چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آواز ایرانی


آواز ایرانی

آواز اصیل ایرانی به تبع مجموعه موسیقی ملی ما, سال هاست كه با بحران های مختلفی دست و پنجه نرم می كند, در این شرایط باید با واقع نگری ریشه های بحران ها را شناخت و در راه رفع آنها قدم برداشت

مردان هنر و صنعت از دیرباز علاوه بر عرضه هنر خود به مردم و هنر دوستان، تلاش كرده اند هنر خود را با تربیت شاگردان خود، زنده نگه دارند و این شاگردان- به نوبه خود- پس از رسیدن به مقام استادی، چنان كرده اند كه استاد می كرده است. این چنین بوده كه هنر ماندگار شده و تا به امروز رسیده است.موسیقی و آواز ایرانی، این روزها به شدت از این نقیصه رنج می برد و بیم آن می رود كه پس از فقدان برخی بزرگان صاحب سبك آواز ایرانی، عرصه آواز، دیگر بزرگان را به خود نبیند و میدان به دست متوسط ها بیفتد. نوشته ای كه پیش رو دارید دغدغه ای است از اتفاقی كه- متأسفانه- در حال رخ دادن است.

آواز اصیل ایرانی به تبع مجموعه موسیقی ملی ما، سال هاست كه با بحران های مختلفی دست و پنجه نرم می كند، در این شرایط باید با واقع نگری ریشه های بحران ها را شناخت و در راه رفع آنها قدم برداشت. نگارنده در این مطلب می كوشد تا ضمن آسیب شناسی هنر آواز، از نگاهی دیگر جایگاه خواننده نامی استاد محمدرضا شجریان را بررسی كند.

همواره بسیاری از رویكردهای مردم ایران در زمینه های مختلف هنری دارای محدوده زمانی معین و به قول معروف «تاریخ مصرف» بوده است. بدیهی است بیشتر این رویكردها از شرایط فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و حتی سیاسی پیروی می كند. همچنین برای بعضی از این سلیقه های متغیر می توان سمت و سو تعیین كرد و آنها را جهت داد. اما بعضی دیگر به كلی از حیطه كنترل افراد خارج است. به همین دلیل تركیب رویكردهای پیش بینی ناپذیر و قابل پیش بینی همواره اتفاق های غیرمنتظره دیگری را رقم می زند. مثلاً تا سال ۱۳۵۷ سینمای ایران بیشتر جولانگاه ستاره ها بود؛ اما در یكی دو دهه اول بعد از انقلاب، با حذف ستاره ها نقش كارگردان ها و جاذبه نام آنها بیشتر شد. در حیطه موسیقی نیز در سال های دور با پخش «برنامه گل ها» در رادیو، ساز بین المللی ویولون، با شیوه نوازندگی ایرانی اش طرفداران زیادی پیدا كرد. مردم حتی نوازندگانی چون بدیعی و یاحقی را به اسم می شناختند. از همین طریق نی استاد كسایی نیز به جایگاه و مرتبتی كه در میان توده ها شایسته آن بود، رسید.

در دهه شصت هم ساز سه تار در ادامه تلاش های استاد عبادی رونق یافت. سه تار این بار توسط جلال ذوالفنون و با آلبوم هایی از نوع گل صدبرگ و آتشی در نیستان فراگیر شد. چه بسیار جوانانی كه در آن دهه و نیمه اول دهه هفتاد این ساز را بر دوش می گرفتند و به آموختن و نواختن آن مشغول بودند (البته با آزادی موسیقی پاپ، سه تار جای خود را به گیتار غربی داد.)آواز ایرانی نیز سال هاست با نام شجریان پیوند خورده است.

