شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامی و وجود شناختی فلاسفه غرب بر اثبات وجود خدا

بعضی چنین میپندارند که در حوزه و تمدن اسلامی، فلسفه خاص و مستقلی نداریم، هرچه داریم بازگویی همان مسائل فلسفی گذشته است. یا به تعبیری همان فلسفه یونانی اسکندرانی است که لباس عربی به تن کرده است.
ولی فلسفه اسلامی اگر از منظر خاص خود و در پرتو کل سنت فلسفی اسلامی که یک تاریخ مستمر و طولانی دوازده قرنه داشته و هنوز هم مطرح و زنده است نگریسته شود، مانند هر امر دیگر اسلامی مشخص میشود که ریشه در قرآن و احادیث دارد و از اتقان و ظرافتخاصی برخوردار است. و اسلامی بودن فلسفه اسلامی نه تنها به خاطر این واقعیت است که در جهان اسلام و توسط مسلمانان پرورانده شده است، بلکه به خاطر این است که اصول و الهام بسیاری از مسائل فلسفی خود را از منابع اسلامی اخذ کرده است.
مسلمانان، سر آغاز حکمت و فلسفه را از پیامبران دانستهاند و معتقدند فلسفه و حکمت از مشکات نبوت ناشی میشود و هرمس حکیم را با ادریس پیامبر یکی دانستهاند.
هدف از این مقاله مقایسه بین دو دیدگاه در باب یکی از براهین اثبات وجود خداست. در یک طرف نگرش فیلسوفان اسلامی و در طرف دیگر نگرش فیلسوفان مغرب زمین است. همواره در مقایسهی دو تفکر است که قدر و منزلت تفکری مشخص میشود چنانچه از حضرت علی علیه السلام نقل شده است: اضربوا بعض الرای ببعض فانه یتولد منه الصواب.(غرر الحکم).
به این خاطر ابتدا تقریرهای مختلف برخی از فیلسوفان اسلامی از برهان صدیقین و سپس تقریرهای مختلف برهان وجود شناختی فیلسوفان غربی را میآوریم و در پایان به مقایسه میپردازیم.
● برهان صدیقین از دیدگاه فیلسوفان اسلامی
▪ انواع براهین اثبات وجود خدا
براهین اثبات وجود خدا را به لحاظی به دو دسته تقسیم کردهاند. یک دسته از براهین، مخلوقات را واسطهی استدلال قرار میدهند و با کمک مخلوقات به خداوند میرسند. ولی در دسته دیگر از براهین، مخلوقات واسطهی اثبات وجود خدا نیستند بلکه از خود حقیقت هستی و مفهوم هستی به خدا میرسند. براهین دسته اول را انی و براهین دسته دوم را لمی یا شبه انی خواندهاند.
برهانی را که اینک در صدد نقل، نقد و بررسی آن هستیم یعنی برهان صدیقین و وجود شناختی از نوع دوم میباشند.
● برهان صدیقین
برهان صدیقین، برهانی است که برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال میشود و از چیزی غیر از حق تعالی بر ذات او استدلال نمیشود و به اشکال متفاوتی بیان شده است که ما به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
۱) برهان صدیقین از نظر ابن سینا
اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار ابن سینا بر برهان اختصاصی خود بر اثبات وجود خدا اطلاق کرد.
او این برهان را در اشارات چنین تقریر میکند.
موجود یا واجب است و یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود است که مطلوب ما ثابت میشود و اگر ممکن الوجود است وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجح دارد. حال اگر مرجح ممکن باشد دوباره خود احتیاج به مرجح دیگری دارد و همینطور تا بینهایت ادامه دارد. و چون دور و تسلسل باطل استباید به مرجحی برسیم که دیگر ممکن نباشد بلکه واجب باشد و این واجب الوجود همان خداست.
● او بعد از تقریر برهان میفرماید:
«تامل کیف لم یحتجبیانا لثبوت الاول و وحدانیته و براءته عن الصمات الی تامل لغیر نفس الوجود ولم یحتج الی اعتبار من خلقه و فعله و ان کان ذلک دلیلا علیه، لکن هذا الباب اوثق و اشرف، ای اذا اعتبرنا حال الوجود یشهد به الوجود من حیث هو وجود و هو یشهد بعد ذلک علی سائر ما بعده فی الواجب والی مثل هذا اشیر فی الکتاب الالهی «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق». اقول: انهذا حکم لقوم ثم یقول:«او لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید» اقول: انهذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه». (۱)
تامل کن که چگونه در اثبات مبدا اول و وحدانیت و یکتایی وی و پاکیش از عیبها بیان ما به تامل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت؟و چگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق و فعل او محتاج نشد، و اگر چه آن هم بر وجود او دلیل است؟ و لکن این روش محکمتر و شریفتر استیعنی ملاحظه کردن حال هستی از آن روی که هستی است، بر وجود واجب تعالی گواهی میدهد چنانکه هستی او بر سایر هستیها که بعد از او قرار گرفتهاند گواهی میدهد.
و این آیه که «به زودی نشانههای خودمان را در آفاق و نفسهای آنها نشان خواهیم داد تا وجود حق بر آنها روشن گردد» در کتاب الهی به همین مطلب اشاره است، میگویم: این حکم مخصوص جماعتی است. وبعد از آن میفرماید:«آیا برای اثبات خدا کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است»، میگویم: این حکم صدیقین است که به او استشهاد میکنند نه از هستی سایر موجودات بر هستی او.
بعضی، از جمله صدر المتالهین (ملا صدرا) بر این عقیدهاند که برهان شیخ، برهان صدیقین نیست; زیرا که در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود میشود و حال آنکه در برهان ابن سینا نظر به مفهوم وجود شده است.
صدر المتالهین در اسفار میفرماید:...هذا المسلک (یعنی برهان شیخ الرئیس) اقرب المسالک الی منهج الصدیقین و لیس بذلک کما زعم، لانهناک یکون النظر الی حقیقة الوجود، و هاهنا یکون النظر فی مفهوم الوجود.
ولی به نظر میرسد که ابن سینا فقط از صرف مفهوم وجود به خدا نمیرسد بلکه از مفهوم وجود از آن نظر که حاکی و مشیر به حقیقت وجود است، شروع میکند. به این اعتبار میتوان آن را جزء براهین لمی یا شبه لمی یا صدیقین قرار داد که مخلوقات واسطهی اثبات وجود خالق نیستند.
● برهان صدیقین از نظر صدر المتالهین (ملا صدرا)
صدر المتالهین در اسفار برهانی را ارائه میدهد که میگوید این برهان، برهان صدیقین است و در عبارتی میفرماید:
«واعلم ان الطرق الی الله کثیرة لانه ذو فضائل و جهات کثیرة «ولکل وجهة هو مولیها» لکن بعضها اوثق و اشرف و انور علی بعض و اسد البراهین و اشرفها الیه هو الذی لا یکون الوسط فی البرهان غیره بالحقیقة، فیکون الطریق الی المقصود هو عین المقصود و هو سبیل الصدیقین الذی یستشهدون به تعالی علیه ثم یستشهدون بذاته علی صفاته و بصفاته علی افعاله واحدا بعد واحد».
بدان که راهها به سوی خدا فراوان است; زیرا او دارای فضائل و کمالات متعددی است «و هر طایفهای قبلهای دارد که خداوند آن را تعیین میکند». ولی بعضی از این راهها محکمتر، بهتر و نورانیتر از بعض دیگر است. و محکمترین و بهترین برهان، برهانی است که حد وسط آن غیر از واجب نباشد. در این صورت راه با مقصد یکی خواهد بود. و آن راه صدیقین است که آنان از خود او بر خودش استشهاد میکنند و سپس از ذات بر صفات و از صفات بر افعال و سپس در ادامه مطرح میکند که این آیه قرآنی بر این برهان اشاره دارد:«او لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید».
● اما تقریر برهان صدیقین
در این برهان ملا صدرا از حقیقت هستی و وجود به ضرورت و وجوب آن پی میبرد که توضیح آن احتیاج به چند مقدمه دارد:
الف) اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت; پس از آن که پذیرفتیم که واقعیاتی در خارج وجود دارند و ما از هر یک از این واقعیات دو مفهوم در ذهن خود انتزاع میکنیم: یکی وجود و دیگری ماهیت. و در جای خود به اثبات رسیده است که اقعیتخارجی مصداق و ما بازاء وجود است و ماهیت امر اعتباری است که از حد واقعیتخارجی انتزاع میشود.
ب) تشکیک وجود; صدر المتالهین عقیده دارد که وجودهای خارجی چه قوی و چه ضعیف، چه علت و چه معلول همه مراتب یک حقیقت هستند; و مابه الاختلاف و مابه الاشتراک از یک جنس است که به آن تشکیک وجود میگویند.
ج) بساطت وجود; وجود، حقیقتبسیطی است که نه جزء دارد و نه جزء چیزی است، چون چیزی غیر از وجود نداریم.
د) ملاک نیاز معلول به علت; ملاک نیاز معلول به علت همان ربطی بودن وجود آن نسبتبه علت و به عبارت دیگر ضعف مرتبه وجود آن است. و تا کمترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالیتری خواهد بود و هیچگونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
بر اساس این مقدمات چهارگانه برهان صدیقین از نظر ملا صدرا چنین تقریر میشود:
مراتب وجود به استثنای عالیترین مرتبه آن که دارای کمال نامتناهی و بی نیازی و استقلال مطلق میباشد، عین ربط و وابستگی است; و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمیداشت، سایر مراتب هم تحقق نمییافت; زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بینیاز از آن باشند، در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است. (۲)
به عبارت دیگر اگر همه مراتب مادون که همه وابسته و عین ربطااند به یک وجود مستقل و غنی منتهی نشوند لازم میآید که آن مراتب مادون نیز متحقق نشود، ولی چون وجودات وابسته وجود دارند باید وجود مستقل غنی نیز وجود داشته باشد;زیرا چگونه وجود ربط بدون مستقل تحقق پیدا میکند.
این برهان علاوه بر این که از مزایای برهان ابن سینا برخوردار است از چند هتبر آن برتری دارد:
۱) در این برهان نیازی به ابطال دور و تسلسل نیستبلکه خودش برهانی بر ابطال تسلسل و علل فاعلی نیز هست.
۲) به کمک این برهان نه تنها وجود خدا را بلکه صفات کمالیه او نیز قابل اثبات است مانند وحدت کمال، فعلیت و استغنا، و....
تقریر برهان صدیقین از نظر حاج ملا هادی سبزواری
مرحوم حاجی سبزواری این برهان را در حواشی خود بر اسفار چنین تقریر میکند:
«محکمترین و کوتاهترین تقریر برهان صدیقین آن است که بعد از اثبات اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت گفته شود که حقیقت وجود که همان واقعیت و عینیت است، حقیقت صرف و مرسلهای است که محال است عدم را بپذیرد.
زیرا هیچ مقابلی مقابل خود را نمیپذیرد.(یعنی وجود، مقابل خود را که عدم است نمیپذیرد و عدم مقابل خود را که وجود است نمیپذیرد. یا به عبارت دیگر: هیچ ضدی، ضد خود را نمیپذیرد).
این حقیقت مرسل که ممتنع است عدم را بپذیرد واجب الوجود بالذات است، پس حقیقت وجود که مرسل، مطلق، و یا صرف است، واجب الوجود بالذات است و همین مطلوب ماست». (۳)
تنها مبادی تصدیقیهای که در برهان صدیقین از نظر حاجی سبزواری به کار رفته همان اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت است. البته مبادی تصوریه آن از قبیل وجوب ذاتی و ضرورت ازلیه باید قبلا روشن شود.
● برهان صدیقین از نظر علامه طباطبایی
علامه طباطبایی تقریر خود را از برهان صدیقین در پاورقی اسفار و جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم به این صورت بیان میدارد:
«وهذه هی الواقعیة التی ندفع بها السفسطة و نجد کلذی شعور مضطرا الی اثباتها، وهی لا تقبل البطلان و الرفع لذاتها حتی ان فرض بطلانها و رفعها مستلزم لثبوتها ووضعها، فلو فرضنا بطلان کلواقعیة فی وقت او مطلقا کانتحینئذ کلواقعیة باطلة واقعا.وکذا السوفسطی لو رای الاشیاء موهومة او شک فی واقعیتها فعنده الاشیاء موهومة واقعا و الواقعیة مشکوکة واقعا ( ای هی ثابتة من حیث هی مرفوعة)، واذا کانت اصل الواقعیة لا تقبل العدم و البطلان لذاتها فهی واجبة بالذات، فهناک واقعیة واجبة بالذات والاشیاء التی لها واقعیة مفتقرة الیها فی واقعیتها قائمة الوجود بها و من هنا یظهر للمتامل اناصل وجود الواجب بالذات ضروری عند الانسان، و البراهین المثبتة له تنبیهات بالحقیقة». (۴)
واقعیت هستی، واقعیتی است که با آن سفسطه را رد میکنیم و مییابیم که هر موجود با شعوری ناگزیر از اثبات آن است; این واقعیت هستی، ذاتا زوال و رفع را نمیپذیرد. حتی فرض زوال و رفع آن مستلزم ثبوت و وضع آن است. (حتی اگر فرض کنیم واقعیت زایل شده است، در فرض بطلان و زوال هم او را تصدیق کردهایم) یعنی اگر زوال و بطلان همه واقعیتها را در لحظهای یا مطلقافرض کنیم، در این صورت هر واقعیتی واقعا باطل و زایل شده است نه به طور مجازی و وهمی.
همچنین اگر سوفسطایی اشیاء را موهوم میپندارد، یا در واقعیت آنها شک میکند، نزد او واقعا اشیاء موهوم و مشکوک هستند.(در کنار زوال و رفع واقعیت آن را اثبات کردهایم) و چون اصل واقعیت ذاتاعدم و بطلان را نمیپذیرد پس واجب الوجود بالذات است. پس واقعیتی که واجب الوجود بالذات است اثبات شد. و اشیایی که واقعیت دارند در هستی خود محتاج و قائم به واجب الوجود هستند.(یعنی وقتی در واقعیت اشیاء نظر میکنیم میبینیم یا سابقه زوال یا لاحقه زوال دارند و از اینجا میفهمیم که اینها واجب الوجود بالذات نیستند بلکه به واقعیت مطلق و واجب، قیام دارند) پس روشن شد که اصل وجود واجب الوجود بالذات، برای انسان ضروری است و براهینی که بر وجود او اقامه شده است در حقیقت منبهات هستند.
تقریر برهان صدیقین از نظر علامه از دو تقریر دیگر کوتاهتر است، زیرا نیازی به هیچ مسئله فلسفی ندارد، نه به مقدمات تقریر ملا صدرا و نه به مقدمه تقریر حاج ملا هادی سبزواری.
به طور خلاصه برهان علامه چنین است: پذیرش اصل واقعیت در مقابل سفسطه امری بدیهی است چون همین که خواستیم واقعیت را اثبات کنیم معلوم میشود اندیشهای و گویندهای و شنوندهای است و اصل واقعیت زوال ناپذیر است; زیرا اگر این واقعیت در شرایطی و یا زمانی زوال پذیر است، یک زمان و یا شرایطی است که در آن موقع زوال پذیر میشود. پس از فرض زوال، ثبوت آن لازم میآید. در این حال زوالش مستحیل بالذات است و ثبات و تحقق آن ضرورت ازلیه میشود.
● برهان وجودی (هستی شناختی یا انتولوژی) متفکران غربی
۱) برهان وجودی آنسلم
Ontological Atgument
قدیس آنسلم(۱۰۳۳ ۱۱۰۹) یکی از معروفترین متکلمان و فیلسوفان قرون وسطی است وی در شهر «آوستا» در ایالت پیدمونتبه دنیا آمد و راهب کلیسا شد و در سال ۱۰۹۳ تا سال ۱۱۰۹ سر اسقف کانتربری شد. او را گاهی پدر اسکولاستیسیزم (مکتب اصحاب مدرسه) نامیدهاند. وی را باید پایهگذار برهان وجودی در فلسفه غرب بدانیم البته خود او برهان وجودی را به کار نبرده است و این تعبیر را برای نخستین بار کانتبه کار برده است هر چند پیش از وی کریستیان ولف لفظ وجود شناسی را مصطلح کرده بود. (۵)
قدیس آنسلم دو نوع برهان وجودی اقامه کرده است که نتایج آنها یکسان نیست و مقدماتشان نیز اندکی تفاوت دارند گویی وی نخستبرهان اول را اقامه کرده است آنگاه به نقص آن پی برده و در صدد اصلاحش بر آمده است. برهان اول اثبات میکند که از صرف تصور خداوند، وجود وی لازم میآید ولی برهان دوم علاوه بر وجود، وجوب وجود و ضرورت وجود او را اثبات میکند.
۱) تقریر اول: او میگوید: مسلماخدا وجود دارد اگر چه احمق در قلبش گفته است که خدا وجود ندارد.
او در پروسلوگیون دوم برهان خود را با تصور خدا «به عنوان چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد» آغاز کرده است. از آنجا که داشتن تصور چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد مستلزم این است که حد اقل در اذهان ما به عنوان یک واقعیت ذهنی وجود داشته باشد. سؤال این است که آیا این تصور، وجود خارجی نیز دارد؟ آنسلم چنین استدلال میکند که چنین موجودی باید در خارج نیز وجود داشته باشد. چه در غیر این صورت ما میتوانیم دوباره چیزی را که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد، تصور کنیم و این خلف است. بنابر این آن چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد باید وجود واقعی یا خارجی هم داشته باشد.
او در عبارتی میفرماید: حتی احمق میپذیرد که چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد حداقل در ذهن وجود دارد; زیرا هنگامی که او این جمله را میشنود میفهمد. هر آنچه فهمیده میشود در ذهن و فهم وجود دارد و مسلما آن چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد نمیتواند فقط در ذهن وجود داشته باشد; زیرا اگر فرض کنیم فقط در ذهن وجود دارد، میتوان همان چیز را طوری تصور کرد که هم در ذهن و هم در خارج وجود دارد پس این دومی بزرگتر از اولی است و این خلف است. (۶)
۲) تقریر دوم: آنسلم در تقریر دوم علاوه بر اثبات وجود خدا به ضرورت و بی همتایی وجود او نیز اشاره میکند; یعنی بر غیر قابل تصور بودن عدم وجود خدا اشاره دارد. این تقریر به صورت مختصر چنین است:
الف) منطقا ضروری است که هرچه برای مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد، مورد تصدیق قرار گیرد.
ب) وجود واقعی منطقا برای مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد.
ج) بنابر این منطقا ضروری است اذغان کنیم موجود واجب وجود دارد.
● همین برهان در قالبی منفی اینگونه مطرح میشود:
الف) منطقا غیر ممکن است که آنچه برای مفهوم موجود واجب ضروری است مورد انکار قرار گیرد (زیراگفتن اینکه آنچه ضروری است، ضروری نیست متضمن تناقض خواهد بود).
ب) وجود واقعی منطقا برای مفهوم موجود واجب، ضروری است.
ج) بنابر این منطقا غیر ممکن است که وجود واقعی موجود واجب، مورد انکار قرار گیرد.
و یا به تعبیری میگوید: چیزی که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد به صحیحترین و کاملترین نحو وجود دارد، زیرا هر چیزی را که بتوان بدون وجود تصور کرد وجود برای آن به صورت امکانی است. چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد، نمیتواند تصور شود که وجود نداشته باشد(پس وجودش ضروری است) زیرا آنچه را که بدون وجود نتوان تصور کرد از آن که بتوان بدون وجود تصور کرد، کاملتر است، بنابر این فقط آنچه که بدون وجود نتوان تصور کرد با مفهوم چیزی که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد، مناسب است.
او در ادامه میگوید اگر چنین وجودی را بتوان تصور کرد، آن باید وجود داشته باشد، زیرا تصور وجودی سرمدی که وجودش در نقطهای پایان پذیرد یا هنوز به وجود نیامده باشد، فینفسه متناقض است. (۷)
● انتقاد گونیلو
نخستین نقادی را یک راهب معاصر آنسلم به نام گونیلو برای او فرستاد که همین انتقاد را هم دو فیلسوف فرانسوی به نام مرسن و گاسندی بر برهان دکارت وارد کردهاند. او انتقادات چندی را به برهان آنسلم وارد میکند:
۱) ما نمیتوانیم از وجود چیزی در ذهن، وجود خارجی آن را نتیجه بگیریم، زیرا اگر این امر صحیح باشد ما میتوانیم با چنین استدلال، ثابت کنیم که اشیاء غیر واقعی وجود دارند. مثلا میتوان شبیه برهان وجودی آنسلم را برای وجود جزیرهای که کاملتر از آن وجود ندارد فرض کرد. چنین جزیرهای باید وجود داشته باشد در غیر این صورت کاملترین جزیره نخواهد بود.
و گونیلو میگوید: آنسلم نشان نداده است که چگونه مفهوم «موجودی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد» از مفاهیم اشیاء غیر واقعی متمایز است.
۲) گونیلو میگوید که آنسلم به اشتباه فرض کرده است که ما قادریم خدا را تصور کنیم یا بفهمیم.
آنسلم در برابر این اعتراضات پاسخ میدهد. در جواب اشکال اول میگوید:
فقط در مورد مفهوم خداست که از تصور آن وجود آن ناشی میشود و نه مفاهیم دیگر; زیرا فقط خدا واجب الوجود است. در جواب اشکال دوم میگوید: ما معنای کلمه خدا را میفهمیم و مفاهیم را نباید بر حسب تصورات حسی فهمید. تصور مفاهیم مجرد، امکان دارد. (۸)
● انتقاد توماس آکویناس
او براهین را به دو دسته تقسیم میکند: برهان لمی و برهان انی و میگوید: براهینی را که برای خدا به کار میبریم همه براهین انیاند یعنی مخلوقات و آثار خدا ابتدا در تجربه حسی به ما عرضه میشوند و ما با آغاز از آنها و بررسی و تحقیق در منشا ممکن آنها میتوانیم دریابیم که خدا وجود دارد. او معتقد است که خطای برهان وجود شناختی این است که مبتنی بر این فرض است که ما میتوانیم صفات خدا را که موجودی کامل است پیش از آنکه بدانیم او وجود دارد، بشناسیم، ولی در واقع صفات خدا را فقط پیش از آنکه کسی وجود او را شناخت میتواند بیاموزد نه بر عکس. (۹)
اشکالات توماس آکویناس و دیگران بر این برهان باعثشد که این برهان مدتها مورد غفلت قرار گیرد. اما دکارت بار دیگر آن را در قرن هفدهم مورد توجه قرار داد، و بیشتر بحثهای دوره بعد بر تدوین دکارتی این برهان مبتنی است.
● تدوین دکارت از برهان وجود شناختی
دکارت ادعا کرده است که دقیقا همانطور که تصور یک مثلثبالضروره متضمن خواص مشخص آن از جمله تساوی مجموع زوایای داخلی آن با دو قائمه است، همچنین تصور موجود کامل مطلق بالضروره متضمن صفت وجود است. تناقض تصور موجود کامل بدون وجود کمتر از تناقض تصور مثلثبدون سه زاویه نیست.
دکارت در برابر این اعتراض که میگوید: برای این که شکلی مثلثباشد، داشتن سه زاویه امری ضروری است ولی این نتیجه نمیدهد که مثلث واقعا در خارج تحقق دارد و همچنین در مورد مفهوم کمال مطلق از این که وجود برای آن ضروری است وجود خارجی آن لازم نمیآید.
چنین پاسخ میدهد که مفهوم یا ماهیت مثلث، شامل صفت وجود نیست ولی تصور ومفهوم کمال مطلق شامل صفت وجود است، و فقط در این مورد خاص است که ما محق هستیم وجود را از مفهوم استنتاج کنیم. (۱۰)
● برهان وجود شناختی از دیدگاه کانت
کانت در کتاب «یگانه مبنای اثبات وجود خدا» یک برهان وجود شناختی که کاملا متفاوت از شکل دکارتی است، مطرح کرده است. او در قسمت دوم کتاب، این برهان را با برهان غایی تکمیل میکند. کانت در کتاب «نقد عقل محض» برهان وجود شناختی دکارت را مورد نقد و بررسی قرار میدهد و آن را نمیپذیرد و حتی بعدها آن نوع برهان وجود شناختی را که خود اختراع کرده بود در نظر نمیگیرد. بلکه با نفی مابعد الطبیعه عقلیگرایانه نظری، آن برهان نیز از بین میرود; زیرا او از نقص بنیادی همه براهین وجود شناختی که ممکن نیست وجود چیزی را از صرف مفاهیم آن بهدست آوریم، رنج میبرد. (۱۱)
● نقادی کانتبر برهان وجود شناختی
انتقاد کانتبر برهان وجود شناختی بر دو پایه استوار است:
▪ اولا: کانت میگوید، اساس این برهان این است که اگر ما ایده کمال مطلق را در ذهن داریم، متناقض خواهد بود که بگوییم چنین موجودی وجود ندارد، زیرا مفهوم کمال مطلق ضرورتا شامل محمول هستی و وجود است.
همچنین میگوید: این استدلال در هیچ جایی اشاره ندارد که چرا ضروری است که موضوع خدا را در ذهن داشته باشیم. درست است که اگر موضوع را در ذهن داشته باشیم و وجود آن را نفی کنیم گرفتار تناقض میشویم ولی بدون تناقض میتوانیم تصمیم بگیریم که از اثبات موضوع و محمول هر دو خودداری کنیم.
به عبارتی، انکار این امر که خدا وجود دارد صرفا انکار یک محمول نیستبلکه انکار موضوع و بدان جهت انکار همهی محمولهای آن است. پس اگر ما موضوع و محمول را به نحو یکسان نپذیریم هیچ تناقضی وجود ندارد، زیرا چیزی باقی نیست تا تناقض باشد.
▪ ثانیا: کانت انکار میکند که وجود یک محمول واقعی باشد پس کانت در حقیقت انکار میکند که وجود، صفتی یا کمالی از کمالات کمال مطلق باشد، بلکه وظیفه وجود، قرار دادن یک متعلق در برابر مفهوم است نه افزایش محتوای یک مفهوم. پس یک شییء واقعی و بالفعل از نظر محتوا چیزی بیشتر از یک شییء ممکن و خیالی ندارد مقدار صد دلار واقعی برابر با صد دلار خیالی است.
کانت در «نقادی عقل محض» میگوید: هر تعداد و هر نوع محمولی که ممکن است در مورد یک شییء تصور کرد ولی هنگامی که میگوییم که این شییء هست، کمترین اضافهای به آن شییء نشده است و الا دقیقا همان چیزی که وجود دارد نخواهد بود، بلکه چیزی بیشتر از مفهومی که تصور کرده بودیم خواهد بود. بنابر این ما نمیتوانیم بگوییم که دقیقا متعلق مفهوم ما وجود دارد. اگر ما شییء ناقصی را تصور کنیم، شییء ناقص با گفتن این که وجود دارد، نقص آن برطرف نمیشود، بلکه بر عکس آن شییء با همان نقصی که من آن را تصور کردهام وجود دارد، زیرا در غیر این صورت آنچه وجود دارد با آنچه من تصور کردهام متفاوت است.
بنابر این، هنگامی که من یک موجودی را به عنوان واقعیت متعالی و بی نقص تصور کنم این سؤال هنوز باقی است که آیا چنین تصوری در واقع هم وجود دارد یا نه؟
همچنین او میگوید: قضایای وجودی تحلیلی نیستند که وجود را از صرف تحلیل موضوع به دست آوریم، بلکه ترکیبی یا تالیفیاند و تنها راه اثبات وجود یا عدم شییء خاص تجربه است. (۱۲)
● انتقاد جان هاسپرز بر برهان وجود شناختی
صفت وجود با سایر صفات تفاوت دارد، تفاوت بین اینکه x صفات خاصی دارد و اینکه x وجود دارد میتواند به صورت زیر مطرح شود:
جانور افسانهای یک شاخ دارد معنای آن چنین است: اگر شییءاای که جانور افسانهای است وجود دارد، بنابر این یک شاخ دارد، و همچنین برای هر صفت دیگر جانور افسانهای وضع به همین صورت است. مطابق همان تحلیل هنگامی که میگوییم جانور افسانهای وجود دارد معنای آن چنین است: اگر چیزی وجود دارد که جانور افسانهای است پس وجود دارد و این یک همانگویی و توتولوژی آشکار است.
مسلما هنگامی که میگوییم جانور افسانهای وجود دارد منظور ما آن توتولوژی آشکار نیست. از این بدتر، این مطلب است که «جانور افسانهای وجود ندارد» معنای آن چنین است اگر جانور افسانهای وجود دارد پس آن وجود ندارد که این تناقض ذاتی است.
اما این قضیه که جانور افسانهای وجود ندارد مسلما تناقض ذاتی ندارد به این طریق ما میبینیم گرچه از نظر دستوری این دو قضیه (جانور افسانهای یک شاخ دارد، و جانور افسانهای وجود دارد) یکسان هستند، ولی در نوع کاملا با هم اختلاف دارند چون تحلیلی که در مورد قضیه اول به کار میرود در مورد قضیه دوم به کار نمیرود.
شاخ دار بودن، چهار پا داشتن، سفید بودن و غیره هر یک از اینها یک صفتند اما وجود داشتن یک صفت نیست. گفتن اینکه چیزی وجود دارد مانند این است که بگوییم چیزی وجود دارد که این صفات را دارد.
بنابر این برهان وجود شناختی اثبات نمیکند که بزرگترین موجود قابل تصور (بزرگترین موجودی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد) وجود دارد.
زیرا در آن صورت به نحو صحیحی میتوانیم بگوییم که اگر بزرگترین موجود قابل تصور وجود داشته باشد او وجود دارد. اما این قضیه یک همانگویی است و به هیچ طریق اثبات نمیکند که چنین موجودی وجود دارد. (۱۳)
● انتقاد برتراند راسل
انتقاد راسل از برهان وجودی در تئوری تعاریف او نهفته است، این تئوری مشتمل بر تحلیلی از قضایای وجودی موجبه و سالبه است.
بر طبق آن هنگامی که میگوییم « x ها» وجود دارند مثل این است که گفته باشیم اشیایی وجود دارند که ما بازای تعریف « x ها» هستند و همچنین انکار این که « x هایی» وجود دارند، بدین معناست که هیچ شییءاای که تعریف x بر آن صادق باشد وجود ندارد.
● بنابر این وظیفه «وجود داشتن» اثبات کردن متعلقاتی برای یک مفهوم خاص است.
بنابر این بحث صحیح کلامی اینطور نیست که یک موجود کامل برای کامل بودن همراه با دیگر صفات، باید صفت وجود را هم داشته باشد بلکه به این معناست که مفهوم موجود کامل یک نمونه و ما بازاء دارد یا نه. و این مسئله نمیتواند به صورت ماتقدم و قبل از تجربه مشخص شود. همانگونه که برهان وجود شناختی اظهار میکند که توسط بررسی مفهوم خدا چنین انجام داده است.
طبیعت فکر از طرفی و طبیعت جهان خارج از طرف دیگر و نحوه اختلاف بین آنها، آن چنان است که نمیتوان هیچ استنتاج معتبری از تصور نوع خاصی از موجود این نتیجه را گرفت که یک ما بازایی هم در خارج دارد.و این اعتراض منطقی به برهان وجودی است. (۱۴)
● برهان وجود شناختی از دیدگاه هارتشورن و مالکولم
بعضی از فیلسوفان معاصر مخصوصا «چارلز هارتشورن» و «نورمن مالکولم» دومین شکل از برهان وجود شناختی را که در پروسلوگیون سوم آنسلم و در پاسخ او به گونیلو یافت میشود احیا کردهاند. این برهان بر طبق بازسازی آنان از این مقدمه شروع میشود که مفهوم خدا به عنوان وجود سرمدی و قائم بالذات، آن چنان است که این سؤال که آیا خدا وجود دارد، نمیتواند به صورت یک مسئله امکانی مطرح شود، بلکه باید به صورت ضرورت منطقی یا امتناع منطقی باشد. موجودی که وجود دارد و تصور عدم آن هم ممکن باشد، رتبهای فروتر از خدا خواهد داشت، زیرا فقط وجودی که ضروری الوجود است، میتواند آن وجودی باشد که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد، اما اگر چنین موجود ضروری وجود ندارد، وجود نداشتن آن باید ضروری باشد، نه این که وجود نداشتن آن ممکن باشد. پس وجود خدا یا منطقا ضروری استیا منطقا ممتنع، ولی محالیت آن اثبات نشده است، یعنی تناقض فینفسه مفهوم چنین وجودی اثبات نشده است، بنابر این ما باید نتیجه بگیریم که خدا ضرورتا وجود دارد.
به نظر میرسد که آقای هارتشورن و مالکولم میان دو معنای ضرورت خلط کردهاند که آن ضرورت منطقی و ضرورت وجودی است. (۱۵)
● تقریر آلوین پلانتینجا از برهان وجود شناختی(۱۹۳۲...)
آلوین پلانتیجا ابتدا اعتراضات گونیلو به برهان آنسلم را مورد تجدید نظر قرار داد و سپس رد میکند. طبق نظر پلانتینجا ممکن است موجودی، کمال مطلق داشته باشد. اما اگر موجودی دارای این خصیصه است، بنابر این آن موجود آن خصیصه را در هر جهان ممکنی دارد.
او چنین استدلال میکند:اگر ممکن است که خدا با این خصیصه وجود داشته باشد، ضروری است که خدا وجود دارد البته او این برهان را مفصلا به صورت قضایای منطقی در آورده و بعد از آن نتیجهگیری میکند که از ذکر آن خودداری میکنیم. (۱۶)
مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامی و وجود شناختی فلاسفه غرب
همیشه در مقایسه دو تفکر است که اتقان و ظرافت تفکری بر تفکر دیگر معلوم میشود.
در این مقایسه بر آن هستیم که اتقان و عمق تفکر فیلسوفان اسلامی را بر فیلسوفان مغرب زمین بر ملا سازیم.
● برهان صدیقین دو مزیتبر برهان وجود شناختی دارد:
۱) ضرورتی که در برهان وجود شناختی اثبات میشود، ضرورت ذاتیه است، یعنی مادامی که ذات موضوع یا تصور بزرگترین موجود کامل مطلق در ذهن باشد، حکم بر ضرورت وجود آن میکنیم.
اگر کسی چنین تصوری از موجود کامل مطلق در ذهن نداشته باشد حکم به ضرورت آن هم دیگر وجود ندارد.ولی ضرورتی را که در برهان صدیقین اثبات میشود، ضرورت ازلیه است که حتی از فرض عدم موضوع، باز وجود آن لازم میآید و محمول در هر صورت برای موضوع ضرورت دارد که این تفاوت اساسی بین دو برهان است.
بنابر این اشکالاتی را که کانتبر برهان وجود شناختی وارد کرده استبر برهان صدیقین فلاسفه اسلامی وارد نیست واگر کانتبا برهان صدیقین فلاسفه اسلامی آشنا بود، آن اشکالات را بر برهان صدیقین وارد نمیکرد.
۲) در برهان وجود شناختی هنگامی که میگوییم خدا بالضروره موجود است، ضرورت برای خدا به حمل اولی است. و به حمل شایع خدا ممکن الوجود است چون یکی از مخلوقات ذهنی ماست، پس وجود تصور خدا در ذهن به حمل شایع ممکن الوجود است.
و ما برای اینکه وجود خدا را در خارج اثبات کنیم باید به حمل شایع، ضرورت وجود را برای خدا اثبات کنیم. حمل اولی و مفهومی ضرورت وجود خارجی را برای خدا اثبات نمیکند.
اما در برهان صدیقین حمل محمول یعنی ضرورت وجود بر موضوع به حمل شایع است، هر چند در برهان صدیقین موضوع مفهوم وجود ویا حقیقت وجود است ولی آن مفاهیم حکایت از خارج میکنند و عنوان حاکی و مشیر دارد، زیرا ابتدا وجود در خارج (آن چیزی که سوفسطی انکار میکند) اثبات میشود، سپس مفهومی از آن در ذهن حاصل میشود که از آن حکایت میکند و بعد ضرورت ازلیه را بر آن حمل میکنیم و میگوییم«حقیقت وجود ضروری الوجود استبه حمل شایع» بنابراین واجب الوجود در خارج اثبات میشود.
اما همانطور که قبلا اشاره شد ضرورت وجود در برهان وجود شناختی به حمل اولی است; زیرا خدا یا کمال مطلق که قبلا در خارج اثبات نشده است که مفهوم کمال مطلق در ذهن عنوان حاکی و مشیر داشته باشد پس در این برهان خدا به حمل اولی ضروری الوجود است و به حمل شایع ممکن الوجود.
وحمل اولی و ضرورت مفهومی موضوع را در خارج اثبات نمیکند در نتیجه در برهان وجود شناختی نمیتوان از ذهن به خارج آمد مثل اینکه مفهوم وجود را در نظر میگیریم و میگوییم وجود داشتن برای مفهوم وجود ضروری است و این ضرورت وجود خارجی را اثبات میکند. و این تفاوت اساسی میان دو برهان است.
پینوشتها:
۱. بوعلی سینا، اشارات و تنبیهات:۳/۶۶.
۲. نقل و اقتباس از: صدر المتالهین، اسفار:۶/۱۴; آموزش فلسفه، استاد مصباح یزدی: ۲/۳۴۲.
۳.صدر المتالهین، اسفار:۶/۱۶، پاورقی مرحوم حاجی سبزواری.
۴. صدر المتالهین، اسفار:۶/۱۴، پاورقی علامه طباطبایی.
۵.پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ترجمه شهید علیرضا جمالی نسب، محمد محمد رضایی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص۳۷; نورمن، ال. کیسلر، فلسفه دین، ترجمه حمید رضا آیت اللهی. انتشارات حکمت،ص۱۹۰.
۶.اتین ژیلسون، مبانی فلسفه مسیحی، محمد محمد رضایی، سید محمود موسوی، ص ۸۳.
۷. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا و فلسفه غرب; دکارت، تاملات در فلسفه اولی، احمد احمدی.
۸. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ص ۴۱.
۹. همان ماخد، ص ۴۴.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست