چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

فرهنگ سیاسی


فرهنگ سیاسی

مباحثی كه در این نوشته مورد توجه است مربوط به تاریخ تحول مفهومی و نظری فرهنگ سیاسی است اما در بررسی, تلاش می شود تا مجموعه نظریات, بر اساس چند ضابطه مورد بررسی قرار گیرند, تا نقاط قوت و ضعف هر نظریه در پژوهش فرهنگ سیاسی مشخص شود

مباحثی كه در این نوشته مورد توجه است. مربوط به تاریخ تحول مفهومی و نظری فرهنگ سیاسی است؛ اما در بررسی، تلاش می‏شود تا مجموعه نظریات، بر اساس چند ضابطه مورد بررسی قرار گیرند، تا نقاط قوت و ضعف هر نظریه در پژوهش فرهنگ سیاسی مشخص شود

فرهنگ سیاسی، بدون شك یكی از مفاهیم مناقشه‏انگیز در علوم سیاسی بوده است، بطوری كه علی رغم گذشت نیم قرن از زمان پیدایش آن همچنان باب نظریه‏پردازی و گفتگو درباره آن، مفتوح است. حدود و ثغور یا فضای معنایی، توانایی تبیین علمی، عوامل تأثیر گذار در پیدایش، تداوم و تغییر فرهنگ سیاسی، تأثیرات آن بر ساختار، تغییر و ثبات سیاسی محورهای اصلی بحث و مناقشه در مورد این مفهوم بوده است. مباحثی كه در این نوشته مورد توجه است. مربوط به تاریخ تحول مفهومی و نظری فرهنگ سیاسی است؛ اما در بررسی، تلاش می‏شود تا مجموعه نظریات، بر اساس چند ضابطه مورد بررسی قرار گیرند، تا نقاط قوت و ضعف هر نظریه در پژوهش فرهنگ سیاسی مشخص شود؛ اهم این ضوابط عبارتند از:

۱- نگرش نسبت به مفهوم «فرهنگ» و «سیاست»

۲- سطح تحلیل در بررسی فرهنگ سیاسی؛

۳- امتیازات و نقصانهای پژوهشی و تبیینی؛

۴- تغییر فرهنگ سیاسی.

در این مقال ضمن بررسی تاریخی، دلایل موافقان و مخالفان هر نظریه و حتی پیدایش نظریه جدید نیز، طرح خواهد شد و سرانجام در بررسی مقایسه‏ای بر اساس همین ضوابط جایگاه و اهمیت هر نظریه در تاریخ تحول مفهومی و نظری این مفهوم تا حدودی روشن خواهد شد.

●مقدمه

پیدایش مفهوم فرهنگ سیاسی، در ادبیات علوم سیاسی و اجتماعی، مرهون پژوهشهای رفتارگرایانه برخی از پژوهشگران از جمله گابریل آلموند و سیدنی وربا و همكاران آنها بود. پژوهشهایی كه هدف آن گشودن سطح جدیدی از تحلیل در مطالعه رفتار سیاسی انسان در مناسبات سیاسی و اجتماعی ـ از طریق توجه به نگرشها، باورها و معتقدات سیاسی و تأثیرات آن در رفتار سیاسی بود.

قبل از ورود به بحث لازم است، نكاتی درباره ایضاح بیشتر هر یك از ضوابط بیان كنیم. به دلیل این كه هر نظریه برای فرهنگ سیاسی، تعریفی ارائه نموده از این رو تعریفی جامع از این مفهوم چندان مقدور نیست. در ضابطه اول، از نگرش به مفهوم «فرهنگ» و «سیاست» صحبت شده است. از آنجا كه مفهوم فرهنگ سیاسی، تركیبی از دو مفهوم «فرهنگ» و «سیاست» است و هر كدام از این مفاهیم از منظرهای مختلف مانند: مردم شناسی، روان‏شناسی، علم سیاست و... مورد بحث قرار گرفته‏اند، لازم است كه منظر بحث هر نظریه به این مفاهیم روشن گردد. در این صورت است كه مقوله سازی هر نظریه درباره این مفهوم بهتر درك می‏شود. بر اساس همین ضابطه، كل نظریات در چند سنت و رهیافت دسته بندی شده و بررسی می‏شود. هر رهیافت شامل چند نظریه و هر سنت شامل چند رهیافت نزدیك به هم است.

منظور از «سطح تحلیل» در ضابطه دوم، این است كه آیا، فرهنگ، یك پدیدار جمعی است و واحد بررسی و تحلیل در آن باید اجتماعاتی چون كشور، شهر، روستا، یا اقشار اجتماعی مانند جوانان ـ كهنسالان، نخبگان ـ توده، كارگران ـ كارفرمایان و... باشد. یا این كه فرهنگ، یك پدیده فردی است و از این رو واحد تحلیل و بررسی آن باید افراد باشند. افراد به عنوان عناصر مستقل شكل دهنده جامعه، دارای فرهنگ یعنی نظام ارزشی، اعتقادی و هنجاری هستند و فهم فرهنگ سیاسی جامعه در گرو بررسی فرهنگ افراد آن است.

در ضابطه سوم، امتیازات تبیینی و پژوهشی هر نظریه مورد توجه قرار می‏گیرند. منظور از امتیازات تبیینی، توانایی هر نظریه در تبیین فرهنگ سیاسی است. آیا نظریه از این حیث، عام و جهان شمول است یا مخصوص جامعه و اوضاع و احوال خاصی است. در تبیین، فرهنگ سیاسی همه ابعاد آن را در بر می‏گیرد یا از بازنمایی برخی از وجوه فرهنگ قاصر است. در بحث از امتیازات و نقصانهای پژوهشی، روش پژوهش فرهنگ سیاسی مد نظر است. آیا تبیین فرهنگ سیاسی، با اتكا به روشهای مطالعه میدانی امكان‏پذیر است، یا این كه به روشهای مقایسه‏ای و تاریخی توجه دارد یا قابلیت استفاده از هر دو روش را دارد.

در ضابطه چهارم، به یكی از مباحث بسیار مهم در فرهنگ سیاسی توجه می‏شود كه همان بحث تغییر پذیری فرهنگ است. آیا فرهنگ سیاسی، یك پدیدار ایستا و نسبتا ثابت است، یا تغییرپذیر است. در چه شرایطی فرهنگ سیاسی تغییر می‏كند. عوامل تأثیر گذار بر تغییر فرهنگ سیاسی كدامند. در این بحث دیدگاه هر نظریه در مورد جامعه پذیری و فرهنگ پذیری فرهنگ سیاسی، فرآیند و مراحل آن توجه می‏شود. جامعه پذیری و فرهنگ پذیری افراد، سبب تداوم فرهنگ سیاسی در طول نسلها می‏شود. مراحل جامعه پذیری و فرهنگ پذیری چه دوره‏ای از عمر افراد را در بر می‏گیرد. آیا مربوط به دوران كودكی و نوجوانی است، یا فرآیندی مادام العمر است.

در هر صورت توجه یا عدم توجه به عامل تغییر در هر نظریه تابعی از دیدگاه آن درباره جامعه پذیری و فرهنگ پذیری سیاسی خواهد بود.

بر اساس روند تحول تاریخی، نظریه‏پردازی فرهنگ سیاسی را در دو سنت كه هر كدام چند رهیافت پژوهشی را در خود دارند، بررسی می‏كنیم. این رهیافتها هر یك در بر گیرنده چند نظریه است و مطابق گرایش و سلیقه برخی از پژوهشگران سامان یافته است.

۱- سنت روان‏شناسانه

این سنت پژوهشی، مجموعه چند رهیافت است، كه همگی به نوعی تحت تأثیر مكتب «فرهنگ و شخصیت» هستند كه در دهه‏های اولیه قرن بیستم بر مطالعات انسانی و اجتماعی سلطه یافته بود. این مكتب برآیندی از ایده‏های روانشناسی تحلیلی و انسان شناسی فرهنگی بود. از شخصیتهای برجسته این مكتب می‏توان از هارولد لاسول، اریك فروم، مارگرت مید و دیگران را، نام برد. پیدایش این مكتب و حوزه مطالعات آن به شدت تحت تأثیر عوامل سیاسی و اجتماعی این دوران، چون اقتدار گرایی و ظهور فاشیسم، جنگ و تجاوز، نژادپرستی و... بود. پژوهشگران این مكتب، در تلاش بودند تا از طریق الگوهای جامعه پذیری دوران كودكی مانند ـ الگوهای پرستاری كودك، نظم والدین و ساختار خانواده، و مسائل دیگری كه به آموزشهای دوران كودكی مربوط می‏شود، به تبیینی از علل پیدایش این پدیدارها دست یابند.(A. Almond, ۱۹۹۰:۹)

این مكتب كه در آن اصطلاحات روانشناسی فرویدی به شدت رایج است، تقریبا بر رهیافتها و نظریات سنت روان‏شناسانه سایه افكنده است؛ در دامن این سنت پژوهشی، مفهوم فرهنگ سیاسی به عرصه مطالعات سیاسی و اجتماعی وارد شد و به تدریج، با انباشت پژوهشی رو به رو گردید و در اثر انتقاداتی كه بر آن وارد شد، سنتهایی با رهیافتها و نظریات متفاوت پدیدار شد. اكنون رهیافتهای عمده سنت روان‏شناسانه بررسی می‏شود.

۱-۱- رهیافت یادگیری اجتماعی

پژوهشهای آلموند و وربا، بیش از هر كس دیگری در پیدایش و شكل‏گیری این رهیافت مؤثر بود. یكی از فربه‏ترین رهیافتها در پژوهش فرهنگ سیاسی كه همچنان به بالندگی و رشد خود ادامه می‏دهد، همین رهیافت است. پژوهشگرانی چون گابریل ای آلموند، سیدنی وربا، رونالد اینگلهارت، هربرت مك كلاسكی، جان زالر و هری سی. تریاندیس از صاحبنظران معروف این رهیافت به شمار می‏روند.

مفهوم «فرهنگ سیاسی» به معنا و مفهوم جدید، زاییده، تلاش پژوهشگران این رهیافت از جمله گابریل آلموند بود. آلموند، تحت تأثیر پژوهشهای مردم‏شناسی فرهنگی، بویژه آثار روث بندیكت مارگرت مید، جفری گورر، به ابداع مفهوم فرهنگ سیاسی دست زد. در پژوهشهای مردم شناسانه فرهنگ هر ملت «آمیزه‏ای یكدست از ارزشها، باورها و شیوه‏های عمل» تصور می‏شد. از این منظر هر ملت فرهنگ خاص خود را داشت و از این رو، بررسی مقایسه‏ای فرهنگها دور از انتظار بود. تلاشهای آلموند و وربا و همكاران آنان، در جهت بررسی مقایسه‏ای فرهنگهای ملتها و آن هم در سطح سیاسی بود. مسأله آلموند و وربا به دست دادن تبیینی در علل پایداری دموكراسی در برخی از كشورها و ناپایداری آن در كشورهای دیگر در دوران بین دو جنگ جهانی بود.

سابق بر این در تبیین علل بقا یا ناپایداری، موفقیت یا ناكامی نظامهای سیاسی به ساختار رسمی آن كه معمولاً در قانون اساسی نمود می‏یافت، توجه می‏شد. چگونگی تصویب قوانین، ساختار سیاسی رژیم ـ جمهوری، پارلمانی، پادشاهی ـ وضعیت تفكیك قوا و نهادهای مختلف و سازكار عمل آن نهادها مورد بررسی و تحلیل قرار می‏گرفت. در این رهیافت، سیاست عبارت بود از عمل نهادهای رسمی. (مارش‏و: ۹-۸۵)

در نظر آلموند و وربا نیز، سیاست همچنان معطوف به ساختارهای سیاسی و عملكرد آن و هر چیزی كه به اداره عمومی مربوط می‏شد، باقی ماند. در دیدگاه آنها تحت تأثیر نظریه سیستمها، نظام سیاسی، دارای یك كلیت به نام نظام یا سیستم با عملكرد و نقشهای خاص خود و دارندگان این نقشها بود. همچنین ابعاد برون داد و درون دادی داشت. كه فرایند تصمیم‏گیری و اجرای آن را شامل می‏شد.

نظام سیاسی هم در برگیرنده ساختار نظام و هم خودِ ملت بود. ابعاد درون داد شامل رسانه‏ها، احزاب، گروههای ذی نفع، مجالس قانونگذاری و قوه مجریه بود. ابعاد برون داد، شامل نهادهایی چون ارتش، پلیس، نهادهای مدنی، ادارات اخذ مالیات و نهادهای آموزشی بود.(A. Almond, ۱۹۶۵:۱۵)

به این ترتیب پژوهشهای آلموند و همكاران او، سطح جدیدی از تحلیل را در تبیین رفتار سیاسی انسان در علوم سیاسی و اجتماعی گشود. یعنی سطحی كه در آن در تحلیل رفتار به عناصری چون معتقدات، باورها، ارزشها، احساسات یا همان فرهنگ سیاسی توجه می‏شد.

آلموند ابتدا فرهنگ سیاسی را به معنای «نگرش نسبت به سیاست» تعریف كرد (Ibid) و به تدریج ابعاد این تعریف و شاخصهای آن را در آثار بعدی خود بسط داد. در اثر مشهور آلموند كه با همكاری وربا به پژوهش مقایسه‏ای فرهنگ سیاسی برخی ملتهای اروپایی و آمریكای لاتین اختصاص داشت، در عین حال در بسط نظری مفهوم فرهنگ سیاسی و چارچوب دادن به رهیافت یادگیری اجتماعی بسیار مؤثر بود. در این اثر، آلموند، تعریف ابتدایی خود را به «سمت‏گیری روان شناسانه» به سیاست تغییر داد.(۱۹۹۰: Ibid)

سمت‏گیری در دیدگاه آلموند و وربا «ابعاد درونی شده موضوعات سیاسی» یا همان نظام سیاسی، عملكرد و اجزای آن بود كه در «احساسات»، «شناختها» و «ارزیابیهای درونی شده» افراد، نمود می‏یافت. در این اثر آلموند و وربا سمت‏گیری روان شناسانه را به انواع شناختی، احساسی و ارزیابانه تقسیم كرد و همین را ملاك تقسیم رفتارهای سیاسی و همچنین انواع فرهنگ سیاسی قرار داد. آلموند و وربا، شناخت را به عنوان مقوله‏ای كه هم بر كمیت و هم بر كیفیت، دقت، صحت و توانایی فرآوری اطلاعات از سوی فرد دلالت دارد، تعریف كردند و احساس را شامل هیجانات و كیفیات روحی مختلف چون عصبانیت، رضایت (خشنودی) تنفر و حالاتی از این قبیل دانستند. منظور از ارزیابی، توانایی فرد در كاربست ضوابط ارزشی یا معیارهای دیگر در بیان دیدگاه و نقطه نظرات سیاسیش بود.

البته آلموند، بعدها دیدگاهش را درباره سمت‏گیری نسبت به موضوعات سیاسی، با دقت و ظرافت بیشتری بیان كرد؛ او در اثری مشترك با بینگام پاول؛ می‏نویسد:

«یكی از راههای ترسیم نقشه فرهنگ سیاسی یك ملت، تشریح ایستارهایی است كه شهروندان در قبال سه سطح نظام سیاسی، یعنی نظام، فرآیند و سیاستگذاری دارند. در سطح نظام به دیدگاه شهروندان و رهبران در مورد ارزشها و سازمانهای قوام بخش نظام سیاسی علاقه‏مندیم. نحوه انتخاب رهبران و اطاعت شهروندان از قوانین چگونه است یا چگونه باید باشد؟ در سطح فرایند به تمایلات افراد برای درگیر شدن در فرایند یعنی طرح تقاضا، اطاعت از قوانین، حمایت از برخی گروهها و مخالفت با برخی دیگر و اشكال مختلف مشاركت علاقمندیم. در سطح سیاستگذاری می‏خواهیم بدانیم كه شهروندان و رهبران انتظار چه سیاستهایی را از حكومت دارند. چه اهدافی قرار است تعیین شود و چگونه باید به آنها دست یافت.»

طرز تلقی تكامل یافته آلموند درباره فرهنگ سیاسی، اجزای آن و اجزای موضوعات سیاسی، در نمودار صفحه بعد نشان داده شده است:

همانگونه كه ذكر شد، آلموند و وربا بر اساس نوع نگرش و سمت‏گیری به سیاست، فرهنگ سیاسی را به انواعی تقسیم كردند. واحد تحلیل آنها همانطور كه ذكر شد، افراد بود. از نظر آنها افراد در سه مقوله كلی مشاركت جو، كه فرهنگ سیاسی مشاركتی (Participant) را پدید می‏آورند، پیرو یا تابع كه فرهنگ سیاسی تبعی یا رعیتی (Sobject) را به وجود می‏آورند و كوچك اندیش كه فرهنگ سیاسی كوچك اندیشانه (Pharochial) را پدید می‏آورند، تقسیم می‏شدند. (Ibid, PP ۱۵-۱۶)

پژوهشگر: نورالله قیصری و ابوالفضل شكوری

منابع

۱- دیوید مارش و جری استوكر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی، چاپ اول، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردی، ۱۳۷۸.

۲- Gabriel A.Almond adn Sideney Verba, the Civic Culture: Political A.titudes and Democracy in Five Nations, Boston, Little Brown, ۱۹۶۵.

۳ Lucian W.Pye, "Introduction: Political Culture adn Political Development".

۴- Lowell Dittmer, "Political Culture and Political Symbolism: Toward A Theoretical Synthesis", World Politics, Vol ۱۲۹, No ۴, ۱۹۹۷.

۵- Michael Thompson, Richard Ellis and Aoron wildavesky, "Political cultures", Encyclopedia of Government And Politics, Vol ۱, Mary Hawks worth adn Maurice kogen, Rutledge, London And New York, ۱۹۹۲.

۶- G. Almond, S. Verba, The Civil culture, Political attitudes and democracy in five Nations, Boston, little Brown, ۱۹۹۰.

۷- Sideny verba, "compative political culture", Political culture and political development, Lucian W.pye and S.verba(eds), Princeton, New Jersey, Princeton University press, ۱۹۶۵.

۸- Sideny verba, "compative Political Culture", American Political Science Review, vol ۸۲, No ۴, December ۱۹۸۸

۹- Ronald Inglehart, "The Reneaissance of political culture", American Political Science Review, Vol ۸۲, No ۴, December ۱۹۸۸, P ۱۲۰۷.

منبع: فصلنامه نامه مفید


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.