شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

یک داستان پیچیده با جذابیت های طنز


یک داستان پیچیده با جذابیت های طنز

نگاهی به نمایش قصه پادشاه سرزمین قصه ها نوشته محمدرضا کوهستانی و کارگردانی احمد سلیمانی

نمایش قصه پادشاه سرزمین قصه ها نمایشی است که بر پایه ترکیبی از قصه های عامیانه شکل گرفته است. قصه هایی که همه اجزای تشکیل دهنده یک کل، یعنی سرزمین قصه ها هستند و در این سرزمین قصه ها، پادشاهی حکمفرماست که دختری دارد و پیش‌گویی و پیکی و نمایشگرانی.

ماجرا از آنجا آغاز می شود که در روز تولد دختر پادشاه ناگهان همه چیز برهم می ریزد و مبارک که باید شعر بخواند و لودگی کند جایش با جلاد عوض شده است. داستان پیش می رود و پیک در هر لحظه خبر می اورد که در یکی از داستان های عامیانه که پایان خوشی داشته اند تغییری حاصل شده و همه چیز در آن داستان به گونه ای برهم ریخته است که اتفاقات بد و پایان ناگوار در هر داستان رخ می دهد. تک تک این خبرها حال و روز پادشاه را که پادشاه مهربان سرزمین قصه هاست برهم می ریزد و در آخر که از پیرمرد قصه گو برای راست و ریست کردن و دوباره نوشتن پایان خوش قصه ها کمک می خواهد متوجه می شود که نوه چند نسل بعد او با خط زدن پایان داستان ها در کتاب قصه و تغییر این پایان ها آنها را به هم ریخته و آشوبی در سرزمین قصه ها بر پا کرده است.

آنچه این نمایش را از گردآوری صرف یک سری داستان های عامیانه و در کنار هم قرار دادن آنها بدون هدفی متمایز می سازد این است که علاوه بر جنبه آموزشی ماجرا که یادآوری داستان های عامیانه به کودکان و حفظ و حراست از آنهاست، اجزایی که به عنوان خرده داستان های عامیانه در نمایش قصه پادشاه سرزمین قصه ها به کار رفته است یک کل واحد را به وجود می آورند که هدف آن ارائه داستانی با آغاز، میانه و پایان مشخص است که این جزئیات را دربرگیرد.

در حقیقت داستان پادشاه و آنچه در قصر او می گذرد قالب اصلی است که سایر داستان های دیگر در آن، جا می گیرند. خرده داستان های استفاده شده در چند مورد توسط گروه نمایشگران قصر پادشاه نمایش داده می شوند و در برخی موارد اشاره شده یا روایت می شوند. در کل آنچه عمل نمایشی را در این درام پیش می برد در قصر پادشاه و اتفاقاتی است که در آن جا رخ می دهد.

خرده داستان هایی چون قصه روباه و کلاغ، دهقان فداکار، غول چراغ جادو و چوپان دروغ گو، گیس گلابتون، خاله سوسکه، حکیم دانا و حسن کچل قصه های عامیانه ای هستند که در این نمایش به آنها اشاره یا پرداخته شده است. لزوم آشنایی مخاطب کودک با این قصه ها یکی از مسائلی است که در ساخت این نمایش بایستی به آن توجه شود.

جدا از جنبه آموزشی این قصه ها که هر کدام وجه آموزشی مربوط به خود را دارند، آیا این نمایش فرصت کافی یا تمایلی برای استفاده از وجه آموزشی این قصه ها نشان می دهد؟ در نگاه اول این گونه به نظر نمی رسد چرا که کلیت داستان که در قصر پادشاه در جریان است، داستان غالب را پیش می برد که قاعدتاً مخاطب، آن را به عنوان داستان اصلی پیگیری می کند و داستان های دیگر در حد اشاره در دل این داستان باقی می مانند. اما با نگاهی دوباره

می بینیم که احمد سلیمانی در مقام کارگردان و محمدرضا کوهستانی به عنوان نویسنده نمایشنامه وجه آموزشی این قصه های عامیانه را در لایه ای زیرین به کار برده اند. این که سهراب در پایان ماجرا متوجه می شود که هر داستانی هدفی خاص را دنبال می کند که متعلق به همان داستان است و نباید در شکل روایت آن دخل و تصرف کرد دلیلی بر این مدعاست.

بازی های زبانی یکی از عناصر به وجود آورنده طنز در این نمایش هستند. طرز حرف زدن پادشاه که در آن به گونه ای با هجو ادبیات فخیم روبه رو می شویم بخشی از این طنز را تشکیل می دهد. برای مثال دیالوگ هایی مانند: «اشک هایت را هل بده... پنجره را گشاد کن تا صدای پرنده ها بکشد در اتاقت» یا «غصه نگور دخترم» یا «خجالت بمان» و نیز «جرم ها و جنایت هایی که باشیده... دخترمان که غمباد زده و اشکیده» نمونه ای از این هجو زبان هستند که در ادبیات پادشاه سرزمین قصه ها جای دارند. مسئله ای که در این جا مطرح می شود این است که آیا اصولاً زبان فخیم و ادبی برای مخاطب کودک زبان مناسبی است یا خیر؟ به ویژه در نمایشی که از شکل بازی در بازی و کانال های درهم سود جسته است که ممکن است خود به تنهایی باعث گسسته شدن ارتباط مخاطب کودک با این نمایش شود.

شکل دیگری از هجو زبان در گفتار پیشگوی قصر که همه چیز را به زبانی موزون بیان می کند، دیده می شود. زبانی که برای فهمیده شدن بایستی بار دیگر توسط پادشاه ترجمه شود. این نحوه برقراری ارتباط و ترجمه زبان پیشگو توسط پادشاه یادآور نمایش های خیمه شب بازی و عروسک هایی است که گفتار آنها توسط اوستا ترجمه می شود.

رگه های دیگر طنز در این نمایش در حرکات بدنی و میزانسن هایی است که از عنصر تکرار برای خنداندن تماشاگر استفاده می کنند. طرز ورود و خروج کاراکترها به ویژه پیک، نحوه بازی نمایشگران قصر پادشاه که علاوه بر تنوع در لحن و بیان از بیان بدنی برای ایجاد طنز استفاده می کنند یکی از این وجوه، و وجه دیگر، میزانسن هایی چون برخورد دائم کجاوه دختر پادشاه با او و زمین خوردن پادشاه و نیز تعظیم های مکرر پیشگو یا میزانسن مربوط به نشستن پیرمرد قصه گو بر تخت شاهی و بلند کردن او توسط پاشاه از دیگر میزانسن هایی است که بنای آن بر عنصر تکرار گذاشته شده است.

به طور کلی نمایش قصه پادشاه سرزمین قصه ها از داستانی ظاهراً خطی بهره می گیرد که جزئیات و داستان های فرعی فراوانی را با خود پیش می برد.

به جز آن که مخاطب کودک برای درک این فضا باید با تک تک این داستان ها حداقل در حد دانستن خط سیر آنها آشنا باشد، کلیت داستان این نمایش برای مخاطبان کودک پیچیده به نظر می رسد. به ویژه در بخش ابتدایی داستان که هنوز ساختمان و ساختار اثر کاملاً مشخص و واضح نیستند، تعدد اتفاقات مخاطب کودک را گیج می کند. اما جذابیت هایی چون طنز قوی و فضای پرجنب و جوش نمایش می توانند تماشاگران را با نمایش همراه کرده و توجه آنها را جلب کند. تمهیداتی چون حرف پادشاه و دخترش از بلند گو که علاوه بر هجو فضای رمانتیک به تنوع شنیداری و نیز ایجاد طنز می انجامد از نکات بارزی است که در جلب توجه مخاطب بی تأثیر نیست.

جابه جایی کاراکترها و قصه ها و آشوب برپا شده در سرزمین قصه ها در صورتی می تواند مخاطب کودک را حفظ کند که اطلاعات بیشتری از اتفاق در حال روی دادن در اختیار مخاطب قرار دهد. شاید اگر از تعدد قصه هایی که در داستان اصلی استفاده می شوند کاسته

می شد و قصه هایی که از آشنا بودن کودک امروز با آنها اطمینان بیشتری وجود دارد، استفاده می شد، راه ارتباط مخاطب با نمایش هموارتر می‌شد. قصه های استفاده شده در این نمایش بیشتر متعلق به نسل کودکان گذشته و نه امروز است. گرچه نباید فراموش کرد که یادآوری و زنده کردن قصه های عامیانه برای کودکان امروز و ترغیب آنها به پیگیری و شنیدن این قصه ها از نکات مثبتی است که این نمایش در جهت آن تلاش کرده است.

افسانه نوری