سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نقد هابرماس بر پست مدرنیسم


نقد هابرماس بر پست مدرنیسم

بارزترین منتقد پست مدرنیسم فلسفی یورگن هابرماس است هابرماس در كتاب «گفتمان فلسفی مدرنیته» هابرماس ۱۹۶۸, با پست مدرنیسم فلسفی در سطح جامعه و «كنش ارتباطی» مقابله می كند

بارزترین منتقد پست مدرنیسم فلسفی یورگن هابرماس است. هابرماس در كتاب «گفتمان فلسفی مدرنیته» هابرماس ۱۹۶۸، با پست مدرنیسم فلسفی در سطح جامعه و «كنش ارتباطی» مقابله می كند. او در مقابل پست مدرنیست ها از مفهوم سوژه در مقام آگاهی یا یك نفس خودبنیاد دفاع نمی كند بلكه در برابر استراتژی های پیشرو و آزمونگرانه آنها از خرد استدلالی در ارتباطات بین الاذهانی حمایت می كند.

به عنوان مثال او مدعی است كه نیچه، هایدگر، دریدا و فوكو با بهره وری از مفاهیم و روش های قابل كاربرد به واسطه خرد مدرن، در نقد مدرنیسم دچار تناقض عملیاتی می شوند. او دیونیزگرایی نیچه را به مثابه علامتی ترمیمی و جبران كننده برای فقدان هم پیوندی در فرهنگ غربی كه در ادوار پیشامدرن توسط مذهب ایجاد شده است مورد انتقاد قرار می دهد. افزون بر آن به زعم هابرماس احساس نیچه در مورد وجود دیونیسم جدید در هنر مدرن، بر اساس یك مدرنیسم زیباشناختی است كه در آن هنر، قدرت نقادانه اش را به سبب جداسازی خود از ارزش های علمی و اخلاقی كسب می كند.

این تفكیك از مجرای روشنگری مدرن حاصل شده است و منجر به زوال همبستگی انداموار می شود كه نیچه در تلاش بود تا آن را از طریق خود هنر بازگرداند. ن.ك. هابرماس۱۹۸۷ ،۸۱۱۰۵ هابرماس از هایدگر و دریدا به عنوان وارثان این «منجی گرایی دیونیزی» یاد می كند. هایدگر تجربه جدیدی از زیستن را انتظار می كشد، تجربه ای در خود فرورفته. هابرماس می گوید این نوع زیستن در نتیجه فلسفه ای واژگون شده از سوژه است آنجا كه تخریب سوژه به دست هایدگر به امید برای وحدتی می انجامد كه در آن وحدت، چیزی غیر از سوژه ناپیدا وجود ندارد. هابرماس۱۹۸۷ ،۱۶۰ به گفته هابرماس دریدا انگاره «تفاوط» یا «تمایز» را با اسلوبی همسان توسعه می دهد: در اینجا دیونیزی را می بینیم كه خود را در غیاب خویش آشكار می كند، درست همانطور كه معنا به طور لایتناهی به تعویق می افتد. هابرماس۱۹۸۶ ،۸۱۱۸۰

هابرماس همچنین دریدا را به خاطر قائل شدن تمایز میان فلسفه و ادبیات در قالب متن گرایی نقد می كند. متن گرایی دریدا منطق و خرد استدلالی را تحت استیلای ماهیت خطابی درمی آورد. به باور هابرماس دریدا امیدوار است كه در نقد خود از خرد، از مشكل منطقی خود ارجاعی جلوگیری كند. افزون بر این هابرماس می گوید: « كسی كه با هدف كاهش تناقض خود ارجاعی نقد رادیكال از خرد را قلب به استیلای ماهیت خطابی كند، با این عمل خود باعث كندتر شدن تیغ نقد خرد می شود.» هابرماس۱۹۸۷ ،۲۱۰ هابرماس با روشی مشابه از میشل فوكو به خاطر عدم متمایل كردن روش تبارشناسی خود به افشاگری تبارشناختی انتقاد می كند. او می گوید: « فوكو نمی تواند به اندازه كافی با مشكلات ماندگاری كه در ارتباط با رهیافتی تفسیری در مورد چیرگی ابژه، انكار خود ارجاعانه مدعاهای مربوط به اعتبار عام و توجیه ضابطه مند نقد پیش می آیند، دست و پنجه نرم می كند.» هابرماس۱۹۸۷،۲۶۸.

نقد هابرماس بر پست مدرنیسم با حمله به تناقضی عملیاتی و پارادوكسی خود ارجاعانه آغاز می شود كه موضوع بسیاری از مباحث انتقادی كنونی را تشكیل می دهد. اما با این حال پست مدرنیست ها یا به رد این انتقاد ها می پردازند و یا اینكه به مدد پادراهبردهای خطابی در مقابل آنها صف آرایی می كنند. به عنوان مثال ژان فرانسوا لیوتار احتمال درك متقابل افراد جامعه از همدیگر را در جریان فرآیند ارتباط بین الاذهانی بسیار كمرنگ و حتی ناممكن می داند. لیوتار اجماع جهانشمول را هدف نهایی گفتمان نمی داند.ن.ك. لیوتار۱۹۸۴ ،۶۶ ریشه حقیقی واكنش پست مدرنیست ها در برابر هابرماس را می توان در این نقطه یافت كه او بر خلاف سایر منتقدانی كه پست مدرنیسم را چیزی جز چرندیات و مهملات نمی دانند این مكتب فلسفی را جدی می گیرد. در پایان می توان یادآور شد كه هابرماس می تواند با خوانش عمیق متون فلسفی پست مدرن، به طور مستدل بر فهم پذیری و قابلیت ادراك این مكتب صحه بگذارد.

ترجمه: فرهاد قربانزاده



همچنین مشاهده کنید