یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

سرد, سرسخت و سلطه جو


سرد, سرسخت و سلطه جو

آشنایی با شخصیت وسواسی جبری

هرچند هنوز هم شخصیت منضبط-قانون مدار (وسواسی- جبری) همراه با شخصیت های وابسته (دیپندنت) و مردم گریز-پرهیزمدار (اوویدنت)، در دسته بندی DSM-IV-TR در دستهC قرار گرفته است، اما بسیاری بر این باورند که به دلیل ویژگی های یگانه این شخصیت و نیز شخصیت منتقد- افسرده (دپرسیو)، این دو شخصیت را باید در دسته شخصیتی جداگانه یی، شاید مثلاً کلاستر D جا داد.

ویژگی های کلی این شخصیت (که در مردان شایع تر از زنان دیده می شود) عبارتند از محدود بودن هیجانات (مانند شخصیت اسکیزوئید و اوویدنت)، نظم و ترتیب، پشتکار و پافشاری، سرسختی و یکدندگی و بی تصمیمی (مانند شخصیت افسرده).

شخصیت وسواسی- جبری چون شخصیت افسرده، آرمانگرا، کمال طلب و نرمش (انعطاف )ناپذیر است. رفتاری شق و رق و برخوردی رسمی و خشک و در بسیاری از موارد حتی عبوس دارد. آنها سرپیچی از آنچه آنها را قانون ها و چارچوب های ضروری و لازم الاجرا می دانند، به هیچ روی تحمل نمی کنند. ایشان مهارت های بین فردی چندانی ندارند و دیگران را از خود فراری می دهند زیرا نمی توانند حد وسط را بگیرند و با پافشاری می خواهند دیگران را زیر سلطه خویش درآورند و تسلیم بی چون و چرای خواسته های خود کنند. اما اگر کسی را به نظرشان قدرتمندتر از خویش ببینند، حاضرند خواسته های او را بی چون و چرا برآورده سازند. آنها از اشتباه کردن می ترسند، تردید دارند و نمی توانند به آسانی به تصمیمی قاطع و قطعی برسند و همواره درباره تصمیمی که می خواهند بگیرند، می اندیشند. خود را به گونه یی گزافه آمیز (افراطی) وقف کار و بهره وری می کنند و به راحتی از تفریح و روابط دوستانه و حتی خانوادگی شان می کاهند تا به کار بپردازند. بیش از اندازه پرهیزگار، باوجدان و اخلاق گرایند و در مورد مسائل اخلاقی و ارزشی کوتاه نمی آیند. از این رو اینان درگیر روابط خارج زناشویی نمی شوند اما چه بسا زندگی زناشویی شان را به سبب سختگیری و نرمش ناپذیری بیش از اندازه از دست می دهند. این افراد دوستان زیادی ندارند و زمان زیادی را در تنهایی وقف کار می کنند و در واقع نداشتن مهارت های ارتباطی را با این راهبرد جبران و انکار می کنند.

اینان هر چیزی را که روال و ثبات معمول زندگی شان را به هم بزند، کنار می گذارند؛ از این رو همانند شخصیت های اوویدنت، هر رخداد و دگرگونی نوینی آنها را دچار تنش و اضطراب فراوان می کند. این افراد به جزئیات، قواعد، فهرست ها، ترتیب و سازمان یافتگی جدول زمانی امور بیش از اندازه سرسپردگی (التزام) دارند. آنها بسیار کمال طلب اند، به گونه یی که گاه نمی توانند تکلیف محول شده را به پایان برسانند، چرا که می خواهند همه معیارها و ضوابط را به دقت رعایت کنند. افراد دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت منضبط-قانون مدار (وسواسی- جبری) سلسله کردارهای آیینی خود را نه فقط بر زندگی خود و خانواده شان تحمیل می کنند، بلکه به شدت کوشش دارند این آیین های وسواسی را بر زندگی دیگران، به ویژه زیردستان خود چیره سازند. آنها کار و وظیفه خود را به دیگران واگذار نمی کنند مگر آنکه دیگران کاملاً تسلیم روش و قواعد آنها باشند. اینان ولخرج نیستند و پول را با حساب و کتاب خرج می کنند. همچنین اشیای کهنه و از رده خارج شده و بی ارزش را نمی توانند به دور اندازند، ولو هیچ ارزش عاطفی هم نداشته باشند. افراد دارای شخصیت منضبط- قانون مدار (وسواسی- جبری) در سخن گفتن همانند شخصیت های اسکیزوئید (درخودمانده - تنهایی گزین) و اوویدنت (مردم گریز-پرهیزمدار) پیشدستی نمی کنند. در این افراد اختلالات افسردگی به ویژه از نوع دیرآغاز (میانسالی و سالمندی) شایع است.این اختلال در استادتمام های دانشگاهی و ژنرال های جوامع پیشرفته (که برای هر رده پیشرفت و ارتقای حرفه یی نیازمند سال ها رنج و کوشش فراوان و پایدار هستند) شایع است.

افراد دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت منضبط- قانون مدار (وسواسی-جبری)، مانند افراد دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت های کلاستر B (از جمله شخصیت خودشیفته)، درخودمانده-تنهایی گزین (اسکیزوئید/آسپرگر) و بدبین- شکاک (پارانوئید) از هسته خودشیفتگی ( نارسیسیسم) قابل توجه و تاملی برخوردار هستند. به همین دلیل می کوشند در ساختار حرفه یی به نوک هرم قدرت رسیده و دیگران را به زیر کنترل و سلطه خود درآورده و به اجرای آنچه خود آن را درست، منطقی و بی نقص می دانند، وادار سازند.

در بخش «سرشت» (تمپرامنت)، اینان دارای پشتکار و آسیب گریزی فراوان و اما نوجویی و پاداش مداری اندک هستند. در بخش «منش» (کاراکتر) نیز دارای خودراهبری فراوان، همکاری بسیار اما خودفراروی اندک هستند.

این اختلال می تواند با اختلالات خلقی و اضطرابی (از جمله وسواس های گوناگون) در یک محور و همچنین با برخی ویژگی ها و اختلال شخصیت های دیگر همراه و هم زمان باشد.

این اختلال را باید به دقت و ظرافت از اختلال شخصیت های درخودمانده-تنهایی گزین (اسکیزوئید)، بدبین-شکاک (پارانوئید)، جامعه ستیز (آنتی سوشیال) و خودشیفته (نارسیسیستیک) جدا کرد و تشخیص داد. این مهم ممکن است نیازمند گذر زمان و دید بالینی ژرف نگر و موشکافانه یی باشد.

الگوی شخصیت وسواسی- جبری در فرهنگ امروزی کشورهای غربی، به ویژه در میان مردان، شایع و معمول است. این ممکن است به دلیل ارزش فراوانی باشد که این اجتماع ها به ویژگی های این الگو و سبک زندگی می بخشند. ویژگی هایی همانند توجه به جزئیات، نظم و انضباط فردی، کنترل هیجان ها و احساس ها، پایمردی و پشتکار، قابل اعتماد و باادب بودن.

با این وجود برخی آدمیان تا اندازه یی این ویژگی ها را دارا هستند که سبب کاهش و از دست رفتن کارکرد و پیدایش رنج و دشواری شخصی می شوند. بدین ترتیب، آدم های دچار اختلال شخصیت وسواسی- جبری (OCPD)، به شدت سرسخت و نرمش ناپذیر، کمال گرا، متعصب و افراطی، آیین مدار و قاعده مدار، اخلاقی، بی تصمیم و سردرگم و از لحاظ هیجانی- احساسی و شناختی مهارشده و متوقف شده هستند.

شایع ترین مشکل افراد دچار اختلال شخصیت وسواسی- جبری، همانا اضطراب است. آرمان گرایی، سرسختی و رفتار قاعده مندانه و قانون مندانه، آنها را رویاروی اضطراب مزمن می نماید که به گونه اختلال اضطراب فراگیر مشخص می شود.

آیین ها و تشریفاتی که اینان درباره درست و بی کم و کاست انجام دادن کارها دارند، اغلب به بی تصمیمی و طفره رفتن و شانه خالی کردن از کارها می انجامد که شکایات شایع ایشان را پدید می آورد.

اضطراب مزمن آنها ممکن است تا آنجا پیش رود که در شرایطی که خود را در تعارض شدید میان اجبار وسواس هایشان و فشار بیرونی می بینند، به اختلال هول (پانیک) بینجامد.

برای نمونه، آن هنگام که به زمان پایان پروژه یی نزدیک می شوند اما فرآیند کارها و کوشش های خود را بسیار دیر و کندتر از پنداشت های آرمان گرایانه شان می بینند، اضطراب شان شعله ور شده و فراز می یابد. در چنین شرایطی فرد ممکن است نشانه های پیکری اش، همانند تندی ضربان قلب و کوتاهی نفس را فاجعه آمیز نماید. در این حالت نشانه های پیکری افزون شده به افزایش نگرانی می انجامد که آن نیز به نوبه خود، نشانه های پیکری را افزایش می بخشد و چرخه معیوب ادامه می یابد.

افراد دچار ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت وسواسی-جبری از وسواس های فکری و اجبارهای عملی بیشتری نسبت به دیگران رنج می برند. مشکل شایع دیگر آنها افسردگی است که از اختلال کژخلقی (دیس تایمیا) تا افسردگی ژرف و گران تک قطبی رخ می نمایاند. بدین ترتیب اینان سرد، عبوس، بی عاطفه، خسته و سرخورده کننده در زندگی به چشم و ذهن می نشینند. بنابراین در بسیاری موارد، اینان از سوی همسرشان برای درمان آورده می شوند. اختلالات روان تنی (سایکوسوماتیک) اغلب در افراد دارای ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت وسواسی- جبری شایع است و از اثرات پیکری اضطراب و برانگیختگی فراز یافته پایدار پدید می آید. اینان بیشتر وقت ها از سردرد، کمردرد، یبوست و زخم گوارشی رنج می برند. خطر رخ دادن مشکلات قلبی-عروقی در آنها به ویژه چنانچه همواره خشمگین، ستیزه جو و کینه توز باشند، وجود دارد.

شمار چشمگیری از بیماران دچار ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت وسواسی-جبری از مشکلات جنسی-زناشویی رنج می برند. اختلال های شایع کارکرد جنسی اینان عبارت است از میل جنسی متوقف شده، ناتوانی از رسیدن به فراز (ارگاسم)، ریزش زودرس و آمیزش دردناک. بدبختانه این مشکلات به سبب اجبارهای مهارکننده بیمار، گرایش به پایداری و بدپاسخی دارد. در عمل، درست همانند آدمیان دچار ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت درخودمانده- تنهایی گزین (اسکیزوئید)، بدبین- شکاک (پارانوئید) و پرهیزمدار- مردم گریز (اوویدنت)، این افراد وسواسی- جبری چندان در پی درمان این گونه مشکلات بدفرجام زناشویی شان جدی و کوشا نبوده و نیستند. حتی گاه تا آن هنگام که کار به برقراری روابط فرا (برون) زناشویی و درخواست جدایی (طلاق) از سوی همسرشان بکشد. در چنین ایستار (موقعیت)هایی فرد وسواسی-جبری، نخست خود را مشتاق درمان و دگرگونی نشان می دهد، اما درمانگر در عمل کوششی در راستای درمان ژرف و دگرگونی سترگ لازم از سوی بیمار نمی بیند.

دشواری اجبارگونه اینان با احساس و هیجان، نبود و کاستی خواست ها و کنش های بی درنگ و خودبه خودی، کنترل بیش از اندازه و سرسختی اینان، توان و امکانی برای بیان آزادانه و انجام آسوده وار خواست ها و کنش های زناشویی نمی گذارد.

ممکن است افراد دچار ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت وسواسی- جبری به دلیل دشواری های فراوانی که در سازگاری با دیگران داشته و دارند، نزد درمانگر بیایند. همسران ایشان ممکن است به سبب در دسترس نبودن و دور بودن اجبارمدارانه اینان از لحاظ احساسی-هیجانی یا وقف و وابسته کار شدن گزافه گونه شان، بالاخره روزی دردمندانه، دل بریده، سرخورده و ناکام نزد زوج درمانگر بشتابند. به واقع اینان بیش از اندازه به کار می پردازند و وقت اندکی را با خانواده شان می گذرانند.

فرزندان اینان ممکن است به سبب سرسختی و الگوی نرمش ناپذیر والدگری (که به تنش، چالش و کشمکش دیرپا بین پدر و مادر و فرزندان می انجامد) نزد خانواده درمانگر بشتابند.

کارفرمایان نیز ممکن است کارمندان دچار اختلال شخصیت وسواسی-جبری شان به دلیل طفره رفتن ها و شانه خالی کردن های کش دار یا ناتوانی شان در برقراری روابط بین فردی کارآمد در حرفه شان نزد درمانگر بفرستند.

شخصیت وسواسی- جبری از سال های نخست سده بیستم میلادی یکی از دلبستگی های مهم گستره بهداشت روانی بوده است. «زیگموند فروید» پیدایش این شخصیت را فرجام آموزش نادرست نگاه داشتن و بیرون راندن مدفوع در مرحله مقعدی (آنال) رشد کودک می دانست. «سولیوان» از دیدگاه روانکاوی بین فردی، نخستین دشواری آدم های دچار اختلال شخصیت وسواسی- جبری را اعتماد به نفس اندک آنها برشمرد. بر پایه پندار او چنین اختلال شخصیتی آن هنگام رخ می دهد که کودک در خانه یی رشد و پرورش یابد که خشم و بیزاری فراوانی پنهان در پشت عشق و خوشایندی سطحی وجود داشته باشد. «سولیوان» فرض کرد که افراد دچار شخصیت وسواسی از یک سامانه «جادوگری گفتاری» (کلامی) سود می جویند که واژگان در آن برای پوزش خواستن و چهره دگرگون ساختن وضعیت واقعی کشش ها و روابط بین افراد به کار گرفته می شوند. او بیان کرد که افراد دچار شخصیت وسواسی، در گذر زمان چنین می آموزند که به گونه نخست وار (اولیه) بر واژگان و آیین و قانون های بیرونی برای هدایت کردارهایشان تکیه کنند.

بر پایه نظریه او، افراد دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت وسواسی، گرایشی برای رشد و پیشرفت احساس ها، هیجان ها و مهارت های بین فردی شان ندارند و به گونه معمول از صمیمیت و دلبستگی پرهیز می کنند. این پرهیز و کناره جویی به دلیل ترس و هراسی است که از شناخته شدن شان از سوی دیگران دارند.

به تازگی «میلون» به اختلال شخصیت وسواسی- جبری از دیدگاه نظریه زیستی- روانی- اجتماعی (بیوسایکوسوشیال) و تکاملی نگریسته است. او چنین شیوه یی از زندگی را رویکردی همخوان و هماهنگ با نیازهای جوامع پیشرفته می داند. او «سراسر جبری» را همانند و همسان شمار و پیوستاری از متغیرهای شخصیت جبری برشمرد که از «به گونه نسبی بهنجار (نرمال) » آغاز شده و تا «بیشتر بیمارگونه (نابهنجار)» ادامه می یابد.

«میلون» به شخصیت وسواسی-جبری به عنوان یک شیوه متعارض بین فردی (که ستیز و کشمکش بنیادین آن میان «فرمانبرداری» و «نافرمانی» است) می نگرد.

بنا بر مدل «آرون بک» در نظریه شناختی، بنیاد خلق، عاطفه و کردار هر آدمی به طور عمده از نگرش او به دنیا -یعنی آموزه (تجربه)های پیشین او- سرچشمه می گیرد.

«دیوید شاپیرو» نخستین نظریه پردازی بود که به اختلال شخصیت وسواسی-جبری، به گونه یی گسترده و گرانمایه از یک دیدگاه شناختی نخستینه (اولیه) پرداخته است. او با بیان «شیوه های نوروتیک» به شیوه اندیشیدن دقیق، متمرکز و سرسختانه آنها اشاره کرد و چیستی و چگونگی شناخت آنها را «برانگیزان مدار» (وابسته به محرک) بیان کرد. او افراد دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت وسواسی- جبری را آدمیانی برشمرد که «بی تمرکزی کنش مند (فعال)» دارند؛ یعنی از آنجا که می دانند رخدادها و داده های نوین بیرون از کانون توجه و تمرکز آنان می توانند به آسانی حواس شان را پرت و آشفته کنند، به گونه یی کنشمندانه می کوشند که از پرت شدن حواس و توجه شان پیشگیری کرده و بر جزئیات و ظرایف مورد توجه شان تمرکزی پایدار و استوار داشته باشند. از این رو اینان به ندرت شگفت زده (سورپرایزد) می شوند. این گونه افراد در کار با جزئیات و انجام تمرین ها و تکلیف های تکنیکی خوب هستند اما در تشخیص و جدا ساختن ویژگی های کلی و گمانی (تجسمی و امپرسیونیستیک) اشیا و کارها کاستی فراوان دارند.

دومین نکته یی که «شاپیرو» درباره آن بحث کرد، آشفتگی درک و برداشت آدمیان دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت وسواسی -جبری درباره «خودگردانی» (اتونومی) است. بر خلاف خودگردانی بهنجار بنا شده بر خواست (اراده) و گزینش (انتخاب)، آدمیان وسواسی-جبری، به گونه یی عمدی و هدفمند درباره انجام و هدایت هر کنشی به خودگردانی روی می آورند. بنابراین، اینان پیوسته یک فشار و راستابخشی (جهت دهی) هدفمند و خواسته مدارانه را بر خود وارد آورده و کوشش می کنند تا خواسته ها و هیجان های شخصی خودشان را در راستای هدف جهت داده و هدایت کنند.

افراد دچار اختلال شخصیت وسواسی - جبری، هرگونه رهایی و آسودگی از کنش هدفمندانه و خواست (اراده)مدارانه را نادرست و ناایمن می پندارند. آنها به جست وجو در اخلاقیات، منطق، آیین اجتماع، راستی و درستی، قانون های خانواده و کردارهای پیشین در وضعیت های همانند می پردازند تا دریابند که «باید» در این هنگامه چیست تا هماهنگ با آن رفتار کنند.

واپسین ویژگی که «شاپیرو» آن را بیان کرد، کاستی آدمیان وسواسی - جبری در درک و برداشت شان درباره محکوم کردن دنیا است. از آنجا که اینان تا اندازه بسیاری خود را از احساسات، ترجیحات و خواست های شخصی شان محروم می سازند، تصمیم ها، کنش ها و باورهای آنها گرایش بدان دارد که باریک بینانه و سرسختانه تر از بیشتر مردمان باشد. فرجام چنین رویکردی، رویکرد یک در میان (متناوب) بین تردید و دودلی از یک سو و تندروی و تعصب ورزی از سوی دیگر است که «شاپیرو» آن را به گونه کوشش های وارونه و دوسویه برای کنار آمدن با این تعارض مشاهده کرد.

«جویدانو» و «لیوتی» هم درباره شخصیت وسواسی- جبری از دیدگاه شناختی نوشته اند. این دو آرمان(کمال)گرایی، نیاز به اطمینان و قطعیت و باوری نیرومند به وجود یک راه حل کاملاً درست برای دشواری ها و مشکلات آدمی را به عنوان اجزای بنیادین و زیربنایی شخصیت وسواسی- جبری (نظام مند- قانون مدار) و نیز کردار آیین گونه اختلال وسواسی- جبری بیان داشتند.

آن دو چنین مطرح کردند که همین باورهاست که به شک و تردید بیش از اندازه، نگرانی فراوان درباره جزئیات، عقب انداختن تصمیم گیری ها و نداشتن قطعیت در آنها می انجامد. «جویدانو» و «لیوتی» همانند «سولیوان» و «آنژیال» دریافتند آدم های وسواسی- جبری به گونه معمول در خانه هایی رشد و پرورش یافته اند که به ایشان، دست کم از سوی یکی از والدین (مادر یا پدر) پیام های آمیخته به هم (مختلط) و دوسویه (متناقض) داده می شده است.

امروزه گواه های اندکی در دست است که اختلال شخصیت وسواسی- جبری (نظام مند- قانون مدار) از شیوه نادرست و اندازه ناکافی در آموزش توالت رفتن سرچشمه گرفته باشد. «آدامز» در کار بالینی خود بر کودکان دچار اختلال وسواس دریافت که والدین این کودکان شماری از ویژگی های وسواسی را داشته اند که از آن جمله می توان به سرسخت و کنترل کننده بودن، نداشتن همدلی، بیش از اندازه فرمانبردار بودن و همنوایی (تایید) نکردن درباره ابراز راحت و خودبه خودی عاطفه و هیجان اشاره کرد.

هنوز نمایان نشده است که چند درصد از کودکان دارای ویژگی های شخصیتی وسواسی- جبری در آینده به سوی بزرگسالانی دچار اختلال شخصیت وسواسی- جبری (نظام مند- قانون مدار) پیش خواهند رفت.

«کلیفورد»، «مورای» و «فولکر» همبستگی ویژگی های وسواسی را در میان دوقلوهای تک تخمکی به گونه یی چشمگیر بالاتر از دوقلوهای دوتخمکی مشاهده کردند؛ این گواهی هویدا از حضور بنیان های ژنتیک در پیدایش این شخصیت (همانند دیگر شخصیت ها) است.

«اسموکلر» و «شورین» برتری جانبی نیمکره های مغزی را بین شخصیت های وسواسی و شخصیت های نمایشگر (هیستریونیک)، از طریق پیگیری حرکت های جانبی چشم مورد ارزیابی قرار دادند. آن دو به این نتیجه رسیدند که آدم های وسواسی، هنگام پاسخگویی به تمرین های تجربی به گونه چیره (غالب) به سوی راست می نگریستند. این یافته نشان از برتری و بیشتر بودن کنشمندی (فعالیت) نیمکره چپ مغز دارد. در حالی که آدم های نمایشگر (هیستریونیک) به گونه چیره (غالب) به چپ می نگریستند که نشان دهنده برتری کنشمندی نیمکره راست است.

از آنجا که نیمکره چپ مغز با زبان، اندیشه تحلیلی و دلیل و منطق سر و کار دارد، این انتظار می رفت که در آدم های وسواسی-جبری (نظام مند-قانون مدار)، چیرگی و کنشمندی (فعالیت) بیشتری داشته باشد، آنچنان که چیرگی و کنشمندی فزون تر نیمکره راست مغز (که در ارتباط با تخیل و اندیشه ترکیبی است) در آدم های نمایشگر (هیستریونیک) مورد چشمداشت بود.

آدم های دارای ویژگی های پررنگ و نیز اختلال شخصیت وسواسی- جبری (نظام مند- قانون مدار) درست همانند شخصیت های پررنگ و مختل اوویدنت (پرهیزمدار- مردم گریز)، دیپندنت (وابسته)، نارسیسیستیک (خودشیفته) و پارانوئید (شکاک و بدگمان) از طریق پاسخگویی به «پرسشنامه درباره شخصیت؛ PBQ» در همنوایی و صحه گذاشتن بر تشخیص ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت خود پیشگام می شوند.

