یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
نمیخواهم جدا شوم
![نمیخواهم جدا شوم](/web/imgs/16/36/0qnnm1.jpeg)
من جین مورگان هستم. متاهل و دارای یک پسر ۲۱ ساله. ۲۳ سال است که ازدواج کردهام و اخیرا تصمیماتی گرفتهام که شاید به نظر برخی افراد عجیب باشد، اما به نظر خودم فقط خواهان کمی فضای شخصی هستم.
بشدت میخواهم از این به بعد در اتاقی بیدار شوم که پر از نور خورشید باشد. همسرم به نور حساس است و اگر کوچکترین نوری در اتاق باشد، نمیتواند بخوابد. به همین دلیل ما ۲۳ سال در اتاقی خوابیدیم که از سر شب تا صبح و پس از رفتن همسرم از اتاق هیچ نوری وارد آن نشده و اندک نور آن را هم با پردههای کلفت گرفتهایم.
من دلم میخواهد تختم لب پنجره باشد. اتاقی میخواهم که روی میزش تمام کتابهای مورد علاقهام را بخوانم. اتاقی میخواهم که مال خودم باشد و به سلیقه خودم در آن رفتار کنم.
در تمام این ۲۳ سال سعی کردم برای آرامش همسرم و دیگران به میل آنها زندگی کنم و حالا دیگر خستهام و فضایی برای خودم میخواهم. من نمیخواهم از همسرم جدا شوم، زیرا او را دوست دارم. اما از وقتی که پسرمان ۲۱ ساله شده و به دانشگاهی در شهر دیگر رفته، احساس میکنم آنچه ما را به هم مربوط میکرد از ما جدا شده است .
دوست دارم با همسرم دوست و صمیمی باشم در حالی که او فردی خوددار ، کم حرف و رفتارش همیشه یکنواخت است.
گاهی احساس میکنم من و همسرم برای یکدیگر مانند اثاثیه منزل شدهایم. اثاثیهای که گاهی از آنها استفاده میکنیم بدون اینکه حتی به آنها نگاهی بیندازیم. میخواهم دیده شوم، میخواهم برای خودم در فضایی به وسعت فقط چند متر استقلال داشته باشم و به جای شراکت با دیگری و مطابق میل او رفتار کردن به آنچه خودم دوست دارم، بپردازم.
فکر نمیکنم این کار بدی باشد. البته وقتی مدتی پیش در این مورد با همسرم صحبت کردم، اول ناراحت شد و بعد به من حق داد. همانطور که او ساعتها دور از منزل در محل کارش است من هم اتاقی برای خودم کرایه کنم و چند ساعتی را در روز به آنجا بروم تا این احساس نیازم تامین شود.
وقتی درباره این موضوع با وکیل خانوادگیمان صحبت کردم، اول متوجه منظورم نشد و دوباره پرسید «پس چرا طلاق نمیگیری؟» من به او گفتم که نمیخواهم از همسرم جدا شوم بلکه فقط میخواهم اتاقی برای خودم داشته باشم و در آنجا همه چیز در اختیار شخص من باشد؛ آن هم با سلیقه و علاقه خودم.
او گفت احساس تو یعنی پایان زندگی مشترک، در صورتی که من گفتم اینطور نیست. بعد از آن وقتی بیرون آمدم تا رسیدن به خانه دوستم، در این فکر بودم که شاید واقعا باید جدا شوم و خودم نمیدانم. شاید آنچه میخواهم تنهایی است نه فضای اضافه.
وقتی به خانه دوست قدیمیام رسیدم دیدم که همسرش بازنشسته شده و بیشتر روز را در خانه کنار هم سپری میکنند و هر کدام هم در ساعاتی به کارهایی که دوست دارند میپردازند، مردد شدم. شاید چنین پیشنهادی از جانب من اشتباه بوده است.
شاید میتوانستم در همان فضای خانه بخشی را به خودم اختصاص بدهم و از همسرم بخواهم با من همکاری کند.
حالا نمیدانم چه کنم، از طرفی فکر میکنم شاید راه دیگری برای رسیدن به احساس استقلال و هویت بیشتر برایم وجود داشته باشد.
شاید در فضای جدید نیز احساسم تغییری نکند و فقط مشکلی به مشکلاتم اضافه شود. نمیدانم و فقط امیدوارم خداوند کمکم کند تا پس از ۲۳ سال زندگی مشترک به آرامشی دلچسب برسم.
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
ویدیوهای آموزشی هفتم
مسعود پزشکیان دولت چهاردهم ایران پزشکیان دولت سیزدهم محمدجواد ظریف دولت رئیس جمهور انتخابات مجلس شورای اسلامی ظریف انتخابات ریاست جمهوری
تهران پشه آئدس قتل هواشناسی سازمان هواشناسی شهرداری تهران وزارت بهداشت گرمای هوا پلیس گرما شهر تهران سلامت
واردات خودرو قیمت خودرو خودرو برق قیمت دلار حقوق بازنشستگان مایکروسافت قیمت طلا بازنشستگان بازار خودرو مسکن اربعین
تلویزیون سریال عاشورا کربلا دفاع مقدس سینمای ایران سینما امام حسین (ع) موسیقی
فناوری اختلال جهانی
یمن رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه دونالد ترامپ آمریکا تل آویو روسیه جو بایدن ترامپ چین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر ایران نقل و انتقالات باشگاه پرسپولیس نقل و انتقالات لیگ برتر لیگ برتر باشگاه استقلال علی علیپور تراکتور سپاهان
فیلترینگ امنیت سایبری سامسونگ ویندوز ناسا گوگل موبایل تبلیغات عیسی زارع پور
افسردگی مغز دیابت کاهش وزن سلامت روان بارداری