پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

طنازی و شاعری


طنازی و شاعری

خویشاوندی خوشایند طنز و شعر

در عرصه طنز، هر چیزی در موقعیتی شگفت انگیز قرار می گیرد. هر چه طنزپرداز از وادی متداول ها دورتر شود و مفاهیمی را ارایه دهد که از سخافت دوری گزیده و دور از دسترس نیت های متعارف و نازل باشد به توفیق نزدیک و نزدیکتر خواهد بود.

طنز از بسیاری جهات به شعر می ماند زیرا با برخی عناصر آمیخته که بنیاد شعر هم بر آن استوار است. مثلا طنز و شعر با خیال بسیار پیوند دارند. طنز پرداز هم با شیوه شاعر به تجربه هستی می پردازد. تجربه شاعرانه نوعی از انواع معرفت به شمار می آید که با ساحتی از هستی قرین است. نیازی به توضیح نیست که ساحت هستی ِقرین با تجربه شاعرانه، غیر از ساحتی است که عقل و استدلال درباره آن سخن می گوید. افلاطون به حکم آنکه شیخ الفلاسفه شناخته می شود با شاعران سر سازگاری ندارد وآنان را از آرمانشهر خود بیرون می راند. در نظر افلاطون علم و ادراک نوعی تذکر و یادآوری است و معرفت تنها در کلیات تحقق می پذیرد. امور جزیی و محسوس به حکم اینکه پیوسته در حال تغییر و دگرگونی هستند علم و معرفت به آنها تعلق نمی گیرد. البته این تنها افلاطون نبود که معرفت را فقط در مورد علم به کلیات، صادق می دانست؛ بلکه بسیاری از فلاسفه بزرگ دیگر نیز در طول تاریخ بر کلیات تکیه داشتند و آن را اساس معرفت و شناخت به شمار می آوردند.

بر خلاف این جریان فکری که در میان فلاسفه رواج دارد، دریافت شاعرانه نوعی تجربه است که از تفرق و دوگانگی میان کلی و جزیی رها می شود. انسان در این دریافت شاعرانه نه تنها از تفرقه و دوگانگی میان کلی و جزیی رها می گردد بلکه بسیاری از دوگانگی ها و تفرقه های دیگر را هم از میان برمی دارد و آنها را در وحدتی متعالی مشاهده می کند. اگر دریافت شاعرانه انسان از هستی و جهان در مشاهده نوعی وحدت متعالی صورت می پذیرد، پس حوزه معنایی شعر بسیار وسیع تر و گسترده تر از آن است که در عرف برخی از اهل ادب مطرح می شود، زیرا روح شعر و حقیقت معنوی آن، در الفاظ و کلمات و اوزان و قافیه ها خلاصه و محدود نمی شود. تا جایی که می توان گفت آنچه در عرف اهل ادب ظاهرأ شعر شناخته می شود از حوزه معنایی و قلمرو حقیقی شعر بیرون است. [۱]

تجربه های شاعرانه، فقط تجربه های معقول نیست. از سویی هم نمی توان گفت که فقط تجربه های محسوس است بلکه شاعر همان کسی است که به مدد معرفت شهودی و انسی خود، معقولات بی بدیل عالم وجود را جامه محسوسات بیان می کند. شاید شگفت انگیزی خاصی که در شعر وجود داشته باشد همین باشد که مخاطب با امری محسوس مواجه است اما دریافت او از فرجام آن دریافتی معقول است. فضای شعر، فضایی فرا متعارف است. فضایی که عناصر متخالف بی آنکه مسالمت جوهری با هم داشته باشند در کنار یکدیگر قرین هستند. این مجاورت برای تلقین اندیشه ای در کنه وجود مخاطب است. این شگفت انگیزی نه از جنس شگفت انگیزی های بی بنیاد و نامعقول هنر مدرن است بلکه محصول جامه محسوس پوشیدن معقول است. معقولاتی که به مانند عناصر محسوس در برابر انسان می ایستند، با او گفتگو می کنند، با وی همآوایی می نمایند و در برخی مواقع پنجه در پنجه او می افکنند. این عرصه به همان اندازه که غریب به نظر می رسد، زنده و حقیقی است.

در عرصه طنز هم، هر چیزی در موقعیتی شگفت انگیز قرار می گیرد. هر چه طنزپرداز از وادی متداول ها دورتر شود و مفاهیمی را ارایه دهد که از سخافت دوری گزیده و دور از دسترس نیت های متعارف و نازل باشد به توفیق نزدیک و نزدیکتر خواهد بود. زیرا زیبایی در اقلیم های نامکشوف جلوه گری بیشتری دارد. برای همین است که رازآمیزی و توجه به افق های معنایی فرا متعارف به طنز، حیثیتی درخور تامل می دهد. طنز سفته صیقل خورده، همیشه به ارتفاع معانی می اندیشد.

طنز، به مانند شعر ناب، همیشه از قالب هایِ بیانی رایج و ِمستعمل می گریزد. اما این همه تفاوت های میان شعر و طنز نیست. شعر و طنز، به دلیل ساختار خاص خود همواره تعریف ناپذیر بوده اند: زیرا این هر دو سخت به جوهره الهامی آفریننده خود متکی هستند. نمی توان بدون یاری گرفتن از الهام، طنز پرداخت و یا در بیان ماهیت آن از الهام چشم برگرفت. کسی که طنز می نگارد باید مانند شاعر، مجذوب و مفتون و ملهم شود. هم از حالات درون خود و هم از رویدادهای اجتماعی. از سویی هم طنز و هم شعر باید که در صورتی زیبا ارایه شوند.

شاید به همین دلیل باشد که ما به رغم داشتن کتاب های بی شماری به نظم و نثر در خصوص علوم و تاریخ و اخلاق و فلسفه و فقه و هیئت و غیره؛ و نمونه های برجسته و ارزشمندی از معماری و موسیقی و نقاشی و نقش برجسته و عناصرحجمی، اما باز هم هیچ یک به اندازه شعر و طنز، مبین روح ایران اسلامی نیست. در شعر است که استعداد پروردن جهان های بی نظیر انسانی به اوج جامعیت خود می رسد. به همین خاطر، عالی ترین نمونه های خلاقیت انسانی ملت های گوناگون، آثار شعری آنان است.

دیوان شاعران این سرزمین در بر دارنده همه نیازهای ذهنی و روحی انسان در همه اعصار بوده است. بسیاری از استعدادها و نبوغ سرشار قوم ایرانی در شعر جلوه گری کرده است. حتی کسانی که در حوزه های فلسفه و فقه به تتبع و تفحص پرداخته اند و یا در دانش هایی چون طب و ریاضی و نجوم تلاشگری کرده اند از زبان نافذ ِشعر، دور نبوده و بسیاری از اندیشه ها و دریافت های ناب خود را بر شهپر شعر استوار کرده و به سرزمین ِجان مخاطبان رسانده اند. ظرفیت شعر فارسی توانایی حفاظت از مضمون های ناب ایشان را از دستبرد زمان داشته است. برای نمونه می توان از ابوعلی سینا، باباافضل، خیام و شیخ بهایی نام برد. کمتر زبانی چون زبان فارسی است که شعر در آن تااین حد در همه ابعاد و جنبه های زندگی و کوشش های فکری مردم حضوری موثر داشته است. مثلاً مهمترین آگاهی مردم ما از فرهنگ و تاریخ پیش از اسلام در اشعار شاهنامه فردوسی جلوه گر است. منبع مکتوب قدرتمندی که به زبان شعر، پرده از بسیاری نکته ها و دقیقه های ارزشمند فرهنگی این قوم برداشته است. مهمترین مکتب فکری و فلسفی ایران، یعنی عرفان، در زبان شعر بالید و اوج گرفت. هرچند آثار بسیاری در این قلمرو به نثر پدید آمد اما بیشتر همگنان و خاصان و اهالی فن به شعر مراجعه می نمودند.

شعر در گذشته تاریخی و فرهنگی ما به مانند رسانه ای قدرتمند عمل می کرد: شعر، سخنگوی باورها و نگرش های متعارف زمان خود بود و همچون آینه ای، احساسات عمومی مردم را می نمایاند. شاعران این سرزمین، به عنوان قافله سالاران فکری روزگار خویش می توانستند با قدرت هرچه تمامتر زمام ِذهن مردم را در دست گیرند و به هر سویی که خود می خواهند، هدایت کنند. لذا طبیعی می نماید که برخی از حکام مستبد و نیرنگ بازِ زمان، برخی شاعران را به خدمت اغراض خود بگیرند و با تطمیع و گاهی تهدید از ایشان بخواهند که در مسیر نیات سلاطین گام بردارند. اما با این همه شمار چنین شاعرانی نسبت به شاعران خادم و مصلح چندان زیاد نیست.

ایرانیان به دلیل برخورداری از تخیلات ناب و قوی، همواره گرایش ذاتی به آفرینش گری و خلاقیت داشته اند. خلق ِنازک خیالی های کم نظیر و ابداعات فراوان هنری و مطالبه های به حق از ساحت ذوق، خصوصت بارز و همیشگی این قوم بوده است. در هجوم های متعددی که پیوسته به این مردم شد، در ستم خودی ها و بیگانه ها، در رونق ِبازار ِتوهم ها و تعصب های جاهلانه و مغرضانه، همیشه شعر به عنوان بهترین و ارجمندترین تکیه گاه های معنوی خود را نمایانده است. در زمانی که این کشور در معرض انواع حمله های متعدد بیرونی و چیرگی حاکمان مستبد و گاه دست نشانده درونی بوده است، ظرفیت نثر- که در مقایسه با شعر، سرد، و صریح و مستقیم است - نمی توانسته چنان که باید و شاید حُسن تاثیر داشته باشد. به عنوان مثال پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و حاکمیت سرمای ِاستخوان سوزِ جور و فتنه و تباهی است که شاعری چون مهدی اخوان ثالث با سپر کنایه هایی شاعرانه و در عین حال طنزآمیز، مردم سرزمینش را با عمق فاجعه حاکم آشنا می کند:

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پارا دید نتواند،

که ره تاریک و لغزان است.

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است. [۲]

آمیختگی طنز و شعر به این دو یار قدیمی، حُسن تأثیر مضاعفی بخشیده است:

برخیزم و طرح دیگر اندازم

بنیاد سپهر را براندازم...

گر سد سکندرم به پیش آید

از باخترش به خاور اندازم

بی آنکه سکندری خورم زلزال

در سد دو صد سکندر اندازم

گر خضر شود شفیع نپذیرم

بر او نگهی موقر اندازم [۳]

طنز و طنز پردازی در ادبیات رسمی و کلاسیک ما از سابقه ای دیرین برخوردار است. "قدیمی ترین اشعار فارسی بعد از اسلام و بلکه اولین شعری که بعد از اسلام ساخته شده سرودی است با اشعار عامیانه هجایی که در یک هزار و دویست سال پیش ساخته شده است."[۴]

در حادثه های سال ۱۰۸ هجری که ابومنذر اسد بن عبدالله القسری به ختلان لشکر کشید و با خاقان ترک جنگید، خاقان او را شکست داد و مفتضح ساخت. اسد بن عبدالله با حالت پریشان از ختلان گریخت. اهل خراسان درباره او این ابیات را گفتند و کودکان در کوچه ها همی خواندند:

از ختلان آمدی، برو تباه آمدی، بیدل فراز آمدی[۵]

"پس از رواج شعر عروضی (یعنی سرودن شعر به سبک پارسی – تازی)، شعر هجایی با وزن های غنایی یا به اصطلاح فهلویات، میان برخی از شاعران و گویندگان و مردم روستایی ایران معمول بود و در نواحی مختلف کشور به زبان و لهجه های محلی یا هجاها و آهنگ های مختلف شعر می سرودند و می خواندند. بخشی از موسیقی ایران را همین آهنگ ها و تصنیف ها در بر می گیرد که اشعار آن با وزن هجایی خوانده می شود. چون اشعار آنها به معنای اصطلاحی آن ادبی محسوب نمی شد کمتر به ثبت و ضبط آنها توجه کرده اند."[۶] این اوزان ده هجایی هنوز در میان کردان متداول است و شعرای نامی کرد چون صیدی (معاصر شاه عباس) از قبیله کوماسی و ملا پریشان معروف و احد بیگ کوماسی و همچنین شعرا و اساتید کردستان همه اشعار و سرود ها و غزل های خود را به همین وزن ده هجایی سروده و می سرایند." [۷]

در ترانه های مردم نیز جلوه های بارز طنز را به روشنی می بینیم. سادگی، ریتم خاص و قابلیت بازتاب واقعیت های اجتماعی روزگار، همواره ترانه را ظرفی مناسب برای طنز پردازی قرار داده است [۸]. شمس قیس رازی در المعجم، ترانه را وجه ملحونات ِ بحر هزج می داند:

"و به حکم آنکه ارباب صناعت موسیقی بر این وزن (بحر هزج) الحان شریف ساخته اند و طرق لطیف تالیف کرده و عادت چنان رفته است که هرچه از آن جنس بر ابیات تازی سازند آن را قول خوانند و هرچه بر مقطعات پارسی باشد آن را غزل خوانند. متاخران اهل دانش ملحونات این وزن را ترانه نام کردند و شعر مجرد آن را دوبیتی خواندند. برای آن که بنای آن دو بیت بیش نیست و مستعربه آن را رباعی خواندند از بهر آنکه بحر هزج در اشعار عرب مربع الاجزا آمده است. پس هر بیت از این وزن دو بیت عرب باشد [۹]".

گستره طنز در ادبیات رسمی و مکتوب به مراتب وسیع تر از ادبیات عامیانه است؛ هر چند ادبیات عامیانه هر سرزمینی بر ادب رسمی آن تأثری چشمگیر دارد. در میان اضلاع متنوع ادبیات رسمی تنها ضلعی که از نظر زبانی و باورها مماس و همنشینی با زبان عامه دارد، گونه طنز است.

بهترین شاخص های طنز در ادبیات فارسی کسانی بوده اند که علاوه بر جایگاه و مرتبه والایشان در ادبیات رسمی به نوعی در بکارگیری هنرمندانه زبان و ادب عامه از خود توانایی و چیره دستی نشان داده اند و با اقبال مساعد طیف های مختلف اجتماعی روبرو شده اند. بدون شک نام و یاد چهره ها و شاخص هایی همچون: دهخدا، بهار، نسیم شمال، و... از حافظه پایدار ادبیات رسمی و از دل پرامید و عاطفه ادب عامه محو نخواهد گردید. [۱۰]

چنان که گفته شد در تصنیف ها و ترانه های عامیانه، رد پای طنز بسیار دیده می شود و مردم خلاق و با قریحه از دیر باز از این ظرفیت تبیینی ارزنده برای انتقال درونیات خود بیشترین بهره ممکن را برده اند. به عنوان نمونه ترانه (بازم صدای نی میاد) است که در ماجرای لطفعلی خان زند و رویارویی وی با آغا محمد خان قاجار سروده شده است. چون مردم به خان زند علاقه داشتند و از شکنجه و جنایتی که آقامحمد خان در حق ایشان روا داشت منزجر بودند این ترانه را در دستگاه شور می خواندند:

بازم صدای نی میاد

آواز پی در پی میاد

لطفعلی خان مرد رشید

هرکس رسید آهی کشید

مادر خواهر جامه درید

لطفعلی خان بختش خوابید[۱۱]

حجم وسیعی از ترانه های مردمی طنز آمیز را مضمون های سیاسی و اجتماعی دربر می گیرد. بسیاری از این قبیل ترانه ها از زبان مردم و پس از پالایش های و پیرایش های ناب انسانی روانه حوزه فرهنگ مکتوب گردیده است. در بیشتر این ترانه ها طنز ملیحی را می بینیم که نوعأ از ستم بیدادگران شکوه سر داده اند. یکی از بارزترین این ترانه ها که در دستگاه غرور انگیز "ماهور" در دوران مشروطه خوانده می شد همان تصنیف معروف "مرغ سحر" ملک الشعرای بهار است که به رغم گذشت زمان، هنوز در حافظه تاریخی مردم ما زنده است.

همچنین وی با استفاده از ترانه های عامیانه، شعر مشهور "بُزک نمیر بهار میاد" را ساخته است [۱۲] و سپس احمد شاملو هم موفق شد بر وزن و محتوای ترانه های شفاهی، آثاری چون "پریا و قصه دخترای ننه دریا" را به وجود آورد. در همه این آثار روح طنزآمیزی نهفته است. طنزی که در باطن به حقایق ارزنده انسانی توجه دارد و از درد عدم تجانس و غربت انسان سخن می گوید.

سنت بیان حقایق در طنزهای موزون و شعرگونه، به نحوی که مبتنی بر قالب های پذیرفته شده هنر و ادبیات عامیانه باشد از اواخر دوران زندیه و اوایل قاجار در فضای اجتماعی و فرهنگی ایران متداول شد. به نظر می رسد یکی از مهمترین دلیل این امر پیدایش جنبش های فکری و انقلاب های سیاسی در کشورهای اروپایی و آسیایی و آشنایی نسبی هنرمندان و ادیبان ما با ظرفیت های رهنمون گر تصنیف های طنزآمیز باشد. بالاخره آنچه مسلم است اشعاری که برای تصنیف های گوناگون سروده می شود می باید جدا از غنای ادبی و هنری از قبول عامه هم برخوردار باشد و به مردم کوچه و بازار این امکان را بدهد تا ایشان بتوانند این تصانیف را زیر لب زمزمه کنند. این خود قابلیت ارزشمندی برای انتقال اندیشه های فرهنگی و اجتماعی است. به ویژه زمانی که این ترانه ها از ملاط طنز هم برخوردار باشد بر شیوایی و حُسن ِ پذیرش آن افزوده می گردد.

در این ترانه ها، هنرمندان می کوشیدند تا ناروایی های سیاسی و اجتماعی زمانه را به نحوی هنرمندانه و به گونه ای اغراق آمیز در برابر دیدگان فطرت مردم – به گونه ای خوشآیند- متجسم سازند؛ شیوه و شگرد این ترانه های طنز آمیز این بود که دشمن را بسی زبون تراز آنچه هست نشان دهد و مردم را برای پیروزی بر این دشمنان سست بنیاد تهییج کند. به هرحال "تصنیف بر خلاف شعر ادبی که خاص خواص بوده تعلق به طبقات عامه داشته و بنابراین قواعد دستوری که در شعر ادبی عدول از آن قابل اغماض نیست، در تصنیف ها چندان رعایت نمی شده... گاهی موضوع تصنیف شوخی و طیبت و یا تمجید بدگویی از اشخاص و اوضاع است. این گونه تصنیف ها همیشه غرض و ماموریت خاصی دارند و تقریباً همه وقت در زبان محاوره ساخته می شوند. مع هذا از هنر شعری مخصوصی برخوردارند و احیاناً در ضمن آنها افکار بلندی دیده می شود که با بیانی ساده و بدون شاخ و برگ شاعرانه ادا شده است. تصنیف ها بر خلاف اشعار ادبی زاییده طبع هنرمندان و استادان بزرگ نیستند و چون تخلص و نام و نشانی از خود باقی نمی گذارند هویت آنان الی الابد مجهول می ماند. تصنیفها از زبان اکثریت مردم و برای خود مردم سخن می گویند و در آنها احساس بر فکر غلبه دارد. البته تصنیف به صورت کنونی یک پدیده نسبتاً جدید در ادبیات ایران است و می توان گفت هنگامی که شعر پارسی از دربار سلاطین قدم بیرون نهاد و به دست مردم کوچه و بازار افتاد شکل تصنیف را برای خود انتخاب کرد و بعد از مشروطه شعرا و گویندگان توجه بیشتری به آن معطوف داشته، جنبه ادبی و هنری به آن دادند." [۱۳]

به عنوان مثال در سال ۱۳۰۸ هجری قمری، ناصر الدین شاه امتیاز تنباکو و توتون را به مدت پنجاه سال به تالبوت مدیر کمپانی انگلیس واگذار کرد. مقاومت مردم ایران به رهبری روحانیونی چون میرزا آشتیانی و میرزا حسن شیرازی موجب پیدایش نهضت تحریم تنباکو در ایران شد. در سپیده دم آغاز انقلاب مشروطیت این جنبش به پیروزی مردم و لغو امتیاز تالبوت انجامید. در این زمان از گوشه و کنار کشور، همه کسانی که به قلیان کشیدن عادت کرده و به آن دلبستگی فراوانی پیدا نموده بودند این تصنیف را با شوق فراوان می خواندند:

عزیزان داد از این دل داد از این دل

که یک دم ما نگشتیم شاد از این دل

بیا قلیان که قل قل می کنی تو

صدای کبک و بلبل می کنی تو

بیا قلیان که تنباکو غمین نیست

که قلیان کمتر از یک همدمی نیست

اگر قلیان نباشد همدم من

بپاشد کوه الوند از غم من [۱۴]

در ابتدای مشروطه، سینه ها مالامال از گفتنی های متعددی بود که شاید در طول تاریخ، مردم این دیار آن را به انحاء مختلف و با شکیبایی بسیار از دسترس اغیار نهفته بودند. سخنان بسیاری در ژرفای وجود مردم مستتر بود اما گویندگان و نویسندگان برای بیان هر چه نافذتر اندیشه و احساس خود به دنبال راه هایی بودند که بتواند مخاطبان بیشتری را در کوتاه ترین زمان ممکن به خود جلب کند. شعر کلاسیک فارسی به صورت قصیده و غزل و با تعبیرات مخصوص به خود به قامت اندیشه های تازه، کوتاه و نارسا بود و نثر فارسی که تا آن روز جز در روزنامه نگاری و تاریخ نویسی و تذکره پردازی و امثال آن به کار نرفته بود، برای افاده مقاصد و مطالب آزادیخواهان چندان مناسب نبود. در چنین هنگامه ای بود که صدای روزنامه ملانصرالدین از تبریز برخاست و این صدا اندکی بعد تبدیل به ندای دعوت شد.

"به یاری روزنامه ملانصرالدین بعضی از شعرا و نویسندگان ایران از حیث اندیشه و بیان، خط مشی درست و روشنی پیدا کردند و اسلوب افاده زنده و جاندار و رنگین طنزنویسی و رسم و شیوه ترنم افکار مترقی را از نویسندگان آن روزنامه آموختند. به خصوص دو تن از نویسندگان مطبوعاتی و سیاسی ایران از سبک و شیوه این روزنامه بهره فراوان بردند که یکی سید اشرف الدین گیلانی بود، که افکار نسیم شمال را به پیروی از سبک صابر سرود و دیگری علی اکبر دهخدا که نثر مخصوصی برای خود آفرید و بنیادگذار نثر طنزی و انتقادی فارسی شناخته شد." [۱۵] همه مطالب روزنامه نسیم شمال غالبأ اشعاری طنزآمیز در انتقاد از رویه های زمانه به قلم سید اشرف الدین گیلانی بود. او شیوه اش چنان بود که گویی شولت، شاعر داستان زنبق سرخ آناتول فرانس، این سخنان را از زبان او می گوید:

قصدم این است که بر فراز خرابه های این تمدن ظالمانه و ستمگر، صلیب جانداری نصب کنم که دنیا را به زیر بازوان توانا و گل و سنبل آراسته خود بیاورد.