تقریباً از سال ۱۳۵۷ مردم ایران، این هنر را با نام او می شناسند. در این سال ها بسیار دیده شده كه در كوچه و بازار صدایی در حال پخش است و به صرف سنتی بودن آن صدا مردم می گویند این شجریان است كه دارد می خواند؛ حالا صاحب این صدا می خواهد خود شجریان باشد یا ناظری و یا حتی سراج! یعنی این كه شجریان، نماد و سمبل موسیقی آوازی ماست. به علاوه او ویژگی های- گاه منحصر به فرد- دیگری هم دارد: شجریان از بعضی لحاظ كامل ترین خواننده ایرانی در صد سال اخیر است. این موضوع البته به معنای بهترین بودن او در میان همه خوانندگان ایرانی یك قرن گذشته نیست. هر چند كه عده ای- صحیح یا غلط- از او با این صفت یاد می برند. اما به دلایلی نمی توان با قاطعیت این نظر را تأیید كرد.

مثلاً این كه سال هایی در حدود یك چهارم از این یكصد سال، او واقعاً بی رقیب بوده است؛ چرا كه در سال ۱۳۵۷ تمامی خوانندگان پیشكسوت و هم دوره شجریان به یك باره سكوت كرده و كنار رفتند. یا این كه چون او به دلیل حضور و تنفس در بهترین برهه زمانی از نظر پیشرفت تكنولوژی و ارتباط با مردم از نعمت پخش و حفظ آثارش در میان علاقه مندان بهره مند بوده است. مثلاً از هیچ آوازخوانی به جز او به این تعداد اثر در تك تك دستگاه ها و مایه های موسیقی با كیفیت مطلوب موجود نیست. به همین دلیل آوازهای او به كرات توسط علاقه مندان و به ویژه هنرجویان شنیده شده است.

به جز اینها صفت «كامل ترین» در مورد شجریان چند معنی را در خود نهفته دارد: او از نظر مقطع های زمانی زندگی هنری اش سه دوره را پشت سر گذاشته است: دوره اول از كودكی و نوجوانی تا سال ۱۳۴۵ كه به خوبی با آثار موسیقی قدیمی و صفحه های موجود آشنا می شود و ضمن استفاده مستقیم و غیرمستقیم از هنر استادان قدیمی و اجرای آواز در رادیو مشهد، در پایان این دوره به رادیو ایران و برنامه گل ها راه می یابد. دوره دوم از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۷ كه شجریان به جز رادیو گاه در تلویزیون حضور می یابد. برگزاری موفق كنسرت های جشن هنر شیراز در این دوره نام شجریان جوان را در كنار استادانی چون قوامی، بنان، ادیب و تاج و آوازخوانان مردم پسندی چون گلپایگانی و ایرج مطرح می كند.

دوره سوم از زمان انقلاب تا امروز است كه شجریان با كنار رفتن تمامی آوازخوانان بزرگ و كوچك قبلی و به تبع آن سبك ها و شیوه های آوازی از صحنه موسیقی كشور به تدریج به شمایل آواز ایرانی تبدیل می شود. ذكر این نكته ضروری است كه شجریان در هر سه دوره مذكور هیچ گاه از یادگیری و مرور كار اساتید زنده و از دست رفته آواز برای تكمیل، بهبود و تعالی كار خویش دست نكشیده است.

در شرایط فعلی و نبود، كناره گیری یا كم كاری آهنگسازان و نوازندگان بزرگ موسیقی و به دلیل جایگاه ویژه خواننده در موسیقی حتی می توان او را سمبل موسیقی سنتی نامید. او احتمالاً تنها خواننده سنتی ایران است كه در قرن بیست ویكم می تواند آدم های زیادی را به صحنه بكشاند و پی گیر و علاقه مند دیدن كنسرت هایش بكند. ویژگی دیگر شجریان تداوم كار اوست، او علاوه بر بازنایستادن از آموختن و تلمذ و تشنگی بی پایان در پی بردن به نكات تازه هنری، از سلامت جسمی و روحی نیز برخوردار بوده و در این راه رنج های زیادی را بر خود همواره كرده است مثلاً چه بسیار هم دوره ای های شجریان كه هنوز زنده اند و حتی نیمی از توانایی دوران اوج خود را حفظ نكرده اند.

به علاوه هوشمندی نسبی او در واكنش نشان دادن- یا ندادن!- به مسایل و اتفاقات ریز و درشت تمامی این سال ها باعث شده تا از نظر اجتماعی نیز وجاهت خود را حفظ كند. به جز اینها حضور در كنسرت های خارج از كشور و مجامع بین المللی- با كسب موفقیت هایی چون دریافت نشان پیكاسو- از او چهره ای جهانی ساخته است.

اما مجموعه این ویژگی ها باعث نمی شود تا نماد موسیقی و آواز ایرانی را مثل هر انسان بزرگ یا كوچك دیگری از نقد مستثنی بدانیم. او واجد مرتبت و جایگاهی است كه قطعاً اگر هر كس دیگری جای او را اشغال می كرد؛ آن حیطه را با خود به دنیایی دیگر رهنمون می شد به همین دلیل حتی اگر بزرگی و جایگاه او نسبت به تمامیت موسیقی اصیل ایرانی را چندان جدی نگیریم؛ نمی توانیم از كنار جایگاه نمادین او در رشته آواز به سادگی گذر كنیم.

شجریان سال هاست بر قله هنری نشسته است كه هر اتفاق و پدیده ای را با معیار او محك می زنند. به علاوه با مقیاس كار او صدای هر خواننده ای را می سنجند. او همچنین بسیار هوشمندتر از آنی بوده و هست كه بر تبعات و پیامدهای این مسأله آگاه نباشد.(امید آن كه در این بررسی از حد و مرزی كه خارج از حیطه اراده و اختیار شجریان است خارج نشویم. چرا كه مثلاً شرایط اجتماعی و سیاسی روز و حتی سطح استعداد و توان آوازخوانان امروز نمی تواند ربطی به این بزرگان داشته باشد. هر چند كه بزرگان همواره در بخشی از اتفاقات ریز و درشت مربوط به عرصه خود تأثیرگذار هستند)

مثلاً شجریان با وقوع انقلاب می دانست كه به لحاظ كیفی حداقل تا چند سال یكه تاز میدان آواز ایرانی خواهد شد. او ظرف مدت كوتاهی در حدود سال های ۱۳۵۰ توانسته بود نام خود را به سیاهه آوازخوانان برجسته اضافه كند؛ همچنان كه استاد بنان در همان سال ها او را بنان آینده آواز خوانده بود. در ادامه و از میان سه چهار نام همچنان فعال، تنها شهرام ناظری بود كه با آوازهای «مجموعه چاووش» امیدهایی را برانگیخته بود. اما او نیز _ به هر دلیل- نتوانست به قطب دوم آواز ایرانی تبدیل شود.

نام شجریان به مرور و پس از انتشار سلسله كارهای جدیدترش نظیر بیداد، آستان جانان،(نوا) مركب خوانی، سرّ عشق و دستان بود كه به عنوان خواننده اول ایران مطرح شد. در آن زمان و با شرایط موجود، آموزشگاه های خصوصی امكان فعالیت چندانی نداشتند و در تهران فقط «هنرستان موسیقی» و «مركز حفظ و اشاعه موسیقی» در كلاس های عصرگاهی خود رشته آواز دایر كرده بودند.

عده زیادی از علاقه مندان شجریان نیز می كوشیدند تا برای تلمذ به محضر ایشان راه بیابند؛ اما به دلیل مشغله های فراوان و رسیدگی به امور تهیه و پخش آلبوم ها و برگزاری كنسرت های داخل و خارج فقط معدودی می توانستند در كلاس درس ایشان حاضر شوند. با افزایش شهرت و اعتبار شجریان او نام چند تن از شاگردان قدیمی و شاخص خود را به طور رسمی اعلام كرد. از آن پس هنرجویان زیادی راه كلاس های این افراد را در پیش گرفتند و به مرور شیوه شجریان بیشترین راهرو، هنرجو، هنرآموز و خواننده را در ایران پیدا كرد. همچنان كه صاحب این شیوه خود بیشترین مقبولیت را در میان مردم و اهل فن یافته بود.

علی شیرازی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.