دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مکاشفات ای منجی در دنیای پس از پسامدرن


مکاشفات ای منجی در دنیای پس از پسامدرن

هوش مصنوعی معرف دانش وتکنولوژی بشر است که به جای فرشتگان , رؤیاها یا هر موجود ناشناخته ای دیگر که در مکاشفات پیش از این متداول بود , این بار آن است که مکاشفات را در دوره های پایانی پسامدرن بر انسان هویدا می سازد

اِی، A.I مخفف انگلیسی(Artificial Intelligence) است که به معنای هوش مصنوعی ‌است. تلفظ آن، اِی است. به این جهت حروف دقیق آن به انگلیسی نیامده و حروف‌ فارسی‌ آن‌ در کتیبه‌ آمده‌ است‌ تا خاطر نشان‌ سازد که‌ در آثاری‌ از این‌ دست‌، الفاظ و ظاهر آن‌ها ملاک‌ نیستند و آن‌ها از زبانی‌ به‌ زبان‌ دیگر تغییر می‌کنند، تنها معنای‌ آن‌هاست‌ که‌ اهمیت‌ دارد. هوش‌ مصنوعی‌ معرف‌ دانش‌ وتکنولوژی‌ بشر است‌ که‌ به‌ جای‌ فرشتگان‌، رؤیاها یا هر موجود ناشناخته‌ای‌ دیگر (که‌ در مکاشفات‌ پیش‌ از این‌ متداول‌ بود)، این‌ بار آن‌ است‌ که‌ مکاشفات‌ را در دوره‌های‌ پایانی‌ پسامدرن‌ بر انسان‌ هویدا می‌سازد. ای‌، علامت‌ نداست‌ در زبان‌ فارسی‌؛ پنداری‌ که‌ جملگی‌ ما را به‌ عنوان‌ مخاطبین‌ برای‌ گوش‌ سپردن‌ به‌ مکاشفات‌ آینده‌ فرا می‌خواند!؟ در ضمن‌ الف‌، حرف‌ اول‌ و یا، حرف‌ آخر زبان‌ فارسی‌ است‌. نشانه‌هایی‌ که‌ با این‌ تأویل‌، نظر به‌ آن‌ دارند که‌ اول‌ تا آخر چیزی‌ را به‌ طور کامل‌ روایت‌ می‌کنند.

الف‌ دات‌ یا. صدایی‌ به‌ بلندای‌ تمامی‌ دوران‌ها مرا فرا خواند. ندایی‌ از آینده‌ی‌ "محتمل‌ِ" انسان‌، تا واقعیت‌ محتوم‌ خود را از میان‌ آینده‌های‌ ممکن‌ پیش‌ رویش‌ رقم‌ زند. مکاشفاتی‌ که‌ "ای‌" چنین‌ آشکار ساخت:‌

● مکاشفه‌ نخست‌

ماشین‌هایی‌ را دیدم‌ که‌ شبیه‌ انسان‌ بودند؛ موجوداتی‌ "یه‌ سرُ دو گوش‌"!؟ ماشین‌های‌ هوشمندی‌ که‌ آن‌ها را روبات‌ می‌نامیدند. آن‌ها به‌دنبال‌ بخش‌هایی‌ از اعضایشان‌ می‌گشتند که‌ خراب‌ شده‌ یا فرسوده‌ گشته‌ بود. انسان‌ها نیز روبات‌هایی‌ را که‌ از رده‌ خارج‌ شده‌ بودند، خراب‌ کرده‌ و از بین‌ می‌بردند و نمونه‌هایی‌ پیشرفته‌تر را جانشین‌شان‌ می‌ساختند. روبات‌های‌ از رده‌ خارج‌ شده‌ با وجود آن‌ که‌ درد و احساس‌ نداشتند، اما در مقابل‌ انسان‌هایی‌ که‌ می‌خواستند آنان‌ را از بین‌ ببرند، مقاومت‌ نشان‌ می‌دادند!؟

به‌ دیگر سوی‌ نگریستم‌، اینک‌ من‌ اقیانوس‌هایی‌ را می‌بینم‌ که‌ بسیاری‌ از بنادر خشکی‌ را در می‌نوردند؛ آمستردام‌، ونیز، نیویورک‌ و... همگی‌ به‌ زیر آب‌ رفتند!؟

▪ کشف‌ معنای‌ نخست

مکاشفه‌ی‌ نخست‌، عصری‌ را جلوی‌ دیدگان‌ ما قرار می‌دهد از ظهور ماشین‌های‌ پیشرفته‌ و هوشمند. روبات‌هایی‌ که‌ از ظاهر، کارایی‌ و کارکردی‌ شبیه‌ انسان‌ها برخوردارند، وارد زندگی‌ انسان‌ می‌شوند. اما آن‌ها با وجود این‌ که‌ فاقد احساس‌، درد و روحی‌ هستند که‌ به‌ انسان‌ نسبت‌ داده‌ می‌شود، ولی‌ مبارزه‌ برای‌ بقاء را رها نمی‌کنند. آن‌ها زندگی‌ را برای‌ انسان‌ها راحت‌تر می‌سازند؛ گر چه‌ همچون‌ هر رهاوردی‌، برخی‌ از معضلات‌ را نیز با خود می‌آورند. تغییرات‌ آب‌ و هوایی‌ شدید نیز تحولاتی‌ را در برخی‌ از مناطق‌ جغرافیایی‌ و مکان‌ های زیست‌ واسکان‌ بشر پدید آورده‌ است.‌

● مکاشفه‌ دوم‌

...و دیدم‌ انسان‌هایی‌ جدید و روبات‌هایی‌ جدید!؟ من‌ کودکی‌ را دیدم‌ که‌ بسیار شبیه‌ انسان‌ بود و او را به‌ خانواده‌ای‌ سپردند که‌ تنها فرزندشان‌ ناپدید شده‌ بود. اما با پیدا شدن‌ فرزندشان‌، کودک‌ را در جنگلی‌ رها می‌کنند. اما با کمال‌ تعجب‌، کودک‌ دچار بحران‌ روحی‌ و روانی‌ می‌شود و از مادرش‌ می‌خواهد که‌ او را ول‌ نکنند، زیرا او به‌ آن‌ها علاقه‌مند است‌! از سویی‌ دیگر، چون‌ مادر کودک‌، او را یک‌ ماشین‌ انسان‌نما می‌داند، از وی‌ جدا می‌شود، اگر چه‌ آن‌ جدایی‌ برای‌ او راحت‌ نیست‌! ... وحشتناک‌ بود، وحشتناک!‌

من‌ رویم‌ را به‌ سوی‌ نمایی‌ دیگر چرخاندم‌ و به‌ روشنی‌ دیدم‌ هنگامی‌ که‌ می‌خواهند آن‌ کودک‌ را همچون‌ بسیاری‌ از روبات‌هایِ فاقد احساس‌ بکشند، او از انسان‌ها تمنا‌ می‌کند که‌ چنین‌ نکنند. این‌ واکنش‌ وی سبب‌ می‌شود تا عده‌ای‌ از انسان‌ها فریاد بزنند که‌ او روبات‌ نیست‌، چون‌ دارای‌ احساس‌ است‌ و با پرتاب‌ سنگ‌ به‌ سوی‌ مجری‌ کشتار روبات‌ها، مانع‌ از مرگ‌ کودک‌ شده‌ و او را نجات‌ دهند. در این‌ زمان‌، کسی‌ که‌ حاضر است‌ اولین‌ شخصی‌ باشد که‌ سنگ‌ را پرتاب‌ می‌کند، برخلاف‌ عهد عتیق‌ و زمان‌ عیسی‌، مانع‌ از بروز جنایتی‌ می‌شود.

▪ کشف‌ معنای‌ دوم‌

مکاشفه‌ی‌ دوم،‌ دوره‌ای‌ را به‌ روی‌ پرده‌ می‌برد که‌ روبات‌هایی‌ پا به‌ زندگی‌ بشر می‌گذارند که‌ شبیه‌ او دارای‌ عواطف‌ و احساسات‌ مختلف‌اند. آن‌ها در حقیقت‌ در حافظه‌ی‌ خود از تمامی‌ برنامه‌هایی‌ که‌ برای‌ درک‌ و بروز انواع‌ احساسات‌ و عواطف‌ مختلف‌ ضروری‌ است‌، برخوردارند. آن‌ها خوشحال‌ و ناراحت‌ می‌شوند، غمگین‌ و شاد می‌گردند، جدی‌ و شوخ‌ روی‌ می‌نمایند، حتی‌ گریه‌ و خنده‌ می‌کنند. گاه‌ عصبانی‌ و گاه‌ آرام‌ به‌ نظر می‌رسند و از کینه‌ و گذشت‌ نیز مبرا نیستند و مهم‌تر از همه‌، دچار تردید، تناقض‌ و تشکیک‌ در گزینش‌ می‌شوند. آیا چون‌ آن‌ها فاقد روح‌ هستند، هر رفتاری‌ نسبت‌ به‌ آن‌ها جایز است‌؟ بحران‌ اصلی‌ از این‌ مکاشفه‌ است‌ که‌ سر برمی‌آورد. نحوه‌ی‌ برخورد با آن‌ها باید چگونه‌ باشد؟ باید موافق‌ خواسته‌هایشان‌ رفتار کرد یا مخالف شان‌! آیا اساساً دارای‌ حقوق‌ و اختیاراتی‌ هستند؟ دارای‌ چه‌ حقوقی‌ هستند؟ قواعد اخلاقی‌ در مواجه‌ با آن‌ها چگونه‌اند؟! آن‌ها باید نسبت‌ به‌ قواعد اخلاقی‌ مقید باشند یا آزاد!؟

● مکاشفه‌ سوم‌

همان‌ کودک‌ را می‌بینم‌ که‌ در جستجوی‌ مادر خود، به‌ همه‌ جا سرک می‌کشد. خرسی‌ با عطوفت‌، او را همراهی‌ می‌ کند؛ خرسِ‌ اسباب‌ بازی‌ او که‌ سخنگو است‌ و همچون‌ روباتی‌ پیشرفته‌ تر از روبات های‌ عصر ماست‌. از روبات‌ها و آدم‌ها سؤال‌ می‌کند تا شاید گمشده‌ی‌ خود را بیابد. در حافظه‌ی‌ وی، تصویری‌ نقش‌ بسته‌ است که‌ زنی‌ بالدار را نشان می دهد؛ مادری‌ فداکار و فرشته‌ای‌ مهربان‌. او می‌بایست‌ یا مادرش‌ باشد یا فرشته‌ای‌ مهربان‌ که‌ او را به‌ یک‌ انسان‌ بدل‌ سازد ـ همان‌ طور که‌ او در داستان‌ پینوکیو شنیده‌ و در حافظه‌اش‌ ثبت‌ کرده‌ است‌ ـ یا شاید هر دو!؟

▪ کشف‌ معنای‌ سوم‌

مکاشفه‌ی‌ سوم‌ از بحران‌ هویت‌ در عصر ظهور روبات‌ها و کامپیوترهای‌ پیشرفته‌ سخن‌ می‌گوید. بحران‌ هویتی‌ که‌ همواره‌ گریبانگیر انسان‌ها بوده‌، این‌ بار حافظه‌گیر روبات‌ها می‌شود و بحران‌ مضاعفی‌ برای‌ انسان‌ها می‌سازد!! خلاء وجودی‌ روبات‌ها از برنامه‌هایشان ‌ناشی‌ می‌شود و از این‌ روی‌ نباید آن‌ها را جدّی‌ گرفت‌! اما، مگر احساسات‌، عقلانیت‌ و عواعطف‌ انسانی‌ از برنامه‌های‌ مغزی‌ انسان‌ها ناشی‌ نمی‌شوند! و بدون‌ آن ها‌، انسان‌ها جسدی‌ مرده‌ خواهند بود؛ ناپایدارتر از یک‌ روبات‌، چرا که‌ سریع‌تر از او می‌پوسند.

فرشته‌ی‌ مهربان‌ و مادر فداکاری‌ که‌ در حافظه‌ی‌ کودک‌ نقش‌ بسته‌ اند، آن‌ قدر بی‌آلایش‌ و نمونه‌هایی‌ مثالی‌ هستند که‌ زن‌ اثیری‌ و مادر اثیری‌ را تعریف‌ می‌کنند و چنین‌ معناهایی‌ در وجود کودک‌، او را از انسان‌هایی‌ که‌ فاقد برنامه‌هایی‌ اثیری‌ در ذهن‌ هستند، فراتر می‌برد. چرا که‌ نه ‌جاندار بودن‌، نه‌ زنده‌ و دارای‌ احساس‌ بودن‌ و نه‌ هیچ‌ چیز دیگری‌، انسان‌ را دارای‌ ارج‌ و قرب‌ نمی‌سازد، بلکه‌ تنها "معنا"ست‌ که‌ انسان‌ و انسانیت‌ را ارزشمند می‌سازد. در این‌ جمله‌، نسبت‌ دادن‌ واژه‌ی‌ ارزشمند (که‌ خود در زمره‌ی‌ معانی‌ است‌) به‌ واژه‌ی‌ معنا، تأکیدی‌ دیگر بر این‌ نکته‌ است‌ که‌، "معنا خودبسنده‌ است‌".

● مکاشفه‌ چهارم‌

کودک‌ را می‌بینم‌ که‌ پس‌ از جستجوی‌ بسیار، به‌ کارخانه‌ای‌ می‌رسد که‌ او را تولید کرده‌ است‌. ده‌ها آرم‌ کارخانه‌ با همان‌ تصاویر موجودی‌ که‌ وی پری‌ مهربان‌ می‌پنداشت‌. من‌ دیدم‌ که‌ او ده‌ها نمونه‌ از خود را دید که‌ دقیقاً شبیه‌ وی بودند. او با چنین‌ شوکی‌، فوران‌ کرد و تعدادی‌ از نمونه‌های‌ مشابه‌ی‌ خود را از بین‌ برد و فریاد زد که‌ او واقعی‌ است‌، نه‌ آن‌ها. آن کودک، سازنده‌اش‌ را نیز می‌بیند و صحبت‌های‌ وی‌ در مورد واقعیات‌ منتهی‌ به‌ ساخت اش‌، کودک‌ را بیشتر عصبانی‌ می‌کند و او از آن‌ جا می‌گریزد! روبات‌ دیگری‌ که‌ همراه‌ کودک‌ بود، به‌ او کمک‌ کرده ‌و وی را دلداری‌ می‌دهد و امیدهایی‌ را در دلش‌ زنده‌ می‌سازد. این‌ که‌ آن‌ها با سفر به‌ سرزمینی‌ دیگر می‌توانند گمشده‌ی‌ خود را از کامپیوتری‌ پیشرفته‌ و جامع‌ (ابر کامپیوتر) جستجو کرده‌ و اطلاعاتی‌ دریافت‌ کنند.

▪ کشف‌ معنای‌ چهارم‌

آن از بحرانی‌ سخن‌ می‌گوید که‌ همواره‌ از تناقض‌ عواطف‌ با واقعیات‌ ناشی‌ می‌شود. واقعیاتی‌ که‌ پس‌ از روشن‌ شدن‌ در بسیاری‌ از موارد بر بحران‌های‌ ما می‌افزایند و احساسات‌ را بیشتر شعله‌ور می‌سازند. کودک‌ وقتی‌ به‌ پوچی‌ تمامی‌ چیزهایی‌ می‌رسد که‌ در حافظه‌اش‌ ارزشمند بودند، شوک‌ زده‌ می‌شود. او برای‌ خود هویتی‌ مستقل‌ قایل‌ است‌، از این‌ روی‌ نمونه‌های‌ مشابه‌ی‌ خودش‌ را از بین‌ می‌برد. توضیحات‌ سازنده‌اش‌ نیز نه‌ تنها برای‌ او اقناع‌ کننده‌ نیست‌، بلکه‌ این‌ تصور را در وی‌ عمق می‌بخشد که‌ تمامی‌ ایده‌ها و احساساتی‌ که‌در حافظه‌اش‌ داشت‌، همچون‌ رسیدن‌ به‌ پری‌ مهربان‌، یافتن‌ مادرش‌ و تبدیل‌ شدن‌ به‌ انسان‌، همگی‌ پوچ‌ بودند!؟ آن‌ واقعیات‌ با تمامی‌ کوبندگی‌اش‌، نمی‌تواند باعث‌ شود که‌ کودک‌ تسلیم‌ شود و خوشبختانه‌ او به‌ جستجوی اش‌ ادامه‌ می‌دهد؛ چرا که‌ آن‌ جا برهوتی‌، نه‌ فقط برای‌ انسان ها، بلکه‌ برای‌ هر موجودی‌ است‌ که‌ بتواند معنا را در خود شناسایی‌ کند. کمک‌ روبات‌ همراه‌ کودک‌ نیز به‌ معنای‌ آن‌ است‌ که‌ در منجلاب‌ پوچی‌، کمک‌ و همدلی‌ دیگری‌ ضروری‌ است‌؛ حتی‌ اگر آن‌ همراه‌، یک‌ روبات‌ باشد. کاری‌ که‌ سازنده‌ی‌ کودک‌ که‌ یک‌ انسان‌ بود نتوانست‌ انجام‌ دهد! در حالی‌ که‌ روباتی‌ که‌ با کودک‌ دوست‌ شده‌ از اطلاعاتی‌ سخن‌ می‌گوید که‌ ابر کامپیوتری‌ می‌تواند در اختیارشان‌ قرار دهد تا آن‌ها پری‌ مهربان‌ و مادر موجود در حافظه‌ی‌ کودک‌ و حک‌ شده‌ در وجود او را بیابند. مکاشفه‌ی‌ چهارم‌ اذعان‌ می‌کند: "در غایت‌ عجز و پوچی‌ همواره‌ بارقه‌ی‌ امیدی‌ هست‌ که‌ از آتشکده‌ی‌ معنا بر می‌خیزد".

● مکاشفه‌ پنجم‌

کودک‌ را مشاهده‌ کردم‌ به‌ ابر کامپیوتری‌ رسید که‌ اطلاعاتی‌ از پری‌ مهربان‌ داشت‌. او برای‌ کودک‌ شرح‌ داد که‌ تبدیل‌ پینوکیو به‌ انسان،‌ تنها یک‌ قصه‌ است‌، اما اگر در خواهش‌ خود مصر است‌، می‌تواند به‌ سرزمینی‌ برود که‌ در آن‌ جا هر کسی‌ در جستجوی‌ گمشده‌ی‌ خود است‌. دوست‌ روبات‌ کودک‌، برخی‌ از خطرات‌ آن‌ مقصد را برای‌ کودک‌ شرح‌ می‌دهد و می‌گوید هر کسی‌ که‌ به‌ آن‌ جا رفته‌ دیگر برنگشته‌ است!‌

▪ کشف‌ معنای‌ پنجم‌

در این‌ مکاشفه‌، علم‌ و تکنولوژی‌ است‌ که‌ اندک‌ سرنخ‌های‌ لازم‌ را برای‌ تحقق‌ آرزوهای‌ انسان‌ها به‌ آنان‌ می‌بخشد، اما دانش‌ هنوز از توانایی‌ برآوردن‌ بسیاری‌ از خواسته‌های‌ دست ‌نیافتنی‌ عاجز است‌ و تنها اندک‌ توشه‌ی‌ آن‌ راه‌ را تأمین‌ می‌کند.

● مکاشفه‌ ششم‌

آن‌ها به‌ سرزمینی‌ می‌رسند که‌ پری‌ مهربانی‌ در آن‌ جا است‌. ولی‌ نه‌ آن‌ چیزی‌ که‌ کودک‌ انتظار داشت‌، بلکه‌ تنها تندیسی‌ از پری‌ مهربان‌ در اعماق‌ اقیانوس.‌

کودک‌ در مقابل‌ تندیس‌ می‌ایستد و بارها و بارها و سال‌های‌ سال‌ خواهش‌ خویش‌ را از پری‌ مهربان‌ برای‌ تبدیل‌ شدن‌ به‌ انسان‌ و یافتن‌ مادرش‌ تکرار می‌کند و تندیس‌ سرد و بی‌تفاوت‌، تمامی‌ آن‌ ایام‌ را بی‌حرکت‌ می‌ایستد. ندایی‌ از درونم‌ گفت‌، دیدن‌ کافی‌ نیست‌، خود را به‌ جای‌ آن‌ بگذار و آن‌ را با تمام‌ وجود درک‌ کن‌. اشک‌ از دیدگان‌ کودک‌ جاری‌ می‌شود، آن‌ گونه‌ که‌ بی‌اختیار بغض‌ در گلوی‌ من‌ نیز بست‌؛ سعی‌ کردم‌ خود را کنترل‌ کنم‌...

▪ کشف‌ معنای‌ ششم‌

در مکاشفه‌ی‌ پنجم‌، کودک‌ و دوست‌ روبات اش‌ به‌ سرزمینی‌ که‌ پای‌ می‌گذارند، سرزمین‌ نایافته‌هاست‌؛ چرا که‌ آرزویی‌ دست ‌نیافتنی‌ دارند. درخواستی‌ که‌ حتی‌ پیشرفته ‌ترین‌ کامپیوترهای‌ موجود نیز از مختصات‌ آن‌، اطلاعات‌ چندانی‌ ندارند. به‌ بیان‌ دیگر، در این‌ بخش‌ از مکاشفه‌، بدین‌ سبب‌ هر کس‌ به‌ آن‌ سرزمین‌ می‌رود، دیگر بر نمی‌گردد که‌ سرزمین‌ موردنظرشان‌، دنیای‌ نایافته‌هاست‌؛ تمامی‌ آرزوهایی‌ که ‌با دانش‌ و تکنولوژی‌ آن‌ زمان‌ قابل‌ دسترس‌ نیستند. پس‌ آن‌ها یخ‌ می‌زنند تا روزی‌ که‌ فرشته‌ی‌ دانش‌ و تکنولوژی‌ به‌ آرزوهای‌ آن‌ها رسیده ‌و آنان‌ را ببوسند تا از خواب‌ پیشین‌ خویش‌ بیدار شده‌ و دانش‌ و تکنولوژی‌ رویاهای‌ آنان‌ را تعبیر کنند.

تصویری‌ که‌ در آن‌، کودک‌ مقابل‌ آرزوهای‌ دست ‌نیافته‌ی‌ خود ـ پری‌ مهربان‌، مادر گمشده‌اش‌ و تبدیل‌ شدن‌ به‌ انسان‌ ـ یخ‌ می‌زند، تکان‌ دهنده‌ترین‌ و حزن‌ انگیزترین‌ نمای‌ تاریخ‌ سینماست‌ (بنا بر کدام‌ تأویل‌ یا تأویل‌ها؟!).

در این‌ تأویل‌، مکاشفه‌ی‌ ششم‌ در نقض‌ مکاشفه‌ی‌ چهارم‌ برمی‌خیزد. آن‌ می‌گوید: هرگز نگو همواره‌. همان‌ گونه‌ که‌ معنایی‌ هست‌، پوچی ‌نیز هست‌. همان‌ طور که‌ بارقه‌ی‌ امیدی‌ هست‌، می‌تواند حتی‌ کور سویی‌ از امید نیز "نشود" و جهنم‌ حقیقی‌ آنجاست‌. آیا انسان‌ سرنوشت‌ محتوم‌اش‌ مرگ‌ و نابودی‌ تمدن‌اش‌ بود؟! مکاشفات‌ راز دیگری‌ را پرده‌برداری‌ می‌کند.

● مکاشفه‌ هفتم‌

هنگامی‌ که‌ به‌ هوش‌ آمدم‌، شنیدم‌ که‌ بشریت‌ از بین‌ رفت‌!؟ بشر با تمامی‌ داشته‌هایش‌؛ با دانش‌ و تکنولوژی‌اش‌ با همه‌ی‌ فرهنگ‌ و تمدن ‌و آرزوها و توانایی‌هایش‌ در سیاره‌ی‌ زمین‌ منقرض‌ شد و اثری‌ از آن‌ باقی‌ نماند!؟!

▪ کشف‌ معنای‌ هفتم‌

یخ‌ وجودم‌ آب‌ شد و بهت‌ام‌ شکست‌، وقتی‌ راز مکاشفه‌ی‌ هفتم‌ را دریافتم‌. بشر در مکاشفه‌ی‌ ششم‌، موجودی‌ آچمز و در جهنم‌ گیر افتاده‌ بود! آیا با از میان‌ رفتن اش‌، رنج‌ها و غم‌هایش‌ پایان‌ نمی‌یافت‌ و نجات‌ پیدا نمی‌کرد؟ شأن‌ نزول‌ مکاشفه‌ی‌ هفتم‌ هنگامی‌ پدیدار می‌شود که‌ در مکاشفه‌ی‌ ششم‌ یخ‌ زده‌ باشید. اینجاست‌ که‌ مرگ‌، هدیه‌ای‌ الهی‌ و جاودانگی‌ دردی‌ هستی‌کاه‌ خواهد بود.

● مکاشفه‌ هشتم‌

من‌ از پشت‌ دوربین‌، مانیتورِِ هوش‌ مصنوعی‌ را دیدیم‌ که‌ افسانه‌های‌ دیروز بشریت‌ را به‌ صورت‌ واقعیات‌ فردای‌ آن‌ بازنمایی‌ می‌کرد. موجوداتی‌ را می‌دیدم‌ که‌ نه‌ انسان‌ بودند، نه‌ ماشین‌ و نه‌ کامپیوتر؛ شاید چیزی‌ بین‌ آن‌ها و ترکیبی‌ غریب‌ از آن‌ها. تمدنی‌ جدید! یا شاید زندگی‌ و حتی‌ دنیایی‌ جدید!! آن‌ها بسیار شبیه‌ موجودات‌ فضایی‌ و عجیب‌ و غریبی‌ بودند که‌ در کتب‌ و فیلم‌های‌ متعددی‌ که‌ در مورد بشقاب‌ پرنده‌ها نوشته‌ و ساخته‌ می شوند،‌ به‌ سوی‌ زمین‌ می‌آمدند؛ همان‌ موجوداتی‌ که‌ در فیلم‌های‌ ای‌ تی‌ و برخورد نزدیک‌ از نوع‌ سوم‌اسپیلبرگ‌ به‌ تصویر کشیده‌ شده‌ و در بسیاری‌ از آثار علمی‌ ـ تخیلی‌ آمده‌ بودند. آن‌ها نوع‌ دیگری‌ از حیات‌ را به‌ ما نشان‌ می‌دادند. آن‌ها از آسمان‌ به‌ سوی‌ زمین‌ آمدند و چون‌ می‌رفتند انگار به‌ آینده‌ی‌ بشریت‌ گام‌ می‌گذاشتند، در عین‌ حالی‌ که‌ به‌ تخیلات‌ و آرزوهای‌ گذشته‌ی‌ وی‌ نظر داشتند.

موجوداتی‌ که‌ شکل‌ دیگری‌ از حیات‌ در جهان‌ ما بودند، به‌ سیاره‌ی‌ زمین‌ و سرزمینی‌ که‌ آن کودک‌ در آن‌ یخ‌ زده‌ بود، پا می‌گذارند و نه‌ تنها به‌ او حیات‌ می‌بخشند، بلکه‌ بسیاری‌ از آرزوها و خواسته‌های‌ موجود در حافظه‌ی‌ وی را نیز خوانده‌ و برحسب‌ همان‌ها به‌ واقعیت‌ بدل‌ می‌سازند!؟ آن‌ها موفق‌ می‌شوند که‌ پری‌ مهربانی‌ درست‌ همانند آنچه‌ در ذهن‌ کودک‌ بود، برایش‌ بیافرینند. او همچون‌ موجودی‌ مقدّس‌ و مهربان‌ با گرمی‌ و مهربانی‌ با کودک‌ حرف‌ می‌زند. کودک‌ از او در مورد وقایع‌ گذشته‌ و واقعیات‌ کنونی‌ موجود در جلوی‌ دیدگان اش‌ سؤال‌ می‌کند و پری‌ مهربان‌ به‌ وی توضیح‌ می‌دهد که‌ آن‌ موجودات‌، برنامه‌های‌ موجود در ذهنش‌ را همچون‌ نرم‌افزاری‌ خوانده‌ و واقعیاتی‌ با همان‌ ویژگی‌ها برایش‌ بازنمایی‌ کردند.

کودک‌ تکه‌ای‌ از موی‌ مادرش‌ را به‌ او می‌دهد تا با کمک‌ آن‌ نمونه‌، مادرش‌ را بازآفرینی‌ کنند. پس‌ از مدتی‌ انتظار، یکی‌ از همان‌ موجودات‌ برتر به‌ سراغ‌ کودک‌ که‌ مشتاقانه‌ برای‌ دیدار مادرش‌ لحظه‌ شماری‌ می‌کند، می‌آید. او برایش‌ شرح‌ می‌دهد که‌ آن‌ها توانستند چنان‌ چیزی‌ را به‌ واقعیت‌ بدل‌ سازند، اما متأسفانه‌ چنین‌ افرادی‌ یک‌ روز بیشتر زنده‌ نماندند و سپس‌ به‌ خواب‌ رفتند. اما کودک‌ با همان‌ اشتیاق‌ می‌گوید که‌ شاید مادرش‌ نوع‌ منحصر به‌ فردی‌ باشد و بتواند بیشتر زنده‌ بماند، شاید...

آن‌ها رؤیای‌ کودک‌ را به‌ معنای‌ فراواقعی‌ کلمه‌ می‌آفرینند. او تنها و نخستین‌ کودکی‌ است‌ که‌ مادرش‌ را متولد می‌سازد!؟ غیرممکن‌ و محالی‌ در دیروز که‌ تنها از طریق‌ بازنمایی‌ست‌ که‌ در آینده‌ واقعیت‌ یافته‌ است‌. بدین‌ ترتیب‌، کودک‌ در دنیایی‌ زندگی‌ می‌کند که‌ تخیلات‌ و آرزوهایش‌ شکل‌ داده‌ و دانش‌ و تکنولوژی‌ واقعیت‌ بخشیده‌ بودند. و با لبخندی‌ توأم‌ با آرامش‌ در کنار مادرش‌ با مادرش‌ به‌ خواب‌ می‌رود.

▪ کشف‌ معنای‌ هشتم‌

دانش‌ و تکنولوژی‌ باز به‌ کمک‌ انسان‌ها و روبات‌ها(!) آمدند و منجی زمینی آنان شدند (چون منجی آن جهانی ما تنها پروردگار است) و این‌ بار از سیاره‌ای‌ دیگر تخم‌ِ زندگی‌ را در زمین‌ کاشتند. آن‌ها از نسل‌های‌ بسیار پیشرفته‌ی‌ موجوداتی‌ هوشمند بودند که‌ ترکیبی‌ از انسان‌ و کامپیوتر را با هم‌ داشته‌ و در ضمن‌ پیشرفته‌تر از افقی‌ بودند که‌ دانش‌ و بینش‌ ما قد می‌دهد. اینها همان‌ دانش‌ و تکنولوژی‌ ناپیدا در سیاره‌ی‌ ما، ولی‌ موجود در جهان‌ ما بودند که‌ امکان‌ شکل‌گیری‌ نوع‌ دیگری‌ از حیات‌ را به‌ واقعیت‌ بدل‌ می‌سازند.

تکنولوژی‌ و دانشی‌ که‌ از جایگاه‌ ما، افق‌ معجزه‌ و حتی‌ غیرممکن‌ را نشان‌ می‌دهد، در مکاشفه‌ی‌ هشتم‌ سر بر می آورد. همان‌ گونه‌ که‌اکنون‌ ما فسیل‌های‌ گونه‌های‌ منقرض‌ شده‌ را می‌یابیم‌ و درصددیم‌ تا به‌ چنان‌ دانشی‌ دست‌ یابیم‌ که‌ بتوانیم‌ با کمکDNA آن‌ها، دوباره ‌آن‌ها را در سیاره‌ی‌ خود زنده‌ سازیم‌. در مکاشفه‌ی‌ هشتم‌ موجوداتی‌ که‌ به‌ سبب‌ علم‌ و تکنولوژی‌، بسیار پیشرفته‌ شده‌ بودند، قادرند تا آرزوها و خواسته‌های‌ غیرممکن‌ را به‌ واقعیت‌ بدل‌ سازند؛ و در حقیقت‌ آن‌ها را بیافرینند. کافی‌ است‌ که‌ اطلاعات‌ و داده‌هایی‌ موجود باشند. معجزه‌ای‌ که‌ از دور سو سو می‌زند.

اما اذعان‌ به‌ این‌ که‌، آن‌ مادری‌ که‌ برای‌ کودک‌ واقعیت‌ خواهند بخشید، تنها یک‌ روز خواهد بود، تأکید به‌ آن‌ دارد که‌ همواره‌ دانش‌ و تکنولوژی‌ از محدودیت‌هایی‌ برخوردارند و با آن‌ که‌ افق‌های‌ توانایی‌های‌ ما را آن‌ قدر شکل‌ می‌بخشند که‌ حتی‌ در تصور و تخیل‌ کنونی‌ما نگنجد، ولی‌ باز از محدودیت‌هایی‌ برخوردارند و همواره‌ شکافی‌ بین‌ آرزوها و توانایی‌های‌ ما هست‌؛ چرا که‌ توانایی‌ و محدودیت‌ دو سوی‌ یک‌ واقعیت‌اند.

● مکاشفه‌ نهم‌

علامت‌ و نشانی‌ دیدم‌ همچون‌ پاپیون‌، اما به‌ من‌ گفتند شکل‌ آن‌ مهم‌ نیست‌، معنای‌ آن‌ را دریاب‌ که‌ بی‌نهایت‌ است‌. پرسیدم‌ از چه‌ سخن ‌می‌گویید؟ گفتند از زندگی‌، از گزینش‌ها، از زمان‌، از احتمالات ...‌

پس‌ آن‌ رمزواره‌ تماماً هویدا شد:

او گفت‌ اول‌ منم‌، آخر شما هستید!؟

▪ کشف‌ معنای‌ نهم‌

اما آیا مکاشفات‌ و همه‌ی‌ راه‌ها و نتایج‌شان‌، مسیر محتوم‌ بشریت‌اند؟! برخلاف‌ پندار بسیاری‌، مکاشفات‌ مسیر قطعی‌ و جزمی‌ بشر را نمی‌نمایانند، بلکه‌ آن‌ها مسیرهای‌ محتمل‌ را روشن‌ می‌سازند و انسان‌ها با اختیار و با گزینش‌هایشان‌ هستند که‌ یک‌ یا تعدادی‌ از آن‌ها را به‌ واقعیت‌ بدل‌ می‌سازند. این‌ یکی‌ از اساسی‌ترین‌ اصل‌ها در معرفت‌ شناسی‌ مکاشفات‌ است‌ که‌ تا پیش‌ از "مکاشفات‌ ای"‌ ناشناخته‌ مانده‌ بود.

● مکاشفه‌ پایانی‌

در انتظار مکاشفه‌ی‌ دهم‌ نشستم‌، ولی‌ آن‌ پدیدار نشد! اما این‌ ممکن‌ نبود؛ مکاشفات‌ هنوز کامل‌ نشده‌ بودند. مکاشفه‌های‌ هشتم‌ و نهم‌ بی‌نظیر بودند، اما با وجود این‌، تمامی‌ نیازهای‌ انسان‌ را ارضاء نمی‌ساختند و هنوز هویت‌ انسان‌ را تکمیل‌ نمی‌کردند و معنای‌ موجودیت‌ انسان‌ را در هستی‌ کامل‌ نمی‌ساختند!؟

ناگهان‌ فکری‌ به‌ ذهنم‌ خطور کرد. وای‌ خدای‌ من‌؛ نه‌ مکاشفه‌ی‌ دهم‌، بل‌ مکاشفه‌ی‌ پایانی‌، پیش‌ روی‌ من‌ بود و من‌ تمام‌ مدت‌ از آن‌ غافل‌ بودم‌!؟ تمامی‌ هستی‌ پیش‌ روی‌ انظار من‌، مکاشفه‌ی‌ پایانی‌ بودند، با همه‌ی‌ توهمات‌، تخیلات‌، افسانه‌ها، واقعیات‌، دروغ‌ها، حقایق‌ و مهم‌تر از همه‌، "تأویل‌هایش‌"؛ "کتیبه‌ای‌ معنوی" به‌ آن‌ ژرفی‌ و گستردگی‌. من‌ همه‌ی‌ آن‌ها را از سر گذراندم‌ تا به‌ مکاشفه‌ی‌ پایانی‌ و اساسی‌تر از آن‌، کشف‌ رمز پایانی‌ پی‌ بردم.‌

▪ کشف‌ معنای‌ پایانی‌

مکاشفه‌ی‌ پایانی‌ چیز دیگری‌ می‌گوید. آن‌ تأویلی‌ را می‌آفریند که‌ به‌ همه‌ی‌ مکاشفه‌ها رنگ‌ و معنایی‌ دیگر می‌بخشد. مکاشفه‌ی‌ پایانی‌ اعتراف‌ می‌کند، که‌ پیش‌گویی‌ها و آینده‌نگری‌های‌ آن‌، قادر به‌ نشان‌ دادن‌ راه‌ به‌ انسان‌ها نیست‌!؟ مکاشفه‌ها، راه‌های‌ حل‌ مسایل‌ انسانی‌ و نیل‌ به‌ کمال‌ را به‌ انسان‌ نشان‌ نمی‌دهند، بلکه‌ این‌ معنویت‌ است‌ که‌ قادر به‌ خلق‌ (نه‌ کشف‌) آن‌ است‌!؟ مکاشفه‌ها تنها پاسخ‌های‌ درست‌ معنویت‌ را تأیید می‌کنند. آن‌ها همچون‌ کلید واژه‌هایی‌ هستند که‌ در میان‌ آفرینش‌های‌ انسانی‌، بر صحت‌ آن‌ بخشی‌ که‌ معنوی‌ است‌، صحه‌ می‌گذارند. از این‌ روی‌، برخلاف‌ تصور بسیاری‌ از رهروان‌، راه‌ دریافت‌ حقیقت‌ معنوی‌، راهی‌ انسانی‌ و زمینی‌ است‌، اگر چه‌ پاسخ‌های‌ آن ‌مطابق‌ با کلید واژه‌های‌ پیش‌گویی‌های‌ آسمانی‌ مکاشفات‌ است‌. همان‌ طور که‌ با مطالعه‌ی‌ صرف‌ کلیدها و پاسخ‌های‌ نهایی‌ یک‌ آزمون‌، نمی‌توان‌ به‌ راه‌حل‌ها و پاسخ‌های‌ مسایل‌ و پرسش‌های‌ دیگر پی‌ برد، با مکاشفه‌های‌ موجود نیز نمی‌توان‌ به‌ راه‌حل‌ها و پاسخ‌های‌ سایر مکاشفات‌ رسید، تنها از طریق‌ آفرینش‌ معنوی‌ است‌ که‌ می‌توان‌ به‌ راه‌حل‌ها دست‌ یافت‌؛ راه‌حل‌هایی‌ که‌ به‌ پاسخ‌هایی‌ منتهی‌ می‌شوند که‌ چرایی‌ و چگونگی‌ مسایل‌ و پرسش‌ها را بیان‌ کنند.

اما با این همه، باید دانست‌ که‌ مکاشفات‌ خالی‌ از اشکال‌ نیست؛ چرا که‌ آن‌ در غبار زمان‌ به‌ افسانه‌ و خرافه‌ آلوده‌ می‌شود و تنها آفرینش‌ مداوم‌ معنوی‌ است‌ که‌ آن‌ را پالوده‌ می‌سازد.

● کاشف‌ رمز مکاشفات‌ "ای‌"

▪ کلیات‌ کشف‌ِ رمز مکاشفات‌ِ ای

نخست هویت کاشفِ رمزِ مکاشفاتِ ای. در بیشتر مکاشفات‌، علاوه‌ بر توصیف‌ صحنه‌های‌ مشاهده‌ شده‌، بخشی‌ به‌ تفسیر معنای‌ آن ها اختصاص‌ یافته‌ است‌. این‌ خصیصه‌ در مکاشفات‌ عهد عتیق‌ و جدید دیده‌ می‌شود. در کتاب‌ دانیال‌ نبی‌ چنین‌ آمده‌ است‌: «اما روح‌ من‌ دانیال‌ در جسدم‌ مدهوش‌ شد و رؤیاهای‌ سرم،‌ مرا مضطرب‌ ساخت‌ و به یکی‌ از حاضرین‌ نزدیک‌ شده‌ حقیقت‌ِ این‌ همه ی‌ امور را از وی‌ پرسیدم‌ و او به من‌ تکلم‌ نمود، تفسیر امور را برای‌ من‌ بیان‌ کرد. که‌ این‌ وحوش‌ عظیمی که‌ (عدد) ایشان‌ چهار است،‌ چهار پادشاه‌ می باشند که‌ از زمین‌ خواهند برخاست‌.» (دانیال‌، باب‌ هفتم‌، آیات‌ ۱۵ ـ ۱۷) جایی‌ دیگر: «و چون‌ من‌ دانیال‌ رؤیا را دیدم‌ و معنی‌ آن را طلبیدم‌، ناگاه‌ شبیه‌ مردی‌ نزد من‌ بایستاد. و آواز آدمی‌ء را از میان‌ اولای‌ شنیدم‌ که‌ ندا کرده‌ می گفت‌، ای‌ جبرائیل‌ این‌ مرد را از معنی‌ء این‌ رؤیا مطلع‌ ساز... اما آن‌ قوچ صاحب‌ دو شاخ‌ که‌ آن را دیدی‌ پادشاهان‌ مادیان‌ و فارسیان‌ می باشند و آن‌ بزِ نر ستبر پادشاه‌ یونان‌ می باشد...» (دانیال‌، باب‌ هشتم‌، بخشی‌ از آیات‌ ۱۵ ـ ۲۱) در مکاشفه ی ‌یوحنا نیز ذکر شده‌ است‌: «و یکی‌ از پیران‌ متوجه‌ شده‌ به من‌ گفت‌، این‌ سفیدپوشان‌ کیانند و از کجا آمده‌اند. من‌ او را گفتم‌ خداوندا تو میدانی‌. مرا گفت‌ ایشان‌ کسانی‌ می باشند که‌ از عذاب‌ سخت‌ بیرون‌ می آیند و لباس‌ خود را به خون‌ بره‌ شست‌ و شو کرده‌ سفید نموده‌اند.» (مکاشفه‌ یوحنا، باب‌ هفتم‌، آیات‌ ۱۳ ـ ۱۴). اما در پیشگویی‌های‌ نستراداموس‌، تفاسیر مکاشفات‌ همراه‌ آن ها نیست‌ و سال ها بعد توسط پژوهشگران‌ و مفسران‌ تفاسیر و تأویل‌ برخاسته‌ از آن ها نوشته‌ شده‌ است‌. در مکاشات‌ ای‌، پس‌ از هر مکاشفه‌، کشف‌ معانی و تفاسیرشان‌ آمده‌ است‌، ولی‌ نه‌ تفسیر تصاویر و توصیف‌ مشاهدات‌، بلکه‌ تحلیل‌ معنای‌ نهفته‌ در آن ها. کشف‌ رمزِ مکاشفات‌ نیز در مکاشفات‌ِ پیشین‌ به‌ همراه‌شان‌ نیامده‌ است‌ و سال ها پس‌ از آن ها، توسط برخی‌ محققان‌ و رمزگشایان‌ نگاشته‌ شده‌ است‌. در مکاشفات‌ ای‌، کاشف‌ رمزِ مکاشفات‌، پس از آن ها، ولی به‌ همراه‌ آن‌هاست‌ و مکاشفات‌ ای‌، در جایی‌ موضوع‌ شناسایی‌ و سوژه‌ است‌ و در جایی‌ دیگر، خود فاعلِ‌ شناسایی‌ و شناسنده‌ است‌؛ چرا که‌ از عهد مدرن‌ به‌ بعد (که‌ مکاشفات‌ ای‌ به‌ عهد پسامدرن‌ به‌ بعد اختصاص‌ دارد)، مکاشفات‌ به‌ "خودآگاهی‌" می‌رسد، از این‌ روی‌ باید "خود"، "موضوع‌" و "فاعل‌ِ شناسایی‌" باشد.

اما نام مکاشفات. کسانی که به اندازه کافی با ترجمه ی متون از زبانی به زبان دیگر آشنایی داشته باشند، به روشنی می دانند که وقتی واژه ای از زبانی به زبانی دیگر ترجمه می شود، تغییراتی می کند. نوع تغییر، بسته به علل مختلفی است و به اَشکال متعددی می تواند صورت گیرد. کم و کیف آواها و واج ها در زبان های مختلف، نحوه ی تلفظ شان، نحوه ی نگارش شان و حتی اشتباهات صرفی و نحوی و کاتبان...، از این روی دو حرفِ انگلیسی ای و آی وقتی به زبانی دیگر وارد شود، ممکن است نه به گونه ای منفرد، بلکه به مثابه یک کلمه شناسایی شوند؛ بنابراین با تلفظ ای به کار روند. اما چرا نگارنده چنین تاٌکیدی بر قلب آن ها دارد. پیش از همه، به سبب این که چنان که در ابتدای مکاشفات ای آورده، آن ها به معانی ای در زبان فارسی عطف می کنند که مشخصاً مدنظر نگارنده است، همچون حرف ندا در زبان فارسی و...، و همین طور اشاره به تغییر واژگان در برخی از مکاشفات پیشین دارند و بدین روی آن را بازآفرینی می کنند، ولی این بار به گونه ای معکوس، آن گونه که صورت واژگان، قربانیِ معنای آن می شود، نه برعکس.

در مکاشفات‌ پیشین‌، کسانی‌ که‌ ناقل‌ و نشان‌ دهنده‌ مکاشفات‌ هستند، موجوداتی‌ عجیب‌ و غریب‌ یا فرشتگان‌ و ارواح‌اند که‌ در رؤیاها یا مراسمی‌ مذهبی‌ یا تجاربی‌ مافوق‌ طبیعی‌، مکاشفات‌ را به‌ پیامبران‌ یا اشخاص‌ مذهبی‌ یا پیشگویان‌ القاء می‌کردند، اما در مکاشفات‌ ای‌، این‌ حامل‌ و ناقل‌، هوش‌ مصنوعی‌، یعنی‌ حاصل‌ آفرینش‌ دستاوردهای‌ دانش‌ و تکنولوژی‌ بشر است‌. آن‌ از اشخاص‌ واقعی‌ یا متافیزکی به‌ شخصیتی‌ مجازی‌ بدل‌ می‌شود؛ چرا که‌ دنیای‌ عهد پس‌ از پسامدرن‌، "مجازی‌" است‌. هنگامی‌ که‌ مکاشفات‌ ای‌، هوش‌ مصنوعی‌ را گزارش‌ می‌کند، مدیوم‌ دنیای‌ مجازی‌ سینماست‌ و وقتی‌ به‌ آثاری‌ دیگر عطف‌ می‌کند، گستره‌ رسانه‌ای‌ است‌ که‌ از بین‌زبانی‌ استفاده‌ می‌برد. زیرا گستره‌ عهد پسامدرن‌ رسانه‌ و زبانش‌، بین‌زبانی‌ است.‌

از سویی‌ دیگر، دانش‌ و تکنولوژی‌ نهفته‌ در هوش‌ مصنوعی‌ هر گونه‌ عجایب‌ نهفته‌ در مکاشفات‌ را از دید دنیایی‌ می‌بیند که‌ بسیار از دانش‌ و تکنولوژی‌ کنونی‌ فراتر است‌ و بدین‌ معنا فراسورونده‌ است‌. از سویی‌ دیگر، مکاشفات‌ با توسل‌ به‌ دانش‌ و تکنولوژی‌ از خرافات‌ و اوهام‌ نیز دور می‌مانند؛ آفتی‌ که‌ به‌ مرور زمان‌ دامنگیر مکاشفات‌ شده‌ و دست‌ خوش‌ تحریف‌شان‌ ساخته‌ است‌. این‌ موضوع‌ هنگامی‌ برجسته‌تر می‌نماید که‌ توجه‌ کنیم‌، پیش‌ از این‌ عمدتاً مکاشفات‌ در تضاد با دانش‌ روز شناخته‌ می‌شدند، ولی‌ اینک‌ در مکاشفات‌ ای‌، این‌ دانش‌ و تکنولوژی‌ است‌ که‌ آن‌ را می‌آفریند!؟

در مکاشفه‌ی یوحنا، گزارش‌ مکاشفه‌ با صدایی‌ بلند آغاز می‌شود. «... و از عقب‌ خود آوازی‌ بلند چون‌ صدای‌ صور شنیدم‌.» (مکاشفه‌ ی یوحنا، باب‌ اول‌. بخشی‌ از آیه‌ ۱۰). «بعد از این‌ دیدم‌ که‌ ناگاه‌ دروازه‌ در آسمان‌ باز شده‌ است‌ و آن‌ آواز اول را که‌ شنیدم‌ بودم‌ که‌ چون‌ کرنا با من‌ سخن‌ می گفت‌، دیگر باره‌ می گوید به اینجا صعودنما تا اموری را که‌ بعد از این‌ باید واقع‌ شود به تو بنمایم‌.» (مکاشفه‌ ی یوحنا، باب‌ چهارم‌، آیه‌۱). در بخشی‌ از کتاب‌ حزقیال‌ آمده‌ است‌: «... و آواز قائلی را شنیدم‌. که‌ مرا گفت‌ ای‌ پسر انسان‌ بر پای های‌ خود بایست‌ تا با تو سخن‌ گویم‌.»(کتاب‌ حزقیال‌، باب‌ اول‌، آیه‌ ۲۸ و باب‌ دوم‌، آیه‌ ۱) و در جایی‌ دیگر: «و چون‌ می رفتند من‌ صدای‌ بال های‌ آن ها را مانند صدای‌ آب های‌ بسیار مثل‌ آواز حضرت‌ اعلی‌ و صدای‌ هنگامه‌ را مثل‌ صدای‌ فوج‌ شنیدم‌... »(حزقیال‌، باب‌ اول‌، بخشی‌ از آیه‌ ۳۴). در کتاب‌ دانیال‌ نبی‌ نیز چنین‌ ذکر شده‌ است‌: «و آواز آدمی‌ را از میان‌ اولای‌ شنیدم‌ که‌ ندا کرده‌ می گفت‌ ای‌ جبرائیل‌ این‌ مرد را از معنی‌ء این‌ رؤیا مطلع‌ ساز.» (دانیال‌، باب‌ هشتم‌، آیه‌ ۱۶). در مکاشفات‌ ای‌، این‌ صدا نیز مجازی‌ می‌شود. صدایی‌ از تمامی‌ دوران ها که‌ ما را فرا می‌خواند! از واژه‌ی ‌تاریخ‌ استفاده‌ نمی‌شود؛ چرا که‌ به‌ عصر پیش‌ از تاریخ‌نویسی‌، یعنی‌ دوران‌ اسطوره‌سازی‌ و افسانه‌پردازی‌ نیز مربوط می‌شود. تأویل‌های متکثری‌ نیز از این‌ ندا بر می‌خیزند. تأویل هایی‌ همچون‌ ندای‌ مکاشفات‌ گذشته‌ که‌ ما را به‌ آن‌ عرصه‌ دعوت‌ می‌کنند؛ فراخوان‌ دانش‌ دیروز تا امروز با نگاه‌ به‌ فردا؛ فریادی‌ که‌ حکایت‌ از نیاز به‌ مکاشفاتی‌ در عصر کنونی‌ و معانی‌ آفریده‌ شده‌ در مکاشفات‌ دارد و...

برداشت‌ متداول‌ در مورد مکاشفات‌ و پیش‌گویی‌ها، آن‌ است‌ که‌ تحقق‌ آن ها قطعی‌ است‌. اما مکاشفات‌ ای‌، در همین‌ جا تأویلی‌ کاملاً متفاوت‌ از این‌ باورهای‌ عامیانه‌ دارد. مکاشفات‌ ای‌ می‌گوید تمامی‌ مکاشفات‌ تنها حالت های‌ محتمل‌ و آینده‌های‌ ممکن‌ را بر می‌نمایند.این‌ انتخاب‌ انسان هاست‌ که‌ تعیین‌ می‌کند، کدام‌ یک‌ از آن‌ حالت های‌ محتمل‌ به‌ وقوع‌ به‌ پیوندند. این‌ تأویل‌، نه‌ تنها تناقض‌ جبر و اختیار و سرنوشت‌ و انتخاب‌ را حل‌ می‌کند، بلکه‌ تناقضات‌ دیگری‌ را نیز در مکاشفات‌ پیش‌ از خود توضیح‌ می‌دهد. با رجوع‌ به‌ مکاشفات‌ و پیش‌گویی‌ها در خواهید یافت‌ که‌ علاوه‌ بر این‌ که‌ بسیاری‌ از وقایع‌ آینده‌ به‌ گونه‌ای‌ اعجاب‌ برانگیز توسط آن ها توصیف‌ شده،‌ از برخی‌ مکاشفات‌ نیز سخن‌ رفته‌ که‌ هرگز به‌ وقوع‌ نپیوسته‌اند!؟ ناباوران‌ به‌ مکاشفات‌، این‌ پیش‌بینی‌ها را دلیلی‌ بر عدم‌ صحت‌ مکاشفات‌ می‌دانند، در حالی‌ که‌ قادر نیستند تشریح‌ کنند، پس‌ چگونه‌ بسیاری‌ از وقایع‌ دیگر به‌ گونه‌ای‌ دقیق‌ در مکاشفات‌ توصیف‌ شده‌ و به‌ وقوع ‌پیوسته‌ است‌. از سویی‌ باورمندان‌ جزم‌اندیش‌ مکاشفات‌، این‌ تناقض‌ را به‌ حساب‌ آن‌ نوشته‌اند که‌ این‌ وقایع‌ در آینده‌ به‌ وقوع‌ خواهند پیوست‌ و یا قبلاً جایی‌ تحقق‌ یافته‌اند که‌ ما از آن‌ بی‌اطلاع‌ایم‌. ولی‌ مکاشفات‌ ای‌ می‌گوید که‌ وقایع‌ تحقق‌ نیافته ی‌ مکاشفات‌، شامل‌ آینده‌های‌ محتملی‌ هستند که‌ بشریت‌ با انتخاب‌ دیگری‌، آن ها را به‌ واقعیت‌ بدل‌ نساخته‌ است‌. از این‌ روی‌، مکاشفات‌ نه‌ وقایعی‌ قطعی‌، بلکه‌ حالاتی‌ محتمل‌اند که‌ برخی‌ از آن ها با انتخاب‌ انسان ها هرگز به‌ وقوع‌ نخواهند پیوست‌. تنها این‌ تأویل‌ است‌ که‌ هر دو پارادوکس‌ ناباوران‌ و باورندان‌ جزم‌اندیش‌ را تشریح‌ می‌کند. در کتاب‌ یونس‌ نبی‌ آیاتی یافتم‌ که‌ با تأویل‌ مذکور هم‌خوانی‌ داشت‌. پس‌ بد نیست ‌خوانندگان‌ نیز آن‌ را دریابند: «پس‌ کلام‌ خداوند بار دوم‌ بر یونس‌ نازل‌ شده‌ گفت‌. برخیز و به‌ نینوا‌ شهر بزرگ‌ برو و آن‌ وعظ را که‌ من‌ به تو خواهم‌ گفت‌ به ایشان‌ ندا کن‌. آن‌ گاه‌ یونس‌ برخاسته‌ برحسب‌ فرمان‌ خداوند به‌ نینوا‌ رفت‌ و نینوا‌ شهر بسیار بزرگ‌ بود که‌ مسافت‌ سه‌روز داشت‌. و یونس‌ به مسافت‌ یک‌ روز داخل‌ شهر شده‌ به ندا کردن‌ شروع‌ نمود و گفت‌ بعد از چهل‌ روز نینوا سرنگون‌ خواهد شد. و مردمان‌ نینوی‌ به خدا ایمان‌ آوردند و روزه‌ را ندا کرده‌ از بزرگ‌ تا کوچک‌ پلاس‌ پوشیدند. و چون‌ پادشاه‌ نینوا‌ از این‌ امر اطلاع‌ یافت‌، از کرسی‌ خود برخاسته‌ ردای‌ خود را برکند و پلاس‌ پوشیده‌ بر خاکستر نشست‌... کیست‌ بداند که‌ شاید خدا برگشته‌ پشیمان‌ شود و از حدّتِ ‌خشم‌ خود رجوع‌ نماید تا هلاک‌ نشویم‌. پس‌ چون‌ خدا اعمال‌ ایشا نرا دید که‌ از راه‌ زشت‌ خود بازگشت‌ نمودند، آنگاه‌ خدا از بلایی که‌ گفته‌ بود که‌ به ایشان‌ برساند پشیمان‌ گردید و آن را بعمل‌ نیاورد. اما این‌ امر یونس را به غایت‌ ناپسند آمد و غیظش‌ افروخته‌ شد. و نزد خداوند دعا نموده‌ گفت‌، آه‌ ای‌ خداوند آیا این‌ سخن‌ من‌ نبود حینی که‌ در ولایت‌ خود بودم‌ و از این‌ سبب‌ به فرار کردن‌ به ترشیش‌ مبادرت‌ نمودم‌ زیرا می دانستم‌ که‌ تو خدای‌ کریم‌ و رحیم‌ و دیر غضب‌ و کثیر احسان‌ هستی‌ و از بلا پشیمان‌ می شوی‌. پس‌ حال‌ ای‌ خداوند جانم‌ را از من‌ بگیر، زیرا که‌ مردن‌ از زنده‌ ماندن‌ برای‌ من‌ بهتر است‌... و یهوه‌ خدا کدوئی‌ رویانید و آن را بالای‌ یونس‌ نمو داد تا بر سر وی‌ سایه‌ افکنده‌ او را از حزنش‌ آسایش‌ دهد و یونس‌ از کدو بی‌نهایت‌ شادمان‌ شد. اما در فردای‌ آن‌ روز در وقت‌ طلوع‌ فجر خدا کرمی‌ پیدا کرد که‌ کدو را زد و خشک‌ شد. و چون‌ آفتاب‌ برآمد خدا باد شرقی‌ کرم‌ وزانید و آفتاب‌ بر سر یونس‌ تابید به‌ حدی که‌ بیتاب‌ شده‌ برای‌ خود مسئلت‌ نمود که ‌بمیرد... خداوند گفت‌ دل‌ تو برای‌ کدو به سوخت‌ که‌ برای‌ آن‌ زحمت‌ نکشیدی‌ و آن را نمو ندادی‌ که‌ در یک‌ شب‌ بوجود آمد و در یک‌ شب ‌ضایع‌ گردید. و آیا دل‌ من‌ به جهت‌ نینوا‌ شهر بزرگ‌ نسوزد...» (کتاب‌ یونس‌ نبی‌، بخش‌هایی‌ از باب‌ سوم‌ و چهارم‌ از آیات‌ ۱ تا۱۱ ). متن مکاشفات ای با زبانی ساده و مضامینی پیچیده به کار رفته است؛ چرا که این دقیقاً ویژگی زبانِ همه ی مکاشفات است.

▪ کشف‌ رمز نخست‌

در کتاب‌ دانیال‌ نبی‌ در عهد عتیق‌ که‌ به‌ همراه‌ کتاب‌ حزقیال‌ نبی‌، آن ها را باید مکاشفاتی‌ دانست‌ که‌ در عهد عتیق‌ نازل‌ شده‌ و وقایعی‌ را که ‌به‌ عهد جدید (عهد اخلاقیات‌) موسوم‌اند، پیش‌بینی‌ می‌کنند، موجوداتی‌ شبیه‌ حیوانات‌ توصیف‌ می‌شوند. «...دیدم‌ که‌ ناگاه‌ چهار باد آسمان‌ بر روی‌ دریای‌ عظیم‌ تاختند و چهار وحش‌ بزرگ‌ که‌ مخالف‌ یکدیگر بودند، از دریا بیرون‌ آمدند. اول‌ آن ها مثل‌ شیر بود و بال های ‌عقاب‌ داشت‌...» (دانیال‌، باب‌ هفتم‌، بخشی‌ از آیات‌ ۲ تا ۴) در کتاب‌ حزقیال‌ نبی‌ نیز آمده‌ است‌: «و از میانش‌ شبیه‌ چهار حیوان‌ پدید آمدو نمایش‌ ایشان‌ این‌ بود که‌ شبیه‌ انسان‌ بودند.» (حزقیال‌، باب‌ اول‌، آیه‌ ۵). مکاشفات‌ ای‌ از یک‌ سو، بیان‌ این‌ نحوه‌ نگاه‌ را بازآفرینی‌ می‌کند، از سویی‌ دیگر با قرار دادن‌ روبات های‌ شبیه‌ انسان‌ به‌ جای‌ آن ها، به‌ نوعی‌ دگرآفرینی‌ شان به‌ شمار می‌رود. جمله‌ ی «موجوداتی‌ یه‌ سر دو گوش‌» نیز دارای‌ رمزی‌ است‌. در مکاشفات‌ موجوداتی‌ عجیب‌ و غریب‌ به‌ کرات‌ توصیف‌ شده‌ اند. «و هر یک‌ از آن ها چهار رو داشت‌ و هر یک‌ از آن ها چهار بال‌ داشت‌.» (حزقیال‌، باب‌ اول‌، آیه‌ ۶) «...صورت‌ آن ها مانند شعله‌های‌ اخگرهای‌ آتش‌ افروخته‌ شده‌ مثل‌ صورت‌ مشعل ها بود...» (حزقیال‌، باب‌ اول‌، بخشی‌ از آیه‌ ۱۳). «بعد از آن‌ نگریستم‌ و اینک‌ دیگری‌ مثل‌ پلنگ‌ بود که‌ بر پشتش‌ چهار بال‌ مرغ ‌داشت‌ و این‌ وحش‌ چهار سر داشت‌ و سلطنت‌ به‌ او داده‌ شد.» (دانیال‌، باب‌ هفتم‌، آیه‌ ۶). در مکاشفه‌ ی اولِ‌ ای‌، عبارت‌ «موجوداتی‌ یه‌ سر دو گوش‌»، در زبان‌ فارسی‌، هم‌ در سطح‌ فرم‌ اشاره‌ به‌ چیزی‌ غریب‌ دارد ـ که‌ در قصه‌هایی‌ که‌ برای‌ کودکان‌ تعریف‌ می‌کنند، گاه‌ از این‌ موجودات‌ نام‌ می‌برند ـ و هم‌ معنای‌ آن‌ چیزی‌ غریب‌ نیست‌، چون‌ آن ها همچون‌ انسان‌ دارای‌ یک‌ سر دو گوش‌ هستند، این‌ عبارت‌ هم‌ به‌روبات ها اشاره‌ دارد، هم‌ به‌ کنایه‌ می‌گوید که‌ اعجاب‌ مکاشفات‌ در ظاهر آن ها نیست‌، بلکه‌ در معنای‌ آن هاست‌. حزقیال‌ و دانیال‌ نیز آنچه‌ را بیان‌ می‌کنند، تنها تشبیهاتی‌ برای‌ توصیف‌ موجوداتی‌ است‌ که‌ ورای‌ مشاهدات‌ متداول‌ شان بوده‌ است‌: «و آن‌ حیوانات‌ مثل‌ صورت‌ برق‌ می دویدند و برمی گشتند. و چون‌ آن‌ حیوانات را ملاحظه‌ می کردم‌ اینک‌ یک چرخ‌ به پهلوی‌ آن‌ حیوانات‌ برای‌ هر روی‌ آن‌ چهار به‌ زمین‌ بود. و صورت‌ چرخ ها و صنعت‌ آن ها مثل‌ منظر زبرجد بود و آن چهار یک‌ شباهت‌ داشتند و صورت‌ و صنعت‌ آن ها مثل‌ چرخ‌ در میان‌ چرخ‌ بود.» (حزقیال‌، باب‌ اول‌، آیات‌ ۱۴ ـ ۱۶). از این‌ روی‌، اگر در آنجا نیز بحث‌ از اعجاز یا دانش‌ تکنولوژی‌ برتر است‌، به‌ خاطر این‌ است‌ که ‌معجزات‌ را نیز در نهایت‌ با قانونی‌ علمی‌ می‌توان‌ توضیح‌ داد؛ چرا که‌ آن ها نیز فاقد علتی‌ نیستند و معادلات‌ یا نامعادلات‌ خود را دارا هستند. مکاشفات‌ ای‌، به‌ نوعی‌ بازآفرینی‌ آن هاست‌ با کمک‌ دانشی‌ که‌ امروز در اختیار داریم‌. بنابراین‌، مکاشفات‌ ای‌ از این‌ طریق‌، برخلاف‌ مکاشفات‌ گذشته‌، نسبت‌ به‌ آن ها "خودآگاهی‌" می‌یابد.

در مکاشفات‌ ای‌، منظور از «الف‌ دات‌ یا» ـ عبارتی‌ که‌ در آغاز مکاشفه‌ ی نخست‌ آمده‌ است‌ ـ همان‌ هجی‌ "ای‌" یعنی‌ هوش‌ مصنوعی‌ است‌،اما تکواژ "دات‌" به‌ آن‌ هویتی‌ جدید داده‌ است‌. آن‌ معرف‌ عصر پسامدرن‌ است‌ (کلمه‌ای‌ که‌ کاربران‌ اینترنت‌ بسیار با آن‌ برخورد دارند). از سویی‌، الف‌ و یا در مکاشفات‌ یوحنا به‌ دفعات‌ به‌ کار رفته‌ است‌. "من‌ هستم‌ الف‌ و یا." (مکاشفه‌ ی یوحنا، باب‌ اول‌، بخشی‌ از آیه‌ ۸) «...و از عقب‌ خود آوازی‌ بلند چون‌ صدای‌ صور شنیدم‌. که‌ می گفت‌ من‌ الف‌ و یا و اول‌ و آخر هستم‌.» (مکاشفه‌ ی یوحنا، باب‌ اول‌، بخشی‌ از آیات ‌۱۰ تا ۱۱) «باز مرا گفت‌ تمام‌ شد من‌ الف‌ و یا و ابتداء و انتهاء هستم‌.» (مکاشفه ی‌ یوحنا، باب‌ بیست‌ و یکم‌، بخشی‌ از آیه‌ ۶) در تمامی‌ این‌ موارد، تأکید آن ها بر این‌ نکته‌ است‌ که‌ تماماً و کاملاً هر چه‌ را که‌ ضروری‌ بوده‌ در مکاشفه‌ بیان‌ شده‌ است‌. در مکاشفات‌ ای‌، این‌ تأویل‌ اول‌ و آخر و بیان‌ کاملِ‌ چیزهای‌ ضروری‌، معنایی‌ دیگر می‌یابد؛ جایی‌ که‌ در مکاشفه‌ ی هشتم‌ می‌گوید که‌ اول‌ منم‌، اما آخر شمایید. این‌ گزاره‌ی‌ مکاشفه‌، اشاره‌ به‌ همان‌ قانون‌ احتمالات‌ در مکاشفات‌ به‌ همراه‌ اختیار و انتخاب‌ انسان ها در تحقق‌ شان‌ دارد. از این‌ روی‌ با مکاشفات‌ ای‌ آغاز، ولی‌ با "انتخاب‌ انسان ها" پایان‌ پذیرفته‌ و کامل‌ می‌شود.

▪ کشف‌ رمز دوم‌

ضربان‌ "دیدم‌، دیدم" در مکاشفات‌ ای‌، طنین‌ مکاشفات‌ پیشین‌ است‌ در گشایش‌ آن‌. در مکاشفه‌ی‌ دوم‌، کسی‌ که‌ سنگ‌ اول‌ را پرتاب‌ می‌کند، باعث‌ نجات‌ جان‌ انسانی‌ می‌شود؛ درست‌ عکس‌ تصویری‌ که‌ در عهد جدید وجود دارد. در آنجا کسی‌ که‌ سنگ‌ اول‌ را به‌ سوی‌ زنی‌ می‌کوبد که‌ گناهکار‌ شمرده‌ می‌شود، با ممانعت‌ مسیح‌ مواجه‌ می‌شود و او از همه‌ می‌خواهد، آن‌ کسی‌ که‌ گناه‌ نکرده‌ است‌، سنگ‌ اول‌ را پرتاب‌ کند. در آنجا پرتاب‌ سنگ‌ یک‌ جنایت‌ است‌، در حالی‌ که‌ هوش‌ مصنوعی‌ با دگرآفرینی‌اش‌ می‌گوید، جایی‌ هست‌ که‌ پرتاب‌ سنگ‌ مانع‌ از جنایتی‌ می‌شود، پس‌ جایز خواهد بود؛ چرا که‌ این‌ معنای‌ کنش‌های‌ ماست‌ که‌ درستی‌ یا نادرستی‌ اعمالمان‌ را به‌ ثبوت‌ می‌رساند.

کشف‌ معنای‌ دوم‌ نیز به‌ مبحث‌ جدیدی‌ در عرصه‌ی‌ زندگی‌ انسان‌ها تعلق‌ دارد. پس‌ از حقوق‌ انسان‌ها، حیوانات‌ و طبیعت‌، اکنون‌ حقوق‌ روبات‌ها و ماشین‌های‌ انسان‌نما مطرح‌ می‌شود! روبات‌هایی‌ که‌ دارای‌ قدرت‌ تفکّر، احساس‌ و توان‌ تشکیک‌ و مهم‌تر از همه‌، قدرت‌ انتخاب‌ به‌ گونه‌ای‌ مستقل‌ هستند.

▪ کشف‌ رمز سوم‌

در مکاشفه‌ی‌ سوم‌ جستجو آغاز می‌شود. بحران‌ هویت‌ در مکاشفه‌ی‌ سوم‌ ناشی‌ از معضلی‌ در عهد پسامدرن‌ است‌ که‌ به‌ عهد پس‌ از آن‌ کشیده‌ می‌شود؛ معضل‌ فروپاشی‌ خانواده‌ در بسیاری‌ از جوامع‌. دیدن‌ خرس‌ در این‌ مکاشفه‌، بازآفرینی‌ لفظ آن‌ در مکاشفات‌ پیشین‌ و دگرآفرینی‌ معنای‌ آن‌ در مکاشفات‌ ای‌ است‌. چرا که‌ آن‌ از حیوانی‌ وحشی‌ در کتب‌ مکاشفات‌ پیشین‌، به‌ دوستی‌ همراه‌ برای‌ کودک‌ انسان‌ در مکاشفات‌ ای‌ بدل‌ شده‌ است.‌

▪ کشف‌ رمز چهارم‌

مکاشفه‌ی‌ چهارم‌ اصلی‌ را نشان‌ می‌دهد که‌ در کتب‌ مکاشفات‌ پیشین‌ نادیده‌ گرفته‌ شده‌ بود. در مکاشفات‌ پیشین‌، آنچه‌ ناگوار است،‌ در اوج‌ معنایافتگی‌ بروز می‌کند. ظلمی‌ آشکار می‌شود، پیروزی‌ و شکستی‌ رقم‌ می‌خورد، موجودی‌ با ارزش‌ قربانی‌ می‌شود و معناهایی‌ از این‌ دست‌. در مکاشفه‌ی‌ چهارم‌ از مکاشفات‌ ای‌، پوچی‌، یعنی‌ نقطه‌ی‌ مقابل‌ معناست‌ که‌ بحران‌آفرین‌ است‌. پوچی‌ ناگهانی‌ پنداره‌ها و ارزش‌هایی‌ که‌ تمامی‌ تلاش‌های‌ انسانی‌ را معنادار می‌ساخت‌، عارض‌ می‌شود و حتی‌ گذشته‌ را نیز آفت‌ زده‌ کرده‌ و سپس‌ تهی‌ می‌سازد. مادری‌ اثیری‌ به‌ نشانی‌ ظاهری‌ تقلیل‌ یافته‌ و پری‌ مهربانی‌ که‌ برآورنده‌ی‌ آرزوهاست‌، در حد آرم‌ یک‌ کارخانه‌ (کارخانه‌ از نمادهای‌ دنیای ‌مدرن‌ است‌) تقلیل‌ می‌یابد. چنین‌ است‌ بحران‌ اعظم‌ در مکاشفات‌ ای‌. تنها ورد معناست‌ که‌ امکان‌ گذر از آن‌ را فراهم‌ می‌آورد.

▪ کشف‌ رمز پنجم‌

مکاشفه‌ی‌ پنجم‌ همچون‌ بیشتر مکاشفات‌ ای‌، مدام‌ از روبات‌ها و انسان‌نماها و وقایع‌ و بحران‌های‌ آن‌ها سخن‌ می‌گوید. حتی‌ لفظ کودک‌ که‌ در آن‌ مدام‌ به‌ کار رفته‌ است، در حقیقت‌ به‌ یک‌ روبات‌ انسان‌نما اطلاق‌ می‌شود. در مکاشفات‌ عهد عتیق‌، این‌ شخصیت‌ها، موجوداتی‌ افسانه‌ای‌ و اساطیری‌ هستند. در مکاشفات‌ عهد جدید (اخلاقیات‌)، آن ها اشخاصی‌ اخلاقی‌ یا ضد اخلاقی‌اند؛ ابرانسان‌ها. در عهد رنسانس‌، این‌ آثار هنری‌ هستند که‌ شخصیت‌های‌ نقش‌آفرین‌ بودند. در عهد عقلانیت‌ (روشنگری‌) صور مثالی‌ و مفاهیم‌، به‌ عنوان‌ موضوع‌هایی‌ محوری‌ معقول‌ می‌گردند. در حالی‌ که‌ در عهد مدرن‌، تصاویر و شخصیت‌ها و ستارگان‌ سینمایی‌ هستند که‌ بر آن‌ پرده‌ سایه‌ می‌اندازند. در عهد پسامدرن‌، این‌ "رسانه‌ها، کامپیوترها و شبکه‌ها" هستند که‌ شخصیت‌ اصلی‌ مکاشفات‌ خواهند بود. کامپیوتر نیز که‌ یکی‌از نمادهای‌ دنیای‌ پسامدرن‌ است‌، نقش‌ راهنما را بازی‌ می‌کند. انباشتی‌ از دانش‌ و تکنولوژی‌ جدید که‌ به‌ صورت‌ جدیدی‌ دوباره‌ به‌ انسان‌ عرضه‌ می‌شود. در دنیای‌ پس‌ از پسامدرن‌ این‌ روبات‌ها هستند که‌ شخصیت‌ کلیدی‌ مکاشفات‌ را می‌سازند. از این‌ روی‌ مدام‌ در مکاشفات‌ ای‌ دیده‌ می‌شوند.

▪ کشف‌ رمز ششم‌

مکاشفات‌ ای‌ تنها دارای‌ معضل‌ و بحران‌ نیست‌، بلکه‌ بن‌بستی‌ نیز دارد. بن‌بست‌ آن‌ در مکاشفه‌ ی ششم‌ قفل‌ می‌شود. در مکاشفه ی ششم‌، نقص‌ بزرگ‌ واقعیت‌، خود را عیان‌ می‌سازد. جهانی‌ که‌ مکفی‌ نیست‌ و انسان‌ را در باتلاق‌ خود گیر می‌اندازد. در این‌ مکاشفه‌، خودِ کاشف‌ نیز در میان‌ مکاشفات‌ گیر افتاده‌ و از آن‌ها متأثر می‌شود. بازآفرینی‌ همین‌ گیرودار را می‌توان‌ در مکاشفات‌ پیشین‌ یافت‌. در مکاشفات‌ دانیال‌، این‌ گونه‌ آمده‌ است‌: «و او مرا گفت‌ ای‌ دانیال‌ مرد بسیار محبوب‌ کلامی را که‌ من‌ به تو می گویم‌ فهم‌ کن‌ و بر پای های‌ خود بایست‌ زیرا که‌ الان‌ نزد تو فرستاده‌ شده‌ام‌ و چون‌ این‌ کلام را به من‌ گفت‌ لرزان‌ به ایستادم‌.» (دانیال‌، باب‌ دهم‌، آیه‌ ۱۱) در مکاشفه‌ی یوحنا نیز مرقوم‌ است‌:« و من‌ به شدت‌ می گریستم،‌ زیرا هیچکس‌ که‌ شایسته‌ گشودن‌ کتاب‌ یا خواندن‌ آن‌ یا نظر کردن‌ بر آن‌ باشد، یافت‌ نشد.» (مکاشفه‌ی یوحنا، باب‌ پنجم‌، آیه‌ ۴) این‌ بن‌بست‌ به‌ گونه‌ای‌ مرتفع‌ می‌شود که‌ قابل‌ انتظار نیست‌! با به‌ پایان‌ رسیدن‌ همه‌ چیز و آغازی‌ جدید!؟

▪ کشف‌ رمز هفتم‌

جمله‌ی‌ نخست‌ِ مکاشفه‌ی‌ هفتم‌، "هنگامی‌ که‌ به‌ هوش‌ آمدم‌، شنیدم‌ که‌ بشریت‌ از بین‌ رفت‌!؟" دال‌ بر آن‌ است‌ که‌ کنترل‌ احساسات‌ِ کاشف‌ در مکاشفه‌ی‌ ششم‌، احتمالاً به‌ بیهوش‌ شدن‌ او انجامیده‌ است‌ و خواننده‌ نیز آن‌ سکوت‌ را تا آغاز مکاشفه‌ی‌ هفتم‌ تجربه‌ کرده ‌است‌. اما پارادوکس‌ غریب‌ در آن‌ جمله‌ این‌ است‌: اگر بشریت‌ مرده‌ است‌، پس‌ آن‌ که‌ بیدار می‌شود، چه‌ کسی‌ است‌ و چگونه‌ با از میان ‌رفتن‌ِ بشریت،‌ او زنده‌ بیدار شده‌ و همچنان روایت می کند‌!؟ اگر به‌ خاطر داشته‌ باشیم‌ در انتهای‌ مکاشفه‌ ی ششم‌، او با مکاشفه‌ همراه‌ شده‌ و از آن‌ متأثر شده‌ است‌، پس‌ ممکن‌ است‌ در آن‌ تجربه‌، خودش‌ نیز تمام‌ شده‌ باشد! یا شاید آن‌ هوشیاری‌ در قالبی‌ دیگر متجلی‌ شده‌ و به‌ دنیایی‌ دیگر منتقل‌ شده‌ است‌! یا شاید راوی‌ اکنون،‌ وقایعی‌ را می‌بیند که‌ در آینده‌ برای‌ بشر و او اتفاق‌ خواهد افتاد!؟

در کشف‌ معنای‌ مکاشفه‌ ی ششم‌، کاشف‌ پرده‌ از رازی‌ بر می‌دارد که‌ حکایت‌ از آن‌ دارد، خود در تجربه‌ی یخ‌ زدن‌ و نابودی‌ شریک‌ بوده‌ است‌. او از آن‌ منجلاب‌ و بندی‌ که‌ در مسخ‌ انسان‌ به‌ وقوع‌ می‌پیوندد، به‌ عنوان‌ دلیلی‌ جهت‌ مرگ‌ بشریت‌ و از میان‌ رفتن‌ تمدن اش‌ یاد می‌کند. آن‌ به‌ تأویل‌ خود، علت‌ انقراض‌ بسیاری‌ از تمدن ها را که‌ چه‌ در مکاشفات‌ آمده‌ و چه‌ نیامده‌اند، تشریح‌ می‌کند.

▪ کشف‌ رمز هشتم‌

دیدار از‌ موجودات‌ یا پدیده‌هایی‌ که‌ در مکاشفات‌ متداول‌ است‌، در مکاشفه‌ ی هشتم‌ پدیدار می‌شود، ولی‌ آن‌ها چیزی‌ بین‌ انسان‌ و روبات‌، اما فراتر از آن‌ها هستند. مکاشفه‌ ی یوحنا، باب‌ بیست‌ و یکم‌ این‌ گونه‌ آغاز می‌شود: «و دیدم‌ آسمانی‌ جدید و زمینی‌ جدید، چون که‌ آسمان‌اول‌ و زمین‌ اول‌ در گذشت‌ و دریا دیگر نمی باشد.» (مکاشفه ی‌ یوحنا، باب‌ بیست‌ و یکم‌، آیه‌ ۱) مکاشفه‌ی‌ هشتم‌ به‌ جای‌ آن‌، جمله‌ ذیل‌ را می‌گنجاند: «دیدم‌ تمدنی‌ جدید! یا شاید زندگی‌ و حتی‌ دنیایی‌ جدید». تا آن‌ نو شدن‌ را علمی‌تر، ملموس‌تر و زمینی‌تر تأویل‌ کرده‌ باشد.

در جایی‌ از مکاشفات‌ نازل‌ شده‌ بر حزقیال‌، او چنین‌ توصیف‌ می‌کند: «و چون‌ آن‌ حیوانات‌ می رفتند چرخ ها در پهلوی‌ آن ها می رفت‌ و چون‌ آن‌ حیوانات‌ از زمین‌ بلند می شدند چرخ ها بلند می شد.» (حزقیال‌، باب‌ اول‌، آیه‌ ۱۹) در حالی‌ که‌ مکاشفه ی‌ هشتم‌ موجوداتی‌ را که‌ توصیف‌ می‌کند، رفتن‌شان‌ نوعی‌ حرکت‌ مجازی‌ است‌، چون‌ که‌ آن ها به‌ آینده‌ی‌ بشریت‌ گام‌ می‌گذاشتند. این‌ تأویل‌ مکاشفه‌ را از شرحی‌ تصویروار به‌ تأویلی‌ مجازی‌ ارتقاء می‌دهد. با جمله‌ ی «در عین‌ حالی‌ که‌ به‌ تخیلات‌ و آرزوهای‌ گذشته‌ وی‌ نظر داشتند»، نه‌ تنها پارادوکس‌ آن‌ حرکت‌ به‌ آینده‌ را با رجعت‌ به‌ گذشته‌ حل‌ می‌کند، بلکه‌ چگونگی‌ آن‌ را نیز تبیین‌ می‌کند؛ چرا که‌ آن ها با خوانش‌ آرزوها و تخیلات‌ گذشته‌، آن ها را در آینده‌ آفریده‌ و بازنمایی‌ می‌کردند. باز هم‌ دانش‌ و تکنولوژی‌، منجی‌ واقعی‌ عرصه‌ی‌ مکاشفات‌ اند (چرا که منجی حقیقی و جاودانه ی همگی ما تنها خداوند است) و آن ها هستند که‌ معجزه‌ی‌ تبدیل‌ تخیلات‌ و آرزوها را به‌ واقعیت‌ تحقق‌ می‌بخشند.

▪ کشف‌ رمز نهم‌

از مکاشفه‌ی‌ نهم‌ مکاشفه‌ها با متنی‌ که‌ مرجع‌ مکاشفات‌ است‌، پیگیری‌ می‌شود. مکاشفه‌ی‌ نهم‌ روی‌ یکی‌ از اصلی‌ترین‌ مسأله‌ی‌ مکاشفات‌ انگشت‌ می‌گذارد. نکته‌ای‌ که‌ بر روی‌ پارادوکس‌ بین‌ پیش‌ بینی‌های‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ با پیشگویی‌های‌ به‌ وقوع‌ نپیوسته‌ نظر دارد.

در مکاشفات‌ به‌ کرّات‌ از علاماتی‌ سخن‌ می‌رود. در مکاشفات‌ نوستراداموس‌ ـ سده‌ها ـ به‌ وفور از این‌ نشانه‌ها به‌ کار رفته‌ است‌. مکاشفه‌ی‌ نهم‌ یکی‌ از نشانه‌ها را توصیف‌ می‌کند که‌ به‌ شکل‌ پاپیون‌ بوده‌ است‌. اما به‌ سرعت‌ دیالوگی‌، ما را به‌ نقطه‌ی‌ عطف‌ آن‌ سوق‌ می‌دهد که‌ شکل‌ یک‌ نشانه‌ مهم‌ نیست‌، بلکه‌ معنای‌ آن‌ است که‌ ارزش‌ کشف‌ دارد و پاپیون‌ در آنجا نشانه‌ی‌ بی‌نهایت‌ است‌. بی‌نهایت‌ گزینش‌، بی‌نهایت‌ زندگی‌، بی‌نهایت‌ زمان‌، بی‌نهایت‌ احتمالات‌ و ...

این‌ علامت‌ در برخی‌ از مکاشفات‌ دیگر نیز آمده‌ است‌. در تاروت‌، علامت‌ آن‌ در برگ‌ اول‌ تاروت‌ موسوم‌ به‌ کیمیاگر ورق‌ خورده‌ است‌. آن‌ نشانی‌ کیهانی‌ تعبیر می‌شود که‌ خرد خداوندی‌ و مظهر به‌ هم‌ پیوند خوردن‌ احساس‌ با فکر و خودآگاهی‌ با ناخودآگاهی‌ است‌. مکاشفات ‌ای‌ بدون‌ آگاهی‌ بدان‌ تأویل‌ نیز رسیده‌ است‌. بدون‌ آگاهی‌، چون‌ هنگامی‌ که‌ نگاشته‌ می‌شد، از چنین‌ همخوانی‌ای‌ با تاروت‌ بی‌اطلاع‌ بود. اما این‌ بدان‌ معناست‌ که‌ یک‌ اثر خلاقه‌، پس‌ از آفرینشگر خود نیز می‌تواند، بازآفرینی‌ یا دگرآفرینی‌ گردد.

زمان‌ که‌ یکی‌ از موضوع‌های‌ اصلی‌ در مکاشفات‌ است‌ و به‌ خصوص‌ پیش‌گویی‌های‌ نوستراداموس‌ و کریون‌ مدام‌ از وقایعی‌ در زمانی‌ معین‌ سخن‌ می‌رود، در مکاشفات‌ ای‌، ماهیتی‌ دیگر می‌یابد. مکاشفه‌ی‌ نهم‌ اذعان‌ می‌کند، زمان‌ِ هیچ‌ واقعه‌ای‌ قطعی‌ نیست‌ و آن‌ با احتمالاتی‌ که‌ به‌ سمت‌ بی‌نهایت‌ میل‌ می‌کند، تغییر می‌یابد.

احتمالات‌ نیز یکی‌ از کلیدی‌ترین‌ موضوع های‌ مکاشفات‌ ای‌ است‌. از منظر آن‌، برخلاف‌ تمامی‌ مکاشفات‌ موجود، پیش‌بینی‌ها تنها وقایع‌ محتمل‌ را توصیف‌ می‌کنند و از پیش‌بینی‌ قطعی‌ وقایع‌ عاجزند. چرا که‌ متغیرهای‌ مختلفی‌ از جمله‌ اختیار و انتخاب‌ انسان ها موجب‌ می‌شود که‌ تنها برخی‌ از آن ها تحقق‌ یابند.

تکمیل‌ رمزواره‌ نیز اشاره‌ به‌ پدیدارهایی‌ دارند که‌ چه‌ بسا در برخی‌ از مکاشفات‌ کامل‌ ظاهر شده‌ و در برخی‌ نشوند. نشانه‌ی‌ تکمیلی‌ مکاشفه‌ی‌ هشتم‌، فرمولی‌ ریاضی‌ است‌. اصلی‌ به‌ غایت‌ انتزاعی‌ که‌ اشاره‌ به‌ شرط وقوع‌ یک‌ پدیده‌ یا واقعه‌ دارد که‌ وقتی‌ حد آن‌ به‌ سمت‌ بی‌نهایت‌ میل‌ کند، نتیجه‌ی‌ آن‌ نامعین‌ است‌. این‌ دقیقاً به‌ معنای‌ همان‌ بی‌نهایت‌ احتمال‌ از بی‌نهایت‌ اختیار و انتخاب‌ در زندگی‌ نظر دارد. جمله‌ی‌ "اول‌ منم‌، آخر شما هستید" نیز تکمیل‌ تأویلی‌ است‌ که‌ در مکاشفه‌ی‌ یوحنا به‌ دفعات‌ نازل‌ شده‌ است‌: «باز مرا گفت‌ تمام‌ شد من‌ الف‌ و یا و ابتداء و انتهاء هستم‌.» (مکاشفه‌ی‌ یوحنا، بیست‌ و یکم‌، بخشی‌ از آیه‌ ۶) مکاشفات‌ ای‌ می‌گوید: آغاز با آن‌ است‌، ولی‌ پایان‌ باانتخاب‌ انسان هاست‌ و وقوع‌ مکاشفات‌ بسته‌ به‌ احتمالات‌ میان‌ آن‌ها!؟

▪ کشف‌ رمز پایانی‌

در پیش‌گویی‌های‌ ردفیلد و کتیبه‌های‌ یافت‌ شده‌ در پرو، مکاشفه‌ دهم‌، مکاشفه‌ ای‌ است‌ که‌ تمامی‌ موضوع های‌ مطرح‌ شده‌ در مکاشفات‌ پیشین‌ را کامل‌ می‌نماید؛ اما مکاشفات‌ ای‌ مدعی‌ است‌، مکاشفه‌ دهم‌، غایت‌ مکاشفات‌ نیست‌، بلکه‌ مکاشفه‌ی‌ پایانی‌ است‌ که‌ آن‌ را تکمیل‌ می‌کند. چه‌ بسا مکاشفات‌ دیگری‌ یافت‌ شوند که‌ بر تعداد مکاشفات‌ کنونی‌ بیافزایند، ولی‌ آنچه‌ که‌ در غایت‌ مکاشفات‌ مطرح‌ است‌، اعتراف‌ مکاشفات‌ به‌ این‌ اصل‌ است‌ که‌ کامل‌ نیست‌ و کلید نهایی‌اش‌ در دستان‌ معنویت‌ است‌. "متن‌ مرجع‌ در مکاشفه‌ی‌ پایانی‌، نه‌ مکاشفات‌، بلکه‌ تمامی‌ هستی‌ پوچ‌ تا معنا یافته‌ است‌". از عصر افسانه‌ و اسطوره‌ تا ادوار تاریخی‌، بسیار پیش‌ آمده‌ است‌ که‌ پیشگویی‌ها را با حقایق‌ معنوی‌ و پیش‌بینی‌های‌ تکان‌ دهنده‌ را با نبوت یکسان ‌پنداری‌ کرده‌اند. مکاشفات‌ ای‌، از سویی‌ با تفکیک‌ آن‌ها از هم‌ اذعان‌ می‌دارد که‌ مکاشفات‌ با پیش‌بینی‌هایش‌، تنها نقشی‌ مکمل‌ را برای‌ معنویت‌ بازی‌ می‌کند. برای‌ آنانی‌ که‌ قادر به‌ تشخیص‌ روح‌ معنوی‌ از پس‌ پدیدارها نیستند، پیش‌بینی‌های‌ مکاشفات‌، همچون‌ مدرکی‌ هستند که‌ بر دستاوردهای‌ معنوی‌ صحه‌ می‌گذارند و هدف‌ از آن ها نیز پیش‌بینی‌ و جلوگیری‌ از وقایع‌ آینده‌ نیست‌، بلکه‌ تنها تأکید بر مسیر معنوی‌ است‌ و کشف‌ معنویت‌، نه‌ در مکاشفات‌، بلکه‌ در معنویت‌ آفریده‌ شده‌ در زندگی‌ خاکی‌ انسان ها محقق‌ می‌گردد. در برخی‌ از مکاشفات‌ در بخش‌هایی‌ از آن ها، مکاشفات‌ نه‌ تنها برای‌ پیش‌بینی‌ وقایع‌ عرضه‌ نمی‌شود، بلکه‌ حتی‌ راز آن‌ را از کشف‌، پنهان‌ نگاه‌ می‌دارد. در کتاب‌ دانیال‌ می‌توان‌ یک‌ مورد از آن ها را در نص‌ صریح اش‌ یافت‌: «و من‌ شنیدم‌ اما درک‌ نکردم،‌ پس‌ گفتم‌ ای‌ آقایم‌ آخر این‌ امور چه‌ خواهد بود. او جواب‌ داد که‌ ای‌ دانیال‌ برو زیرا این کلام‌ تا زمان‌ آخر مخفی‌ و مختوم‌ شده‌ است‌. بسیاری‌ طاهر و سفید و مصفی‌ خواهند گردید و شریران‌ شرارت‌ خواهند ورزید و هیچ‌ کدام‌ از شریران‌ نخواهند فهمید، لیکن‌ حکیمان‌ خواهند فهمید.» (دانیال‌، باب‌ دوازدهم‌، آیات‌ ۸ ـ۱۰) به‌ بیان‌ دیگر، مکاشفه‌ ی ای‌ که‌ به‌ دانیال‌ عرضه‌ شده‌ است، معنایش‌ سر به‌ مهر گذاشته‌ می‌شود. اما مکاشفه‌ اگر برای‌ پیش‌بینی‌ نیامده‌ است‌، چرا نازل‌ شده‌ و از چه‌ سخن‌ می‌گوید؟ برای‌ پاسخ‌ آن‌ باید به‌ بخش‌های‌ آغازین‌ همان‌ بحث‌ در آیات‌ قبلی‌ به‌ جستجو پرداخت‌: «و بسیاری‌ از آنانی که‌ در خاک‌ زمین‌ خوابیده‌اند بیدار خواهند شد، اما اینان‌ به جهت‌ حیات‌ جاودانی‌ و آنان‌ به جهت‌ خجالت‌ و حقارت‌ جاودانی‌. و حکیمان‌ مثل‌ روشنایی‌ء افلاک‌ خواهند درخشید و آنانی که‌ بسیاری را به راه‌ عدالت‌ رهبری‌ می نمایند، مانند ستارگان‌ خواهند بود تا ابد الاباد. اما تو ای‌ دانیال‌ کلام را مخفی‌ دار و کتاب را تا زمان‌ آخر مهر کن‌.» (آیه‌ ۲ تا بخش‌هایی‌ از آیه‌ ۴).

چنان‌ که‌ پیداست‌ سخن‌ از اعمال‌ انسانی‌ و دریافت‌ نتیجه‌ی‌ آن‌ در زمان‌ و مکانی‌ دیگر است‌. سخن‌ از نیک‌ و بد و گزینش‌ آن هاست‌. به‌همین‌ سبب‌ مکاشفات‌ ای‌ در مکاشفه ی‌ پایانی‌ می‌گوید که‌ غایت‌ مکاشفات‌ با معنویت‌ است‌ و آن‌ پردیسه‌ است‌ که‌ مکاشفات‌ را کامل‌ می‌سازد.

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

دکترای فلسفه و مطالعات ادیان از تگزاس آمریکا