عدم کفایت و لیاقت شاهان قاجاری در اداره امور کشور و برپایی مجالس عیاشی و خوش گذرانی از یک سو و قحطی ها و خشکسالی های پیاپی مردم را به ستوه آورده بود. در سال ۱۲۸۸ که قحطی و گرانی سراسر کشورمان را فرا گرفته بود توده های مردم به منظور انعکاس فشاری که بر گرده های آنان است مضمون هایی را کوک کرده و به صورت ترانه با کنایه می خواندند:

نون چارک ِ سه عباسی

قند سیری دو عباسی

پنیر سیری دو عباسی

آدم مفلسی چو من

وامیداره به رقاصی [۱۶]

فرهنگ عامیانه (شفاهی) همیشه بیشترین مساعدت لازم را به تناوری فرهنگ مکتوب و رسمی کرده است. حتی بسیاری از بزرگان عرصه فرهنگ مکتوب همواره وامدار فرهنگ عامیانه بوده اند: از جمله آثار گرانبهایی که گوشه‌هایی از زندگی و احوال و آداب و سنن مردم در آن به تصویر کشیده شده، اشعار حکیم نظامی گنجوی است، اشعاری که منعکس کننده رفتار و عقاید ملی است. احاطه شاعر به علوم و دانش های عامه زمان خود (از جمله نجوم و طب و کثرت اشارات شاعر به مثل ها، لغات و اصطلاحات عامیانه و بهره‌گیری او از فرهنگ اساطیری کهن، باورها، اعتقادات، آداب و رسوم و شیوه‌های معیشتی مردم) زمینه مساعدی را برای ورود فرهنگ عامه در آثارش فراهم ساخته است. او به طور وسیعی از عناصر فرهنگ عامیانه در شعر خود استفاده کرده است، به طوری که بیست درصد از اشعار سه منظومه خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و هفت پیکر مربوط به عناصر فرهنگ عامیانه است و سهم تقریبی هر یک از این عناصر در مجموعه مذکور به ترتیب زندگی مادی ۲۲، باورها ۲۲، مثلها ۱۳، آداب و رسوم ۱۲، نجوم ۱۲، طب ۱۱ لغات و اصطلاحات عامیانه ۵ و افسانه‌ها و اساطیر ۳ درصد است. [۱۷]

نکته قابل تأمل اینکه پادشاهان مستبدی که همواره می کوشیدند تا بر جنایتها و خیانتهای ریز و درشت خود سرپوش بگذارند از شاعران و هنرمندان می خواستند تا با چاپلوسی به باژگونه ترین گونه ممکن از خصال نیکو و نداشته ایشان سخن بگویند و توسن ِکلام را در بیراهه های ظلمانی و گِل آلوده تملق بدوانند. هرچند گروه قلیلی به این کار تن می دادند ولی چه بسیار افرادی که به گفته ناصر خسرو "قیمتی دُر لفظ دری" را به پای خوکان برخوردار از آخور ِدنیا نمی زیختند. به عنوان مثال ابن قتیبه می نویسد:

"ابن مفرّغ چون به حاکم وقت عباد بن زیاد نمی پردازد و آرزوی او را برآورده نمی کند به دستور حاکم در بصره دستگیر و محبوس می شود و او را نبیذ شیرین می نوشانند تا طبیعتش روان شود. گربه ای و سگی و خوکی را با او در یک بند می بندند و او را با این حال در کوچه های بصره می گردانند." [۱۸]

طنزآوران و شاعران همیشه از واقعیت های اجتماعی روزگار خود تأثیر پذیرفته اند. اما شیوه بیان این تأثیرپذیری با خیال و زیبایی همراه بوده است تا به این وسیله بی آنکه در تجربه واقعیت روبرو، آسیبی به مخاطب برسد او خود به کشف ناراستی و تنبه حاصل از آن نایل شود.

نویسنده: علیرضا - باوندیان

منبع: سایت - باشگاه اندیشه

پی نوشت:

[۱] - ابراهیمی دینانی، غلامحسین؛ نیایش فیلسوف، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی ۱۳۷۷ص ۳۶۶.

[۲] - اخوان ثالث، مهدی؛ بهترین امید، تهران، انتشارات میهن ۱۳۴۸ ص ۱۶۶.

[۳] - همان، ص ۱۵۴.

[۴] - مشحون، حسن؛ تاریخ موسیقی ایران، به نقل از استاد جلال الدین همایی.

[۵] - به نقل از کتاب تاریخ طبری، نوشته محمد جریر طبری.

[۶] – همان.

[۷] - بهار، محمد تقی؛ سبک شناسی، بخش یکم. کتاب چهارم.

[۸] - واژه ترانه در فرهنگ معین از ریشه اوستایی tauruna و به معانی گوناگونی آمده است:

- جوان خوش صورت، شاهد تر و تازه و صاحب جمال

- تصنیفی که سه گوشه داشته باشد هریک به طرزی: یکی بیتی و دیگری مدح و سوم تلا و تلا لا

- دوبیتی

- سرود، نغمه

این واژه در آثار مشاهیر ادب فارسی با همین تنوع معنایی گاه به تنهایی و گاه با ترکیبات متفاوت به کار رفته است:

ترانه:

ناصرخسرو، دیوان:

بدانی چو درمانی آنگه کز آنجا

نه بربط رهاند تو را نه ترانه

نظامی، هفت پیکر:

هر سفته دُری دُری می سفت

هر ترانه ترانه ای می گفت

حافظ، غزلیات:

- سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد

که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست

- مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد

وآنکه نه این ترانه سراید خطا کند

- چو لطف باده کند جلوه در رُخ ساقی

زعاشقان به سرود و ترانه یاد آرید

- مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر

بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد

- گرم ترانه چنگ و صبوح نیست چه باک

نوای من به سحر آه عذر خواه من است

ترانه زن: نوازنده، خنیاگر

امیر خسرو، هشت بهشت:

از نوای ترِ ترانه زنان

هر دو برخاستند ناز کُنان

●حافظ، غزلیات:

چون به هوای مدحتت زهره شود ترانه ساز

حاسدت از سماع آن محرم آه و ناله باد

ترانه گفتن: سرود و نغمه گفتن

امیر خسرو، لیلی و مجنون:

مجنون ز وفا فسانه می گفت

او با دل خود ترانه می گفت

(برگرفته از کتاب: ترانه های کهن شرقی، نوشته حسن نصیری جامی، مشهد، انتشارات محقق ۱۳۸۰ص ۱۶و۱۵)

[۹] - شمس قیس رازی؛ المعجم فی معاییر اشعار المعجم، شمیسا، سیروس، تهران، انتشارات فردوس ص ۱۱۲.

[۱۰] - نصیری جامی، حسن؛ ترانه های کهن شرقی، مشهد، انتشارات محقق ۱۳۸۰ ص ۲۶.

[۱۱] - مشحون، حسن؛ تاریخ موسیقی ایران، ص ۴۵۲.

[۱۲] - پناهی سمنانی؛ ترانه های ملی ایران، ص ۱۱۳.

[۱۳] - آرین پور، یحیی؛ از صبا تا نیما، ج ۲، تهران، انتشارات امیرکبیر ۱۳۵۴.

[۱۴]- فصلنامه سنجش و پژوهش؛ انتشارات مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه ای سازمان صدا و سیما.

[۱۵] - آرین پور، یحیی؛ از صبا تا نیما، ج ۲، تهران، انتشارات امیرکبیر ۱۳۵۴.

[۱۶] - مشحون، حسن؛ تاریخ موسیقی ایران.

[۱۷] - به نقل از "بررسی جلوه‌های فرهنگ عامیانه در شعر نظامی (خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر) فاطمه الهامی؛ به راهنمایی: غلامحسین غلامحسین‌زاده." پایان نامه (کارشناسی ارشد) -- دانشگاه تربیت مدرس، ۱۳۷۶.

[۱۸] - طبقات الشعرا، ابن قتیبه ص ۲۱۰.