دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
فرم, محتوا و موضوع
یدالله رویایی: «تا وقتی کلمهی "مثل" دم دست ماست، شباهت اشیا، اشیا را از رمق میاندازد.»
یک دانشمند خوانندهی متن است، متن طبیعت یا هستی. او رابطهها را تحت عنوان علت و معلول یا لوازمات منطقی نشان میدهد. منظورم از «خوانندهی متن» اشاره به عنصر انسانیست که از طبیعت یا هستی کنار گذاشته میشود. در این جا، خود انسان هم چون چیزی فیزیکی بررسی میشود. از این رو، دانشمند خود را درون رابطهها نمیبیند، چنان که نیوتن معتقد بود من نظریهها را نمیسازم، یعنی که قوانین از پیش وجود داشتهاند و دانشمند آنها را کشف میکند؛ درست مثل کریستف کلمب که آمریکا را کشف کرد.
شاید نخستین کشفی که در آن به روایت نگاه خیانت شد، همان کشف و توضیح حرکت زمین به دور خورشید بود. نگاهِ غالب حرکت خورشید را در آسمان روایت میکند ولی یک انتزاع عالی نشان داد که این روایت «درست نیست». این اختراع است، اختراع رابطهها که از انتزاع به دست آمده است. دو واژهی غروب و طلوع ناظر به این است که خورشید حرکت میکند نه زمین.
روند زبانی ما جالب است. از زمانهای قدیم برای حرکت اشیا توضیحاتی دادهاند که روند آن چنین است:
- برخی چیزها از آنِ آسمان و برخی چیزها از آنِ زمیناند.
- چیزهای سنگین به زمین تعلق دارند و چیزهای سبک به آسمان، مثل سنگ و دود.
- سنگ به سبب وزناش با سرعتی فلان به مرکز زمین شتاب میگیرد و دود به سبب سبکیاش با یک حرکت تصادفی به بالا میرود.
- سنگ به سبب انحنای فضا به مرکز جرم نزدیک میشود و...
در این توضیحات، شکل هندسی فرم ویژهی خود را برای بیان علمی چیره کرده است. امروزه بدون این اشکال هندسی و روابط ریاضی نمیتوان از هستی سخن گفت. همه چیز هستی قابل مشاهده است مگر چیزهایی که پشت پرده عامل اساسی گردش آن محسوب میشوند. قانونها و نظریهها چیزی قابل دیدن نیستاند ولی با این حال، وجود دارند. چرا چیزی را که میبینیم نباید اعتماد کرد؟ همیشه چیزی افزوده بر دیدن در بیانهای ما حاضر شدهاند. به اندازهای که اعتماد به حس از میان برخاسته است، گزارههای ما (در منطق یا اشعار انتزاعی) زنجیروار به هم وصل شده و همه چیز را ترسیم میکنند.
خارج شدن یک گلوله از دهانهی تفنگ را چند گونه میتوان بیان کرد:
- یک گلوله از دهانهی تفنگ خارج شد.
- دیدم که یک گلوله از دهانهی تفنگ خارج شد.
- پیش چشمام یک گلوله از دهانهی تفنگ خارج شد.
فرق هر گزاره را میتوان با کمی دقت و تأمل دریافت: از سبک منطق علمی به سمت بیان ادبی. هم چنین گزارههایی که عامل مذهبی یا ایدئولوژیکی از آنها کاسته میشود:
- خداوند کسانی را که کار خوب میکنند، پاداش میدهد.
- کسانی که کار خوب میکنند، پاداش میبینند.
- نتیجهی کار خوب، پاداش است.
در این جملهها دیده میشود که فرآیند یک نکتهی اخلاقی چه گونه در طول تاریخ عوض میشود. اخلاق خود از عامل مذهبی کاسته و به دانش محض بدل میشود، هم چون گزارههایی که در روان شناسی یا جامعه شناسی بحث میشود. به طور خلاصه میشود گفت: - خداوند به کار خوب پاداش میدهد؛ - به کار خوب خود به خود پاداش داده میشود؛ - کار خوب همان پاداش است؛ و در جوامع مدرن کار خوب و بد یک جا تعریف میشوند بدون هیچ ارزشگذاری. در این جا، از قوانین اخلاقی تنها قوانین باقی ماندهاند.
- خداوند قانونهایی را در طبیعت برقرار کرده است. (دکارت)
- قانونهایی در طبیعت وجود دارد.
- قانونها را در طبیعت میتوان اختراع کرد.
نتیجهی این هر سه جمله یکی نیست. خواننده اگرچه به طور گذرا این جملهها را میخواند و رد میشود، آن چه در ادراکاش ذخیره میشود ترکیب پنهان شده است. خداوند در اولی به اختراع در سومی بدل شده است؛ همان جا که توین بی میگوید، این انسان است که خدا را آفریده است.
نیست مثل آن، مثال است این سخن/ قاصر از معنی نو حرف کهن (مولوی)
شعر نو غالبا با زبان تازه همراه شده است. شاید نیاز به همین زبان تازه دلیل شعر نوست. روایت یک موضوع با دستور زبان محدود میشود و این محدودیت با موارد افزوده شده بر روایت برطرف میشود. مولوی میگوید: «باده از ما مست شد نی ما از او». این شعر پندارگرایانه به نظر میرسد، ولی زبانیست که کنش انسان و هستی را به گونهای روشن میکند: همه چیز در تأثیر و تأثراند. مقایسه کنیم با شعری از رویایی که: «من به دریا نیندیشیدهام/ فکرهای مرا دریا اندیشیده است». این شعر با آن چه که از مولوی آوردم، کمی تفاوت دارد. شعرهای دریایی او بینیاز از آن شور مستانه و ریتم حماسی، چیزی افزوده بر واحدهای دیداری دارند. در شعر وی، تصویر به روایت دیداری مؤمنتر است. او خود معتقد است که از برخورد دو چیز، پدیدهای دیگر متولد میشود که همه تنفساش میکنند ولی شاعر آن را باز پس میدهد. اشیا بیرمقاند، پوشالیاند. آن بعد سوم که از برخورد اشیا و انسان برمیخیزد برای شاعر مهم است.
«اگر یک ذره را برگیری از جای/ همه عالم فرو ریزد سرا پای» (شیخ محمود شبستری- شاعر) و «هر تحریک محلی کل عالم را میلرزاند» (وایتهد- ریاضیدان)، موضوعی که هر دو به یک سان ذهن و عین را با هم ترکیب میکنند (ذرهگرایی)، که یکی به زبان شعر و دیگری به زبان فلسفیست. در شعر شبستری نخ لرزان هستی به آفرینندهی دو عالم میرسد که در آن انسان تماشاگر محض است. وایتهد این نخ را به ساختار ریاضی از هستی میچسباند و در این هر دو انسان کارهای نیست. یکی از دیدگاه سنت دینی و دیگری از منظر ریاضی انسان را کنار گذاشتهاند.
داریوش آشوری در کتاب خود «شعر و اندیشه» مینویسد: «این که زبان بشری چه گونه به این ساحت موسیقی (در شعر) دست یافته خود حکایتیست که چه بسا هیچ گاه نتوان بدان پی برد.»
این پرسش همانند این است که بپرسیم، بشر چه گونه به بازی مهرههای شطرنج پی برده است. قواعد بازی شطرنج به سبب بسته بودناش محدود مانده است ولی قواعد زبان انسان به تدریج رشد مییابد. کسی که اثری میدهد، هم او با گوش شنوایی در همان حد معرفتی حضور دارد. شنوندهها اگر حذف میشدند، هرگز شعر رشد نمیکرد. بنابر این، فرآیند پیچیدهای برای دست یابی به موسیقی یا آهنگ شعر وجود ندارد. ولی، در این حد که بشر چه گونه به فهم ریاضی دست یافت، انسان چه گونه تصور خود را از ستارگان دور دست کامل میکند و چه گونه به دنیای اسطورهها دست یافته است، تأمل برانگیز است. در همهی این نمونهها، فهم انسان از طبیعت انتزاع میشود و شاخهای از این انتزاع هم به فهم هنر میانجامد. موسیقی و شعر چیزی فراتر از آن چه هستِ انسان است. با چیره شدن بر زبانهای انسانی و رشد ادبیات توصیفات ما از پدیدهها و اشیا تغییر مییابد. فیزیک نیز با تسلط بر ریاضی و هندسه توصیفات خود را از هستی مدام حک و اصلاح میکند.
آشوری در همان کتاب مینویسد: «تنها در شعرها نیست که شعر را میتوان یافت، بل که در بسیاری جاها، چنان که در نقاشی، در یک موسیقی، در لبخند یک کودک، در زیبایی یک زن یا مرد، در پرتو شامگاهی یا پگاهی خورشید در کنار دریا یا بر کوه.» آشوری بهتر از من میداند که شعر پس از آمیخته شدناش به دستور زبان پدید میآید و هر آن چه در پیرامون ما رخ میدهد هنوز قالبهای ذهنی شاعری را نلرزانده است. لبخند کودک و پگاه خورشید خیلی متفاوتتر از موسیقی و شعر است. هر موضوع میتواند به اثر هنری تبدیل شود و به اصطلاح به یک اثر زیبا بدل شود، ولی موضوعی که به اثر هنری بدل نمیشود، تکلیفاش چیست؟ مثلا زن و مرد زشت، گریهی یک کودک و شب. وقتی موضوع به یک اثر (هنری یا غیرهنری) تبدیل میشود، از چارچوب صاحب اثر گذشته و بخشی جدا از اصل موضوع میشود. این چارچوب در اصل مفهوم فرم است که موضوع را در قالب، شکل یا صورت به ثبت میرساند. زیبایی پس از اثر (آفرینش) مفهوم مییابد. پیش از اثر تکلیفاش روشن نیست. منتظر چشمان تیزبین و ذهنِ بازِ کسانیست که آن را دریابد. این کلیگویی چیزی از ذهن و زبان شاعر روشن نمیکند.
اثر یا گفتاری که از انسان میتراود، خواه ناخواه دارای چارچوبیست که همه چیز در آن قابل بحث است، از جمله بحث زیبایی و فرم. این پرسش که آیا هستی «درست است» یا «درست نیست»، باید گفت درستی و نادرستی در مورد هستی مربوط به گزارش ماست. بسته به چارچوبی که در متن گزارش وجود دارد قابل پی گیریست و گرنه نمیتوان در یک پاسخ کلی و فراگیر به توافق رسید.
بدین مفهوم، زیبایی را در اثر میبینیم نه در موضوع. اثری که از موضوعی برگرفته شده است، خوشایندیاش بسا بیشتر از رفتن به ساحل دریاست. موجهای دریا در شعر روشنایی دیگری دارد. همیشه تصویر فریباتر از خود موضوع بوده است:
- «ساحل، حضور ما را میخواند/ دریا، سرود شاد علفها را./ در جشن شادمانهی دریا،/ ای کاش آب بودم.» (رویایی)
- «باد و خیزاب/ بال و پرواز/ در کلاف صداهای در هم،/ مرد دریا، گرفته است بالین/ برده با روی گرداب، بالا/ ریخته برج خیزاب، پایین/ پنجه در پنجه با گیسوی موج/ برسر آورده احشای سنگین.» (رویایی)
«تجربهی شاعرانه و بینش شاعرانه تنها در شعر نیست که خود را پدیدار میکند، آن را در جاهای دیگر نیز میتوان یافت. از جمله در یک قطعهی موسیقی یا در رفتار یک انسان نسبت به انسان دیگر، در حس و حالی که هر کسی در برابر یک منظرهی زیبای طبیعت دارد یا آن بازتابی که یک رویداد خاص در درون یک شخص دارد» (آشوری). «شاعرانه دیدن» در این جا به نگاههای شاعرانه فروکاسته شده است. مثلا این که «من همه چیز را شاعرانه میبینم» غالبا ورد زبان کسانیست که حتا شعر درست و حسابی هم نخواندهاند.
جملهی اخیر از آشوری را گام به گام میچینم: قطعهی موسیقی یک اثر است، تابلوی نقاشی یک اثر است، تندیس هم یک اثر است و رفتار یک انسان هم در حد یک بیان میتواند اثر باشد ولی، «بازتابی که یک رویداد خاص در درون یک شخص دارد» چه گونه قابل کشف و بیان است؟ این جملهای نامفهوم است. بازتاب یک رویداد، همان اثر است و گرنه چه چیز باز میتابد؟ من اگر بخواهم آن را شاعرانه طرح کنم (که آشوری میخواسته) چنین جمله بندی میکنم: زیبایی شاعرانه حاصل بازتاب روح بر اثر است. یا به طور دقیقتر، اثر زیبا حاصل بازتاب روح شاعرانه است. شاعر قصد ندارد زیبایی را توصیف کند بل که شعر تصویری زیبا در خود دارد. «غروب» و «ساحل» و «لبخند کودک» برای ارایهی زبیایی آنها واژههای بیرمق و لوساند. همان که از رویایی در اول این نوشته آمده، واژهی مثل همه چیز را بیرمق رها میکند.
خلیل غلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست