سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامی و وجود شناختی فلاسفه غرب بر اثبات وجود خدا


مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامی و وجود شناختی فلاسفه غرب بر اثبات وجود خدا

بعضی چنین می پندارند که در حوزه و تمدن اسلامی, فلسفه خاص و مستقلی نداریم, هرچه داریم بازگویی همان مسائل فلسفی گذشته است

بعضی چنین می‏پندارند که در حوزه و تمدن اسلامی، فلسفه خاص و مستقلی نداریم، هرچه داریم بازگویی همان مسائل فلسفی گذشته است. یا به تعبیری همان فلسفه یونانی اسکندرانی است که لباس عربی به تن کرده است.

ولی فلسفه اسلامی اگر از منظر خاص خود و در پرتو کل سنت فلسفی اسلامی که یک تاریخ مستمر و طولانی دوازده قرنه داشته و هنوز هم مطرح و زنده است نگریسته شود، مانند هر امر دیگر اسلامی مشخص می‏شود که ریشه در قرآن و احادیث دارد و از اتقان و ظرافت‏خاصی برخوردار است. و اسلامی بودن فلسفه اسلامی نه تنها به خاطر این واقعیت است که در جهان اسلام و توسط مسلمانان پرورانده شده است، بلکه به خاطر این است که اصول و الهام بسیاری از مسائل فلسفی خود را از منابع اسلامی اخذ کرده است.

مسلمانان، سر آغاز حکمت و فلسفه را از پیامبران دانسته‏اند و معتقدند فلسفه و حکمت از مشکات نبوت ناشی می‏شود و هرمس حکیم را با ادریس پیامبر یکی دانسته‏اند.

هدف از این مقاله مقایسه بین دو دیدگاه در باب یکی از براهین اثبات وجود خداست. در یک طرف نگرش فیلسوفان اسلامی و در طرف دیگر نگرش فیلسوفان مغرب زمین است. همواره در مقایسه‏ی دو تفکر است که قدر و منزلت تفکری مشخص می‏شود چنانچه از حضرت علی علیه السلام نقل شده است: اضربوا بعض الرای ببعض فانه یتولد منه الصواب.(غرر الحکم).

به این خاطر ابتدا تقریرهای مختلف برخی از فیلسوفان اسلامی از برهان صدیقین و سپس تقریرهای مختلف برهان وجود شناختی فیلسوفان غربی را می‏آوریم و در پایان به مقایسه می‏پردازیم.

● برهان صدیقین از دیدگاه فیلسوفان اسلامی

▪ انواع براهین اثبات وجود خدا

براهین اثبات وجود خدا را به لحاظی به دو دسته تقسیم کرده‏اند. یک دسته از براهین، مخلوقات را واسطه‏ی استدلال قرار می‏دهند و با کمک مخلوقات به خداوند می‏رسند. ولی در دسته دیگر از براهین، مخلوقات واسطه‏ی اثبات وجود خدا نیستند بلکه از خود حقیقت هستی و مفهوم هستی به خدا می‏رسند. براهین دسته اول را انی و براهین دسته دوم را لمی یا شبه انی خوانده‏اند.

برهانی را که اینک در صدد نقل، نقد و بررسی آن هستیم یعنی برهان صدیقین و وجود شناختی از نوع دوم می‏باشند.

● برهان صدیقین

برهان صدیقین، برهانی است که برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال می‏شود و از چیزی غیر از حق تعالی بر ذات او استدلال نمی‏شود و به اشکال متفاوتی بیان شده است که ما به مهمترین آنها اشاره می‏کنیم:

۱) برهان صدیقین از نظر ابن سینا

اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار ابن سینا بر برهان اختصاصی خود بر اثبات وجود خدا اطلاق کرد.

او این برهان را در اشارات چنین تقریر می‏کند.

موجود یا واجب است و یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود است که مطلوب ما ثابت می‏شود و اگر ممکن الوجود است وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجح دارد. حال اگر مرجح ممکن باشد دوباره خود احتیاج به مرجح دیگری دارد و همین‏طور تا بی‏نهایت ادامه دارد. و چون دور و تسلسل باطل است‏باید به مرجحی برسیم که دیگر ممکن نباشد بلکه واجب باشد و این واجب الوجود همان خداست.

● او بعد از تقریر برهان می‏فرماید:

«تامل کیف لم یحتج‏بیانا لثبوت الاول و وحدانیته و براءته عن الصمات الی تامل لغیر نفس الوجود ولم یحتج الی اعتبار من خلقه و فعله و ان کان ذلک دلیلا علیه، لکن هذا الباب اوثق و اشرف، ای اذا اعتبرنا حال الوجود یشهد به الوجود من حیث هو وجود و هو یشهد بعد ذلک علی سائر ما بعده فی الواجب والی مثل هذا اشیر فی الکتاب الالهی «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق‏». اقول: ان‏هذا حکم لقوم ثم یقول:«او لم یکف بربک انه علی کل شی‏ء شهید» اقول: ان‏هذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه‏». (۱)

تامل کن که چگونه در اثبات مبدا اول و وحدانیت و یکتایی وی و پاکیش از عیبها بیان ما به تامل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت؟و چگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق و فعل او محتاج نشد، و اگر چه آن هم بر وجود او دلیل است؟ و لکن این روش محکمتر و شریفتر است‏یعنی ملاحظه کردن حال هستی از آن روی که هستی است، بر وجود واجب تعالی گواهی می‏دهد چنان‏که هستی او بر سایر هستیها که بعد از او قرار گرفته‏اند گواهی می‏دهد.

و این آیه که «به زودی نشانه‏های خودمان را در آفاق و نفسهای آنها نشان خواهیم داد تا وجود حق بر آنها روشن گردد» در کتاب الهی به همین مطلب اشاره است، می‏گویم: این حکم مخصوص جماعتی است. وبعد از آن می‏فرماید:«آیا برای اثبات خدا کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است‏»، می‏گویم: این حکم صدیقین است که به او استشهاد می‏کنند نه از هستی سایر موجودات بر هستی او.

بعضی، از جمله صدر المتالهین (ملا صدرا) بر این عقیده‏اند که برهان شیخ، برهان صدیقین نیست; زیرا که در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود می‏شود و حال آن‏که در برهان ابن سینا نظر به مفهوم وجود شده است.

صدر المتالهین در اسفار می‏فرماید:...هذا المسلک (یعنی برهان شیخ الرئیس) اقرب المسالک الی منهج الصدیقین و لیس بذلک کما زعم، لان‏هناک یکون النظر الی حقیقة الوجود، و هاهنا یکون النظر فی مفهوم الوجود.

ولی به نظر می‏رسد که ابن سینا فقط از صرف مفهوم وجود به خدا نمی‏رسد بلکه از مفهوم وجود از آن نظر که حاکی و مشیر به حقیقت وجود است، شروع می‏کند. به این اعتبار می‏توان آن را جزء براهین لمی یا شبه لمی یا صدیقین قرار داد که مخلوقات واسطه‏ی اثبات وجود خالق نیستند.

● برهان صدیقین از نظر صدر المتالهین (ملا صدرا)

صدر المتالهین در اسفار برهانی را ارائه می‏دهد که می‏گوید این برهان، برهان صدیقین است و در عبارتی می‏فرماید:

«واعلم ان الطرق الی الله کثیرة لانه ذو فضائل و جهات کثیرة «ولکل وجهة هو مولیها» لکن بعضها اوثق و اشرف و انور علی بعض و اسد البراهین و اشرفها الیه هو الذی لا یکون الوسط فی البرهان غیره بالحقیقة، فیکون الطریق الی المقصود هو عین المقصود و هو سبیل الصدیقین الذی یستشهدون به تعالی علیه ثم یستشهدون بذاته علی صفاته و بصفاته علی افعاله واحدا بعد واحد».

بدان که راهها به سوی خدا فراوان است; زیرا او دارای فضائل و کمالات متعددی است «و هر طایفه‏ای قبله‏ای دارد که خداوند آن را تعیین می‏کند». ولی بعضی از این راهها محکم‏تر، بهتر و نورانی‏تر از بعض دیگر است. و محکمترین و بهترین برهان، برهانی است که حد وسط آن غیر از واجب نباشد. در این صورت راه با مقصد یکی خواهد بود. و آن راه صدیقین است که آنان از خود او بر خودش استشهاد می‏کنند و سپس از ذات بر صفات و از صفات بر افعال و سپس در ادامه مطرح می‏کند که این آیه قرآنی بر این برهان اشاره دارد:«او لم یکف بربک انه علی کل شی‏ء شهید».

● اما تقریر برهان صدیقین

در این برهان ملا صدرا از حقیقت هستی و وجود به ضرورت و وجوب آن پی می‏برد که توضیح آن احتیاج به چند مقدمه دارد:

الف) اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت; پس از آن که پذیرفتیم که واقعیاتی در خارج وجود دارند و ما از هر یک از این واقعیات دو مفهوم در ذهن خود انتزاع می‏کنیم: یکی وجود و دیگری ماهیت. و در جای خود به اثبات رسیده است که اقعیت‏خارجی مصداق و ما بازاء وجود است و ماهیت امر اعتباری است که از حد واقعیت‏خارجی انتزاع می‏شود.

ب) تشکیک وجود; صدر المتالهین عقیده دارد که وجودهای خارجی چه قوی و چه ضعیف، چه علت و چه معلول همه مراتب یک حقیقت هستند; و مابه الاختلاف و مابه الاشتراک از یک جنس است که به آن تشکیک وجود می‏گویند.

ج) بساطت وجود; وجود، حقیقت‏بسیطی است که نه جزء دارد و نه جزء چیزی است، چون چیزی غیر از وجود نداریم.

د) ملاک نیاز معلول به علت; ملاک نیاز معلول به علت همان ربطی بودن وجود آن نسبت‏به علت و به عبارت دیگر ضعف مرتبه وجود آن است. و تا کمترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالیتری خواهد بود و هیچ‏گونه استقلالی از آن نخواهد داشت.

بر اساس این مقدمات چهارگانه برهان صدیقین از نظر ملا صدرا چنین تقریر می‏شود:

مراتب وجود به استثنای عالیترین مرتبه آن که دارای کمال نامتناهی و بی نیازی و استقلال مطلق می‏باشد، عین ربط و وابستگی است; و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمی‏داشت، سایر مراتب هم تحقق نمی‏یافت; زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بی‏نیاز از آن باشند، در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است. (۲)

به عبارت دیگر اگر همه مراتب مادون که همه وابسته و عین ربطااند به یک وجود مستقل و غنی منتهی نشوند لازم می‏آید که آن مراتب مادون نیز متحقق نشود، ولی چون وجودات وابسته وجود دارند باید وجود مستقل غنی نیز وجود داشته باشد;زیرا چگونه وجود ربط بدون مستقل تحقق پیدا می‏کند.

این برهان علاوه بر این که از مزایای برهان ابن سینا برخوردار است از چند هت‏بر آن برتری دارد:

۱) در این برهان نیازی به ابطال دور و تسلسل نیست‏بلکه خودش برهانی بر ابطال تسلسل و علل فاعلی نیز هست.

۲) به کمک این برهان نه تنها وجود خدا را بلکه صفات کمالیه او نیز قابل اثبات است مانند وحدت کمال، فعلیت و استغنا، و....

تقریر برهان صدیقین از نظر حاج ملا هادی سبزواری

مرحوم حاجی سبزواری این برهان را در حواشی خود بر اسفار چنین تقریر می‏کند:

«محکمترین و کوتاهترین تقریر برهان صدیقین آن است که بعد از اثبات اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت گفته شود که حقیقت وجود که همان واقعیت و عینیت است، حقیقت صرف و مرسله‏ای است که محال است عدم را بپذیرد.

زیرا هیچ مقابلی مقابل خود را نمی‏پذیرد.(یعنی وجود، مقابل خود را که عدم است نمی‏پذیرد و عدم مقابل خود را که وجود است نمی‏پذیرد. یا به عبارت دیگر: هیچ ضدی، ضد خود را نمی‏پذیرد).

این حقیقت مرسل که ممتنع است عدم را بپذیرد واجب الوجود بالذات است، پس حقیقت وجود که مرسل، مطلق، و یا صرف است، واجب الوجود بالذات است و همین مطلوب ماست‏». (۳)

تنها مبادی تصدیقیه‏ای که در برهان صدیقین از نظر حاجی سبزواری به کار رفته همان اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت است. البته مبادی تصوریه آن از قبیل وجوب ذاتی و ضرورت ازلیه باید قبلا روشن شود.

● برهان صدیقین از نظر علامه طباطبایی

علامه طباطبایی تقریر خود را از برهان صدیقین در پاورقی اسفار و جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم به این صورت بیان می‏دارد:

«وهذه هی الواقعیة التی ندفع بها السفسطة و نجد کل‏ذی شعور مضطرا الی اثباتها، وهی لا تقبل البطلان و الرفع لذاتها حتی ان فرض بطلانها و رفعها مستلزم لثبوتها ووضعها، فلو فرضنا بطلان کل‏واقعیة فی وقت او مطلقا کانت‏حینئذ کل‏واقعیة باطلة واقعا.وکذا السوفسطی لو رای الاشیاء موهومة او شک فی واقعیتها فعنده الاشیاء موهومة واقعا و الواقعیة مشکوکة واقعا ( ای هی ثابتة من حیث هی مرفوعة)، واذا کانت اصل الواقعیة لا تقبل العدم و البطلان لذاتها فهی واجبة بالذات، فهناک واقعیة واجبة بالذات والاشیاء التی لها واقعیة مفتقرة الیها فی واقعیتها قائمة الوجود بها و من هنا یظهر للمتامل ان‏اصل وجود الواجب بالذات ضروری عند الانسان، و البراهین المثبتة له تنبیهات بالحقیقة‏». (۴)

واقعیت هستی، واقعیتی است که با آن سفسطه را رد می‏کنیم و می‏یابیم که هر موجود با شعوری ناگزیر از اثبات آن است; این واقعیت هستی، ذاتا زوال و رفع را نمی‏پذیرد. حتی فرض زوال و رفع آن مستلزم ثبوت و وضع آن است. (حتی اگر فرض کنیم واقعیت زایل شده است، در فرض بطلان و زوال هم او را تصدیق کرده‏ایم) یعنی اگر زوال و بطلان همه واقعیتها را در لحظه‏ای یا مطلقافرض کنیم، در این صورت هر واقعیتی واقعا باطل و زایل شده است نه به طور مجازی و وهمی.

همچنین اگر سوفسطایی اشیاء را موهوم می‏پندارد، یا در واقعیت آنها شک می‏کند، نزد او واقعا اشیاء موهوم و مشکوک هستند.(در کنار زوال و رفع واقعیت آن را اثبات کرده‏ایم) و چون اصل واقعیت ذاتاعدم و بطلان را نمی‏پذیرد پس واجب الوجود بالذات است. پس واقعیتی که واجب الوجود بالذات است اثبات شد. و اشیایی که واقعیت دارند در هستی خود محتاج و قائم به واجب الوجود هستند.(یعنی وقتی در واقعیت اشیاء نظر می‏کنیم می‏بینیم یا سابقه زوال یا لاحقه زوال دارند و از اینجا می‏فهمیم که اینها واجب الوجود بالذات نیستند بلکه به واقعیت مطلق و واجب، قیام دارند) پس روشن شد که اصل وجود واجب الوجود بالذات، برای انسان ضروری است و براهینی که بر وجود او اقامه شده است در حقیقت منبهات هستند.

تقریر برهان صدیقین از نظر علامه از دو تقریر دیگر کوتاهتر است، زیرا نیازی به هیچ مسئله فلسفی ندارد، نه به مقدمات تقریر ملا صدرا و نه به مقدمه تقریر حاج ملا هادی سبزواری.

به طور خلاصه برهان علامه چنین است: پذیرش اصل واقعیت در مقابل سفسطه امری بدیهی است چون همین که خواستیم واقعیت را اثبات کنیم معلوم می‏شود اندیشه‏ای و گوینده‏ای و شنونده‏ای است و اصل واقعیت زوال ناپذیر است; زیرا اگر این واقعیت در شرایطی و یا زمانی زوال پذیر است، یک زمان و یا شرایطی است که در آن موقع زوال پذیر می‏شود. پس از فرض زوال، ثبوت آن لازم می‏آید. در این حال زوالش مستحیل بالذات است و ثبات و تحقق آن ضرورت ازلیه می‏شود.

● برهان وجودی (هستی شناختی یا انتولوژی) متفکران غربی

۱) برهان وجودی آنسلم

Ontological Atgument

قدیس آنسلم(۱۰۳۳ ۱۱۰۹) یکی از معروفترین متکلمان و فیلسوفان قرون وسطی است وی در شهر «آوستا» در ایالت پیدمونت‏به دنیا آمد و راهب کلیسا شد و در سال ۱۰۹۳ تا سال ۱۱۰۹ سر اسقف کانتربری شد. او را گاهی پدر اسکولاستیسیزم (مکتب اصحاب مدرسه) نامیده‏اند. وی را باید پایه‏گذار برهان وجودی در فلسفه غرب بدانیم البته خود او برهان وجودی را به کار نبرده است و این تعبیر را برای نخستین بار کانت‏به کار برده است هر چند پیش از وی کریستیان ولف لفظ وجود شناسی را مصطلح کرده بود. (۵)

قدیس آنسلم دو نوع برهان وجودی اقامه کرده است که نتایج آنها یکسان نیست و مقدماتشان نیز اندکی تفاوت دارند گویی وی نخست‏برهان اول را اقامه کرده است آنگاه به نقص آن پی برده و در صدد اصلاحش بر آمده است. برهان اول اثبات می‏کند که از صرف تصور خداوند، وجود وی لازم می‏آید ولی برهان دوم علاوه بر وجود، وجوب وجود و ضرورت وجود او را اثبات می‏کند.

۱) تقریر اول: او می‏گوید: مسلماخدا وجود دارد اگر چه احمق در قلبش گفته است که خدا وجود ندارد.

او در پروسلوگیون دوم برهان خود را با تصور خدا «به عنوان چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد» آغاز کرده است. از آنجا که داشتن تصور چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد مستلزم این است که حد اقل در اذهان ما به عنوان یک واقعیت ذهنی وجود داشته باشد. سؤال این است که آیا این تصور، وجود خارجی نیز دارد؟ آنسلم چنین استدلال می‏کند که چنین موجودی باید در خارج نیز وجود داشته باشد. چه در غیر این صورت ما می‏توانیم دوباره چیزی را که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد، تصور کنیم و این خلف است. بنابر این آن چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد باید وجود واقعی یا خارجی هم داشته باشد.

او در عبارتی می‏فرماید: حتی احمق می‏پذیرد که چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد حداقل در ذهن وجود دارد; زیرا هنگامی که او این جمله را می‏شنود می‏فهمد. هر آنچه فهمیده می‏شود در ذهن و فهم وجود دارد و مسلما آن چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد نمی‏تواند فقط در ذهن وجود داشته باشد; زیرا اگر فرض کنیم فقط در ذهن وجود دارد، می‏توان همان چیز را طوری تصور کرد که هم در ذهن و هم در خارج وجود دارد پس این دومی بزرگتر از اولی است و این خلف است. (۶)

۲) تقریر دوم: آنسلم در تقریر دوم علاوه بر اثبات وجود خدا به ضرورت و بی همتایی وجود او نیز اشاره می‏کند; یعنی بر غیر قابل تصور بودن عدم وجود خدا اشاره دارد. این تقریر به صورت مختصر چنین است:

الف) منطقا ضروری است که هرچه برای مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد، مورد تصدیق قرار گیرد.

ب) وجود واقعی منطقا برای مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد.

ج) بنابر این منطقا ضروری است اذغان کنیم موجود واجب وجود دارد.

● همین برهان در قالبی منفی این‏گونه مطرح می‏شود:

الف) منطقا غیر ممکن است که آنچه برای مفهوم موجود واجب ضروری است مورد انکار قرار گیرد (زیراگفتن این‏که آنچه ضروری است، ضروری نیست متضمن تناقض خواهد بود).

ب) وجود واقعی منطقا برای مفهوم موجود واجب، ضروری است.

ج) بنابر این منطقا غیر ممکن است که وجود واقعی موجود واجب، مورد انکار قرار گیرد.

و یا به تعبیری می‏گوید: چیزی که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد به صحیح‏ترین و کاملترین نحو وجود دارد، زیرا هر چیزی را که بتوان بدون وجود تصور کرد وجود برای آن به صورت امکانی است. چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد، نمی‏تواند تصور شود که وجود نداشته باشد(پس وجودش ضروری است) زیرا آنچه را که بدون وجود نتوان تصور کرد از آن که بتوان بدون وجود تصور کرد، کاملتر است، بنابر این فقط آنچه که بدون وجود نتوان تصور کرد با مفهوم چیزی که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد، مناسب است.

او در ادامه می‏گوید اگر چنین وجودی را بتوان تصور کرد، آن باید وجود داشته باشد، زیرا تصور وجودی سرمدی که وجودش در نقطه‏ای پایان پذیرد یا هنوز به وجود نیامده باشد، فی‏نفسه متناقض است. (۷)

● انتقاد گونیلو

نخستین نقادی را یک راهب معاصر آنسلم به نام گونیلو برای او فرستاد که همین انتقاد را هم دو فیلسوف فرانسوی به نام مرسن و گاسندی بر برهان دکارت وارد کرده‏اند. او انتقادات چندی را به برهان آنسلم وارد می‏کند:

۱) ما نمی‏توانیم از وجود چیزی در ذهن، وجود خارجی آن را نتیجه بگیریم، زیرا اگر این امر صحیح باشد ما می‏توانیم با چنین استدلال، ثابت کنیم که اشیاء غیر واقعی وجود دارند. مثلا می‏توان شبیه برهان وجودی آنسلم را برای وجود جزیره‏ای که کاملتر از آن وجود ندارد فرض کرد. چنین جزیره‏ای باید وجود داشته باشد در غیر این صورت کاملترین جزیره نخواهد بود.

و گونیلو می‏گوید: آنسلم نشان نداده است که چگونه مفهوم «موجودی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد» از مفاهیم اشیاء غیر واقعی متمایز است.

۲) گونیلو می‏گوید که آنسلم به اشتباه فرض کرده است که ما قادریم خدا را تصور کنیم یا بفهمیم.

آنسلم در برابر این اعتراضات پاسخ می‏دهد. در جواب اشکال اول می‏گوید:

فقط در مورد مفهوم خداست که از تصور آن وجود آن ناشی می‏شود و نه مفاهیم دیگر; زیرا فقط خدا واجب الوجود است. در جواب اشکال دوم می‏گوید: ما معنای کلمه خدا را می‏فهمیم و مفاهیم را نباید بر حسب تصورات حسی فهمید. تصور مفاهیم مجرد، امکان دارد. (۸)

● انتقاد توماس آکویناس

او براهین را به دو دسته تقسیم می‏کند: برهان لمی و برهان انی و می‏گوید: براهینی را که برای خدا به کار می‏بریم همه براهین انی‏اند یعنی مخلوقات و آثار خدا ابتدا در تجربه حسی به ما عرضه می‏شوند و ما با آغاز از آنها و بررسی و تحقیق در منشا ممکن آنها می‏توانیم دریابیم که خدا وجود دارد. او معتقد است که خطای برهان وجود شناختی این است که مبتنی بر این فرض است که ما می‏توانیم صفات خدا را که موجودی کامل است پیش از آن‏که بدانیم او وجود دارد، بشناسیم، ولی در واقع صفات خدا را فقط پیش از آن‏که کسی وجود او را شناخت می‏تواند بیاموزد نه بر عکس. (۹)

اشکالات توماس آکویناس و دیگران بر این برهان باعث‏شد که این برهان مدتها مورد غفلت قرار گیرد. اما دکارت بار دیگر آن را در قرن هفدهم مورد توجه قرار داد، و بیشتر بحثهای دوره بعد بر تدوین دکارتی این برهان مبتنی است.

● تدوین دکارت از برهان وجود شناختی

دکارت ادعا کرده است که دقیقا همان‏طور که تصور یک مثلث‏بالضروره متضمن خواص مشخص آن از جمله تساوی مجموع زوایای داخلی آن با دو قائمه است، همچنین تصور موجود کامل مطلق بالضروره متضمن صفت وجود است. تناقض تصور موجود کامل بدون وجود کمتر از تناقض تصور مثلث‏بدون سه زاویه نیست.

دکارت در برابر این اعتراض که می‏گوید: برای این که شکلی مثلث‏باشد، داشتن سه زاویه امری ضروری است ولی این نتیجه نمی‏دهد که مثلث واقعا در خارج تحقق دارد و همچنین در مورد مفهوم کمال مطلق از این که وجود برای آن ضروری است وجود خارجی آن لازم نمی‏آید.

چنین پاسخ می‏دهد که مفهوم یا ماهیت مثلث، شامل صفت وجود نیست ولی تصور ومفهوم کمال مطلق شامل صفت وجود است، و فقط در این مورد خاص است که ما محق هستیم وجود را از مفهوم استنتاج کنیم. (۱۰)

● برهان وجود شناختی از دیدگاه کانت

کانت در کتاب «یگانه مبنای اثبات وجود خدا» یک برهان وجود شناختی که کاملا متفاوت از شکل دکارتی است، مطرح کرده است. او در قسمت دوم کتاب، این برهان را با برهان غایی تکمیل می‏کند. کانت در کتاب «نقد عقل محض‏» برهان وجود شناختی دکارت را مورد نقد و بررسی قرار می‏دهد و آن را نمی‏پذیرد و حتی بعدها آن نوع برهان وجود شناختی را که خود اختراع کرده بود در نظر نمی‏گیرد. بلکه با نفی مابعد الطبیعه عقلی‏گرایانه نظری، آن برهان نیز از بین می‏رود; زیرا او از نقص بنیادی همه براهین وجود شناختی که ممکن نیست وجود چیزی را از صرف مفاهیم آن به‏دست آوریم، رنج می‏برد. (۱۱)

● نقادی کانت‏بر برهان وجود شناختی

انتقاد کانت‏بر برهان وجود شناختی بر دو پایه استوار است:

▪ اولا: کانت می‏گوید، اساس این برهان این است که اگر ما ایده کمال مطلق را در ذهن داریم، متناقض خواهد بود که بگوییم چنین موجودی وجود ندارد، زیرا مفهوم کمال مطلق ضرورتا شامل محمول هستی و وجود است.

همچنین می‏گوید: این استدلال در هیچ جایی اشاره ندارد که چرا ضروری است که موضوع خدا را در ذهن داشته باشیم. درست است که اگر موضوع را در ذهن داشته باشیم و وجود آن را نفی کنیم گرفتار تناقض می‏شویم ولی بدون تناقض می‏توانیم تصمیم بگیریم که از اثبات موضوع و محمول هر دو خودداری کنیم.

به عبارتی، انکار این امر که خدا وجود دارد صرفا انکار یک محمول نیست‏بلکه انکار موضوع و بدان جهت انکار همه‏ی محمول‏های آن است. پس اگر ما موضوع و محمول را به نحو یکسان نپذیریم هیچ تناقضی وجود ندارد، زیرا چیزی باقی نیست تا تناقض باشد.

▪ ثانیا: کانت انکار می‏کند که وجود یک محمول واقعی باشد پس کانت در حقیقت انکار می‏کند که وجود، صفتی یا کمالی از کمالات کمال مطلق باشد، بلکه وظیفه وجود، قرار دادن یک متعلق در برابر مفهوم است نه افزایش محتوای یک مفهوم. پس یک شیی‏ء واقعی و بالفعل از نظر محتوا چیزی بیشتر از یک شیی‏ء ممکن و خیالی ندارد مقدار صد دلار واقعی برابر با صد دلار خیالی است.

کانت در «نقادی عقل محض‏» می‏گوید: هر تعداد و هر نوع محمولی که ممکن است در مورد یک شیی‏ء تصور کرد ولی هنگامی که می‏گوییم که این شیی‏ء هست، کمترین اضافه‏ای به آن شیی‏ء نشده است و الا دقیقا همان چیزی که وجود دارد نخواهد بود، بلکه چیزی بیشتر از مفهومی که تصور کرده بودیم خواهد بود. بنابر این ما نمی‏توانیم بگوییم که دقیقا متعلق مفهوم ما وجود دارد. اگر ما شیی‏ء ناقصی را تصور کنیم، شیی‏ء ناقص با گفتن این که وجود دارد، نقص آن برطرف نمی‏شود، بلکه بر عکس آن شیی‏ء با همان نقصی که من آن را تصور کرده‏ام وجود دارد، زیرا در غیر این صورت آنچه وجود دارد با آنچه من تصور کرده‏ام متفاوت است.

بنابر این، هنگامی که من یک موجودی را به عنوان واقعیت متعالی و بی نقص تصور کنم این سؤال هنوز باقی است که آیا چنین تصوری در واقع هم وجود دارد یا نه؟

همچنین او می‏گوید: قضایای وجودی تحلیلی نیستند که وجود را از صرف تحلیل موضوع به دست آوریم، بلکه ترکیبی یا تالیفی‏اند و تنها راه اثبات وجود یا عدم شیی‏ء خاص تجربه است. (۱۲)

● انتقاد جان هاسپرز بر برهان وجود شناختی

صفت وجود با سایر صفات تفاوت دارد، تفاوت بین این‏که x صفات خاصی دارد و این‏که x وجود دارد می‏تواند به صورت زیر مطرح شود:

جانور افسانه‏ای یک شاخ دارد معنای آن چنین است: اگر شیی‏ءاای که جانور افسانه‏ای است وجود دارد، بنابر این یک شاخ دارد، و همچنین برای هر صفت دیگر جانور افسانه‏ای وضع به همین صورت است. مطابق همان تحلیل هنگامی که می‏گوییم جانور افسانه‏ای وجود دارد معنای آن چنین است: اگر چیزی وجود دارد که جانور افسانه‏ای است پس وجود دارد و این یک همانگویی و توتولوژی آشکار است.

مسلما هنگامی که می‏گوییم جانور افسانه‏ای وجود دارد منظور ما آن توتولوژی آشکار نیست. از این بدتر، این مطلب است که «جانور افسانه‏ای وجود ندارد» معنای آن چنین است اگر جانور افسانه‏ای وجود دارد پس آن وجود ندارد که این تناقض ذاتی است.

اما این قضیه که جانور افسانه‏ای وجود ندارد مسلما تناقض ذاتی ندارد به این طریق ما می‏بینیم گرچه از نظر دستوری این دو قضیه (جانور افسانه‏ای یک شاخ دارد، و جانور افسانه‏ای وجود دارد) یکسان هستند، ولی در نوع کاملا با هم اختلاف دارند چون تحلیلی که در مورد قضیه اول به کار می‏رود در مورد قضیه دوم به کار نمی‏رود.

شاخ دار بودن، چهار پا داشتن، سفید بودن و غیره هر یک از اینها یک صفتند اما وجود داشتن یک صفت نیست. گفتن این‏که چیزی وجود دارد مانند این است که بگوییم چیزی وجود دارد که این صفات را دارد.

بنابر این برهان وجود شناختی اثبات نمی‏کند که بزرگترین موجود قابل تصور (بزرگترین موجودی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد) وجود دارد.

زیرا در آن صورت به نحو صحیحی می‏توانیم بگوییم که اگر بزرگترین موجود قابل تصور وجود داشته باشد او وجود دارد. اما این قضیه یک همانگویی است و به هیچ طریق اثبات نمی‏کند که چنین موجودی وجود دارد. (۱۳)

● انتقاد برتراند راسل

انتقاد راسل از برهان وجودی در تئوری تعاریف او نهفته است، این تئوری مشتمل بر تحلیلی از قضایای وجودی موجبه و سالبه است.

بر طبق آن هنگامی که می‏گوییم « x ها» وجود دارند مثل این است که گفته باشیم اشیایی وجود دارند که ما بازای تعریف « x ها» هستند و همچنین انکار این که « x هایی‏» وجود دارند، بدین معناست که هیچ شیی‏ءاای که تعریف x بر آن صادق باشد وجود ندارد.

● بنابر این وظیفه «وجود داشتن‏» اثبات کردن متعلقاتی برای یک مفهوم خاص است.

بنابر این بحث صحیح کلامی این‏طور نیست که یک موجود کامل برای کامل بودن همراه با دیگر صفات، باید صفت وجود را هم داشته باشد بلکه به این معناست که مفهوم موجود کامل یک نمونه و ما بازاء دارد یا نه. و این مسئله نمی‏تواند به صورت ماتقدم و قبل از تجربه مشخص شود. همان‏گونه که برهان وجود شناختی اظهار می‏کند که توسط بررسی مفهوم خدا چنین انجام داده است.

طبیعت فکر از طرفی و طبیعت جهان خارج از طرف دیگر و نحوه اختلاف بین آنها، آن چنان است که نمی‏توان هیچ استنتاج معتبری از تصور نوع خاصی از موجود این نتیجه را گرفت که یک ما بازایی هم در خارج دارد.و این اعتراض منطقی به برهان وجودی است. (۱۴)

● برهان وجود شناختی از دیدگاه هارتشورن و مالکولم

بعضی از فیلسوفان معاصر مخصوصا «چارلز هارتشورن‏» و «نورمن مالکولم‏» دومین شکل از برهان وجود شناختی را که در پروسلوگیون سوم آنسلم و در پاسخ او به گونیلو یافت می‏شود احیا کرده‏اند. این برهان بر طبق بازسازی آنان از این مقدمه شروع می‏شود که مفهوم خدا به عنوان وجود سرمدی و قائم بالذات، آن چنان است که این سؤال که آیا خدا وجود دارد، نمی‏تواند به صورت یک مسئله امکانی مطرح شود، بلکه باید به صورت ضرورت منطقی یا امتناع منطقی باشد. موجودی که وجود دارد و تصور عدم آن هم ممکن باشد، رتبه‏ای فروتر از خدا خواهد داشت، زیرا فقط وجودی که ضروری الوجود است، می‏تواند آن وجودی باشد که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد، اما اگر چنین موجود ضروری وجود ندارد، وجود نداشتن آن باید ضروری باشد، نه این که وجود نداشتن آن ممکن باشد. پس وجود خدا یا منطقا ضروری است‏یا منطقا ممتنع، ولی محالیت آن اثبات نشده است، یعنی تناقض فی‏نفسه مفهوم چنین وجودی اثبات نشده است، بنابر این ما باید نتیجه بگیریم که خدا ضرورتا وجود دارد.

به نظر می‏رسد که آقای هارتشورن و مالکولم میان دو معنای ضرورت خلط کرده‏اند که آن ضرورت منطقی و ضرورت وجودی است. (۱۵)

● تقریر آلوین پلانتینجا از برهان وجود شناختی(۱۹۳۲...)

آلوین پلانتیجا ابتدا اعتراضات گونیلو به برهان آنسلم را مورد تجدید نظر قرار داد و سپس رد می‏کند. طبق نظر پلانتینجا ممکن است موجودی، کمال مطلق داشته باشد. اما اگر موجودی دارای این خصیصه است، بنابر این آن موجود آن خصیصه را در هر جهان ممکنی دارد.

او چنین استدلال می‏کند:اگر ممکن است که خدا با این خصیصه وجود داشته باشد، ضروری است که خدا وجود دارد البته او این برهان را مفصلا به صورت قضایای منطقی در آورده و بعد از آن نتیجه‏گیری می‏کند که از ذکر آن خودداری می‏کنیم. (۱۶)

مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامی و وجود شناختی فلاسفه غرب

همیشه در مقایسه دو تفکر است که اتقان و ظرافت تفکری بر تفکر دیگر معلوم می‏شود.

در این مقایسه بر آن هستیم که اتقان و عمق تفکر فیلسوفان اسلامی را بر فیلسوفان مغرب زمین بر ملا سازیم.

● برهان صدیقین دو مزیت‏بر برهان وجود شناختی دارد:

۱) ضرورتی که در برهان وجود شناختی اثبات می‏شود، ضرورت ذاتیه است، یعنی مادامی که ذات موضوع یا تصور بزرگترین موجود کامل مطلق در ذهن باشد، حکم بر ضرورت وجود آن می‏کنیم.

اگر کسی چنین تصوری از موجود کامل مطلق در ذهن نداشته باشد حکم به ضرورت آن هم دیگر وجود ندارد.ولی ضرورتی را که در برهان صدیقین اثبات می‏شود، ضرورت ازلیه است که حتی از فرض عدم موضوع، باز وجود آن لازم می‏آید و محمول در هر صورت برای موضوع ضرورت دارد که این تفاوت اساسی بین دو برهان است.

بنابر این اشکالاتی را که کانت‏بر برهان وجود شناختی وارد کرده است‏بر برهان صدیقین فلاسفه اسلامی وارد نیست واگر کانت‏با برهان صدیقین فلاسفه اسلامی آشنا بود، آن اشکالات را بر برهان صدیقین وارد نمی‏کرد.

۲) در برهان وجود شناختی هنگامی که می‏گوییم خدا بالضروره موجود است، ضرورت برای خدا به حمل اولی است. و به حمل شایع خدا ممکن الوجود است چون یکی از مخلوقات ذهنی ماست، پس وجود تصور خدا در ذهن به حمل شایع ممکن الوجود است.

و ما برای این‏که وجود خدا را در خارج اثبات کنیم باید به حمل شایع، ضرورت وجود را برای خدا اثبات کنیم. حمل اولی و مفهومی ضرورت وجود خارجی را برای خدا اثبات نمی‏کند.

اما در برهان صدیقین حمل محمول یعنی ضرورت وجود بر موضوع به حمل شایع است، هر چند در برهان صدیقین موضوع مفهوم وجود ویا حقیقت وجود است ولی آن مفاهیم حکایت از خارج می‏کنند و عنوان حاکی و مشیر دارد، زیرا ابتدا وجود در خارج (آن چیزی که سوفسطی انکار می‏کند) اثبات می‏شود، سپس مفهومی از آن در ذهن حاصل می‏شود که از آن حکایت می‏کند و بعد ضرورت ازلیه را بر آن حمل می‏کنیم و می‏گوییم‏«حقیقت وجود ضروری الوجود است‏به حمل شایع‏» بنابراین واجب الوجود در خارج اثبات می‏شود.

اما همان‏طور که قبلا اشاره شد ضرورت وجود در برهان وجود شناختی به حمل اولی است; زیرا خدا یا کمال مطلق که قبلا در خارج اثبات نشده است که مفهوم کمال مطلق در ذهن عنوان حاکی و مشیر داشته باشد پس در این برهان خدا به حمل اولی ضروری الوجود است و به حمل شایع ممکن الوجود.

وحمل اولی و ضرورت مفهومی موضوع را در خارج اثبات نمی‏کند در نتیجه در برهان وجود شناختی نمی‏توان از ذهن به خارج آمد مثل این‏که مفهوم وجود را در نظر می‏گیریم و می‏گوییم وجود داشتن برای مفهوم وجود ضروری است و این ضرورت وجود خارجی را اثبات می‏کند. و این تفاوت اساسی میان دو برهان است.

پی‏نوشت‏ها:

۱. بوعلی سینا، اشارات و تنبیهات:۳/۶۶.

۲. نقل و اقتباس از: صدر المتالهین، اسفار:۶/۱۴; آموزش فلسفه، استاد مصباح یزدی: ۲/۳۴۲.

۳.صدر المتالهین، اسفار:۶/۱۶، پاورقی مرحوم حاجی سبزواری.

۴. صدر المتالهین، اسفار:۶/۱۴، پاورقی علامه طباطبایی.

۵.پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ترجمه شهید علیرضا جمالی نسب، محمد محمد رضایی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص‏۳۷; نورمن، ال. کیسلر، فلسفه دین، ترجمه حمید رضا آیت اللهی. انتشارات حکمت،ص‏۱۹۰.

۶.اتین ژیلسون، مبانی فلسفه مسیحی، محمد محمد رضایی، سید محمود موسوی، ص ۸۳.

۷. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا و فلسفه غرب; دکارت، تاملات در فلسفه اولی، احمد احمدی.

۸. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ص ۴۱.

۹. همان ماخد، ص ۴۴.