جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تهران شهر بی آسمان


تهران شهر بی آسمان

چند هفته گذشته از مهم ترین اتفاق ها و جریان هایی که در میان اهالی فرهنگ تاثیر گذاشته و نظرات متعددی در پی داشت, ماجرای حمله تند, مداوم و همه جانبه روزنامه «کیهان» به «خانه هنرمندان ایران» بود

● چند نکته پیرامون خانه هنرمندان

چند هفته گذشته از مهم ترین اتفاق ها و جریان هایی که در میان اهالی فرهنگ تاثیر گذاشته و نظرات متعددی در پی داشت، ماجرای حمله تند، مداوم و همه جانبه روزنامه «کیهان» به «خانه هنرمندان ایران» بود. این روزنامه، ضمن زیر سوال بردن ساختار اجرایی حاکم بر این مجموعه فرهنگی به حضور و کارکرد چندی از چهره هایی که در این مرکز برنامه هایی را اجرا کردند نیز معترض بود. حمله و انتقاد روزنامه «کیهان» به خانه هنرمندان ایران به هر دلیل و انگیزه آشکار و پنهانی که باشد، بازخوانی نکاتی را می طلبد که اصولاً به بحث از مولفه هایی در باب پاتوق ها و محافل منجر می شود.

شکل حمله این روزنامه به «خانه هنرمندان ایران» به نحوی بود که این گمان را به وجود می آورد که ما با مرکزی روبه رو هستیم که در حال اشاعه جریان های اصلی فرهنگی - هنری در ایران است و چهره هایی که کیهان از آنها نام برده به مرکز مدار روشنفکری ایران تبدیل شده اند. در اینکه خانه هنرمندان این توفیق را داشته که بتواند امکاناتش را در اختیار انواع سمینارها و گردهمایی های فرهنگی قرار دهد، شکی وجود ندارد اما نویسنده روزنامه کیهان رفتاری را پیش گرفته که گویا ما با یکی از مراکز روشنفکری ایران روبه رو هستیم. این نوشته اصلاً قصد پاسخگویی به تئوری های حماسی روزنامه کیهان ندارد، اما مرور چند نکته را خالی از لطف نمی داند.

۱) اصولاً پاتوق یا پاتوق های فرهنگی از جمله مصادیقی اند که در ایران نقش پررنگی در ایجاد بسیاری کلان جریان های روشنفکری و حتی هنری - ادبی داشته اند. از کافه هایی چون فردوس و نادری گرفته تا کتابفروشی هایی که در این سال های اخیر گوشه ای از فضایی خود را به کافه تبدیل کرده اند، همگی این خاصیت را داشته اند که شکلی از محافل ادبی - فرهنگی را به وجود بیاورند که در دوره هایی به رونق مفاهیم مذکور کمک کرده اند. بعد از سال های دهه ۶۰ و نیمه اول دهه ۷۰، مفهوم پاتوق و کارکردهای آن دوباره احیا شد، اما با یک تفاوت بزرگ و آن اینکه دیگر آن ذهنیت جمع گرا از میان اهالی فرهنگ رخت بربسته و تلقی ایشان از پاتوق ها شکل جلسه هایی را پیدا کرد که اولاً قصد جریان سازی های دهه ۴۰ و ۵۰ را نداشت و ثانیاً باعث شد تا این مراکز بیشتر جنبه تفریحی داشته باشند. از دل این تجربه ها بود که مثلاً قسمتی از سینمای مجهز و جدیدالتاسیس ایران به عنوان پاتوق اهل هنر معرفی شد؛ پاتوقی که هیچ گاه توفیق پیدا نکرد و کم کم جذابیت های خود را از دست داد. اما قصه «خانه هنرمندان» جور دیگری رقم خورد. این مرکز یکی از معدود مراکز دولتی ای بود که به دلیل محل واقع شدن، امکانات و مساحت نسبتاً مناسبش توانست به مرکزی چندمنظوره برای مخاطبانش تبدیل شود.

در واقع وابستگی این مرکز به شهرداری تهران و مدیریت دولتی ای که بر آن نظارت دارد این واقعیت را متذکر شد که ما قرار نیست با یک «پاتوق» به معنای کلاسیکش روبه رو باشیم. بلکه «خانه» به یک مرکز فرهنگی تبدیل شد که علاوه بر امکانات تفریحی، فروشگاه ها و فضای سبز این موقعیت را هم به وجود آورد تا انواع نشست های ریز و درشت فرهنگی در آنجا شکل بگیرد. در عین حال به یاد داشته باشیم که مرکزی مانند «خانه هنرمندان ایران» یک مکان خصوصی نیست و همین شکل دولتی بودنش باعث شده تا آن تعاریفی را که یک پاتوق روشنفکرانه به آن نیاز دارد، به دست ندهد. شاید بتوان این طور گفت که در قحطی مکان ها یا مکان هایی مناسب برای اجرای فعالیت های مرسوم فرهنگی، خانه هنرمندان توانست به مرکزی تبدیل شود که نه تنها اتفاق ناخوشایندی در آنجا نمی افتد(،) بلکه با استانداردهای معمولی به حفظ چندی جریان های فرهنگی در ایران کمک می کند.

۲) خانه هنرمندان ایران و حملات کیهان به آن، احتمالاً ریشه های سیاسی تری دارند؛ ریشه هایی که «شاید» به برخی اختلاف ها میان تئوریسین های این روزنامه و محمدباقر قالیباف و مدیران ارشد شهرداری باز می گردد. به طوری که قبلاً هم شاهد بوده ایم با جابه جایی قدرت در شهرداری انواع حرف و حدیث ها برای خانه هنرمندان شنیده شده است. در هر حال این سوال مطرح است که آیا تعطیلی خانه هنرمندان و تبدیل کردن این مکان به یک پارک تفریحی خانوادگی منصفانه است؟ با نگاهی به کارنامه «خانه هنرمندان ایران» و مدنظر قرار دادن انبوه برنامه هایی که با موضوع های مختلف در آنجا برگزار می شود، فقط می توان یک نکته پررنگ را مشاهده کرد و آن دلخوری برخی آقایان است از همین حداقل حمایت دولتی از اهالی فرهنگ و هنر.

ایشان با درک ناصوابی که از مفهوم جریان سازی فکری دارند، می اندیشند که «خانه هنرمندان ایران» مکانی است برای ساختن و اشاعه جریان های اصلی منتقد یا آوانگارد. در حالی که اصلاً مکان هایی با ویژگی «خانه هنرمندان ایران» نمی توانند به «محفل» تبدیل شوند. اشتباه بزرگ و ناعادلانه در این است که به دلیل رفت و آمد چندی از چهره های شاخص فرهنگ و ادبیات ایران به این مکان و حضور روزنامه نگاران، نویسندگان، مترجمان و...

در حوالی این ساختان این گمان به وجود آید که «خانه هنرمندان» منشاء تولید فکر است. واقعاً مراسمی مانند شب های فرهنگی علی دهباشی کدام جریان فرهنگی و فکری منتقد را می سازد یا برگزاری رونمایی کتاب های مختلف باعث خلق کدام اسلوب و ساختار فکری می شود؟ این صحیح است که با وجود سخت گیری های همه جانبه وزارت ارشاد به نویسندگان و ناشران، خانه هنرمندان تنها مرکز دولتی ای است که تغییر مشی نداده است، اما واقعاً این مرکز و مدیران آن درصدد ایجاد اپوزیسیونی در مقابل رفتارهای فرهنگی دولت فعلی اند؟ این سوال ها باعث می شود تا حمله به خانه هنرمندان ایران را یا نوعی مواجهه سیاسی بدانیم یا پایین آمدن غیرقابل توجیه آستانه تحمل برخی از آقایان؛ وضعیتی که شاید همین مرکز شلوغ و چندسویه فرهنگی هم می تواند ایشان را وادار سازد که درست بعد از قضیه نمایشگاه بین المللی کتاب و فرسایشی که هر دو سوی قضیه تحمل کردند، یک بحران دیگر برای فرهنگ به حساب آید... شکل خاص و کارکرد خانه هنرمندان هیچ قرابتی با مثلاً کافه های مشهور دهه های چهل و پنجاه ندارد و اینکه ما از هم شکلی و هم سویی به شباهت های تاریخی آنچنانی برسیم، قطعاً به دلیل مشکل تاریخ دانی و درک تاریخی ماست.

۳) روزنامه کیهان در پروژه حاشیه سازی برای «خانه هنرمندان ایران» یک واقعیت را مسلم می کند و آن اینکه انگار ما باید به سیاست های ناخوشایند اوایل دهه هفتاد بازگردیم؛ به خانه نشینی، به در پîسîله حرف زدن و به انزوای تلخی که باعث شد وضعیت ادبیات و تفکر در ایران به حاشیه ای ترین وضعیتش دچار شود. اگر این تلقی درست باشد مصادیق عامی مانند «خانه هنرمندان ایران» تنها بهانه هستند. بهانه هایی که با خاموش کردن چراغ این مراکز تمایل دارند تا این حداقل امکانات و احترامی که اهالی فرهنگ به عنوان «شهروندان» از آن برخوردار هستند، از ایشان سلب شده و ما باز هم نتوانیم دیگری را تاب بیاوریم. تئوری «خودی» و «غیرخودی» در حوزه فرهنگ ضربه های بزرگی به کلیت ساختار فرهنگی ایران وارد کرده و باعث شده فشارهایی به وجود بیاید که دلیل و توجیه درستی ندارند.

«خانه هنرمندان ایران» - اگر عقلانی و بدون غرض نگاه کنیم - به هیچ وجه یک مرکز روشنفکری نیست، بلکه مکانی است که بعد تفریحی و در عین حال امکانات آن باعث شده تا در قحطی این مراکز و در عین حال بسته بودن در دانشگاه ها به روی چهره های غیرآکادمیک، اقبال پیدا کند. به یاد نمی آورم که تا به امروز از خانه هنرمندان و بزرگداشت ها و سخنرانی هایی که در آن برگزار می شود، جریانی خطرناک و منتقد بیرون آمده باشد یا اینکه این مکان خاصیت هدف مندی را ایجاد کرده باشد تا اهالی فرهنگ ایران از آن خاصیت به عنوان پتانسیلی برای حرکت های روشنفکرانه استفاده کنند.

چه تعطیل شدن خانه هنرمندان تنها باعث خواهد شد سوءتفاهم دیگری بر سوءتفاهم های دیگر اضافه شود. بنابراین بحران سازی برای این مرکز و حمله به مدیران آن یا پروژه ای سیاسی است که در حوصله این بحث نمی گنجد یا از ذهنیتی برآمده که می اندیشد هر جریان و روندی که در ید قدرت ایشان نیست، تحمل ناپذیر و خطرناک است.

به زعم من پروژه بحران سازی برای خانه هنرمندان ایران تکرار یک اشتباه است؛ اشتباه خطرناک دانستن اهالی ادبیات و هنر و اینکه تجمع چند نفر نویسنده و روزنامه نگار می تواند به یک جریان روشنفکری تبدیل شود. اگر این اتفاق را هم صادق بدانیم، «خانه هنرمندان ایران» بی تقصیر است، زیرا اگر این مفهوم را هم صادق بدانیم، در هر مکان و فضایی می توان به چنین تئوری ای دامن زد و دست پیدا کرد.

بنابراین سیاه نمایی فعالیت هایی که در خانه هنرمندان انجام می شود و اعلام این نظریه که این مکان نوپا باید تغییر هویت و ماهیت دهد، مشی ای منطقی و عقلانی به نظر نمی رسد. خانه هنرمندان به هیچ وجه تعاریف شناخته شده محفل را ندارد و اگر روزنامه کیهان چنین روندی را در آن مشاهده کرده دیگر اشکال از تعاریف نیستند و این تلقی را باید در جایی دیگر مطالعه کرد. به یاد آوریم که ادبیات و هنر در ایران بسیار آسیب پذیراند و با رکود هرچه بیشتر این جریان ها، افق های فکری نیمه جان به مرگ خود نزدیک می شوند و به یاد داشته باشیم ادبیات و هنر مصادیق هیچ خطری نیستند و این تلقی سال هاست که بایگانی شده است.

مهدی یزدانی خرمدر