عملی واقعاً در جهت مسیر توسعه بودهاند؟
● نگاهی نو به معمای توسعه ایران
نهادها به عنوان مهمترین مولفههای توسعه در ادبیات اقتصاد توسعه وارد شدهاند. البته رویکرد متعارف در نهادگرایی پا را از گزاره معروف «نهادها موضوعیت دارند» فراتر نگذاشته است. گرچه نهادگرایان بر اهمیت تاثیر ساختارهای حقوق مالکیت بر توسعه جوامع تاکید میکنند اما سیر تطور نظری آثار نهادگرایان برجسته به ویژه داگلاس نورث، قفل معمای توسعه را به دست فرادستان میسپارد و گشایش این قفل را نیز به عنوان استثنایی تاریخی برمیشمارد.
در چنین انگارهای فرودستان تنها باید منتظر هبه فرادستان برای گشایش دسترسی به حقوق مالکیت بمانند، یعنی فرآیندی که در واقع میزان دسترسی فرادستان به رانت را بسط میدهد. بنابراین صرف توجه به شاخصهایی همچون حکمرانی خوب یا فضای کسب و کار تنها نشان میدهد که فرادستان میل به گشودن قفل دارند یا خیر اما درباره چگونگی انتقال کلید به فرادستان، امکان طراحی فرآیندی که فرودستان نیز در آن به ایفای نقش بپردازند و علت افزایش قدرت چانهزنی آنها در سیر تاریخ جوامع نکته جدیدی ارائه نمیکنند. در واقع نهادگرایی، افقهای جدیدی برای مطالعه روند توسعه ایجاد کرده اما داگلاس نورث نیز جایگاهی همچون ماکس وبر و کارل مارکس یافته است به طوری که بدون تلاش برای بسط چارچوب نظری و تحلیلی او صرفاً تلاش میشود تا فاکتهایی متناسب با گزارههای او از تاریخ استخراج شود.
البته نمیتوان کتمان کرد که نهادها موضوعیت دارند اما راز دوام تاریخی برخی از نهادها و گروههای اجتماعی مدافع آنان یعنی دو مساله وابستگی به مسیر طی شده نهادی و نقشآفرینی گروههای مختلف در چنین پویشی از کشف اهمیت نهادها مهمتر است.
بنابراین تلاش برای حل معمای توسعه ایران باید از منظر پویش تاریخی و تعامل گروههای مختلف صورت پذیرد. چنین تلاشی به تحلیل ساختار نهادها، انگیزه ناشی از آنها، سرمایهگذاری گروههای مختلف در چارچوب هر بردار و از همه مهمتر گروههای پشتیبان هر عنصر مجموعه نهادها نیاز دارد و به همین دلیل تحلیلهای تمثیلی از ترمودینامیک و تصور جامعه بهمثابه یک سیستم مکانیکی صرف یا صرف تاکید بر نهادها و دست و پا بسته بودن کنشگران راه به جایی نمیبرد و جامهای نظری درخور جامعه ایرانی به دست نمیدهد. هر یک از این گروهها به دنبال پوشش شکاف وضعیت مطلوب درکشده خود در سیستمها هستند. واقعیت اجتماعی و فرآیند توسعه به این دلیل پیچیده است که مکانیسمهایی فعال شده از ناحیه تلاش برای پوشش این شکافها (حلقههای بازخور) در هم ترکیب شده و روندی غیرخطی به وجود میآید.
به این ترتیب ردیابی مسیر توسعه و تلاش برای حل معمای آن به تحلیل طراحی حلقههای بازخور گروههای مختلف در مسیر تاریخی جامعه نیاز دارد.
از دید بلندمدت و پویا، روند توسعه ایران از شرایط اولیه (وابستگی به مسیر نهادی طیشده) و ساختارهای توزیع قدرت مترتب بر آن به شدت تاثیر گرفته است. در واقع از یک طرف انتخابهای مربوط به مکانیسمهای اصلاحی به مسیرهای نهادی گذشته مقید بودهاند و از طرف دیگر میزان تاخیر زمانی فعالسازی حلقههای بازخور یا ترکیب آنها با حلقههای بازخور مثبت، یعنی فرآیندهای خودتقویتشونده دارای تاثیر منفی بر توسعه به نوسانات شدید و انحراف از استقرار در مسیر مطلوب منجر شدهاند. گروههای فرادست در رقابت برای تسخیر موجودیت ائتلاف غالب با یکدیگر رقابت (اغلب خصومت) داشته و در نتیجه این رقابت، سطح اعمال خشونت در جامعه به شدت افزایش یافته است زیرا رقابت این گروهها به دلیل وابستگی به مسیر تاریخی نهادهای ایلی در قالبی قبیلگی صورت گرفته است اما فرودستان به باور تلاش گروههای فرادست بیرون از ائتلاف غالب برای توسعه به آنها پیوستهاند و در نتیجه قربانی خشونت عریان شدهاند.
در نهایت چنین رقابتی به افزایش شدید آنتروپی انجامیده که نتیجهای جز خواست عمومی برای ایجاد آرامش (بخوانید خفقان به وسیله امثال رضاشاه) نداشته است. در واقع رقابت گروههای ایلی فرادست برای فتح قلمرو ائتلاف غالب مهمترین علت گرفتاری در دام مسیر حدی یعنی اصلاحات با شیب کند و بازگشت به مختصات قبل یا دسترسی محدود به حقوق مالکیت با شیب تند بوده است.
رضا مجیدزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست