سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
از شرق شناسی تا آمریکایی دیگر
ادوارد ویلیام سعید، اندیشمند فلسطینیتبار آمریکایی فعالیتهای پژوهشی خویش را در سه گستره عمده متمرکز کرد. نخست کوشید تا موضع فرهنگ و رسالت عمیق روشنفکر و منتقد را هرچه بیشتر وضوح بخشد. او در این قلمرو به تاثیر از میشل فوکو تلاش کرد که رهیافتهای ساختارگرایانه و پساساختارگرایانه اندیشمندان مکتب ییل را به چالش گیرد و یکبار دیگر وجهی تاریخانگاری جدید را مبنای تحلیلهای ادبی ـ فرهنگی خود قرار دهد.
چرا که مدعی بود ساختارگرایان ادبیات را از زمینههای تاریخی ـ اجتماعی آن تهی کرده و آن را در گستره متنوارگی صرف وا مینهند.
دومین گستره عمده پژوهشی سعید بررسی چند و چون گفتمان فلسفی ـ اجتماعی غرب درباره شرق به طور کلی و اسلام به طور اخص بود. وی در نوشتههای گوناگون خویش بهخصوص شرقشناسی (۱۹۷۸) کوشید تا شیوه نگرش و جهانبینی غربیان در مورد شرق را با تکیه بر تحلیل محتوایی متون معتبر موجود مورد بررسی قرار دهد. به باور او شرقشناسی عبارت بود از آن حوزه تحقیقاتی که با به کارگیری روشهای شناخته شده غربی به فهم و شناخت شرق مدد میرساند. ادوارد سعید در کتاب شرقشناسی کوشید ثابت کند که قسمت عمده تحقیقات غربیان در مورد شرق به ویژه اسلام ریشه در گونهای پیشداوری و قوممداری دارد. به تعبیر او از قرن هفدهم بهخصوص هجدهم با ظهور فلسفه روشناندیشی گفتمان مسلط غربی بر پایه این پیشداوری بنا شده بود که فرهنگ غرب دارای ماهیتی استعلایی و سایر فرهنگها به نسبت دوری از محور غرب در حاشیه تمدن امروزی قرار میگیرند.
به دیگر سخن شرق و مظاهر گوناگون آن از جمله اسلام در تقابل با غرب (occident) دیگرسان فرهنگ غربی به شمار میروند. ادوارد سعید چهار مولفه عمده را در تبیین شرقشناسی رایج در غرب به شرح زیر برشمرد:
۱) شرقشناسی محدوده تحقیقاتی خاصی را دربرمیگیرد،
۲) شرقشناسی مبنای فعالیت خویش را بر پایه دگرسانی معرفتی، وجودی و ارزشی غرب در تقابل با شرق استوار کرده
۳)به طور کلی شرقشناسی رهیافتی است غربی که آماج اصلی خویش را بازسازی مفهوم شرق از لحاظ وجودی، معرفتی، ارزشی و هنری و سرانجام بسط و گسترش سلطه بر این حوزهها قرار داده است ۴) سعید مدعی است که وقتی شرقشناسان غربی از شرق سخن میگویند توجه آنها به مکان و موضعی خاص معطوف نبوده بلکه میکوشند تا قلمرویی را که درطیف معرفتشناختی آنها میگنجد به نام شرق اعتبار نمایند. از این رو از نظر آنها شرق یک مفهوم طبیعی نبوده بلکه ساخته و مصنوعی است که در غرب و برای غرب تکوین یافته است. از این جهت میتوان شرق را به قول هگل «ایدهای» تلقی کرد که شاید بتوان ما به ازایی خارجی برای آن یافت اما صورت مفهومیآن با مصداقش واجد وحدت نیست.
سومین دغدغه پژوهشی سعید به خاستگاه قومیو دودمان فردی او؛ یعنی سرزمین فلسطین معطوف بود. این خاستگاه از نظر روشنفکری رسالتی را بر دوش او هموار کرد که وی را تا آخرین دم آسوده نگذاشت. با توجه به تعبیرهایی که راجع به مبارزات فلسطینیها به منظور رهایی از ستم مهاجمان سلطهگر اسرائیلی در غرب وجود داشت سعید تلاش کرد تا با ایراد سخنرانی و شرکت در میزگردها و چاپ مقالات و نوشتههای گوناگون در روشن کردن افکار عمومیغرب در خصوص بحران خاورمیانه به ویژه تراژدی فلسطینیان بعد از جنگ جهانی دوم وظیفه و رسالت روشنفکری خویش را ایفا کند.
ادوارد سعید در کتاب «سرآغازها» که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد با تکیه بر نظریه فیلسوف ایتالیایی ویکو در کتاب «دانشنو» (۱۷۴۴) میان مبانی و مبادی (Origin) که دارای ماهیت و مفهومیمتافیزیکی، کلامیو اساطیری بود و «سرآغاز» که ریشه در ظهور مدرنیته و گسترش سکولاریسم و عرفیگرایی معاصر دارد قائل به تفکیک شد. به نظر او مبادی به اصول اولیه و مقدمات ضروری و اصول موضوعه و مصادرات اطلاق میشود.
به طور کلی اکثر بحثهای کلامیو متافیزیکی در دوران پیشامدرن به همین مبادی و مبانی تکیه میکرد اما با ظهور فلسفه روشنگری و ظهور مفهوم نیوتنی زمان آغاز و آغازگاه به عنوان مفاهیمیعمده واجد اعتبار شد. ادوارد سعید مدعی است که «آغاز و آغازگاه» بر شروع و درآمد یک فراگرد دلالت دارد. لذا میتوان آن را به اعتبار تقدم و تاخر پدیدهها مورد توجه قرار داد. از این رو آغاز خود متضمن ترتیب امور است. وی در بحث از آغاز مدعی است که آغاز عبارت است از گامینخستین و پویه اولیه در جریان تولید و آفرینش معناها. وی در بحث از آغاز به منطق سرآمدی اشارت کرده و میگوید همین سرآمد و سرآغاز پیشدرآمدی است بر متنهای متاخر. به نظر وی داستان یا رمان خود مظهر صورتی است از سرآغاز. هرگاه که آدمیبه سرآغاز پدیدهای گام مینهد به معرفتی تازه و هنری بدیع دست مییابد. در راستای چنین معرفت و هنری است که زبان طغیانگر و شورشی متولد میشود.
به باور سعید نقد چیزی نیست جز تجربه مکرر سرآغازهایی که نقش مرجعیت نیروهای قاهر و سلطهجو را در معرض پرسش قرار میدهد و فصلی نو را در دفتر تجربههای بشری نوید میدهد.
ادوارد سعید در کتاب «جهان، متن و منتقد» (۱۹۸۳) کوشید تا معنای سرآغاز را در حوزه نقد ادبی مورد برسی قرار دهد. به نظر او امروزه نقد ادبی به جای مکاشفه در سرآغازها خود را در ورطه مبادی و مبانی کلامیو متافیزیکی اسیر کرده و از این رهگذر خویشتن را در مقابل سلطه قدرتهای مسلط به رایگان تسلیم کرده است و هم از این روست که نقد در نظر روشنفکران اصیل جامعه فاقد اعتبار شد و تنها وسیلهای برای ترفیعات دانشگاهی برای اعضای هیاتهای علمیدرآمده است. امروزه نقد معاصر از لحاظ سیاسی به فعالیتی فاقد معنا مبدل شده و تنها در راه تصدیق و اثبات ارزشهای مسلط فرهنگ اروپا محور به کار گرفته میشود.
ادوارد سعید برخلاف نظر دریدا و هواخواهان او متن را پدیدهای اجتماعی ـ سیاسی میشناسد که ماهیت و اهمیت آن را باید در روند آفرینش و نیز دریافت مخاطب مورد سنجش و ارزیابی قرار داد. از این رو هر متنی را باید در گستره روابط قدرت و نیروهای موثر و فعال مورد تاویل قرار داد. متنها را میتوان نظام و برآیند نیروهایی به شمار آورد که در پرتو فرهنگ مسلط نهادینه میشوند.
سعید میگوید غایت نقد و رسالت منتقد باید در حد فاصل میان فرهنگ موجود و اشکال تمامتجویانه نظامهای انتقادی جامه عمل بپوشد. وی مدعی است که فرهنگ به طور کلی متضمن مراتب و شوون گوناگونی است که در محیط سلطهجویانه شکل میگیرد. محیطی که در آن صورتی از تفکر بر سایر صورتها غلبه دارد.
به تعبیر او فرهنگ پیوسته گستره معناهایی چون خودی و بیگانه، تعلق و عدم تعلق،فرد و جامعه را مشخص میکند و اینجاست که روشنفکر ناچار باید جایگاه خود را در میان این طیفهای تقابلی مشخص کند. روشنفکری که با نهادهای فرهنگی خودی بیگانه میشود و قادر نیست که آنها را به ضرر قدرت واژگون کرده و صورتهای مطلوب و آرمانی خویش را جانشین پدیدههای نامطلوب کند در پارهای موارد تنها راه چاره را در مهاجرت و تبعید میجوید و در اینجاست که به عنوان عنصری حاشیهای در فرهنگ میزبان میکوشد تا بر نهادهای مسلط فرهنگ خودی و غیرخودی اثر گذارد. ادوارد سعید رسالت هنرمند و روشنفکر را برخورد با اینگونه عدم توازنها و نابرابریهای اجتماعی میداند. روشنفکری که گاه ناچار است خانه و کاشانه را به قصد نقد موثر نابسامانیهای مزبور ترک کرده و از مرتبه و موضع خویشاوندی اجتماعی خود را به عضویت در جامعهای وسیعتر منتقل کند تا از این رهگذر با نظامهای ارزشی جهانشمولتری انس و الفت یافته و پدیدههای فرهنگی را از افق وسیعتری مورد نقد و بررسی قرار دهد. ادوارد سعید مدعی است که منتقد نباید خود را در چارچوب سامانهای محصور خویشاوندی و محلی محدود کند بلکه رسالت او در حرکت به جانب حیطهها وسیعتر و رها از تعبد لذا نقد و چالش هر نوع ایستایی، جمود و خشکاندیشی است. وظیفه اصلی منتقد و روشنفکر این است که کلیه اشکال و صورتهای خودکامگی، استبداد، یکهتازی، سلطه و سوءاستفاده از قدرت را مورد انتقاد قرار داده و از طریق چالش در برابر وضع موجود راههای موثر و کارآمد رهایی را به صورتی دقیق تبیین کند.
جالب اینجاست که ادوارد سعید ظهور اروپا محوری را در گذار از پویه هرمنوتیک متون مقدس به دودمانشناسی واژگان یا به اصطلاح قدما فقهاللغه جستوجو کرد. سعید در اینجا به تحقیقات زبان شناختی ارنست رنان اشاره کرده و مدعی شد که وی از زبان شناسی به شرقشناسی روی آورد و با مطالعه در زبانها و ادیان شرقی برای اولینبار تحلیلی اروپامحورانه از شرق و زبانهای موجود در آن عرضه کرد و همین تحقیقات و بحثها راهبردهای اصلی اندیشمندان قرن ۱۹ چون هگل، مارکس، لامارتین، ژراردو نروال و گوستاو فلوبر و دیگران را جهتی تازه بخشید. گفتنی است که از دوران رنسانس به بعد اندیشمندان غربی همواره کوشیدند تا در راستای خودشناسی، دیگری را مورد تبیین و تحلیل قرار دهند زیرا که با ظهور مدرنیته شناخت در جهت بسط و گسترش تسلط انسان غربی بر کل هستی گسترش یافت. من اندیشنده دکارتی با خودشناسی پروژه معرفتشناسانه خویش را آغاز کرد و همواره خود را در راستای تباین و مغایرت با دیگری یعنی عناصر حاکم بر فرهنگ بیگانه ارزیابی کرد.
بنابراین با عنایت به ظهور و تکوین خودبنیادی معرفتی در اندیشههای غربی وجهی حرکت و کنش تکوینی و تشریعی در شناخت فرهنگهای بیگانه پدیدار شد. به این معنا که فرهنگهای بیگانه در ذیل واژه شرق مورد توصیف و تبیین قرار گرفتند. به باور او شرق ساختاری است وجودی معرفتی که غربیان در تصویر و تجسم غیر و یا بیگانه تدوین کردند و غایت چنین ساختاری به تبیین «هویت خویش» معطوف بود. به تعبیر سعید شرق شناسی طرحی بود که روایت اعظم قدرت غرب را در دل خود نهفته داشت؛ یعنی وقتی غرب خویشتن خود را در آینه دیگری یعنی شرق دید آنچه که دیگری یعنی شرقی در خود داشت در نقطه مقابل هویت و ماهیت انسان غربی قرار گرفت. به دیگر سخن انسان اروپایی دیگری را جهت تکوین هویت خویش مدنظر قرار میداد. ادوارد سعید مدعی بود که غرب از دوران استیلای خرد روشنگری و گسترش فرهنگ استعماری، شرق را به گفتمانی ویژه تبدیل کرد و همانگونه که در بالا نیز اشاره رفت این گفتمان با معرفت و سرانجام قدرت ملازم شد.
در همین راستا بود که شرق شناسی بر مقوله تباین و این نه آنی یا غیریت تاکیدی بی سابقه نهاد. در حقیقت میتوان گفت که تقابلهای دوتایی از این دوره مفهومیتازه یافت. از این زمان بود که غرب، غربیتر و شرق،شرقیتر شد. غرب نمود و نماد خردمندی، فراست، کیاست، بلوغ، کاردانی و شرق مظهر بیکفایتی، احساسات لگام گسیخته، عقب ماندگی، انحراف، انحطاط و به طور کلی تباهی و سیه روزی قلمداد شد.
آنچه در مقوله برتری میگنجید از آن غرب و آنچه کهتری و فرودستی بود به شرق نسبت داده شد. به همین اعتبار غرب و به طور کلی شرق شناسان انسانهای شرقی را شایسته گفتوگو و تعاطی افکار نمیشمردند و بنابراین وجهی سکوت مرموز به هستی و حیات شرقی سایه گستر شد. گویایی و نطق به غرب تعلق داشت و سکوت و بیزبانی و عدم توانایی تکلم به شرق منسوب میشد. از نظر شرق شناسان غرب توانایی و کارآمدی در امر اداره امور اکثر مناطق عالم را در خود سراغ داشت و سپس از قرن ۱۸ به بعد رسالت مدیریت کلان اقصا نقاط عالم را در دستور کار خود قرار داد.
جالب اینجاست که سعید برای اثبات مدعای خویش حتی انگیزه اجتماعی غربیان در جمعآوری و نگهداری فرشهای ایرانی و بهطور کلی شرقی را معطوف به سلطه جوامع خاوری تلقی کرده و صریحا اعلام کرد که غربیان برای اثبات این مدعا که شرقیان حتی قادر نیستند از میراثهای فرهنگی نیز حفظ و حراست کنند به نگهداری این میراثها همت میگمارند. از سوی دیگر گرایش غربیان به تحصیل گلیم و گبه و سایر صنایع دستی شرقیان موید به این معناست که شرق در دوران پیشاصنعتی زیست کرده و هنوز وارد عرصه صنعتی تاریخ نشده است. نوستالوژی آنها نسبت به اشیا و مصنوعات شرقی گاهی بر گرایش آنان به اصالت اشیا و دست افزارهای پیشامدرن و خارج از قلمرو تکثیر مکانیکی و انبوه اشیا و کالاها دلالت دارد.
گفتنی است که قبل از ادوارد سعید، انور عبدالملک، اندیشمند مصری زمستان سال ۱۹۶۳ ضمن انتشار مقاله مفصلی موسوم به «شرق شناسی در بحران» که در نشریه دیوگنس به چاپ رسید تحقیقات خاورشناسان غربی درمورد شرق بهخصوص جهان اسلام را مبتنی بر وجهی نژاد محوری غربی معرفی کرد و یادآور شد تصویری که اندیشمندان خاورشناس از مردم و فرهنگ غیرغربی ارائه میدهند با واقعیت ملموس و عینی سازگار نیست و میتوان در اعماق این نوشتهها وجهی مصادره به مطلوب قومیرا به وضوح ملاحظه کرد. جالب است که این مقاله هیچگاه به فارسی ترجمه نشد و هیچیک از روشنفکران و متفکران ایرانی در نوشتههای خود به این اثر مهم توجهی مبذول نداشتند. حال آنکه در کلیه محافل روشنفکری خاورمیانه این مقاله موضوع مباحث و مجادلات متعددی شد و شاید بحثانگیز بودن همین مقاله بود که سعید را بر آن داشت تا کتاب مفصل «شرق شناسی» خود را به رشته تحریر درآورد.
به طور کلی ایرانیان آنطور که شایسته است جز در موارد استثنایی و نادر به موضوع شرق شناسی توجهی عمیق و تحلیلی نشان ندادند. حتی وقتی کتاب «شرق شناسی» ادوارد سعید دوباره بعد از انقلاب به فارسی ترجمه شد کمتر روشنفکری در ایران حرف و حدیثی را در بحثهای خود در این خصوص مطرح کرد.
کتاب «فرهنگ و امپریالیسم» ادوارد سعید (۱۹۹۳)به فارسی ترجمه و منتشر شده است. در این کتاب سعید کوشیده تا ثابت کند امپریالیسم پروژهای است که هنوز به تمامیت و نهایت کارایی و رسالت خویش نائل نشده و میتوان آن را عامل اساسی و تعیینکننده در فرهنگ غربی در دو سده گذشته محسوب داشت. وی در این اثر خاطرنشان کرد که هر پدیده فرهنگی را میتوان بر حسب مفهوم غیریت و تباین مورد تبیین و سنجش قرار داد. به این معنا که ادبیات انگلیسی، فرانسوی و اخیراً آمریکایی را صرفاً در پرتو برآیند قدرت غربی میتوان ارزیابی کرد و قطع نظر از روابط اقتصادی ـ اجتماعی و جغرافیایی امپراتوری فهم و درک متون ادبی کاری است بس دشوار و شاید محال. سعید در این اثر گسترده تحلیل خویش از شرق شناسی را به فرانمودهای فرهنگی امپریالیسم جهانی تعمیم داده و یادآور میشود که هر متنی را میتوان در گذرگاه چالش میان قدرت امپراتوری و مقاومت نیروهای پیرامونی درک و تحلیل کرد. سعید در این نوشتار در پی آن بود ثابت کند که در فرهنگهای انگلیسی، فرانسه و آمریکایی قرن ۲۰ وجهی امپریالیسم نهفته است. به این معنا که حتی ژانرهای جدید ادبی چون رمان هم در گستره روابط قدرت امپراتوری شکل گرفته و نمیتوان آنها را در خارج از قلمرو چنین مناسباتی تحلیل و تبیین کرد. میتوان کتاب «فرهنگ امپریالیسم» را تداوم و دنباله همان «شرق شناسی» سعید قلمداد کرد. چه او در این اثر به خصوص در فصل پایانی آن به سیاست خارجی آمریکا به خصوص در رابطه با جنگ خلیج اشاره کرده و مدعی است که وجهی قوممداری و گرایش شرقشناسانه در رویکرد سیاستگذاران واشنگتن در رابطه با جنگ خلیج احساس میشود. آنها نیز به ثنویتهای دیرپای شرق شناسانه درخصوص عراق و رفتار سیاسی رژیم بغداد اشاره کرده و از همان گفتمان در توجیه راهبردها و تاکتیکهای خود بهره میجویند. از این رو میتوان چنین نتیجهگیری کرد که وجهی همبستگی میان هنجارهای فرهنگی و روابط قدرت در جوامع غربی وجود دارد و این فرهنگها در موارد مقتضی گفتمان مناسب را در اختیار دستاندرکاران سیاست قدرت قرار میدهد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست