سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

نسبت دین با ایدئولوژی


نسبت دین با ایدئولوژی

نوشتار حاضر پس از ذکر تعاریف ایدئولوژی و برشمردن ویژگیهای ایدئولوژی, عقاید سه تن از معاصرین را در باب این موضوع طرح می کند و در نهایت دیدگاه سوم را مورد نقد و بررسی قرار می دهد

نوشتار حاضر پس‌ از ذکر تعاریف‌ ایدئولوژی‌ و برشمردن‌ ویژگیهای‌ ایدئولوژی، عقاید سه‌ تن‌ از معاصرین‌ را در باب‌ این‌ موضوع‌ طرح‌ می‌کند و در نهایت‌ دیدگاه‌ سوم‌ را مورد نقد و بررسی‌ قرار می‌دهد.

واژة‌ ایدئولوژی‌ را اولین‌ بار در سال‌ ۱۷۹۶ دوستوت‌ دوتراسی‌(۶۳۸۱-۴۵۷۱) Destute De Tracy به‌ معنای‌ ایده‌شناسی‌ به‌ کار برد. وی‌ بر آن‌ بود تا ایده‌ها را به‌ عنوان‌ موضوعاتی‌ مستقل‌ از مفاهیم‌ مابعدالطبیعی‌ مورد تجزیه‌ و تحلیلهای‌ علمی‌ قراردهد و از آن‌ یک‌ علم‌ تجربی‌ بسازد و در کنار سایر علوم‌تجربی‌ مانند زیست‌شناسی‌ آن‌ را مطرح‌ سازد.

ناپلئون‌ نیز از این‌ واژه‌ بسیار استفاده‌ می‌کرد و روشنفکران‌ جامعة‌ خود را ایدئولوگ‌ می‌نامید. از نظر وی‌ ایدئولوگها به‌ واقعیات‌ توجه‌ ندارند و در واقع‌ روشنفکرانی‌ یاوه‌سرا هستند.

مارکس‌ در کتاب‌ فقر فلسفه‌ ایدئولوژی‌ را محصول‌ طبقات‌ اجتماعی‌ می‌داند. از نظر وی‌ اصول‌ و افکار روشنفکری‌ براساس‌ قدرت‌ تولید مادی‌ به‌ وجود می‌آید. بعدها مارکس‌ در کتاب‌ ایدئولوژی‌ آلمانی، ایدئولوژی‌ را به‌ معنای‌ اعم‌ به‌ کار برد، به‌ گونه‌ای‌ که‌ شامل همة‌ امور روبنایی‌ نظیر اخلاق‌ و حقوق‌ و زبان‌ می‌شد.

مارکس‌ از ایدئولوژی‌ برداشتی‌ تحقیرآمیز داشت. از نظر وی‌ طبقه‌ای‌ که‌ در جامعه‌ ابزار تولید را در اختیار دارد به‌ خلق‌ ایدئولوژی‌ می‌پردازد. در واقع‌ ایدئولوژی‌ آن‌ نوع‌ آگاهی‌ و برداشتی‌ است‌ که‌ طبقة‌ حاکم‌ از واقعیتهای‌ موجود می‌سازد تا به‌ منافع‌ خود دست‌ یابد. پس‌ ایدئولوژی‌ نوعی‌ آگاهی‌ کاذب‌ و دروغین‌ و برداشتی‌ انحرافی‌ از واقعیات‌ موجود است. نمونة‌ آگاهی‌ کاذب‌ از نظر مارکس، ایده‌های‌ بورژوایی‌ دربارة‌ دولت‌ است. وی‌ دین‌ را نیز یکی‌ از صور آگاهی‌ کاذب‌ و نوعی‌ ایدئولوژی‌ می‌دانست. از نظر مارکس، دین‌ خیالبافی‌ انسانهای‌ از خود بیگانه‌ای‌ است‌ که‌ می‌خواهند شکست‌ خودش‌ را در نیل‌ به‌ مرتبه‌ای‌ که‌ خواهان‌ آن‌ هستند جبران‌ کنند. دین‌ بازتاب‌ وضع‌ انسان‌ در مرحله‌ای‌ از مراحل‌ تاریخ‌ است‌ که‌ هنوز قادر به‌ فهم‌ وضع‌ خویش‌ نیست. از نظر مارکس‌ شرایط‌ اجتماعی، ایده‌ها را تعیین‌ می‌کند. مارکس‌ میان‌ علم‌ و ایدئولوژی‌ تفکیک‌ قایل‌ شده‌ است. «علم»، معرفت‌ حقیقی‌ است، اما ایدئولوژی‌ معرفت‌ کاذب‌ و فریبنده‌ است. این‌ معرفت‌ کاذب‌ قدرتهای‌ حاکم‌ را مشروعیت‌ می‌بخشد و موجبات‌ از خودبیگانگی‌ افراد را فراهم‌ می‌آورد. در واقع‌ ایدئولوژی‌ از عوامل‌ اساسی‌ از خودبیگانگی‌ انسان‌ است.

● ‌تعریف‌ ایدئولوژی‌

در مورد ایدئولوژی‌ تعریفهای‌ بسیار ارائه‌ شده‌ است. به‌ گفته‌بشلر «تمامی‌ تعریفهای‌ ایدئولوژی‌ الزاماً‌ دلخواهانه‌ است.»(۱)

در اینجا به‌ برخی‌ از این‌ تعریفها می‌پردازیم. هنری‌ ایکن‌ Henry D.Aiken تعریفهای‌ زیر را ارائه‌ می‌دهد:

«ایدئولوژی‌ اندیشة‌ انتزاعی‌ و تشکیل‌ نظریات‌ مثالی‌ یا مجردات‌ است.

ایدئولوژی‌ به‌ «منظومه‌ای‌ از عقاید دربارة‌ پدیده‌ها، مخصوصاً‌ آنهایی‌ که‌ مربوط‌ به‌ زندگی‌ اجتماعی‌ هستند و نیز به‌ روش‌ تفکر خاص‌ یک‌ طبقه‌ یا یک‌ فرد» اطلاق‌ می‌شود.»(۲)

از نظر فرهنگ‌ وبسترWebster ایدئولوژی‌ عبارت‌ است‌ از:

«علم‌ به‌ عقاید، بررسی‌ منشأ و ماهیت‌ عقاید، مخصوصاً‌ روشی‌ که‌ به‌ موجب‌ آن‌ کندیاک‌Condillac (۱۷۸۵-۱۷۸۰) تمام‌ عقاید را منحصراً‌ از احساس‌ مشتق‌ دانست.»

فردینانددومون‌F.Dumont ایدئولوژی‌ را چنین‌ تعریف‌ می‌کند:

«نظامی‌ از ایده‌ها و قضاوتهای‌ روشن‌ و سازمان‌ یافته‌ که‌ برای‌ توصیف، تبیین‌ استنتاج‌ یا توجیه‌ موقعیت‌ یک‌ گروه‌ یا جامعه‌ به‌ کار می‌رود و اساساً‌ از ارزشها نشأت‌ می‌گیرد و رهنمود دقیقی‌ برای‌ عمل‌ تاریخی‌ این‌ گروه‌ یا جامعه‌ ارائه‌ می‌دهد.»(۳)

هانا آرنت‌Hanah Arendt در تعریف‌ ایدئولوژی‌ می‌گوید:

«ایدئولوژیها به‌ خاطر خصلت‌ علمی‌شان‌ شناخته‌ شده‌اند: آنها رهیابی‌ علمی‌ را با نتایج‌ ماهیتاً‌ فلسفی‌ درمی‌آمیزند و مدعی‌ می‌شوند که‌ یک‌ فلسفه‌ علمی‌ هستند. از واژه‌ ایدئولوژی‌ چنین‌ برمی‌آید که‌ یک‌ ایده‌ می‌تواند موضوع‌ یک‌ علم‌گردد، درست‌ همچنان‌ که‌ حیوانات‌ موضوع‌ جانورشناسی‌ هستند و پسوندLogi در ایدئولوژی‌ دال‌ بر چیزی‌ جز همان‌ نیستLogi. یعنی‌ شرح‌ علمی‌ ایدة،بدین‌ تعبیر، یک‌ ایدئولوژی‌ باید هم‌ یک‌ علم‌ دروغین‌ و هم‌ یک‌ فلسفة‌ دروغین‌ باشد که‌ باز هم‌ از مرزهای‌ علم‌ پافراتر می‌گذارد و هم‌ از حدود فلسفه.»(۴)

ژان‌ بشلر ایدئولوژی‌ را حالاتی‌ از آگاهی‌ می‌داند که‌ با عمل‌ سیاسی‌ پیوند دارد. به‌ بیان‌ دیگر هر صورتی‌ از آگاهی‌ که‌ وارد عمل‌ سیاسی‌ شود جنبة‌ ایدئولوژیک‌ به‌ خود خواهد گرفت.

«ایدئولوژی‌ به‌ صورت‌ کلماتی‌ بیان‌ می‌شود که‌ میزان‌ استحکام‌ و پیچیدگی‌ آن‌ می‌تواند از حد یک‌ شعار ساده‌ تا یک‌ نظام‌ فکری‌ پیچیده‌ تغییر کند. صورت‌ ظاهری‌ ایدئولوژی‌ هر چه‌ باشد، دو عامل‌ را می‌توان‌ در آن‌ تشخیص‌ داد: هستة‌ پیش‌ زبانی‌ و گفتاری‌ که‌ هسته‌ را بیان‌ می‌کند. این‌ هسته‌ از یک‌ سو در شهوت‌ معینی‌ و از سوی‌ دیگر در ارزش‌ خاصی‌ متبلور می‌شود. به‌ عبارت‌ دیگر، ایدئولوژی‌ گفتاری‌ است‌ جهتدار که‌ از طریق‌ آن‌ شهوت‌ خود را در ارزش‌ تحقق‌ می‌دهد.

در مجموع‌ ایدئولوژی‌ نوعی‌ گفتار جدالی‌ است‌ که‌ شهوت‌ به‌ کمک‌ آن‌ می‌خواهد ارزش‌ را با اعمال‌ قدرت‌ در جامعه‌ تحقق‌ دهد.»(۵)

از نظر جان‌ پلامناتس‌ zJohn Plamenat هنگامی‌ که‌ از ایدئولوژی‌ خاصی‌ سخن‌ می‌گوییم، مقصودمان‌ مجموعه‌ای‌ از ایده‌ها یا اعتقادها یا برخوردهای‌ مخصوص‌ به‌ فلان‌ گروه‌ است.(۶) به‌ گمان‌ وی‌ اعتقاداتی‌ ماهیت‌ ایدئولوژیک‌ دارند که‌ اولاً‌ میان‌ گروهی‌ از افراد مشترک‌ باشند. ثانیاً‌ «با امور مهم‌ از نظر گروه‌ مرتبط‌ باشند. و ثالثاً‌ برای‌ گروه‌ کارکرد خاصی‌ داشته‌ باشد. مثلاً‌ در حفظ‌ انسجام‌ گروه‌ کمک‌ کند تا کارهای‌ گروه‌ را توجیه‌ کند.»(۷)

● ‌ویژگیهای‌ ایدئولوژی‌

پژوهشگران‌ غربی‌ برای‌ ایدئولوژی‌ کارکردها و اوصاف‌ خاصی‌ را ذکر کرده‌اند. به‌ بیان‌ دیگر در پاسخ‌ به‌ این‌ سؤ‌ال‌ که‌ «ایدئولوژی» چه‌ فایده‌ و ضرورتی‌ دارد، برای‌ آن‌ نقشهایی‌ را ذکرکرده‌اند. برای‌ مثال‌ موریس‌ دوورژه‌ دو نقش‌ برای‌ ایدئولوژی‌ قایل‌ است:

الف) اعتراضهای‌ خصوصی‌ را هماهنگ‌ و آنها را به‌ صورت‌ اعتراض‌ اجتماعی‌ درمی‌آورد.

ب) به‌ تعارضها خصلت‌ ارزشی‌ می‌بخشد تا فرد معترض‌ تعهد عمیق‌ ایجاد کند.

هانا آرنت‌ معتقد است‌ که‌ در ایدئولوژیهای‌ غربی‌ سه‌ ویژگی‌ توتالیتر وجود دارد.

۱) داعیه‌ تبیین‌ جهان‌ دارند و نه‌ تنها به‌ تبیین‌ آنچه‌ که‌ در حال‌ حاضر وجود دارد گرایش‌ دارند، بلکه‌ به‌ تبیین‌ آنچه‌ که‌ بر جهان‌ گذشته‌ و خواهد گذشت‌ می‌پردازند.

۲) تفکر ایدئولوژیک‌ خود را از هرگونه‌ تجربه‌ای‌ مستقل‌ می‌داند، زیرا لازم‌ نمی‌بیند که‌ از هر پدیدة‌ تازه‌ای‌ چیزی‌ بیاموزد.

«تبلیغات‌ جنبش‌ توتالیتر در جهت‌ آزادسازی‌ اندیشه‌ از تجربه‌ و واقعیت‌ کار می‌کند. این‌ تبلیغات‌ همیشه‌ در صدد آن‌ است‌ که‌ یک‌ معنای‌ اسرارآمیز در هر رویداد عمومی‌ و محسوس‌ تزریق‌ کند و در پشت‌ هر عمل‌ سیاسی‌ عمومی‌ یک‌ نیت‌ سری‌ را بیابد.»(۸)

۳) از آنجا که‌ ایدئولوژیها توانایی‌ دگرگونی‌ واقعیت‌ را ندارند، می‌کوشند تا اندیشه‌ را با روشهای‌ برهانی‌ از قید تجربه‌ آزاد سازند. تفکر ایدئولوژیک‌ واقعیات‌ را در یک‌ نظام‌ منطقی‌ و ذهنی‌ سامان‌ می‌دهد و برای‌ نیل‌ به‌ این‌ مقصود همه‌ چیز را از یک‌ قضیه‌ اصلی‌ بدیهی‌ و مسلم‌ آغاز می‌کند.

همچنانکه‌ گفته‌ شد اندیشمندان‌ غربی‌ برای‌ ایدئولوژیها مجموعه‌ای‌ از صفات‌ را در نظر می‌گیرند که‌ در اینجا به‌ جمعبندی‌ آنها می‌پردازیم.البته‌ هر یک‌ از آنها فقط‌ چند صفت‌ را درنظر دارند، نه‌ همة‌ آنها را.

۱) ایدئولوژی‌ واقعیات‌ پیچیده‌ را ساده‌ می‌کند.

۲) در ایدئولوژی‌ برخی‌ از وجوه‌ واقعیت‌ برجسته‌تر می‌شود و برخی‌ دیگر مورد غفلت‌ قرارمی‌گیرد. به‌ بیان‌ بعضی‌ از جامعه‌شناسان، ایدئولوژی‌ خصلت‌ یکدست‌ کردن‌ عناصر ناهماهنگ‌ را دارد.

۳) ایدئولوژیها به‌ توجیه‌ عقلی‌ جهان‌بینی‌ و ارزشهای‌ مورد قبول‌ خود می‌پردازند. به‌ بیان‌ دیگر ایدئولوژیها واقعیات‌ را به‌ صورت‌ یک‌ نظام‌ منطقی‌ درمی‌آورند و همة‌ امور را از قضایای‌ اصلی‌ و بدیهی‌ خود استنتاج‌ می‌کنند.

۴) ایدئولوژیها انسان‌ را به‌ عمل‌ ترغیب‌ می‌کنند. ایدئولوژیها برای‌ نیل‌ به‌ اهداف‌ خود راه‌کار ارائه‌ می‌دهند.

۵) ایدئولوژیها به‌ تبیین‌ همة‌ واقعیات‌ گذشته‌ و حال‌ می‌پردازند و حتی‌ آینده‌ را نیز پیش‌بینی‌ می‌کنند.

۶) ایدئولوژیها به‌ اندیشه‌ و تجربه‌ جدید نیاز ندارند، زیرا برای‌ همة‌ امور از قبل‌ تحلیل‌ دارند.

۷) ایدئولوژیها جهتگیری‌ افراد را مشخص‌ می‌کنند. ایدئولوژیها هم‌ دوستان‌ را به‌ پیروان‌ خود می‌شناسانند و هم‌ دشمنان‌ را.

۸) ایدئولوژیها موجب‌ پرده‌پوشی‌ علایق‌ افراد می‌شوند. یعنی‌ به‌ فرد امکان‌ می‌دهند تا علایق‌ شخصی‌ خود را از نظرها پنهان‌ دارند و به‌ سرکوب‌ دیگران‌ بپردازند. چنانکه‌ درایدئولوژی‌ فاشیسم‌ یهودیان‌ قتل‌ عام‌ شدند و در مارکسیسم‌ نیز افرادی‌ که‌ سد راه‌ انقلاب‌ بودند به‌ جوخه‌های‌ اعدام‌ برده‌ شدند.

۹) ایدئولوژیها بهترین‌ وسیله‌ برای‌ انحراف‌ از موازین‌ اخلاقی‌ هستند، یعنی‌ در ایدئولوژیها کارهای‌ زشت‌ اخلاقی‌ توجیه‌ می‌شود.

۱۰) ایدئولوژیها انسان‌ را به‌ گزینش‌ وامی‌دارند. یعنی‌ به‌ انسانها می‌گویند که‌ چه‌ چیزی‌ را انتخاب‌ کنند و از چه‌ چیزهایی‌ خودداری‌ ورزند. حق‌ انتخاب‌ نیز برای‌ همة‌ گروههای‌ اجتماعی‌ یکسان‌ نیست.

۱۱) ایدئولوژیها همة‌ جنبه‌های‌ زندگی‌ اجتماعی‌ افراد را دربرمی‌گیرند و برای‌ هر موضوعی‌ راه‌حل‌ مناسبی‌ ارائه‌ می‌دهند. ایدئولوژیها همة‌ فعالیتهای‌ اجتماعی‌ را، حتی‌ در جزییات‌ بر مبنای‌ نظام‌ واحدی‌ برنامه‌ریزی‌ کرده‌ و سامان‌ می‌دهند.

۱۲) ایدئولوژیها شبیه‌ مذهب‌ هستند و موجبات‌ آرامش‌ روانی‌ افراد را فراهم‌ می‌آورند. و تعارضات‌ ناشی‌ از احتیاجات‌ عقلی‌ را برطرف‌ می‌سازند.

۱۳) ایدئولوژیها موجب‌ تسلطیافتن‌ بر احزاب‌ یا سازمانهای‌ مختلف‌ می‌شوند.

۱۴) ایدئولوژیها افراد را به‌ فداکاریهای‌ بزرگ، جهت‌ نیل‌ به‌ آرمانهای‌ خود، ترغیب‌ می‌کنند.

۱۵) ایدئولوژیها موجب‌ بسط‌ قدرت‌ حکومتها یا گروههای‌ متشکلی‌ می‌شوند که‌ قدرت‌ را در دست‌ دارند.

ژان‌ بشلر در مورد ویژگی‌ ایدئولوژیها چنین‌ می‌نویسد:

«رسالت‌ ایدئولوژی‌ در این‌ است‌ که‌ ضابطه‌ یا معیاری‌ به‌ دست‌ می‌دهد تا شخص‌ دوست‌ را از دشمن‌ بازشناسد و گزینش‌ ارزشها را توجیه‌ کند و شهوات‌ را پرده‌پوشی‌ نماید و اخلاق‌ را به‌ خدمت‌ سیاست‌ بگیرد و رذالت‌ را به‌ فضیلت‌ بدل‌سازد و به‌ عمل‌ سیاسی، ساده‌ و شفاف‌ و به‌ صورت‌ تام‌ و کامل‌ درآورد. پس‌ ایدئولوژی‌ امری‌ زاید و بی‌فایده‌ نیست‌ که‌ آن‌ را ناشی‌ از شرارت‌ و یا بلاهت‌ بشر بدانیم. ایدئولوژی‌ یکی‌ از عناصر ضروری‌ و اجتناب‌ناپذیر عمل‌ سیاسی‌ است.»(۹)

● ‌دکتر شریعتی‌ و طرح‌ هندسة‌ مکتب‌

دکتر شریعتی‌ درباره‌ ایدئولوژی‌ دیدگاه‌ خاصی‌ دارد. وی‌ ایدئولوژی‌ را به‌ معنای‌ عقیده‌شناسی‌ می‌گیرد و ایدئولوگ‌ را کسی‌ می‌داند که‌ صاحب‌ یک‌ عقیده‌است. ایدئولوژی‌ عقیده‌ خاص‌ یک‌ گروه‌ و طبقه‌ و ملت‌ خاص‌ است. ایدئولوژی‌ نوع‌ برداشت‌ انسان‌ را نسبت‌ به‌ مسایلی‌ که‌ با آنها درارتباط‌ است‌ و جامعه‌ای‌ را که‌ در آن‌ به‌ سر می‌برد مشخص‌ می‌کند. وی‌ در تعریف‌ ایدئولوژی‌ می‌گوید:

«بینش‌ و آگاهی‌ ویژه‌ای‌ است‌ که‌ انسان‌ نسبت‌ به‌ خود، جایگاه‌ طبقاتی، پایگاه‌ اجتماعی، وضع‌ ملی، تقدیر جهانی‌ و تاریخی‌ خود و گروه‌ اجتماعی‌ که‌ به‌ آن‌ وابسته‌ است‌ دارد و آن‌ را توجیه‌ می‌کند و براساس‌ آن‌ مسئولیتها و راه‌حل‌ و جهت‌یابیها و موضعگیریها و آرمانهای‌ خاص‌ و قضاوتهای‌ خاصی‌ پیدا می‌نماید و در نتیجه‌ به‌ اخلاق، رفتار و سیستم‌ ارزشهای‌ ویژه‌ای‌ معتقد می‌شود.»(۱۰)

شریعتی‌ گاه‌ از ایدئولوژی‌ تعبیر به‌ تکنیک‌ می‌کند. یعنی‌ همان‌طور که‌ انسان‌ به‌ کمک‌ تکنیک‌ خواسته‌های‌ خود را به‌ طبیعت‌ تحمیل‌ می‌کند و آن‌ را به‌ استخدام‌ خود درمی‌آورد، با ایدئولوژی‌ نیز می‌توان‌ جامعه‌ و تاریخ‌ را به‌ استخدام‌ خود درآورد.(۱۱)

دکتر شریعتی‌ ایدئولوژی‌ را ادامة‌ غریزه‌ در انسان‌ می‌داند.(۱۲) زیرا انسان‌ موجودی‌ است‌ که‌ از هدایت‌ غریزی‌ سرباز می‌زند و پا را از مرز حیات‌ طبیعی‌ فراتر می‌نهد. انسان‌ تنها موجودی‌ است‌ که‌ باید بارسنگین‌ مسؤ‌لیت‌ و هدایت‌ و تکامل‌ و پرورش‌ خود را بر دوش‌ بگیرد. هدایت‌ نیز چیزی‌ جز شناخت‌ و پذیرش‌ ایدئولوژی‌ نیست. به‌ بیان‌ دیگر با ایدئولوژی‌ است‌ که‌ انسان‌ رشد و هدایت‌ می‌یابد.

● ‌ویژگیهای‌ ایدئولوژی

از نظر شریعتی‌ ایدئولوژی‌ دارای‌ آثار و مشخصه‌های‌ زیر است:

ـ جهتگیری‌ اجتماعی‌ ملی‌ و طبقاتی‌ افراد را مشخص‌ می‌کند.

ـ «چگونه‌ یافتن»، «چگونه‌ شدن»، و «چه‌ باید کرد»های‌ انسان‌ را نشان‌ می‌دهد؛

ـ وجود انسان‌ و زندگی‌ وی‌ را دربرمی‌گیرد و در وی‌ «عشق، پرستش، تقدیس، تعهد، ایثار، جهاد و حتی‌ شهادت‌ در آستان‌ خویش‌ را برمی‌انگیزد.»(۱۳)

ـ نظام‌ اجتماعی‌ و شکل‌ زندگی‌ افراد را مشخص‌ می‌کند؛

ـ نظام‌ ارزشها را ارائه‌ می‌دهد؛

ـ فرد و جامعة‌ ایده‌آل‌ را معرفی‌ می‌کند؛

ـ ایدئولوژی‌ نسبت‌ به‌ وضع‌ موجود انتقاد دارد. در واقع‌ ایدئولوژی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ عامل‌ تغییر و تحول‌ وضع‌ موجود مطرح‌ می‌شود.

ـ ایدئولوژی‌ تعهدزا و مسؤ‌لیت‌ساز است.

«طبیعت‌ و اقتضای‌ ایدئولوژی‌ این‌ است: ایمان، مسؤ‌لیت، درگیری‌ و فداکاری.»

همین‌ ویژگی، ایدئولوژی‌ را از علم‌ و فلسفه‌ جدا می‌کند، چرا که‌ عالم‌ علوم‌ تجربی‌ و فیلسوف‌ به‌ دنبال‌ این‌ نیستند که‌ دیگران‌ نظر آنها را بپذیرند یا نپذیرند. اما لازمه‌ مسئول‌ بودن‌ و آگاه‌ بودن، انتخاب‌ یک‌ ایدئولوژی‌ است. کسی‌ که‌ ایدئولوژی‌ نداشته‌ باشد آدمی‌ است‌ بدون‌ فکر. فرق‌ یک‌ ایدئولوگ‌ با یک‌ عالم‌ این‌ است‌ که‌ ایدئولوگ‌ به‌ ارزیابی‌ واقعیات‌ می‌پردازد و به‌ چگونگی‌ تغییر آن‌ می‌اندیشد تا آن‌ را به‌ شکل‌ ایده‌آل‌ مطلوب‌ - آرمانی‌ در آورد.

کلمه‌ ایدئولوژی‌ با کلمه‌ روشنفکر در ارتباط‌ است، چرا که‌ ایدئولوژی‌ مشخص‌کنندة‌ تیپ‌ روشنگر است.

در یک‌ جا نیز شریعتی‌ ویژگیهای‌ ایدئولوژی‌ را در سه‌ مرحله‌ خلاصه‌ می‌کند:

۱) جهان‌بینی‌ یعنی‌ نوع‌ تصور انسان‌ نسبت‌ به‌ جهان‌ و انسان‌ و زندگی.

۲) ارزیابی‌ انتقادی‌ نسبت‌ به‌ محیط.

۳) ارائه‌ پیشنهادها و راه‌حلها به‌ صورت‌ ایده‌آلها و هدفها.

از نظر شریعتی، مذهب‌ از یک‌ نظر ایدئولوژی‌ است‌ و از نظر دیگر سنت‌ اجتماعی. مذهب‌ به‌ عنوان‌ سنت‌ مجموعه‌ای‌ از عقاید موروثی، احساسات‌ و تقلیدها و شعایر مرسوم‌ اجتماعی‌ و احکام‌ ناخودآگاه‌ عمل‌ است، اما مذهب‌ به‌ عنوان‌ ایدئولوژی‌ آن‌ گاه‌ تحقق‌ پیدامی‌کند که‌ افراد آن‌ را آگاهانه‌ انتخاب‌ کنند. کسی‌ که‌ مذهب‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ ایدئولوژی‌ درنظرمی‌گیرد به‌ نیازهای‌ جامعة‌ خود توجه‌ دارد و برای‌ تحقق‌ ایده‌آلها از آنها استفاده‌ می‌کند.

▪ طرح‌ مکتب: از نظر شریعتی‌ فوری‌ترین‌ کار در زمینة‌ اعتقادی‌ و فکری‌ «تدوین‌ یک‌ سیمای‌ کامل‌ از ایدئولوژی‌ اسلامی‌ است». این‌ کار برای‌ جوانان‌ ضروری‌ است، از این‌ جهت‌ که‌ جوان‌ «بداند که‌ کجاست، جهتش‌ چیست، مسؤ‌لیتش‌ چیست، رابطه‌هایش‌ با پدیده‌ها و واقعیتهای‌ زمان‌ خودش‌ چیست». اگر به‌ تدوین‌ ایدئولوژی‌ اسلامی‌ پرداخته‌ شود دیگر «منحطترین‌ و کثیف‌ترین‌ اشرافیت‌ با آنارشیست‌ترین‌ حالات‌ انقلابی» به‌ اسم‌ اسلام‌ مطرح‌ نمی‌شود.

شریعتی‌ در طرح‌ مکتب‌ از عناصر هفتگانه‌ زیر سخن‌ می‌گوید:

۱) جهان‌بینی: هرمکتب‌ اعتقادی‌ یک‌ زیربنای‌ اساسی‌ دارد که‌ همة‌ عقاید بر آن‌ استوار است‌ و آن‌ جهان‌بینی‌ است. از نظر جهان‌بینی‌ مذهبی‌ جهان‌ دارای‌ خداست، و عالم‌ حساب‌ و کتاب‌ دارد و انسان‌ از حیات‌ اخروی‌ برخوردار است. براساس‌ همین‌ اندیشه‌ها مکتب، «باید»ها را مطرح‌ می‌سازد. یعنی‌ می‌گوید که‌ زندگی‌ باید این‌گونه‌ باشد و انسان‌ باید آن‌ گونه‌ عمل‌ کند و این‌ در واقع‌ ایدئولوژی‌ مذهب‌ است. در ایدئولوژی‌ معانی‌ حیات‌ و جامعه‌ و حق‌ و باطل‌ روشن‌ می‌شود.

۲) انسان‌شناسی: نوع‌ تلقی‌ مکتب‌ از موجودی‌ به‌ نام‌ انسان‌ یعنی‌ اینکه‌ انسان‌ چیست‌ و چه‌ باید باشد، انسان‌شناسی‌ مکتب‌ نامیده‌ می‌شود. انسان‌شناسی‌ مکتب‌ براساس‌ جهان‌بینی‌ آن‌ می‌باشد. در انسان‌شناسی‌ به‌ تلقی‌ فلسفی‌ و اعتقادی‌ از انسان‌ پرداخته‌ می‌شود، نه‌ واقعیتی‌ که‌ در علومی‌ چون‌ فیزیولوژی، بیولوژی، مردم‌شناسی‌ و روان‌شناسی‌ و جامعه‌شناسی‌ به‌ کار می‌رود. در اینجا مراد «حقیقت‌ نوع‌ انسان» است. یعنی‌ «حقیقت» انسان‌ نه‌ «واقعیت» او.

۳) جامعه‌شناسی: مقصود نگرشی‌ است‌ که‌ انسان‌ به‌ جامعه‌ بشری‌ براساس‌ ارزشهای‌ مکتب‌ دارد. جامعه‌شناسی‌ در اینجا جامعه‌بینی‌ (جامعه‌نگری) است. جامعه‌بینی‌ در اینجا یک‌ علم‌ بی‌هدف‌ نیست، بلکه‌ یک‌ علم‌ متعهد است. شریعتی‌ با جامعه‌شناسی‌ غیرمتعهد کاری‌ ندارد و فرق‌ جامعه‌شناسی‌ قرن‌ نوزدهم‌ را با جامعه‌شناسی‌ قرن‌ حاضر در این‌ نکته‌ می‌داند که‌ جامعه‌شناسی‌ قرن‌ گذشته، جامعه‌شناسی‌ اعتقادی‌ بوده‌ است.

۴) فلسفه‌ تاریخ: شریعتی‌ حرکت‌ انسان‌ به‌ صورت‌ یک‌ جوهر سیال‌ در بستر زمان‌ را تاریخ‌ می‌نامد. تاریخ‌ جریان‌ پیوستة‌ واحدی‌ است‌ که‌ از آغاز زندگی‌ بشر طبق‌ قانون‌ علیت‌ و معلولیت‌ ادامه‌ داشته‌ و با طی‌ مراحلی‌ چند به‌ سرمنزلی‌ می‌رسد.که‌ می‌توان‌ از قبل پیش‌بینی‌ نمود، اینکه‌ تاریخ‌ چگونه‌ و بر اساس‌ چه‌ قوانینی‌ حرکت‌ می‌کند، چگونه‌ می‌توان‌ حرکت‌ آن‌ را پیش‌بینی‌ کرد، مسیر حرکت‌ و سرنوشت‌ نهایی‌ آن‌ از کجا و به‌ کجاست، مجموع‌ سؤ‌الاتی‌ است‌ که‌ فلسفه‌ تاریخ‌ پاسخگوی‌ آنهاست‌ و هر مکتبی‌ هم‌ به‌ گونه‌ای‌ خاص‌ به‌ آنها پاسخ‌ می‌دهد.

۵) ایدئولوژی‌ عبارت‌ است‌ از آگاهی‌ و نگرش‌ انسان‌ نسبت‌ به‌ خود، جایگاه‌ طبقاتی‌ و گروه‌ اجتماعی‌ خود. ایدئولوژی‌ «خودآگاهی‌ انسانی‌ خاص‌ است‌ که‌ جامعه‌ها را می‌سازد.»(۱۴)

جهان‌بینی، انسان‌ شناسی، جامعه‌شناسی، فلسفة‌ تاریخ‌ و ایدئولوژی، در هر مکتبی‌ وقتی‌ معنا دارد که‌ مکتب‌ دو موضوع‌ زیر را مطرح‌ سازد.

۶) جامعة‌ ایده‌آل: همان‌ مدینه‌ فاضله‌ یا جامعه‌ای‌ است‌ که‌ هر کس‌ در ذهن‌ خود آن‌ را می‌پروراند و آرزو می‌کند تا جامعة‌ بشری‌ روزی‌ به‌ آن‌ صورت‌ درآید. هر مکتبی، جامعه‌ای‌ آرمانی‌ را برای‌ پیروان‌ خود ترسیم‌ می‌کند. تصویر جامعة‌ آرمانی‌ نشانگر آن‌ است‌ که‌ بشر می‌خواهد از وضع‌ موجود به‌ سوی‌ وضع‌ مطلوب‌ حرکت‌ کند.

در ایدئولوژی‌ اسلامی‌ تلاش‌ می‌شود تا امتی‌ ساخته‌ شود که‌ انسانها با اشتراک‌ در هدف‌ واحد و اطاعت‌ از رهبری‌ واحد به‌ سوی‌ ایده‌آل‌ خویش‌ حرکت‌ کنند.

«فرد انسانی‌ وقتی‌ عضو امت‌ است‌ که‌ در برابر رهبری‌ جامعه‌ معتقد باشد و تسلیم، البته‌ تسلیمی‌ که‌ خود آزادانه‌ اختیار کرده‌ است، فرد در امت‌ دارای‌ یک‌ زندگی‌ اعتقادی‌ متعهد در برابر جامعه‌ است‌ و جامعه‌ نیز متعهد به‌ ایدئولوژی‌ یا عقیده، و ایدئولوژی‌ نیز به‌ تحقق‌ ایده‌آل‌ و نیل‌ به‌ هدف».(۱۵)

عبارت‌ فوق‌ نشان‌ می‌ دهد که‌ شریعتی‌ اطاعت‌ از رهبر و تسلیم‌ شدن‌ به‌ او را شرط‌ لازم‌ برای‌ تحقق‌ یک‌ جامعة‌ ایده‌آل‌ می‌داند، اما برای‌ اینکه‌ از اندیشه‌ او کسی‌ برداشت‌ «ایدئولوژی‌ تمامیت‌ خواهانه» نکند، تسلیمی‌ را مطرح‌ می‌سازد که‌ فرد با آزادی‌ و خود آگاهی‌ آن‌ را می‌پذیرد. در عین‌ حال‌ شریعتی‌ از ایدئولوژیی‌ چون‌ اسلام‌ دفاع‌ می‌کند که‌ مبتنی‌ بر ارزشهای‌ الهی‌ - انسانی‌ است‌ و با ایدئولوژیهای‌ دیگر تفاوتهای‌ بنیادین‌ دارد.

۷) انسان‌ ایده‌آل: مراد نه‌ انسان‌ موجود، بلکه‌ انسان‌ مطلوب‌ است. یعنی‌ انسان‌ آن‌ گونه‌ که‌ باید باشد، نه‌ آن‌گونه‌ که‌ هست. اکثر مکاتب‌ بحث‌ از «انسان‌ ایده‌آل» را مطرح‌ کرده‌اند و عرفا نیز در آثار خود از «انسان‌ کامل» سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌اند. اگر مکتب تصویری‌ روشن‌ از انسان‌ ایده‌آل‌ خود را ارائه‌ ندهد، همه‌ کوششهای‌ آن‌ بی‌معنا خواهد شد.

در طرح‌ مکتب، جهان‌ بینی‌ زیر بنای‌ مکتب‌است‌ و انسان‌شناسی، فلسفه‌ تاریخ‌ و جامعه‌ شناسی‌ سه‌ پایة‌ اصلی‌ آن‌است.

ایدئولوژی، انسان‌ و جامعه‌ ایده‌آل‌ را طراحی‌ می‌کند. ایدئولوژی‌ به‌ دنبال‌ یک‌ مدینة‌ فاضلة‌ تخیلی‌ نیست، بلکه‌ جامعه‌ای‌ را که‌ قابل‌ تحقق‌ است‌ ترسیم‌ می‌کند.

«ایدئولوژی‌ به‌ درد همین‌ می‌خورد که‌ اصلاً‌ جامعه‌ را بسازد وگرنه‌ اسلام‌ بدون‌ ایدئولوژی‌ به‌ درد آخرت‌ می‌خورد.»(۱۶)

هنگامی‌ که‌ شریعتی‌ از ایدئولوژی‌ اسلامی‌ سخن‌ می‌گوید اسلام‌ برای‌ او معنای‌ خاص‌ دارد. یعنی‌ اسلامی‌ که‌ از عدالت‌ سخن‌ می‌گوید، آزادی‌ و آگاهی‌ و حرکت‌ را تأیید می‌کند، مجاهدپرور است‌ نه‌ طرفدار سکون‌ و اسارت، درس‌ مسؤ‌لیت‌ و اعتراض‌ می‌دهد نه‌ بی‌تفاوتی‌ و بی‌خیالی.از نظر وی‌ اسلام‌ طرفدار جهاد اعتقادی‌ و اجتماعی‌ و اجتهاد عقلی‌ است، نه‌ تقلید کور و تعصب‌ و تسلیم‌ بی‌منطق.

شریعتی‌ معتقد است‌ که‌ اگر توده‌های‌ ایرانی‌ در صدر اسلام‌ به‌ ایدئولوژی‌ اسلامی‌ گرایش‌ پیدا کردند به‌ خاطر دو عامل‌ بوده‌ است:

۱) ایدئولوژی‌ اسلامی، عدالت‌ را مطرح‌ ساخت، و ایرانیان‌ صدر اسلام‌ از ظلم‌ و نابرابری‌ طبقاتی‌ رنج‌ می‌بردند.

۲) ایدئولوژی‌ اسلامی، امامت‌ را مطرح‌ ساخت‌ و با هر گونه‌ استبداد سیاسی‌ مخالفت‌ ورزید.

از نظر شریعتی‌ حرکت‌ انبیأ در طول‌ تاریخ‌ نهضت‌ ایدئولوژیها بود و رهبران‌ این‌ حرکتها افرادی‌ بودند که‌ از میان‌ توده‌ها برخاسته‌ بودند. اینها «فیلسوف، هنرمند، دانشمند، عالم، فیزیکدان‌ یا ادیب‌ نبودند»، بلکه‌ افرادی‌ نجات‌دهنده‌ بودند. نجات‌دهندة‌ قوم‌ و نسل‌ و زمان‌ و طبقة‌ خودشان‌ و پیام‌آور نجات‌ بشریت‌ بودند. شریعتی، ابوذر را یک‌ ایدئولوگ‌ اسلامی‌ می‌داند. ایدئولوژی‌ اسلامی‌ مجاهدپرور است، آن‌ هم‌ نه‌ در مدرسة‌ علما و سنت‌ عوام‌ که‌ در ربزة‌ ابوذر.

«ایدئولوژی‌ اسلامی‌ مجاهد می‌پرورد و علوم‌اسلامی‌ مجتهد به‌ معنی‌ امروزینش‌ و یا روحانی‌ و آیة‌الله‌ و فقیه... ایدئولوژی‌ امروزه‌ مبارز می‌سازد و فرهنگ‌ جدید فیلسوف‌ و دانشمند و استاد دانشگاه.»(۱۷)

شریعتی‌ معتقد است‌ که‌ ایدئولوژی‌ نباید به‌ امور جزیی‌ بپردازد، چون‌ به‌ صورت‌ یک‌ سلسله‌ قوانین‌ و مقررات‌ قابل‌ تغییر در خواهد آمد که‌ به‌ مرور محتوای‌ خود را از دست‌ خواهد داد. ایدئولوژی‌ باید مانند علم‌ بر قوانین‌ کلی‌ و آرمانهای‌ ثابت‌ انسانی‌ استوار باشد و برای‌ انطباق‌ آن‌ با واقعیات‌ موجود باید روشنفکران‌ به‌ اندیشه‌ بپردازند. ایدئولوژی‌ هیچ‌گاه‌ تکالیف‌ را از دوش‌ انسان‌ ساقط‌ نمی‌کند. برای‌ مثال‌ وقتی‌ که‌ اسلام‌ اصل‌ مبارزه‌ با استضعاف‌ را مطرح‌ می‌سازد، این‌ اصل‌ در همة‌ زمانها جاری‌ است. یعنی‌ هم‌ شامل‌ یک‌ جامعة‌ برده‌داری‌ و فئودال‌ می‌شود و هم‌ یک‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ صنعتی. در واقع‌ به‌ کمک‌ اجتهاد می‌توان‌ تکلیف‌ امور جزیی‌ را مشخص‌ کرد.

● ‌استادمطهری‌ و ایدئولوژی‌ دینی‌

در تفکر استادمطهری‌ ایدئولوژی‌ همان‌ مکتب‌ است. گاهی‌ هم‌ ایشان‌ جهان‌بینی‌ را از ایدئولوژی‌ جدا می‌سازد و مجموع‌ آنها را مکتب‌ می‌نامد. ایدئولوژی‌ مجموعة‌ بایدها و نبایدها جهت‌ نیل‌ انسان‌ به‌ کمال‌ است. به‌ بیان‌ ایشان‌ ایدئولوژی:

«یک‌ تئوری‌ کلی، یک‌ طرح‌ جامع‌ و هماهنگ‌ و منسجم‌ که‌ هدف‌ اصلی، کمال‌ انسان‌ و تأمین‌ سعادت‌ همگانی‌ است‌ و در آن، خطوط‌ اصلی‌ و روشها، بایدها و نبایدها، خوبیها و بدیها، هدفها و وسیله‌ها، نیازها و دردها و درمانها، مسئولیتها و تکلیفها مشخص‌ شده‌ باشد و منبع‌ الهام‌ تکلیفها و مسئولیتها برای‌ همة‌ افراد بوده‌ باشد.»(۱۸)

استاد مطهری‌ ایدئولوژی‌ را از ضروریات‌ حیات‌ فردی‌ و اجتماعی‌ انسانها می‌داند و برای‌ لزوم‌ آن‌ پیشفرضها یا اصولی‌ را در زمینه‌ انسان‌شناسی‌ مطرح‌ می‌کند که‌ عبارتند از:

۱) فطرت: استاد مطهری‌ مسئله‌ فطرت‌ را «ام‌المسایل» می‌داند و آن‌ را مبنای‌ ایدئولوژی‌ اسلامی‌ تلقی‌ می‌کند. از نظر استاد، انسان‌ مقدم‌ بر همة‌ عوامل‌ اجتماعی‌ و تاریخی‌ دارای‌ بعد خاصی‌ است‌ که‌ به‌ او هویت‌ ویژه‌ای‌ می‌بخشد و او را از حیوانات‌ جدا می‌سازد و این‌ همان‌ فطرت‌ است. فطرت‌ همان‌ انسانیت‌ انسان‌ است. یعنی‌ یک‌ سلسله‌ خواسته‌ها و گرایشهایی‌ که‌ لازمة‌ خلقت‌ انسان‌ است. فطریات‌ اموری‌ اکتسابی‌ نیستند. مانند حقیقت‌ خواهی، زیباجویی، فضیلت‌ خواهی‌ و ...

از نظر اسلام، انسان‌ هم‌ در بعد شناختها و هم‌ در بعد گرایشها دارای‌ یک‌ سلسله‌ امور فطری‌ است. یعنی‌ا نسان‌ از ابتدای‌ خلقت‌ دارای‌ استعدادهایی‌ است‌ که‌ از یکسوی‌ برخی‌ حقایق‌ را درک‌ می‌کند و از سوی‌ دیگر گرایش‌ به‌ ارزشها دارد.

از نظر استاد بدون‌ پذیرش‌ فطرت، نه‌ تکامل‌ معنا پیدا می‌کند و نه‌ ارزشها به‌ طور منطقی‌ تفسیر منطقی‌ می‌شود.

«اصالت‌ انسان‌ و انسانیت‌ انسان‌ در گرو قبول‌ فطریات‌ است».(۱۹)

۲) فعالیتهای‌ انسان: از نظر استاد کارهای‌ انسان‌ بر دو دسته‌ است:

الف) فعالیتهای‌التذاذی‌

ب) فعالیتهای‌ تدبیری‌

فعالیتهای‌ التذاذی‌ مجموعه‌ کارهایی‌ است‌ که‌ انسان‌ تحت‌ تأثیر غریزه‌ و یا عادت‌ انجام‌ می‌دهد و آدمی‌ برای‌ انجام‌ آن، هدفی‌ جز کسب‌ لذت‌ و دفع‌ درد و رنج‌ ندارد. برای‌ مثال‌ انسان‌ تشنه‌ می‌شود و به‌ سوی‌ آب‌ می‌رود تا از رنج‌ تشنگی‌ خود را رها سازد. فعالیتهای‌ التذاذی‌ کارهایی‌ است‌ که‌ انسان‌ از روی‌ میل‌ انجام‌ می‌دهد و به‌ طور مستقیم‌ بالذت‌ و رنج‌ سر و کار دارد.

فعالیتهای‌ تدبیری‌ مجموعه‌ کارهایی‌ است‌ که‌ انسان‌ به‌ حکم‌ عقل‌ خود و براساس‌ اراده‌ انجام‌ می‌دهد. این‌ گونه‌ فعالیتها را انسان‌ به‌ خاطر مصالحی‌ که‌ در آنها نهفته‌ است‌ انجام‌ می‌دهد، نه‌ صرفاً‌ برای‌ کسب‌ لذت‌ و گریز از رنج.

عقل‌ آدمی‌ خیر و کمالی‌ را در نظر می‌گیرد و برای‌ وصول‌ به‌ آن‌ تلاش‌ می‌کند. به‌ بیان‌ دیگر در این‌ گونه‌ فعالیتها، انسان‌ در ابتدا اهدافی‌ را درنظرمی‌گیرد و سپس‌ برای‌ تحقق‌ آنها به‌ برنامه‌ریزی‌ می‌پردازد. و هر اندازه‌ انسان‌ از عقل‌ تکامل‌ یافته‌تر و ارادة‌ قویتر برخوردار باشد فعالیتهای‌ تدبیری‌ وی‌ با ارزشتر خواهد بود.

هر چند فعالیتهای‌ تدبیری‌ مهمتر از فعالیتهای‌ التذاذی‌ است، اما برای‌ انسانی‌شدن‌ کارهای‌ انسان‌ کافی‌ نیست. این‌ گونه‌ فعالیتها شرط‌ لازم‌ انسانیت‌ انسان‌ است، اما شرط‌ کافی‌ نیست، چرا که‌ فعالیتهای‌ انسانی‌ علاوه‌ بر عقلانی‌ و ارادی‌ بودن‌ باید در جهت‌ گرایشهای‌ عالی‌ انسانی‌ باشد. اگر انسان‌ از عقل‌ خود در مسیر هوا و هوسهای‌ نفسانی‌ استفاده‌ کند، نیروی‌ تدبیری‌ سد راه‌ کمال‌ وی‌ خواهد بود.

۳) عقل: عقل‌ انسانی‌ قادر به‌ ارائه‌ طرحی‌ کلی‌ برای‌ همه‌ مسایل‌ مربوط‌ به‌ زندگی‌ شخصی‌ و اجتماعی‌ افراد نیست. عقل‌ انسان‌ فقط‌ در مسایل‌ جزیی‌ و محدود زندگی‌ می‌تواند برنامه‌ریزی‌ کند. عقل‌ بر همه‌ مصالح‌ زندگی‌ افراد اشراف‌ ندارد تا تأمین‌کننده‌ سعادت‌ همه‌جانبة‌ او باشد. بشری‌ که‌ هنوز نتوانسته‌ خود را بشناسد یعنی‌ استعدادها و امکانات‌ وجودی‌ خود را به‌ طور دقیق‌ شناسایی‌ کند چگونه‌ می‌تواند برای‌ سعادت‌ خویش‌ طرح‌ و برنامه‌ ارائه‌ دهد. علاوه‌ بر آن، انسان‌ موجودی‌ اجتماعی‌ است‌ و سعادت‌ وی‌ نیز در ارتباط‌ با سعادت‌ دیگران‌ و عملکرد آنهاست. لذا انسان‌ نمی‌تواند راهی‌ را برای‌ خود برگزیند که‌ جدا از راه‌ دیگران‌ باشد. سعادت‌ وی‌ وابسته‌ به‌ سعادت‌ دیگران‌ است. و «اگر مسئله‌ حیات‌ ابدی‌ و جاودانگی‌ روح‌ و تجربه‌ نداشتن‌ عقل‌ نسبت‌ به‌ نشئه‌ ما بعد نشئه‌ دنیا را درنظر بگیریم‌ مسئله‌ بسی‌ مشکلتر می‌شود.»(۲۰)

استاد مطهری‌ با توجه‌ به‌ مبانی‌ معرفت‌شناسی‌ و انسان‌شناسی‌ فوق‌ ضرورت، ایدئولوژی‌ را برای‌ انسان‌ مطرح‌ می‌سازد. از نظر ایشان‌ ایدئولوژی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ طرح‌ جامع‌ دارای‌ ویژگیهای‌ زیر است:

ـ تأمین‌کنندة‌ سعادت‌ همگانی‌ است؛

ـ ارائه‌ دهنده‌ بایدها و نبایدهاست؛

ـ هدفها و وسیله‌ها را نشان‌ می‌دهد؛

ـ مسئولیت‌ بخش‌ و تکلیف‌زاست؛

ـ دردها و درمانها را برای‌ بشر مشخص‌ می‌کند.

بشریت‌ همواره‌ به‌ یک‌ ایدئولوژی‌ جامع‌ و کامل‌ نیاز دارد. و این‌ ایدئولوژی‌ را بشر خود نمی‌تواند ارائه‌ دهد. یعنی‌ بشر نمی‌تواند با استفاده‌ از تجارب‌ و معلومات‌ گذشته‌ و حال‌ خود یک‌ طرح‌ جامع‌ برای‌ حیات‌ خویش‌ ارائه‌ دهد.

تقسیم‌بندی‌ ایدئولوژیها: استادمطهری‌ ایدئولوژیها را به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ می‌کند:

الف) ایدئولوژیهای‌ انسانی. یعنی‌ ایدئولوژیهایی‌ که‌ نوع‌ انسان‌ را مخاطب‌ قرار می‌دهند و داعیة‌ نجات‌ همة‌ انسانها را دارند. این‌ نوع‌ ایدئولوژیها طرحی‌ را ارائه‌ می‌دهند که‌ همة‌ افراد انسانی‌ را دربرمی‌گیرد.

ب) ایدئولوژیهای‌ گروهی‌ که‌ فقط‌ یک‌ گروه‌ و طبقه‌ و قشر خاص‌ را مخاطب‌ قرارمی‌دهند و به‌ نجات‌ و رستگاری‌ همة‌ انسانها نمی‌اندیشند. ایدئولوژیهایی‌ مانند فاشیسم، نازیسم‌ و مارکسیسم‌ از این‌ قبیل‌ هستند.

ایدئولوژی‌ اسلامی‌ از نوع‌ اول‌ است، چرا که‌ بر مبنای‌ فطرت‌ است. ایدئولوژی‌ اسلامی‌ مخاطب‌ خود را ناس‌ که‌ به‌ معنای‌ عموم‌ مردم‌ است‌ قرارداده، نه‌ یک‌ طبقه‌ و گروه‌ خاص.

ایدئولوژیهای‌ طبقاتی، گروه‌ و طبقه‌ای‌ را علیه‌ گروه‌ و طبقه‌ دیگر می‌شورانند، اما ایدئولوژی‌ اسلامی‌ انسان‌ را علیه‌ خود می‌شوراند. یعنی‌ قبل‌ از آنکه‌ انقلابی‌ را علیه‌ دیگران‌ ایجاد کند «انقلاب‌ خود علیه‌ خود» را که‌ همان‌ «توبه» باشد به‌ وجود می‌آورد. ایدئولوژی‌ اسلامی‌ سعادت‌ نوع‌ انسانی‌ را هدف‌ قرارمی‌دهد.

ایدئولوژی‌ اسلامی‌ چون‌ بر مبنای‌ فطرت‌ انسان‌ بنا شده‌ و هدفی‌ جز سعادت‌ نوع‌ انسان‌ را ندارد، لذا مطلق‌ است‌ نه‌ نسبی. ایدئولوژی‌ اسلامی‌ می‌تواند هماهنگ‌ با تحولات‌ اجتماعی، جاودانه‌ باشد، چرا که‌ بر اثر تحولات‌ اجتماعی‌ همة‌ قوانین‌ مورد نیاز بشر از میان‌ نمی‌رود. به‌ بیان‌ دیگر قوانین‌ تکاملی‌ جامعه‌ همواره‌ ثابت‌ است. این‌ جامعه‌ و شرایط‌ آنهاست‌ که‌ تغییر می‌کند نه‌ قوانین‌ حاکم‌ بر آن. اینکه‌ یک‌ ایدئولوژی‌ چگونه‌ می‌تواند در هر عصر و زمانی‌ برنامه‌ریزی‌ کند، موضوعی‌ است‌ که‌ مربوط‌ به‌ اجتهاد می‌باشد. یعنی‌ با بهره‌گیری‌ از عنصر اجتهاد می‌توان‌ برای‌ هر دوره‌ به‌ وضع‌ قوانین‌ متغیر و برنامه‌ریزی‌ در مسایل‌ اجتماعی‌ پرداخت.

«اسلام‌ طرحی‌ است‌ کلی‌ و جامع‌ و همه‌جانبه‌ و معتدل‌ و متعادل، حاوی‌ همة‌ طرحهای‌ جزیی‌ و کارآمد در همة‌ موارد. آنچه‌ در گذشته‌ انبیأ انجام‌ می‌دادند که‌ برنامه‌ مخصوص‌ برای‌ یک‌ جامعة‌ خاص‌ از جانب‌ خدا می‌آورند، در دورة‌ اسلام، علما و رهبران‌ امت‌ باید انجام‌ دهند، با این‌ تفاوت‌ که‌ علما و مصلحین‌ با استفاده‌ از منابع‌ پایان‌ناپذیر وحی‌ اسلامی‌ برنامه‌های‌ خاصی‌ تنظیم‌ می‌کنند و آن‌ را به‌ مرحلة‌ اجرا می‌گذارند.»(۲۱)

‌‌دکتر عبدالله‌ نصری‌

پی‌نوشتها

.۱ ایدئولوژی‌ چیست؟، ص‌ ۱۵.

.۲ عصر ایدئولوژی، صص‌ ۸ - ۷.

.۳ ایدئولوژی‌ چیست؟، ص‌ ۷.

.۴ توتالیتاریسم، ص‌ ۳۲۳.

.۵ ایدئولوژی‌ چیست؟، صص‌ ۵۸ و ۵۷.

.۶ ایدئولوژی، صص‌ ۲ و ۲۳.

.۷ ایدئولوژی، صص‌ ۲ و ۲۳.

.۸ توتالیتاریسم، ص‌ ۳۲۷.

.۹ ایدئولوژی‌ چیست؟، ص‌ ۹۶-۷.

.۱۰ مجموعه‌ آثار، ج‌ ۱۶، ص‌ ۲۸.

.۱۱ مجموعه‌آثار، ج‌ ۱۱، صص‌ ۲۴۲-۳.

.۱۲ مجموعه‌آثار، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۱۱.

.۱۳ مجموعه‌ آثار، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۱۲.

.۱۴ مجموعه‌ آثار ج‌ ۲۳ ص‌ ۳۷

.۱۵ مجموعه‌ آثار ج‌ ۶ ص‌ ۴۹

.۱۶ مجموعه‌ آثار، ج‌ ۲۳ ، ص‌ ۱۸۳

.۱۷ مجموعه‌ آثار ج‌ ۲۳ ص‌ ۱۴۶

.۱۸ مجموعة‌ آثار، ج‌ ۲، ص‌ ۵۵.

.۱۹ مجموعة‌ آثار، ج‌ ۳، ص‌ ۴۶۸.

.۲۰ مجموعه‌ آثار، ج‌ ۲، ص‌ ۵۵.

.۲۱ مجموعه‌ آثار، ج‌ ۳، ص‌ ۱۴۶.

.۲۲ فربه‌تر از ایدئولوژی، ص‌ ۱۰۵.

.۲۳ مدارا و مدیریت، ص‌ ۱۴۸.

.۲۴ همان، ص‌ ۱۶۸.

.۲۵ همان، صص‌ ۱۷۹-۱۸۰.

.۲۶ مدارا و مدیریت، ص‌ ۱۸۲.

.۲۷ همان، ص‌ ۱۴۵.

.۲۸ مدارا و مدیریت، ص‌ ۴۷۵.

.۲۹ فربه‌تر از ایدئولوژی، ص‌ ۱۱۹

.۳۰ همان، ص‌ ۱۲۱.

.۳۱ فربه‌تر از ایدئولوژی‌ ص‌ ۱۴۱

.۳۲ فربه‌تر از ایدئولوژی، ص‌ ۱۲۶.

.۳۳ فربه‌تر از ایدئولوژی، ص‌ ۱۲۷.

.۳۴ همان، ص‌ ۱۲۷.

.۳۵ همان‌ ص‌ ۱۳۰

.۳۶ مدارا و مدیریت، ص‌ ۲۰۳

.۳۷ فربه‌تر از ایدئولوژی، صص‌ ۱۴۷ و ۱۴۶.

.۳۸ فربه‌تر از ایدئولوژی، صص‌ ۱۴۷ و ۱۴۶.

.۳۹ همان، ص‌ ۱۴۵.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.