در حالی که شمار نه چندان اندکی از درمانگران بر درمان شناختی- رفتاری افراد دچار اختلال شخصیت وسواسی-جبری پافشاری دارند، اما برآمدهای قطعی نیرومندی از برآمدهای بالینی چشمگیر و چیره دیده نشده است. «باربر» و «مینز» دریافتند آدم های وسواسی- جبری با روان درمانی های تحلیلی (سایکودینامیک) بین فردی بهبودی بیشتری در مقایسه با روان درمانی شناختی داشتند. اما به هر حال، روان درمانی های شناختی ویژگی های شخصیتی نابهنجار را طی ارزیابی از طریق پرسشنامه های بالینی کاهش داده است. این کاهش ویژگی های شخصیتی نابهنجار در شخصیت های اسکیزوتایپال (شگفت انگیز- خرافه گرا)، نارسیسیستیک (خودشیفته) و بوردرلاین (مرزی-آشوبناک) نیز دیده شده است.

برخی مطالعات نشان از آن داشته است که رفتاردرمانی نیز به تنهایی افزون بر کاهش نشانه ها و شکایات در اختلال وسواس های ذهنی و عملی (OCD)، در کاستن و کم رنگ ساختن ویژگی های نابهنجار (اختلال) شخصیت وسواسی- جبری نیز نقش سودمند، هرچند اندک، داشته است.

از آنجا که الگوهای رفتاری شخصیت وسواسی- جبری در جوامع پیشرفته با دستاوردها و پیشرفت های حرفه یی و اجتماعی است، دیگر شخصیت ها ممکن است با در پیش گرفتن برخی آیین ها و چارچوب های رفتاری در ایستار حرفه یی و اجتماعی به گونه یی نقاب و پوششی از این شخصیت را برای آراستن خود بدان و دست یافتن به مزایای پیامد بیافرینند. از این رو تشخیص و جدا ساختن (افتراق) این شخصیت ها از شخصیت وسواسی- جبری هنگام روان درمانی مراجعه کننده می تواند در برگزیدن شیوه (مدل) روان درمانی، شمار جلسه های مورد نیاز و فرجام آن نقش مهمی داشته باشد. از این رو در تشخیص افتراقی، کنار گذاشتن موشکافانه و تیزبینانه شخصیت های هم نما با آن و شتاب نجستن در تشخیص گذاری اهمیت فراوان دارد.

چنانچه درمانگر به سیمایه های گوناگون شخصیت وسواسی-جبری آشنا باشد، تشخیص این شخصیت دشوار نخواهد بود، اما گاه افتراق آن از دیگر شخصیت ها مهم می شود به ویژه آن هنگام که شخصیت های دیگری همانند شخصیت های خودشیفته (نارسیسیستیک)، بدگمان- سرنخ جو (پارانوئید)، جامعه ستیز (آنتی سوشیال) و... نقاب و پوستینی از شیوه کردار، کنش و برهمکنش این شخصیت را برای دستیابی به مزایای حرفه یی و اجتماعی اش برمی گزینند و در عمل دیگران و به ویژه زیردستان را به بهانه سخت گیری در نظم و قانونمداری در رنج و دشواری فرو برده و فرسوده و سرخورده می سازند. غافل از آنکه خورشید همواره در پشت ابر پنهان نمی ماند و در نگاهی ژرف، دم خروس ها آشکارا برون می افتند، نه فقط در مصاحبه های بالینی که در برخوردهای تکرارشونده حرفه یی و اجتماعی، آن هنگام که در پس شیوه های معمول رفتار و گفتار هر فرد موشکافی دقیق انجام شود، بسیاری از اندیشه ها و طرح واره های شناختی احتمالی او درک و دانسته می شوند که البته باید مورد بازبینی و آزمون های چندباره قرار گیرند تا راستی و درستی حدس و گمان آزموده شود. این رویکرد همواره لازم نخواهد بود اما در مواردی که احتمال نیرنگ و فریب از سوی افراد مطرح باشد، سودمند است.

بنابراین در کار بالینی و آن هنگام که خود افراد برای چاره گشایی و درمان دشواری های زندگی روزمره شان نزد درمانگر مراجعه می کنند، آسان ترین و به صرفه ترین راه برای تشخیص اختلال یا ویژگی های پررنگ شخصیت وسواسی-جبری همان پرسش سرراست (مستقیم) و ناسرزنش مدارانه از مراجعان درباره احتمال برخورداری از کرایتریا (معیار)های تشخیصی گوناگون دسته بندی DSM-IV-TR است.

بیشتر مردمان دارای شخصیت پررنگ یا مختل وسواسی-جبری کاملاً آماده پذیرفتن برخورداری از این معیارها، همچون کمال گرا بودن، دشواری در بیان و ابراز عاطفه و هیجان و مشکل داشتن در دور انداختن وسایل کهنه و فرسوده شان هستند. البته ممکن است اینان نتوانند ارتباط آشکار و سرراستی بین این ویژگی ها و مشکلات کنونی شان که به مراجعه آنها برای درمان انجامیده است، پیدا کنند. درونمایه (محتوا) گفتار مردمان وسواسی، بیشتر دربردارنده واقعیت ها و آرمان (ایده)ها است تا احساسات، عواطف و خوشایندی آنها. از جمله مواردی که هنگام گرفتن پیشینه شخصی و خانوادگی و زندگی کنونی شخصیت های پررنگ و به ویژه مختل وسواسی -جبری، خود را هویدا می سازند، عبارتند از؛ رشد و پرورش اینان در خانواده های نرمش(انعطاف)ناپذیر و کنترل کننده، برخوردار نبودن و محرومیت از روابط بین فردی نزدیک و خودفاش گرانه، کامیابی (موفقیت) و چیرگی فرد در حرفه های فنی، دقیق و نیازمند دقت به جزئیات (همچون مهندسی، حقوق، پزشکی و...)، نداشتن فراغت و تن آسایی به طور کلی یا برخورداری از سرگرمی های هدفمند و کاملاً عمدی و مقصودمدار که صرفاً در راستای لذت و خوشی انجام نمی شوند. شخصیت پررنگ و به ویژه مختل وسواسی- جبری، شماری از معیارها و عناصر دیگر اختلالات محور یک و محور دو را داراست که لازم است به دقت از آنها تشخیص داده و جدا شود. از جمله اینها باید به اختلال وسواسی- جبری اشاره کرد که همان وسواس های فکری و کرداری ناهمخوان با خودساره (ایگودیس تونیک) مردمان است که برایشان رنج و دشواری پدید می آورد. در موارد بسیاری تشخیص همزمان هر دو اختلال (وسواس های محور یک و شخصیت پررنگ یا مختل وسواسی- جبری) وجود دارد. کمال گرایی و نیز باور بدان که دیگران توانایی انجام کارها را به خوبی و شایستگی خود فرد ندارند، وجه مشترک هر دو شخصیت خودشیفته (نارسیسیستیک) و وسواسی-جبری است. دم خروسی که در این موارد واقعیت شخصیت خودشیفته ناپلئون نما را -که همواره نعل وارونه می زند- هویدا سازد، همین نکته است که در حالی که شخصیت وسواسی-جبری همواره «خودپرسش(انتقاد)گر» بوده و هست، فرد دچار شخصیت پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت خودشیفته (نارسیسیستیک) چنین می پندارد که بدان کمال رسیده است،

هرچند هر دو شخصیت پررنگ و به ویژه مختل خودشیفته (نارسیسیستیک) و جامعه ستیز (آنتی سوشیال) برای دیگران از بخشش و سخاوت زیادی برخوردار نیستند، اما برای خودشان ریخت و پاش بسیاری می کنند در حالی که شخصیت وسواسی- جبری درباره خودشان نیز همانند دیگران خست به خرج داده و سخت گیری می کنند.

شخصیت پررنگ و به ویژه مختل وسواسی- جبری می تواند بسیار شبیه به شخصیت های کلاستر A (اسکیزوئید، اسکیزوتایپال و پارانوئید) و نیز دیگر شخصیت های کلاستر C (پرهیزمدار- مردم گریز و وابسته) و نیز منتقد- افسرده (دپرسیو) خود را بنمایاند. اما نمای خشک، رسمی و جدایی اجتماعی شخصیت وسواسی-جبری از آسوده (راحت) نبودن آنها با ابراز عاطفه و هیجان و نیز بیش از اندازه وقف کار شدن شان است تا اینکه همانند شخصیت های اسکیزوئید و اسکیزوتایپال برآمده از ناتوانی آنها برای نزدیکی و دلبستگی (صمیمیت) باشد.

بنابراین به نظر می رسد نظم و انضباط ناپلئون از اختلال شخصیت خودشیفته (نارسیسیستیک) او و دیسیپلین و قانونمداری سفت و سخت هیتلر، استالین و صدام از سه اختلال شخصیت نارسیسیستیک، آنتی سوشیال و پارانوئید آنان برآمده باشد.

بنا بر واپسین ویرایش منابع روانپزشکی و روان درمانی، شخصیت هایی که در گام نخست به دلیل شباهت بسیار و تقلید برخی ویژگی ها (به دلایل سرشتی و منشی یا از روی نیرنگ و ریا)، باید از شخصیت نظام مند - قانون مدار (وسواسی - جبری) جدا و شناخته شوند، شامل شخصیت های پررنگ یا مختل خودشیفته (نارسیسیستیک)، جامعه ستیز (آنتی سوشیال)، درخودمانده - تنهایی گزین (اسکیزوئید)، بدگمان - سرنخ جو (پارانوئید) و حتی شگفت انگیز - خرافه مدار (اسکیزوتایپال) است. اما شخصیت های وابسته - پشتیبان جو (دیپندنت) و به ویژه پرهیزمدار - مردم گریز (اوویدنت) هم می توانند سیما و نمایی همچون شخصیت نظام مند - قانون مدار (وسواسی - جبری) داشته باشند. همبودی و همزمانی شخصیت نظام مند- قانون مدار (وسواسی - جبری) را با شخصیت های در بالا بیان شده و گهگاه (به ویژه در آدمیان برجسته دانشگاهی، ارتشی و...) با شخصیت مرزی - آشوبناک (بوردرلاین) و نمایشگر - تشنه هیجان (هیستریونیک) می توان پیدا یا پنهان مشاهده کرد. باید به یاد داشته باشیم که واپسین ویرایش منابع روانپزشکی و روان درمانی و کتاب های نوین، شایع ترین شخصیت را چه در گستره ویژگی و چه در پهنه اختلال، شخصیت آمیخته و پیوسته به هم (مختلط) می دانند. برای نمونه می توان به همبودی و همزمانی شخصیت پررنگ خودشیفته (نارسیسیستیک) و نظام مند - قانون مدار (وسواسی - جبری) در ژنرال پاتون امریکایی و ژنرال مونتگمری انگلیسی اشاره کرد که به خوبی از سوی کارگردان فیلم «پاتون» به نمایش درآمده است. شخصیت آمیخته به هم وسواسی - جبری با شخصیت پرهیزمدار - مردم گریز (اوویدنت) را نیز به زیبایی هرچه تمام تر در فیلم استادانه «رگبار» بهرام بیضایی می توان تماشا کرد.

یکی از شخصیت هایی که لازم است به دلیل شباهت و تقلید سیمای شخصیت وسواسی - جبری از آن جدا و تشخیص داده شود، «تغییر شخصیت در پی مشکل طبی عمومی» مانند همه آن بیماری هایی است که بر مغز (دستگاه عصبی مرکزی) اثر می گذارند. همچنین نشانه های اختلال شخصیت وسواسی - جبری باید از علائمی که در ارتباط با مصرف مزمن مواد (برای نمونه اختلال وابسته به کوکائین) پدید می آیند، تشخیص داده شوند.

پروفسور «آرتور پوپ» ایران شناس ارزنده که افزون بر کوشش خستگی ناپذیر برای شناخت تمدن، فرهنگ و هنر ایران زمین، روزها و شب های پی درپی به ترمیم اشیای زیر خاکی باستانی خرد و در هم شکسته شده برای موزه دانشگاه شیراز می پرداخت، نمونه یی هویدا و گویا برای یک شخصیت پررنگ نظام مند - قانون مدار (وسواسی - جبری) است. دلبستگی او به فرهنگ و هنر ایران زمین، راست مدارانه و پارساگونه بود و همچون پروفسور «ادوارد براون» برخوردار از ویژگی های پررنگ کلاستر B، به دنبال انجام وظیفه پیگیر برای سرویس جاسوسی ملکه کبیر رخ ننمود و البته به فرو افتادن در مرداب وابستگی (اعتیاد) به بنگ و افیون ناب هم نینجامید.

«مورگان شوستر» مستشار امریکایی اداره مالیه ایران که به دلیل سخت گیری های منطقی مالی و اخلاقی اش از سوی خودی های نابکار و بیگانگان چپاولگر بیشتر از هشت ماه تاب آورده نشد، «هوارد کونکلین باسکرویل» آموزگار امریکایی تاریخ مدرسه مموریال تبریز و مربی مشق نظامی «فوج نجات» مشروطه خواهان تبریز که در ۳۰ فروردین ۱۲۸۸ در نبردهای آزادیخواهانه انقلاب سترگ مشروطه در تبریز کشته شد. و «ژان شاردن» جهانگرد و بازرگان فرانسوی در سده هفدهم میلادی نمونه های در دسترس و نام آشنای دیگری برای شناخت شخصیت پررنگ نظام مند - قانون مدار (وسواسی - جبری) برای ما ایرانیان بوده و هستند.

در میان آنچه روشنفکران ایرانی خوانده می شوند، آن که می توان نماد شخصیت پررنگ و شاید حتی مختل نظام مند - قانون مدار (وسواسی - جبری)اش دانست، «صادق هدایت» است که وجوه اخلاقی و نظم و انضباطش حتی در واپسین لحظه های زندگی اش هم نمود می یابد و تن و روان خویش را در پاکیزگی کامل، پوششی تمیز و آراسته و اتاقی مرتب و منظم به مرگ می سپارد. برخلاف شخصیت های پررنگ و مختل کلاسترB (و به ویژه خودشیفته، مرزی - آشوبناک، نمایشگر)، شخصیت نظام مند - قانون مدار (وسواسی- جبری) در میان روشنفکران و اندیشمندان ایرانی بسیار به ندرت پیش چشم و ذهن می نشیند.

در میان ورزشکاران ایرانی، شادروان «جهان پهلوان غلامرضا تختی»، شادروان «محمود نامجو» و «ناصر حجازی» را می توان نمونه های برجسته و بارز این شخصیت مودب، محتاط، محافظه کار، اخلاق گرا و قانون مدار دانست.

در سینما هم شخصیت نظام مند - قانون مدار (وسواسی - جبری) در گروه هنرپیشگان، برخلاف شخصیت های پررنگ و مختل کلاستر B (و به ویژه خودشیفته، مرزی - آشوبناک، نمایشگر) بسیار انگشت شمار است. شادروان «پرویز فنی زاده» و «پرویز پرستویی» شرمگین، پاک سرشت و اخلاق گرا به خوبی می توانند نماد این شخصیت در بازیگران سینمای ایران باشند. ویژگی های شخصیت وسواسی - جبری در کار و زندگی کارگردانانی چون شادروان «سپنتا»، «بیضایی»، «تقوایی»، «مهرجویی»، «حاتمی»، شادروان «نادر ابراهیمی» و... به چشم و ذهن می نشینند.

باور به ناشایستگی (بی کفایتی)، اندیشه همیشگی و پایدار این شخصیت های نظام مند- چارچوب مدار است که به پرهیز، کنار کشیدن و تنهایی فرد می انجامد چرا که همواره منتظر مورد انتقاد و موشکافی دیگران واقع شدن است. این احساس ناشایستگی و انتظار برای مورد انتقاد واقع شدن، هر دو از کمال گرایی فرد برمی خیزد. فرد هیچ گاه بدین باور نمی رسد که او بالاخره کارها را به اندازه کافی خوب و درست انجام داده است. این حالت در موارد اختلال بسیار نیرومندتر و پایدارتر از وجود ویژگی های پررنگ از شخصیت وسواسی -جبری دیده می شود.

همین ایستار کمال گرایانه است که به انجام تکالیف سختکوشانه پرشمار می انجامد که در گذر زمان سرچشمه تنش، استرس و درد پیکری می شود. کوشش های سختکوشانه «آرتور پوپ»، «آندره ویدا گدار»، «ماکسیم سیرو» و «رمان گیرشمن» در شناساندن هنر و معماری ایران نمونه های گویا و هویدایی از کمال گرایی های نیک فرجام و سودمند است. آنچه در نگاهی حتی گذرا و ساده به زندگی پروفسور «آبراهام ولنتاین ویلیامز جکسن»، استاد ممتاز دانشگاه کلمبیا، خود را آشکارا می نماید همین کمال گرایی های پررنگ شخصیت وسواسی-جبری اوست که از آموختن زبان و ادبیات یونان و روم باستان تا سانسکریت و اوستایی در دوره لیسانس و فوق لیسانس آغاز شده و به سفری دشوار بر پشت اسب و اشتر برای مطالعه آتشکده ها و دیگر آثار به جا مانده از دوران زرتشت و ایران باستان در کوه و بیابان و شهر و روستاهای ایران می انجامد. دستاورد یک عمر سختکوشی های کمال گرایانه او آثار ارزشمند و مرجع های سترگی همانند «دستور زبان و الفبای اوستایی»، «زرتشت، پیامبر ایران باستان»، «ایران در گذشته و اکنون»، «از قسطنطنیه تا زادگاه عمر خیام»، «کهن ترین شعرهای پارسی، از آغاز تا روزگار فردوسی»، «آیین مانوی» و «تاریخ هند (با فصلی مهم درباره قلمرو ایران در هند شمالی)» است. باید به یاد سپرد که جایگاه انسانی و اخلاقی او و توجه همیشگی اش به آموزش و رشد و پرورش توده مردمان اجتماع، بسیار فراتر از این سختکوشی های کمال گرایانه نمود داشته است.

هر یک از مشکلات گوناگون آدم های دچار اختلال شخصیت وسواسی -جبری می تواند آماج باشند. هرچند می دانیم که بیشتر اضطراب، طفره رفتن و تنبلی فرد برآمده از کمال گرایی فرد است، اما شناسایی دقیق پنداشت ها و طرح واره های شناختی فرد که در زیر هر یک از اندیشه های خودکار منفی مرتبط با مشکلات اوست، اهمیت فراوان دارد. هرچند ممکن است برخی از این طرح واره ها برآمده از هنجارهای فرهنگی اجتماع باشد. ثبت باورهای ناکارآمد، شیوه سودمندی برای به دست آوردن ایستار، احساس و اندیشه هنگام رخ دادن مشکلات است چرا که به ندرت ممکن است این گونه آدمیان برای درمان «اختلال و مشکل شخصیت» نزد درمانگر بشتابند. درمانگر نخست باید کمک در راستای تغییر یا بازتفسیر پنداشت های زیرساختاری برای تغییر احساس ها و کردارهای فرد را آماج کوشش های مشترک خود و درمان جو قرار دهد. سرسختی، ناآسودگی با ابراز احساس و هیجان و گرایش به کنار کشیدن از رابطه های بین فردی می تواند در برقراری رابطه درمانی از سوی درمانگر مشکل بیافریند. خشک، رسمی و ملال آور بودن بیش از اندازه جلسه های روان درمانی برخاسته از دشواری مراجع با بیان عاطفه، احساس و هیجان، کندی در برقراری ارتباط و پافشاری همیشگی و البته بیش از اندازه او بر جزئیات چه بسا نالازم است. آنچه در روان درمانی مراجع می تواند مشکل ساز باشد، این است که طرح واره های شناختی ذهن درمانگر هم وسواسی- جبری باشد. چنان که درمانگر دستاوردهای حرفه یی و آکادمیکش را از گذر وظیفه شناسی، توجه به جزئیات، نظم و انضباط فردی، تکرار، اعتمادپذیر بودن، کمال گرایی و کنترل گزافه گونه به دست آورده و بدان بینش نداشته باشد، ممکن است بر جنبه های فراوانی از بیماری مراجع خود چشم پوشی کند. نکته مهم آن است که درمانگر باید از کوشش برای انجام تغییراتی که نیاز و خواست درمان جو نبوده و مدنظر خود اوست، خودداری کند چرا که ممکن است فرد افزون بر وسواس و اجبارهای گوناگون شخصیتی، مشکلات جنسی، زناشویی و خانوادگی، افسردگی، اضطراب و وسواس و جبرهای محور یک را نیز داشته باشد. افزون بر شناخت درمانی، سود جستن از تکنیک های رفتاردرمانی، آرمیدگی (ریلکسیشن)، یوگا و مدیتیشن در درمان مراجع اهمیت فراوان دارد. در روند درمان مهم است که مراجع به «جرات و جسارت متوسط و ناکامل بودن» دست پیدا کند. شخصیت وسواسی -جبری آنگاه که با شخصیت های پررنگ و مختل کلاستر

B -به ویژه مرزی - آشوبناک (بوردرلاین) و نمایشگر (هیستریونیک)- و نیز «بیش فعالی بزرگسالی» آمیخته شود، نمایی ناآشکار و نامعمول (آتیپیک) پیدا می کند.

● معیارهای تشخیصی DSM-IV-TR برای اختلال شخصیت وسواسی- جبری

اشتغال ذهنی به کمال طلبی، نظم و ترتیب و تسلط بر امور ذهنی و بین فردی به بهای از دست دادن انعطاف پذیری، گشاده باوری (OPENNESS) و کارایی به صورت الگویی فراگیر و گسترده که از اوایل بزرگسالی آغاز شده باشد و در زمینه های گوناگون به چشم آید. نشانه اش وجود دست کم چهار تا از موارد زیر است؛

۱) ذهنش به جزئیات، قواعد، فهرست ها، ترتیب ، سازمان یافتگی یا برنامه ها و جدول زمانی امور به اندازه یی مشغول باشد که رشته اصلی امور را از دست بدهد.

۲) به اندازه یی کمال طلبی داشته باشد که نتواند تکالیف خودش را به پایان برساند.

۳) به شکلی افراطی خود را وقف کار و بهره وری کرده باشد، به گونه یی که نتواند به تفریح و روابط دوستانه اش بپردازد (اگر به دلیل نیازهای مالی و ضرورت های اقتصادی باشد، برشمرده نمی شود).

۴) بیش از اندازه با وجدان، اخلاق گرا و تقواپیشه و پرهیزگار باشد و درباره مسائل اخلاقی و ارزشی به هیچ وجه انعطاف پذیر نباشد (اگر به دلیل هویت فرهنگی یا مذهبی فرد باشد، برشمرده نمی شود).

۵) نتواند چیزهای کهنه و از رده خارج یا بی ارزش را دور بیندازد، ولو هیچ گونه ارزش عاطفی هم نداشته باشند.

۶) از تفویض وظایف خود به دیگران یا کار کردن با دیگران ابا داشته باشد، مگر آنکه آنها به روش او برای انجام امور کاملاً تسلیم بشوند.

۷) در پول خرج کردن، چه برای خودش و چه برای دیگران خست داشته باشد یعنی پول را چیزی بداند که باید برای روز مبادا پس انداز شود.

۸) در زندگی، سرسختی و یکدندگی از خود (در برابرمسائل گوناگون و دگرگونی ها) نشان دهد.

دکتر بهنام اوحدی

روانپزشک و درمانگر مشکلات جنسی زناشویی و خانوادگی

www.iranbod.com