یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

امامان ع اوصیاء حق پیامبر ص


امامان ع اوصیاء حق پیامبر ص

واژه «اوصیاء» جمع «وصی» است وصایت در لغت به معنای وصل چیزی به چیز دیگر است

● واژه اوصیاء

واژه «اوصیاء» جمع «وصی» است. وصایت در لغت به معنای وصل چیزی به چیز دیگر است. مقائیس اللّغهٔ گوید: «وصی اصل یدل علی وصل شی‏ء بشی‏ء»(۱) معنای عرفی وصیت سفارش است و از همین ریشه گرفته شده است چون در وصیت انسان سفارش می‏كند بعد از مرگش كارهائی برای او انجام دهند و به دیگر عبارت موصی كارش را به وصی منتقل می‏كند و یا كارهای قبل از مرگ را به بعد از آن متصل می‏نماید.

این معنای خاص وصیت است، در قرآن كریم این واژه در معنای عام سفارش هم به كار رفته است «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر...؛(۲) یكدیگر را سفارش به حق و سفارش به صبر می‏نمایند.»

«و وصینا الانسان بوالدیه حسنا...؛(۳) و انسان را سفارش كردیم كه نسبت به والدین رفتار شایسته داشته باشد.»

و... و...

در این فراز از زیارت جامعه كبیره مراد از اوصیاء همان وصایت به معنای خاص است یعنی آنكه پیامبر اكرم(ص) امیرمؤمنان(ع) و فرزندان معصومش را جانشینان خود قرار داد.

● ضرورت وصایت و وصی از نگاه عقلی

بدون تردید پیامبری كه مكتب حیات بخش اسلام را با رنجها و زحمتهای فراوان مطرح و تثبیت كرد، بدون جانشین آنرا رها نمی‏كند، پیامبری كه به خود اجازه نمی‏دهد حتی برای چند روزی كه در مدینه نیست، جانشین نداشته باشد چگونه امّت را بعد از خودش بدون جانشین بگذارد.

بدین ترتیب كسی كه منكر تعیین وصی و اعلام آن از سوی رسول اكرم(ص) است یا باید منكر رنج رسالت شود و بگوید چون پیامبر اكرم(ص) اذیت و آزاری برای تبلیغ دین تحمل نكرد، به حفظ آن علاقه‏ای نداشت و آن را رها كرد یا باید بگوید پیامبر اسلام برای نشر آئین خود رنج فراوانی كشید لیكن آنقدر بی تدبیر و بی برنامه بود كه هیچ برنامه و تدبیری برای پس از خود نداشت. با اندكی تأمّل در می‏یابیم كه این اشكال به مدبر نظام هستی یعنی پروردگار متعال نیز وارد است «نعوذ بالله و نستجیربه» در حالی كه خلیفه اول و دوم آن چنان آینده‏نگر، برنامه ریز و دلسوز بودند كه اصرار داشتند تكلیف وصی و جانشین خود را قبل از مردنشان روشن كنند.(۴)

بنابراین بی‏تردید پیامبر فكری به حال «وصی» بعد از خودش كرده است این فكر و طرح نمی‏تواند واگذاری امر وصایت به مردم باشد، زیرا تجربه جنگهای خونین دهها ساله اوس و خزرج می‏گوید واگذاری چنین مسئله مهمی به مردم پیامدی جز جنگ و خونریزی را در پی نخواهد داشت و این چیزی است كه پیامبر اكرم(ص) شدیداً از آن بیم داشت.

از سوی دیگر باید بین وصی و مورد وصیّت سنخیت باشد، هیچ عالمی چاپ كتاب خود یا تصحیح و تعلیقه بر آن را به شخص عامی و بی‏سواد وانمی‏گذارد چنانكه هیچ تاجر یا صاحب شركتی اداره امور تجارت یا شركت را به فردی ناآشنا نمی‏سپارد با این حساب باید وصی پیامبر كسی باشد كه سنخیت با نبی و نبوت داشته باشد. این را فقط خداوند می‏داند «اللّه اعلم حیث یجعل رسالته»(۵) او كه عالم به نهان است می‏تواند شخصیت شایسته «وصایت» را بشناسد بر این اساس است كه تعیین وصی برای مقام نبوت بر عهده خداوند است و نقش پیامبر در این امر تنها ابلاغ و اعلان است. و بدون هیچ شكی در بین امت هیچكس شایستگی‏ها و لیاقتهای لازم را برای این امر جز امیرمؤمنان(ع) نداشت، این سخنی گزاف نیست و دوست و دشمن به آن معترفند، و حضرت مولی علی(ع) تنها شخصیتی است كه مدّعی صادق مقام والای جانشینی نبی اكرم(ص) بود و دیگرانی كه مدعی این مقام بودند هیچگاه سخن از آن نداشتند كه منصوب پیامبرند كه اگر چنین بود آنچنان این مطلب را فریاد می‏كردند كه گوش فلك را كر می‏نمودند!

به این ترتیب پذیرش ضرورت وصایت ما را به امیر مؤمنان(ع) می‏رساند و نیازی به براهین نقلی نیست.

● ادله نقلی وصایت مولی علی(ع)

لیكن بحمد اللّه ده‏ها دلیل نقلی داریم كه پیامبر اكرم(ص) امیرمؤمنان علی(ع) و بعد از آن حضرت یازده فرزند معصومش را به عنوان جانشینان بعد از خود معرفی كرده است. در اینجا از میان آنهمه تنها به بیان سه نص متواتر در این زمینه اكتفاء می‏كنیم:

▪ حدیث دار

در آغاز بعثت بعد از علنی شدن دعوت حضرت نبی اكرم دستور داد كه غذائی آماده كنند و همراه آن شیری ترتیب دهند سپس چهل و پنج نفر از سران بنی هاشم را دعوت نموده و از این رهگذر راز نهفته را آشكار كند روز اول زمینه برای اعلان این امر فراهم نشد روز دوم این سفره گسترانیده شد حضرت پس از ستایش خداوند فرمود:

به راستی هیچگاه راهنمای یك جمعیت به كسان خود دروغ نمی‏گوید به خدائی كه جز او خداوندی نیست من فرستاده خدا به سوی شما و عموم جهانیان هستم آنگاه فرمود: فرزندان عبدالمطلب! من جوانی را نمی‏شناسم كه ارمغانی بهتر از آنچه كه من برایتان آوردم آورده باشد، من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده‏ام و خدایم مرا مأمور كرده شما را به جانب او بخوانم. آنگاه فرمود: «فایكم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یكون اخی و وصیی و خلیفتی فیكم» پس كدامیك از شما مرا به این امر كمك و پشتیبانی می‏كنید تا برادر و وصی و جانشین من باشد.

«فاحجم القوم جمیعاً» همگی سكوت كردند سكوتی كه نشان از عدم پذیرش این دعوت الهی داشت اینجا مولی علی(ع) برخاست و فرمود: انا یا نبی اللّه اكون و زیرك علیه؛ ای پیامبر خدا من آماده پشتیبانی از شما هستم، طبق یك نقل پیامبر(ص) دستور داد كه حضرت بنشیند و سپس گفتار خود را سه بار تكرار كرد و هر سه بار امیرمؤمنان علی(ع) اعلام آمادگی كرد اینجا بود كه پیامبر اكرم(ص) اعلام كرد:

«انّ هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیكم فاسمعوا له واطیعوه» مردم این علی برادر و وصی و جانشین من است میان شما از او حرف شنیده و مطیعش باشید.

این حدیث معروف به حدیث الدار یا حدیث بدء الدعوهٔ است. دو مطلب در مورد این حدیث گفتنی است:

۱) این حدیث از جهت سند معتبر است و بزرگان اهل سنت آنرا روایت كرده‏اند كه در پاورقی آدرس دقیق كتابهای آنها را آورده‏ایم.(۶) برخی از بزرگان از مورخان اهل سنت مثل ابن اثیر این حدیث را مسلّم گرفته است(۷) و ابوجعفر اسكافی معتزلی در كتاب نقض العثمانیه تصریح به صحت این حدیث دارد.(۸) بنابر این تشكیك در صحت سند این حدیث كاری نادرست و غیر محققانه است.

۲) از عجائب اینست كه «طبری» در تاریخش تصریح دارد كه پیامبر(ص) فرمود: «فایكم یوازرنی علی هذا الامر ان یكون اخی و وصیی و خلیفتی فیكم.»

اما همین طبری در تفسیر «وصیی و خلیفتی» را حذف كرده و «كذا و كذا»(۹) آورده است این یعنی تحریف تاریخ و دخالت گرایش عقیدتی خاص در بیان تاریخ!

