یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

انقلابها و شعارها


انقلابها و شعارها

یک جنبش فقط می تواند با مفاهیمی ادامه طریق دهد که آن را ایجاد کرده است اگر شعارها و مفاهیم یا روش گفتگو با افکار عمومی درون جنبش عوض شد, آن جنبش یا دیگر جنبش نیست یا چیز دیگری است که همان پوسته و ظواهر جایگزینش شده اما باطن اش استحاله شده است

یک جنبش فقط می تواند با مفاهیمی ادامه طریق دهد که آن را ایجاد کرده است. اگر‌‌ ‌شعارها و مفاهیم یا روش گفتگو با افکار عمومی درون جنبش عوض شد، آن جنبش یا دیگر جنبش نیست یا چیز‌‌ ‌دیگری است که همان پوسته و ظواهر جایگزینش شده؛ اما باطن اش استحاله شده است. این‌ ‌مشکل اولا از نظر جامعه شناختی و تاریخی متوجه همه انقلابها است.‌‌ ‌می گویم “انقلابها” برای اینکه حکومتهای غیر انقلابی یا تحمیلی، اساسا خیلی‌‌ ‌دغدغه ایدئولوژی ندارند و مبتنی بر فرهنگ و تفاهم و گفتگونیستند. اما‌‌ ‌انقلابها چون بر پایه حرکت مردمی بر سر کار می آیند، بیشتر با این مسئله درگیر می شوند که حالا چه باید کرد تا مفاهیم و ارزشهای جنبش به یک نهاد مستقر تبدیل‌ ‌شود؟ بانگاهی به تاریخ انقلاب های مدرن، می بینید بعد از پیروزی، نمی دانند که با شعارهایشان چه کنند. عده ای‌‌ ‌سریعا کودتا می کنند اما عده ای که نمی توانند یا جرات ندارند همه چیز را علنا‌ ‌زیر پا می‌گذارند، تفسیرهای دیگری از همان شعارهای قبلی ارائه می دهند؛ یعنی لفظ‌ ‌شعارها باقی است ولی اهداف دیگری تعقیب می شود.‌‌ جنبش های قرن نوزدهم و قرن بیستم دنیا که تحت عنوان‌ ‌انقلاب ثبت شده‌ ‌اند، مانند انقلاب کمونیستی یا جنبشهای فاشیستی و خرده جنبشهای اروپا مانند جنبشهای‌ ‌ناسیونالیستی و جنبشهای تحت تاثیرش در کشورهای آسیایی و آفریقایی مثل‌ ‌انقلاب مشروطه در ایران که شعارش عدالتخواهی، اسلامخواهی و مبارزه با استبداد و فساد‌‌ ‌بود که تبدیلش کردند به شعارهای قرارداد اجتماعی روسویی و فرانسوی. اصلا صحبت مشروطیت و الهام از انقلاب فرانسه نبود. مشروطیتی که در ذهن مردم و علما بود، یک مشروطه اسلامی بود که بعد تفسیر شد و مشروطه انگلیسی از آب درآمد. یعنی تثبیت و نهادینه کردن دیکتاتوری؛ تبدیل دیکتاتوری قاجار به دیکتاتوری مدرن تر رضاخانی تحت عنوان‌ ‌مشروطیت‌‌ ‌‌.‌

‌در خود انقلاب فرانسه هم این اتفاق افتاده‌ ‌است. عمدتا شعارها طبقاتی و عدالتخواهانه بوده و واقعا یک انقلاب لیبرالیستی نبود و بعدها تفسیر شد. دستکم جمهوری خواهی، حقوق بشر و آزادیخواهی شعار درجه یک و‌ ‌پررنگش نبود.‌‌ به هر صورت انقلاب (چه با ماهیت مذهبی و چه با‌ ‌ماهیت ضد مذهبی) موفق شده با قدرت بسیج اجتماعی، افکار عمومی را متقاعد و شالوده‌‌ ‌شکنی کند و سیستم جدیدی را مستقر نماید. این یک امتیاز است که این کار را با زور‌ ‌اسلحه و سرکوب نکرده و از طریق تفاهم با افکار عمومی و بسیج مردم این کار را کرده‌ ‌است. اما‌ ‌اتفاقی که می افتد این است که جای هدف و وسیله تغییر می کند، یعنی خود انقلابیون فکر می کنند انقلاب شده است برای اینکه آنها بر سرکار بیایند. این همان چیزی است که در همین نزدیکی در اواخر دهه دوم انقلاب اسلامی حتی از داخل حکومت نیز شنیده می شد؛ یعنی یک تلاش جدی برای تغییر شعارهای انقلاب. شعارهایی که در انقلاب‌ ‌مطرح می شد، کم کم در حاشیه رفت و شعارهای دیگری مطرح شد که امام و هیچ‌کس دیگر‌ ‌هیچ‌وقت این شعارها را در انقلاب و در مبارزات نگفته بود.‌

استاد شهید مرتضی مطهری دوماه قبل از شهادت شان صحبتهای رسایی دارد. بیاناتی که ایشان در مورد عدالت، برابری و آزادی داشته، قابل تامل است. راجع به روحانیت صریحا می گوید قرار نیست حکومت صنفی و حکومت‌‌ ‌آخوندی برقرار کنیم؛ جمهوری اسلامی قرار نیست آزادی‌ها را سلب کند و عدالتخواهی به‌‌ ‌معنی واقعی کلمه است. هیچ تفاوتی بین عالی ترین مقامات جمهوری اسلامی و عادی ترین‌‌ ‌مردم از لحاظ برخورداری از مزایای اقتصادی، اجتماعی و حکومتی نباید باشد. انقلاب ما‌ ‌برای حاکم کردن طبقه ای بر سایر طبقات و صنفی بر سایر صنوف نیامده. اگر این‌طور‌ ‌نباشد، جمهوری اسلامی نابود خواهد شد و رفتنی است. اگربا نگاه به عدالت، برابری،‌‌ ‌اخلاق و معنویت وفادار نباشیم از همین الآن اعلام می کنم این انقلاب رفتنی است و‌ ‌اگر بماند این انقلاب، آن انقلاب نیست. ممکن است جسمش بماند اما دیگر آن انقلاب‌ ‌نیست‌‌ ‌ و ....‌ در رژیم های بعد از انقلاب هدف کم کم تبدیل می شود به‌ ‌تثبیت قدرت. انقلابیون یادشان می رود که کسب قدرت و حکومت وسیله ای بود برای تبیین‌ ‌آزادی، برابری، برادری، عدالت، اخلاق، معنویت و استقلال.

کم کم وسیله جای خود را به‌ ‌هدف می دهد. اصل این است که “ما” سرکار باشیم. اصلا مهم نیست که آن ارزشها و شعارها‌‌ ‌تبیین شود و نهادینه شود.‌‌ ‌تفاوت حکومت اسلامی علی با حکومت اسلامی خلفا در صدر‌ ‌اسلام، تفاوت این دو نوع گرایش است. هر دو تبلیغ حج و نماز و روزه و تقوا می کنند و‌ ‌از کتاب و سنت رسول الله می گویند و ظواهر یکی است لکن دو شکل از حکومت اسلامی است‌‌.‌‌ سخنرانی های علی بن ابیطالب (ع) بعد از حکومت، از قبل انقلابی تر است. چطور بعد از اینکه حکومت دستش آمده (با آن‌ ‌همه تهدید داخلی و خارجی) زبانش از زبان اپوزیسیونی هیچ فاصله نگرفته بلکه تندتر است، این علامت صداقت است. اگر ما قبل از حاکمیت، عدالتخواه و آزادیخواه باشیم، بعد یادمان برود، یعنی با منافعمان کار داریم. امیرالمومنین(ع) بر سر همین‌‌ ‌مفاهیم، سه جنگ متحمل شده و الا خودشان می فرمایند والله من از‌ ‌معاویه دیپلمات ترم، اما به هر قیمتی حکومت را نمی خواهم.‌‌ اما انقلاب ما استثنایی است.

هیچ انقلابی نیست بعد‌ ‌از ۲۹ سال باز راهپیمایی چند میلیونی داشته باشد؛ چرا که صداقت و غنای‌‌ ‌فرهنگ اسلامی (با اینکه کاری روی آن انجام ندادیم) در اندازه خودش نیمه بالفعل یا‌‌ ‌بالقوه کار خودش را کرده است، اما اینها کافی نیست. همان‌طور که سرمایه اقتصادی مصرف‌‌ ‌می شود، ما داریم سرمایه اجتماعی را مصرف می کنیم، پس کجا باید این سرمایه تولید شود؟ اگر این سرمایه اجتماعی را نداشتیم، جنگ را نمی توانستیم از سرمان بگذرانیم، این‌‌ ‌سرمایه قبل از جنگ تولید شده بود و در جنگ مصرف شد. سرمایه ای باید تولید شود که‌ ‌بتواند تحریم و فشار و تهدید را از سر بگذراند. این سرمایه باید یک جایی تولید‌ ‌شود‌‌.‌ جایی که باید دو عنصر اساسی را داشته باشد:‌‌ ‌یکی صداقت است و دیگری قدرت تولید فکر و نوآوری. شعارها لازم است ولی کافی نیست. تبلیغ یعنی فرهنگ سازی یعنی غنی سازی ادبیات انقلاب، مفهوم سازی، تئوری سازی، واژه سازی، نوآوری، بازتولید دائمی ارزش ها و شعارهای‌‌ ‌انقلاب. زمان به شدت مشغول فرسایش سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی یعنی انسجام و اعتماد عمومی و زمان مشغول خنثی سازی بمب انسانی‌‌ ‌انقلاب است و آب در آتش انقلاب می ریزد. لذا افراد و نهادهایی باید باشند که مشغول‌‌ ‌فکرسازی و مفهوم سازی مداوم باشند که بتوانند انرژی تخلیه شده تدریجی یک انقلاب را‌‌ ‌پی در پی بازتولید کنند وگرنه این انرژی و انگیزه ها لایتناهی نیستند و تمام می‌ ‌شوند.

نباید اتاقهای مفهوم سازی مشغول کلیشه سازی‌ ‌باشند. چشمی به مردم داشته باشند؛ مردم واقعی که انواع و اقسام دارند، همه شان نه انقلابی اند و نه ضد انقلابی. حرف زدن با مردم باید دوطرفه باشد و اتاق مفهوم سازی‌‌ ‌باید چشمی هم به ایدئولوژی انقلاب داشته باشد. هدف انقلاب ما برخلاف انقلاب‌ ‌کمونیستی و جنبش فاشیستی فریب افکار عمومی نیست. آنها هدفشان فریب افکار عمومی است‌ ‌ولو از طریق فریب یا ارعاب مردم. برنامه ریزی می کنند، آدمها‌ ‌را ماشین برنامه ریزی می بینند. تبلیغات رسمی درست می کنند که مداوم به جای جواب دادن‌‌ ‌به سئوالات، سئوالها را سرکوب کنند. هدف اصلی آنها مهارسازی نیروهای تازه متولد شده‌ ‌در انقلاب و اخته کردن ذهن جامعه است.‌‌ انقلاب اسلامی بدون ایمان مردم نه وجود دارد نه‌ ‌ماهیت. این مسئله مهمی است. این ایمان یک ایمان کور فاشیستی نیست، بلکه با معرفت تغذیه می شود.

اگر‌ ‌مردم ایمان می خواهند، باید معرفت به آنها داده شود. معرفت سازی به خزانه های فکری‌ ‌برای محتوا و به خلاقیت برای روش شعارسازی برای انقلاب احتیاج دارد. شعار یک انقلاب‌ ‌برای مردم می ماند به طوری که نسل بعد به آن نخندند. شعاری که اولا شفاف و معنادار‌ ‌و منطقی باشد و از آن مهمتر اینکه از اعماق واقعیت و احساس و درد جامعه برخاسته‌ ‌باشد. مردم نگویند که اینها چه می گویند‌‌.‌ یک انقلاب، یک حکومت وقتی سقوط‌‌ ‌کرده که مردم شعارهای رسمی را نفهمند و حتی مسخره کنند. کار ضد انقلاب همین است، اما حساب مردم از ضد انقلاب جداست. یک شعار وقتی شعار مردم می شود که مردم بتوانند هم‌‌ ‌منطقا و هم فطرتا تصدیقش کنند. در واقع‌ ‌وجود حقیقی و ذهنی آن شعار و ارزش بین مردم باشد. شعاری که ساخته می شود، وجود لفظی یا کتبی همان حقیقت باشد، ما به ازای واقعی داشته باشد. روح موجود در جامعه تجسم‌‌ ‌پیدا کند نه اینکه شعارهای نچسب بی ارتباط با وجدان و احساس مردم، بیگانه با‌ ‌واقعیات جامعه، بی ربط با مشکلات جامعه، فاقد پشتوانه تئوریک اسلامی و خالی از‌ ‌صداقت و احساس باشد.

اگر موضوع حفظ و تعالی انقلاب است در غیاب مردم کاری نمی شود انجام داد، اما اگر فقط قدرت مطرح است هرچه مردم نباشند، بهتر است. اسلام مداوم به پیروانش حس مبارزه، نفی فساد و ظلم را القا می کند که بی تفاوت نشوند، تسلیم نشوند. مسیحیت دین‌ ‌حکومتی شد. دین امپراتوری روم شد. اساس آن بر تسلیم و تمکین، نفی جهاد و مبارزه با‌ ‌ظلم بلکه توجیه شرعی ظلم شد. اما اسلام می گوید افضل الجهاد، کلمه عدل عند امام‌ ‌الجائر. می خواهی مجاهد فی سبیل الله باشی؟ بالاترین جهاد، مقدس ترین جهاد، این است‌ ‌که روبروی ستمگر بایستی و صدایت را بالا ببری. نباید گذاشت ظلم را به نام حکومت دینی تحمیل کنند. این‌ ‌بالاترین جهاد است. این روحیه مخصوص قبل از انقلاب نبود. باید بعد از انقلاب هم این‌ ‌روحیه را در جامعه حفظ کرد وگرنه انقلاب نمی ماند. فریاد عدالت و خروش اعتراض علیه‌ ‌یک مسئول ستمگر، بالاترین جهاد مقدس دینی است. بنابراین اسلام یک مکتب انقلابی است، نه یک مکتب‌‌ ‌توجیه گر. مکتب انقلابیون است نه محافظه کاران. شعارهای انقلاب هم باید این‌گونه‌‌ ‌باشد. اسلام یک بعدی و انقلاب یک بعدی را نباید تبلیغ کرد که‌ ‌این کاریکاتور انقلاب و اسلام است. اگر انقلاب و انسجام می خواهیم به همه ابعاد و‌‌ ‌ماهیت انقلاب هم در شعارها و هم در مدیریتها وفادار بمانیم.‌‌

محمدجواد مهری