سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
طره گل به چهره شهر می کشد
شب بوها توی دستشان بازی میکند، گلهایش پیچ و تاب میخورد و برگهایش با باد میرقصد، بوی شب بوها مست کننده است. سرما آخرین زورش را میزند، اما به تن زنبورهای عسل که مویی خزمانند دور گردنشان روییده است و خرطوم شهدکشی شان را تا ته توی شب بوها فرو میبرند، اثر نمیکند.
کارگرها شب بوها را از بار کامیون تخلیه میکنند، داخل فرغون میریزند و از سنگفرش شیبدار پارک پایین میبرند. اینجا دریایی از شب بو است که موجهایی به رنگ سرخ، بنفش، سفید و گلبهی دارد. مردم گلدان مجانی میخواهند یا دست کم، شب بویی برای خریدن اما این گلهای جادویی با آن بوی شامه نواز که بین کارگران دست به دست میشود، قرار است گوشهای از شهر آرام بگیرد.
چند گلدان سفالی، شکسته، ریشههای چند شب بو از گوشه شکستگیها بیرون زده، اما بقیه گلدانها سرحال است. زمان، گلدانها را از فرغون پایین میکشد ؛ نه زیاد مهربان، اما گلها باز هم مقابل لرزش تاب میآورند. شاید عتیق مقابل چشمهای اوست ؛ پسرش که همراه همسر زمان در «دایکوندی» مانده است. زمان بوی قندهار میدهد، همانجا که ما وقتی کسی را در جمع کردن بار و بنه وسواسی میبینیم، با لبخندی آمیخته به تعجب میپرسیم مگر سفر قندهار میروی؟
او تنها کارگر فضای سبز بوستان است که حاضر شد من خبرنگار را بپذیرد. همولایتیهایش که یا بار از کامیون خالی میکنند یا فرغون پر از گلدان را هل میدهند یا دیوارههای حوض را رنگ میکنند، مرا به دنیای خصوصیشان راه ندادند. نگاه آنها شبیه نگاه به غریبهای پرآزار است که باید از او دوری کرد، اما زمان با آن چشمهای کشیده و ریز که در صورتی سوخته از آفتاب میچرخید به من اطمینان کرد.
نام قندهار را فقط شنیدهام و میدانم ولایتی از ولایتهای افغانستان است، اما نیاکان ِ زمان همه اهل این شهرند و آنجا قد کشیدهاند. در قندهار هم انگار شهر را برای رسیدن نوروز گلکاری میکنند ولی زمان و همولایتیهایش از قندهار به تهران آمدهاند چون کارهای فضای سبز در پایتخت کشور همسایه، شغلی دائم به حساب میآید. شب بوها حالا از بار کامیون خالی شده و کارگرهای سبزپوش مجال ایستادن ندارند. آنها باید گلهای سفید و سرخ و بنفش و گلبهی را لابهلای بنفشهها، فلفلها و کلمهای زینتی، صنوبرها، افراها، دافنهها، چنارهای هفت رنگ و گلهای کاغذی بکارند. از کارگرها اسم گلها و درختچهها را میپرسم، اما بجز زمان که برخی را غلط و برخی را درست میگوید، کسی نمیداند ریشههایی را که زیر خاک میکند، برای چه گیاهی است. با اینکه آنها گلها و گیاهان را خوب نمیشناسند اما اگر مردان افغان نباشند، فضای سبز تهران میخوابد.
بیلچهها بالا میرود و با ضرب به زمین کوبیده میشود. خاک خیس است و راحت جابهجا میشود؛ چالهها برای شب بوها آماده است، ریشهها و کمی از ساقه درون خاک آرام میگیرد و گلها روی زمین مثل نگهبانهایی نیزه به دست، قد راست میکنند.
لچکی کنار خیابان حالا شبیه یک تابلوی نقاشی شده.نمیدانم زمان و همولایتیهایش بوی خوب گلها را حس میکنند یا بوی خوش برای شامهشان آنقدر تکراری شده که دیگر آن را حس نمیکنند. ولی شک ندارم که آنها هر روز به پول فکر میکنند، به دستمزد ۸۰۰ هزار تومانی که هر ماه بابت دو شیفت کار دریافت میکنند.
گسترش فضای سبز برای تهران (با اینکه فقط برای گلکاری در یک بوستان با وسعت معمولی بیشتر از ده میلیون تومان پول نیاز است) برگ برنده است، اما نه فقط برای این شهر و مردمش بلکه برای صدها کارگری که اگر گلها،درختچهها و درختان همچنان کاشته شود، چرخ زندگی آنها نیز خواهد چرخید.
مریم خباز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست