شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
خمپاره و گنجشک
«داستان مریم» نوشته داوود امیریان براساس زندگی پرستار شهید مریم فرهانیان شکل گرفته است.
امیریان در «یادداشت نویسنده» اشارهای دارد به این که در بهمن ۱۳۸۰، به این منظور که به قصد تحقیق درباره زندگی شهید بهنام محمدی به آبادان و خرمشهر رفته و آنجا، حبیب احمدزاده، روایتی درباره این پرستار شهید را برایش نقل کرده و بعد هم او را با برادر و مادر شهیدان مهدی و مریم فرهانیان آشنا کرده. این کتاب درواقع، آن هنگام شروع به شکل گرفتن کرده است. همزمان با شکلگیری این کتاب، یک گروه مستندساز هم در حال تهیه فیلم درباره زندگی این پرستار شهید بوده.
امیریان همچنین از علاقه و احترام فراوانی که نسبت به «ننه هادی» [مادر شهید] هم در او و هم در اعضای گروه مستندساز ایجاد شده، گفته و البته از درگذشت ناگهانی مادر شهید در پانزدهم آبان ۱۳۸۲. به هر حال، این فضایی است که «داستان مریم» در آن شکل گرفته به عنوان یک «روایت مستند».
کتاب، از همان آغاز به مخاطب اعلام میکند که نویسنده ابداً قصدش «وقایعنگاری صرف» نیست بلکه میخواهد «مریم» را به عنوان یک شخصیت داستانی به مخاطب معرفی کند و متن از شکل و شمایل خاطرهنگاری خارج شده و رنگ و بویی حکایی گرفته: مهدی به خواهران و برادرانش گفت: «خب برای امروز کافی است، برای جلسه بعدی کتاب قیام حسینی استاد مطهری را میخوانیم و دربارهاش بحث میکنیم.»
مریم از دیدن حسین که خوابش برده بود خندهاش گرفت. به کمک فاطمه او را برد و در رختخوابش خواباند. فاطمه غر و لند کنان گفت: «انگاری مجبور است بیاید پای حرفهایی بنشیند که نه ازش سردرمیآورد و نه حوصلهاش را دارد و زود خوابش میبرد.»
مریم لبخندزنان گفت: «خب هنوز برایش زود است که این حرفها را درک کند. خود من خیلی وقتها وسط حرفهای مهدی چرتم میبرد و وقتی به خود میآیم که نصف حرفهای مهدی را نشنیدهام. همین که تو کلاسمان شرکت میکند و از بازی و استراحتش میزند باز هم جای شکر دارد.» صدای آذرخش آمد و بعد نمنم باران شروع شد.
مریم از پنجره به حیاط نگاه کرد. مادرش، ننه هادی را دید که پای تنور نشسته و خمیر را چونه میکند. سریع چترش را برداشت و به حیاط رفت. چتر را باز کرد و بالای سر ننه هادی ایستاد. ننه هادی به مریم نگاه کرد و گفت: «پیر بشوی مریم جان. انشاءالله عروسیت!» مهدی هم آمد. او هم چتری در دست داشت.
ـ آهای زرنگ خانم کمی برو آن طرفتر ما هم هستیم!
مریم کمی کنار کشید. حالا دو چتر آبی و سبز بالای سر ننه هادی بود و صدای ضرب قطرات باران از سطح براق چتر شنیده میشد.» با چنین آغازی، نویسنده، سه نفری را که در پایان قصه، از روایت خارج میشوند به مخاطب معرفی میکند. خروج این سه تن از روایت، همزمان نیست اما راوی، نوعی همزمانی روایی را به داستان میافزاید تا ساختاری کلاسیک را در آن رقم زند.
آخرین خروج، مال «ننه هادی» است. قلبش اذیتاش میکند. میبرندش پیش دکتر در اصفهان اما دلش در آبادان و ماهشهر مانده. سفر هوایی برایش خطرناک است با این همه حوصلهاش نمیکشد ۱۸ ساعت در اتوبوس بنشیند. برایش بلیت هواپیما میگیرند. ننه هادی برای آخرین بار صورت دخترها و نوههایش را میبوسد و سوار هواپیما میشود: «حال عجیبی داشت. به پشتی صندلیاش تکیه داد و چشمهایش را بست. هواپیما اوج گرفت. ننه هادی چشمهاش را باز کرد و دید مریم و مهدی، حاج لطیف و فرجالله کنارش هستند... بغضاش ترکید. گفت: «... دلم برایتان پر میکشید.»
مهدی خیسی چشمهای مادرش را پاک کرد. خندید: «آمدهایم ببریمت ننه، میآیی؟» ... حاج لطیف گفت: «مریم زحمت کشیده، خانه را برای آمدنت آماده کرده. دیگر هیچ کس طاقت دوریات را ندارد.»
ننه هادی از جایش بلند شد. گفت: «...برویم.» خب، هواپیما، استعاره خوبی است برای چنین خروجی از روایت که مشخص است خروجی عینی اما غیرمادی است. شاید هم این اتفاق، دقیقاً با چنین توالی روایی نیفتاده باشد ولی نویسنده به نفع روایت دخل و تصرف کرده در وقایع، که حتی در روایت وقایع مستند، کار اشتباهی نیست. مهم این است که صحنهها در ذهن مخاطب ماندگاری پیدا کنند یا لااقل مخاطب با رضایت از روایت خارج شود و این رضایت، هم حسی و هم متقاعدکننده رویکرد اخلاقی او باشد.
کاری که نه به شیوهای عاری از نقص، با این همه متقاعدکننده در این متن صورت گرفته است و البته نرمش بیشتر «زبان» در بازنگاری وقایع میتوانست، بیشتر از این هم به این موفقیت کمک کند: «داخل کانتینر سرد بود. چند شهید در گوشه و کنار کانتینر دیده میشدند. علی دست حسین را کشید. رفتند ته کانتینر علی نشست و از روی مریم، چادرش را کنار زد. مریم انگار خوابیده بود. حسین جرأت نکرد جلوتر برود. همان جا زانوانش سست شد. سرش را به بدنه فلزی کانتینر کوبید و ناله کرد: مریم، مریم، مریم.»
امیریان نویسنده مستعدی است که در برقراری «چفت و بست» روایی موفق است با این همه، گاهی که به نتیجهگیریهای مقالهوار میرسد از قوت روایت و ادای دین به «شخصیت» و کارکرد غایی «وضعیت» کاسته میشود مثل آن ایده درخشان «پرنده روی شاخه» که با جمله پایانی «دشمن حتی به پرندگان شهر آبادان هم رحم نمیکرد» از تأثیر داستانیاش بر مخاطب کاسته شده.
بگذارید بدون این جمله، این بخش را بخوانیم: «رد نشانه مریم را گرفت. پرندهای با بدنی طوسی و کاکل سورمهای روی شاخه درختی نشسته بود. گنجشکهای زیادی روی شاخ و برگ درختها بالا و پائین میپریدند ... خندید ... هر دو خندیدند. از مدتی پیش به خاطر مانتوی طوسی و مقنعه سرمهای مریم، خانم جوشی اسمش را زیزی بنگال گذاشته بود و هر وقت با هم شوخی میکردند به همین اسم صدایش میکرد.
ناگهان صدای سوت خمپاره آمد. خانم کریمی مریم را هل داد و هر دو روی زمین دراز کشیدند ... مریم صدای وحشت زده گنجشکها را شنید. بوی باروت و خاک در مشامش پیچید. چند خمپاره دیگر هم در محوطه بیمارستان منفجر شد ... اوضاع که آرام شد ... دخترها از خوابگاه دوان دوان به سویشان آمدند.
خانم کریمی با چشمانی گرد شده به پای درختها خیره مانده بود به طرف درختها رفت. مریم و دیگران هم پشت سرش راه افتادند. منظره وحشتناکی بود.
زیزی بنگال و صدها گنجشک تکهتکه شده پای درختها افتاده بودند. خانم کریمی زی زی بنگال خونی را که هنوز بالبال میزد برداشت و زد زیر گریه.» این شیوه که شما صحنه را با خنده شروع کنید و با گریه ختم [از «متضاد»ها استفاده ببرید] شیوه درست و تأثیرگذاری است فقط یک نکته: باید برای «فشرده سازی» روایت، اهمیتی ویژه قائل شد؛ درواقع اهمیتی مضاعف؛ امری که گاهی مستندنگارها از آن غافل میشوند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست