چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مورچه کوچولو
مریم به اتفاق دخترخالهاش نسرین توی اتاقش مشغول عروسک بازی بودند. مدتی که از بازیشان گذشت، نسرین گفت که دیگر از این بازی خسته شده و بهتر است بازی دیگری بکنند. هر دو بازیهایی را که بلد بودند پیشنهاد دادند، اما یا مریم مخالف بود یا نسرین و هیچکدام از بازیها را دوست نداشتند برای همین چند دقیقهای ساکت شدند و فکر کردند تا اینکه یکدفعه مریم با هیجان زیادی گفت: پیدا کردم؟!
نسرین با تعجب نگاهی به مریم انداخت و گفت: چی رو پیدا کردی؟
ـ یه بازی خوب.
نسرین که دلش میخواست هرچه زودتر اسم بازی را بفهمد، پرسید: اگه راست میگی بگوببینم چیه؟
مریم از جابلند شد و همانطور که صاف ایستاده بود بلند گفت: منچ و مار و پله.
نسرین وقتی متوجه شد چه بازی است خیلی خوشحال شد وگفت: آخجون، چه بازی خوبیه، منم دوست دارم؛ از کجا آوردی؟
مریم برایش توضیح داد که چند وقت قبل پدرش آن را برایش خریده، اما خیلی کم با آن بازی کرده است و الان میتوانند با هم بازی کنند و رفت از توی کمد خودش جعبه منچ را آورد و مشغول بازی شدند.
دخترهای خالهها حسابی سرگرم بازی شده بودند و خیلی لذت میبردند. در همین موقع مریم احساس کرد که یک چیزی روی فرش و درست در نزدیکی آنها حرکت میکند. برای همین با دقت بیشتری نگاه کرد و دید که یک مورچه است. حشره کوچولو را به نسرین نشان داد و دوتایی چند لحظهای نگاهش کردند و بعد از آن مریم گفت: چقدر بامزه راه میره؛ حالا چکارش کنیم؟
نسرین که از این پرسش مریم تعجب کرده بود، گفت: یعنی چی؟
ـ یعنی اینکه اون خیلی کوچیکه اگه اینجا بمونه ممکنه یه نفر بیاد و لهش کنه، باید کمکش کنیم.
نسرین در حالی که چشم از مورچه بر نمیداشت، گفت: راست میگی باید نجاتش بدیم؛ اما چه جوری؟
و در حالی که هر دو مواظب بودند مورچه گم نشود ساکت شدند و فکر کردند تا راهی برای نجاتش پیدا کنند. مریم گفت که بهتره از روی فرش آن را بردارند و ببرند و بیندازند توی باغچه و نسرین هم موافقت کرد، اما گفت: اون خیلی فسقلیه باید مواظب باشیم که دست و پاش کنده نشه؛ تازه مامانم گفته که مورچهها چون همش روی زمین راه میرن، آلوده هستن نباید بهشون دست بزنیم.
مریم با تعجب پرسید: پس چه جوری اونو برداریم و ببریم تو باغچه؟
نسرین کمی فکر کرد و گفت: با یه دستمال کاغذی؛ اینجا دستمال داری؟
مریم بدون اینکه حرفی بزند فوری رفت و یک برگ دستمال کاغذی آورد و آن را سر راه مورچه قرار دادند و وقتی که جانور کوچک روی دستمال رفت آن را برداشتند و به حیاط بردند و داخل باغچه رهایش کردند.
دخترها با مورچه خداحافظی کردند و خوشحال از اینکه توانسته بودند کمکش کنند به اتاق برگشتند تا بازیشان را ادامه بدهند.
رضا بهنام
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست