جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سینما ربطی به من ندارد


سینما ربطی به من ندارد

آذرخش, موزیسین خانواده فراهانی

معمولاً خانواده‌های فراهانی را با گلشیفته و شقایق می‌شناسند، اما شاید کمتر کسی باشد که بداند این دو خواهر، برادری به اسم آذرخش دارند. البته دلیل اصلی این گمنامی، تا حد زیادی خودش است، چرا که از شهرت و معروفیت چندان خوشش نمی‌آید.

آذرخش شخصیت بسیار جالبی دارد، خونگرم و مهربان و در عین حال، رک و بی‌رودربایستی. یک موزیسین و یک نقاش خوب، هر چند که همین عدم تمایل به شهرت، باعث شده تا کمتر کسی از مردم عادی از او و کارهایش شناختی داشته باشد.

او از وضعیت موسیقی راک در ایران چندان راضی نیست، از ممنوعیت‌‌ها و ممانعت‌ها، از مهجوریت راک ایرانی. او این روزها عازم هند است و چند ماهی آنجا می‌ماند تا قدری شرایط را ارزیابی کند. باید دید که آذرخش می‌تواند در آینده، به جایگاهی که استحقاقش را دارد برسد، یا خیر.

▪ معمولاً بیشتر بچه‌هایی که پدر یا مادرشان سینمایی هستند، حداقل برای برهه‌ای، به بازیگری روی می‌آورند. اما تو از اول دنبال سینما نرفتی و روی چیزهایی که واقعاً دوست داشتی متمرکز شدی. چرا؟ با توجه به این‌که سینما برایت شهرت می‌آورد و خیلی از موانعی که الان سد راهت هست (برای موسیقی) در مورد اینها نبود و در ضمن حمایت خوبی هم داشتی.

ـ چونکه در این کشور، به سینما یک اهمیت بیش از حدی می‌دهند. مثلاً می‌گویند تیم فوتبال هنرمندان. ولی آن هنرمندان همه‌شان سینمایی هستند. حتی‌ یک مجسمه‌ساز یا نقاش بینشان نیست. اما نمی‌گویند تیم فوتبال سینماگران... می‌گویند تیم فوتبال هنرمندان. یعنی جا افتاده که هنر، سینماست تو این مملکت. بعد وقتی که مثلاً به من می‌گویند چی کار می‌کنی و من می‌گویم مثلاً موزیک می‌زنم یا نقاشی می‌کنم، می‌گویند چرا کار پدرت را ادامه نمی‌دهی؟ چرا به سینما نرفتی؟ در صورتی که اگر پدرم نقاش بود یا موسیقیدان، اگر من می‌رفتم سینما، هیچ کس از من نمی‌پرسید که چرا کار پدرت را ادامه ندادی... چون به سینما اهمیت بیش از حدی می‌دهند، دلیل نمی‌شو‌د که من‌هم این اهمیت را بدهم... به نظر ارزش نقاشی و ادبیات و موسیقی و مجسمه‌سازی و حتی انیمیشن، کمتر از سینما نیست. حالا اگر این‌جوری جا افتاده که سینما بهتر است، به من ربطی ندارد!

▪ فکر می‌کنم هنرمندا، با مردم عادی خیلی فرق دارند. یک هنرمند، دنیا رو چه طوری می‌بیند؟

ـ اولاً هر هنرمندی با هنرمند دیگر فرق دارد... این‌طوری نیست که من بتوانم بگویم یک هنرمند دنیا رو چه جوری می‌بیند... اصلاً معلوم نیست که من هنرمند هستم یا نه. ممکنه یه آدم عادی، از من هنرمندتر باشد و هنرش رو در ساختن زندگی و ارتباط با خانواده‌اش به کار ببرد در صورتی که من، مثلاً دارم موزیک می‌سازم. ولی بهتره سوالت رو بچرخونی و بپرسی نظر «تو» در مورد دنیا چیست... من خیلی به تعریف درستی از دنیا نرسیده‌ام راستش را بخواهی بیشتر دوست دارم به یک تعریفی برسم. نمی‌دانم... می‌دانی... تعریف کردن یک چیزی، آن را محدود می‌کند. مثلاً وقتی تو به سیب می‌گویی سیب، اون سیب می‌شود! ولی سیب در واقع بزرگتر از سیب است.... برای همین من‌هم دوست دارم دنیا را بیشتر نگاه کنم تا تعریف...

▪ می‌خوام بدانم برای تو به عنوان یک هنرمند، این روحیه‌ هنرمندانه از کجا می‌آید؟ یعنی چه باعث می‌شود که مثلاً یک آدم معمولی، از یک اثر هنری، بعضاً چیزی دستگیرش نشد ولی یک هنرمند، بتواند هزار جور برداشت از آن داشته باشد.

ـ چیزی‌رو که توی حرفت به ثبت رسیده من اصلاً قبول ندارم. این‌که مثلاً دنیا را هنرمندا می‌سازند... اصلاً معلوم نیست چیزی‌رو من بیشتر می‌فهمم یا آن آدم عادی. یا مثلاً من یک آهنگ ساخته‌ام، یک هنرمند آن را بیشتر می‌فهمد یا یک آدم عادی... من شاید اصلاً نخواهم کسی برداشت خاص و پیچیده‌ای از کار من داشته باشد. چون شاید مثلاً یک روشنفکر، یک برداشت خاصی می‌کند ولی یه آدم عادی، آن را همان‌قدر عادی ببیند که من می‌خواهم.

▪ خب، بحث از شرایط شد. شرایط چقدر در آینده فرد تأثیر دارد؟

ـ خیلی... صد درصد.

▪ پس خود فرد چی؟

ـ به نظر من، شرایط، تأثیر غیرقابل انکاری دارد... حالا به خود فرد هم بستگی دارد که چقدر شعورشو به‌کار بندازد...

▪ نظرتان درباره موسیقی الان ایران چیست؟

ـ ما گروه‌های راک خیلی خوبی داریم تو ایران... خیلی. من کنسرت گروه MAD CITY را رفتم تو فارابی و واقعاً خوشم آمد... کارهای اوهام را واقعاً خوشم می‌آید... و خیلی‌ها هم که اصلاً معروف نیستند را خیلی دوست دارم. اما خیلی با موزیک مجاز، بیشتر موزیک پاپ سروکار ندارم... موزیک کامکارها و سنتی‌های فیوژن را واقعاً دوست دارم. موسیقی سنتی را خیلی دوست دارم... آقای شهرام ناظری، شجریان و... در مورد راک هم کارهای راک که در نیا‌مده ولی مطلوب اصلی من، گروه‌های راک ایرانی هستند.

▪ با توجه به جنس سلیقه مردم و علاقه‌شان به پاپ، فکر می‌کنید در صورت انتشار کارهای راک، مردم تمایلی نشان بدهند؟

ـ به نظر من خیلی هم زیاد نشان می‌دهند... مردم موسیقی پاپیولار دوست دارند، نه موسیقی پاپ. مگر شجریان دوست ندارند؟ مگر بنان دوست ندارند؟ اینها همه سنتی‌ان و پاپ نیستند. اما مردم دوست دارند. در مورد راک هم، کار گروهی مثل همین MAD CITY، اگر بیاید بیرون و سانسور هم نشود، خیلی بیشتر از آقای عصار و اصفهانی مورد توجه مردم قرار می‌گیرد.

▪ در مورد چهره‌های مشهور پاپ ایران چه نظری دارید؟

ـ به نظر من اینها بیشتر از ما موزیک نمی‌دونند. یعنی بهشان می‌گویند استاد، ولی این استادی از کجا آمده است؟ چه کسی اینها را استاد کرده است؟ ولی من می‌گویم استاد MAD CITY. یعنی اگر بخواهیم استاد بگذاریم، خیلی از گروه‌های راکی که تا حالا یک کاست هم بیرون ندادند، از اینها استادترند... اینها با ابتدایی‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین تکنیک‌ها، موزیک می‌سازند. چیزایی که من می‌توانم طی یک ماه یاد بدهم به یک آدم عادی... نمی‌دانم... شاید کسی مثل فواد حجازی عقل و شعورش در موسیقی زیاد باشد ولی شاید خودش را محدود‌ کرده است...

▪ منظورتان از این‌که خودشان را محدود کرده‌است چیست؟ سبک‌شان مگر چگونه‌ است؟

ـ خیلی نازل است موزیکشان... خیلی نازل.

▪ از نظر شما، پارامترهای یک موزیک خوب چیست؟

ـ ببینید... مساله کلیشه‌ است... موزیک پاپ ایران خیلی کلیشه‌ای است. یعنی مثلاً اگر لامینوره، بعدش حتماً رمینوره یا می‌ماژور. این یعنی کلیشه. یعنی صد تا آدم قبل از اینها همین کار را کردند در خارج، بعد ده‌ تا در ایران هم آن کار را کردند و اینها هم همان کار آن ده تا را می‌کنند و هر کسی هم تازه می‌آید در پاپ، همان کار را می‌کند... سل ماژور، فاماژور، می‌ماژور... سل ماژور، فاساژور، می‌ماژور. ولی در موسیقی من، اول لامینور می‌آید بعد رماژور می‌آید. نه این‌که خیلی خاص باشد، این هم خودش یک کلیشه و خیلی‌ها هم در دنیا این کار را کرده‌اند. ولی بالاخره یک چیزی است که برای آدم‌ها جذاب‌تر است...

خب... بیایند این غذا را بگذارند جلوی عوام‌الناس، بعد ببینند می‌خورند یا نه! من چرا به اینها بگویم استاد؟ وقتی یک کاری که قبلاً انجام شده و اینها دارند همان کار را تکرار می‌کنند. چی اینها استاد است؟ چی به موزیک افزودند؟ خلاقیتشان کجا است؟ من نمی‌فهمم!

نویسنده : آرش ظهوریان