ابن كثیر دمشقی هم در البدایهٔ و النهایهٔ نقل تفسیر طبری را آورده است نه تاریخش را!(۱۰)

و محمد حسنین هیكل هم در كتاب حیاهٔ محمد جمله: «و ان یكون اخی و وصیی و خلیفتی فیكم» و نیز جمله‏ای كه پیامبر اكرم(ص) به مولی علی(ع) فرمود كه: «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیكم فاسمعوا له و اطیعوه» را به كلی حذف كرده است.(۱۱)

تذكر این نكته بدان جهت است كه پژوهشگران حقایق تاریخی هشیار باشند تا به دام تحریف نیفتند و با استعانت از تحقیق عمیق و استفاده از محققان دقیق در پی حقایق تاریخی باشند.

▪ حدیث منزلت

از جمله نصوص وصایت حدیث منزلت است. امیرمؤمنان علی(ع) در غزوه تبوك به دستور پیامبر اكرم(ص) در مدینه ماند تا در غیاب پیامبر اكرم امور مدینه را سامان داده آنرا از خطرات برهاند اقامت مولی(ع) در مدینه توطئه گران را سخت ناراحت كرد زیرا فهمیدند كه با وجود علی(ع) و مراقبتهای پیگیر او دیگر نمی‏توانند به كام خود برسند بر این اساس خواستند با شایعات دروغین مولی را از چشم بیاندازند. مولی جهت ابطال تهمت آنها سلاحش را برگرفت و محضر پیامبر(ص) شرفیاب گردید و محضر پیامبر(ص) عرضه داشت كه منافقان می‏پندارند كه از من ناراحتی و مرا جانشین گذاشتی تا از دست من راحت گردی!!

پیامبر اكرم(ص) فرمود: دروغ می‏گویند من ترا جانشین خودم قرار دادم، برگرد به مدینه و مدیریت خاندان خود و مرا به عهده‏گیر.

«افلا ترضی یا علی ان تكون منی بمنزلهٔ هارون من موسی الّا انه لانبی بعدی» آیا خشنود نیستی كه منزلتت نسبت به من همانند جایگاه هارون نسبت به حضرت موسی است جز اینكه پس از من پیامبری نیست همانطوری كه او وصی و جانشین بلافصل موسی بود تو نیز جانشین و خلیفه پس از من هستی.

پی‏نوشت‏ها:

۱. مقائیس اللغه، ج ۶، ص ۱۱۶.

۲. سوره عصر، آیه ۳.

۳. سوره عنكبوت، آیه ۸.

۴. ادب فنای مقربان، ج ۲، ص ۲۲۴.

۵. سوره انعام، آیه ۱۲۴.

۶. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۱۹ تا ۳۲۱ ؛ ط دار المعارف مصر؛ تاریخ الكامل اب اثیر شافعی، ج ۲، ص ۶۲ و ۶۳؛ ط دار حاذر بیروت؛ شرح نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، ج ۱۳، ص ۲۱۰ و ۲۴۴؛ ط مصر با تحقیق محمد ابوالفضل.

كنزالعمال، ج ۱۵، ص ۱۱۵، ح ۳۳۴ ؛ ط دوم حیدرآباد، مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۴۱ و ۴۲.

ترجمهٔ الامام علی بن ابی طالب از تاریخ دمشق، تألیف ابن عساكر شافعی، ج ۱، ص ۸۵، ح ۱۳۹ و ۱۴۰ و ۱۴۱، چاپ بیروت، نیز رجوع كنید به «المراجعات مراجعه، ۲۰، ص ۱۸۷ و ۱۸۸ و سبیل النجاهٔ فی تتمهٔ المراجعات تألیف حسین راضی، ص ۱۱۳ و الغدیر، ج ۲، ص ۲۷۸ و ۲۷۹. و غایهٔ‏المرام، المقصد الثانی، باب ۱۵ و ۱۶ و تعلیقات احقاق الحق، ج ۴، ص ۶۶ و ۷۰.

۷. الكامل، ج ۲، ص ۶۲ و ۶۳.

۸. نقض العثمانیهٔ، ص ۲۶۳.

۹. تفسیر طبری، ج ۱۹، ص ۷۵.

۱۰. البدایهٔ و النهایهٔ جزء سوم، از جلد دوم، ص ۴۰.

۱۱. حیاهٔ محمد، ص ۱۰۴.

۱۲. صحیح بخاری، ج ۵، ص ۱۲۹؛ط دارالفكر، باب غزوهٔ تبوك، صحیح مسلم كتاب الفضائل باب فضائل علی بن ابی‏طالب، ج ۲، ص ۳۶۰ ؛ صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۳۰۱، ح ۳۸۰۸ و ۳۸۱۳ و ۳۸۱۴ تصریح به صحت و حسن این حدیث دارد.

مسند احمد بن حنبل، ج ۳، ص ۵۰، ح ۱۴۹۰ و ح ۱۵۰۵ و ح ۱۵۰۹ و ح ۱۵۳۲ و ح ۱۵۸۳ همه این روایات را تصریح به صحت دارد.

سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۲ ح ۱۵، و ح ۱۲۱.

و دهها مصدر دیگر، رجوع كنید به سبیل النجات فی تتمهٔ المراجعات، ص ۱۱۷ تا ص ۱۲۰ نیز المراجعات ص ۱۹۹ مراجعه ۲۸ و مراجعه ۲۹، نیز رجوع كنید به احقاق الحق ج ۵، ص ۱۳۴ تا ۲۳۴.

۱۳. ترجمهٔ الامام علی بن ابی طالب من تاریخ دمشق تألیف ابن عساكر، ج ۱، ص ۲۰۶ ، ح ۲۷۱ و ۲۷۲.

و صحیح مسلم كتاب الفضائل باب فضائل علی بن ابی طالب، ج ۲، ص ۳۶۰؛ خصائص امیرالمؤمنین نسائی شافعی، ص ۴۸ و ص ۸۱ ؛ط حیدریه؛ صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۳۰۱ ؛ اسد الغابهٔ، ج ۴، ص ۲۵ و ۲۶ الاصابهٔ ابن حجر، ج ۲، ص ۵۰۹ ؛ جامع الاصول ابن اثیر، ج ۹، ص ۴۶ و از كتابهای شیعه: الغدیر، ج ۱۰، ص ۲۵۷. المراجعات مراجعه ۲۸، ص ۲۰۰؛ سبیل النجاهٔ، ص ۱۱۷.

۱۴. شواهد التنزیل حسكانی، ج ۲، ص ۲۱.

مناقب ابن مغازلی، ص ۳۴، ح ۵.

شرح ابن ابی الحدید معتزلی، ج ۱۸، ص ۲۴ ؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۷۱، ح ۳۰۲ ؛ ترجمهٔ الامام علی بن ابی طالب از تاریخ دمشق از ابن عساكر، ج ۱، ص ۳۳۹، ح ۴۱۰ و ح ۴۱۱ ؛ المراجعات مراجعه، ۲۸،ص ۲۰۰ ؛ سبیل النجاهٔ، ص ۱۱۷.

۱۵. بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۶۰.

۱۶. همان، ص ۲۶۰.

۱۷. همان، ص ۲۰۶ ؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۳۳۲، ح ۱۵۳.

۱۸. بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۳۳۴.

۱۹. بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۴۳.

۲۰. اثبات الهداهٔ، ج ۳، باب ۱۰، ح ۲۴۳.

۲۱. ر.ك سبیل النجاهٔ، ص ۱۲۰ نیز رجوع كنید به كتاب پیشوائی در اسلام، ص ۲۵۲ تا ۲۵۶.

۲۲. سوره طه، آیه ۲۹ و ۳۰.

۲۳. سوره طه، آیه ۳۲.

۲۴. سوره اعراف، آیه ۱۴۳.

۲۵. الالهیات علی هدی الكتاب و السنّهٔ و العقل، ج ۲، ص ۵۸۸ و ۵۸۹، ناشر المركز العالمی للدراسات الاسلامیه.

۲۶. اصول كافی، ج ۱، ص ۵۲۷ ؛ ادب فنای مقربان، ج ۲، ص ۲۴۰.

۲۷. صحیح بخاری، ج ۹، باب الاستخلاف، ص ۸۱.

۲۸. صحیح مسلم، ج ۶، كتاب الاماره باب الناس تبع لقریش، ص ۳ و مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۹۸ و ۸۶ و ۸۹ و ۹۲.

۲۹. مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۹۸.

۳۰. ر.ك الالهیات ج ۲، از ص ۶۱۱ و ۶۱۷.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.